اسرائیل برای حفظ حکومت پهلوی تا لحظه آخر تلاش کرد
مصاحبه با محمدتقی تقی پور، پژوهشگر ارشد تاریخ – قسمت دوم
1345 بازدید
- وارد کتاب «ایران و اسرائیل در دوران سلطنت پهلوی» بشویم؛ در جلد اول تمرکز شما بر روی چه اسناد و چه موضوعی بود؟ و بزرگترین دستاورد پژوهشی شما در این کتاب چه بوده است؟
* چگونگی به رسمیت شناختن اسرائیل از ناحیه حکومت پهلوی یکی از بخشهای کمگفته یا ناگفته تاریخ معاصر ماست که چه عواملی باعث شد دولت پهلوی رژیم صهیونیستی را با همه آن ویژگیهایی که دارد به رسمیت بشناسد؟ که یک بخشی از آن برمیگردد به سابقه حضور و نفوذ یهودیها و صهیونیستها در ایران؛ به بیانی میشود گفت سیطره یهودیان حتی قبل از تأسیس اسرائیل...
- شما وقتی میگویید یهودی منظورتان یهودیان متنفذ وابسته به سرمایهداری جهانی است و یا اصولاً یهودی؟
* یهودیانی که کاملاً گرایشات صهیونیستی داشتند، در مسیر آرمان ایجاد دولت یهودی یا صهیونیستی در فلسطین کار میکردند و تقریباً گرایش و وابستگی به تشکّلها و کانونهای صهیونیستی خارج از ایران داشتند. چند مثال عرض میکنم؛ در ایران مجموعه آموزشگاههایی داشتیم به نام «آلیانس ایسرائیلیت اونیورسال» که بعد به نام اتحاد شناخته شد. کلید ایجاد آموزشگاههای آلیانس در ایران از زمان اولین سفر ناصرالدین شاه قاجار به اروپا و نیز سفر دوم او زده شد و افتتاح رسمی این مدارس بعد از ترور ناصرالدین شاه و سال اول حکومت مظفرالدین شاه (در سال ۱۸۹۸م/ ۱۲۷۷ش) است که این مدارس همزمان در هجده شهر یهودینشین ایران تأسیس میشود. مدارس آلیانس وابسته به اتحادیه جهانی آلیانس است که مرکز آن در فرانسه قرار دارد. «آلیانس ایسرائیلیت اونیورسال» در سال ۱۸۶۰م توسط یکی از یهودیان سرشناس و ذینفوذ یهودی به نام اسحاق موسی آدولف کرمیو تأسیس شد؛ هدف از ایجاد این آلیانس در فرانسه پرورش کودکان و نوجوانان در مسیر آرمانهای صهیونی، به ویژه ایجاد دولت صهیونی در فلسطین است.
- یعنی صهیونیستسازی یهودیان؟
* البته. در بسیاری از کشورهای اسلامی از ترکیه تا مصر، مراکش، الجزایر و به خصوص تهران و هجده شهر بزرگ ایران این مدارس افتتاح میشود که رقم قابل توجهی است. ابتدا اینها دانشآموزان یهودی را جذب و جلب میکردند و بهتدریج مسیحی و مسلمان را نیز جذب کردند. نکتهای که میخواهم عرض کنم این است که مدارس آلیانس مادر سازمانها و تشکلهای صهیونیستی در ایران و جهان است. مدارس آلیانس کارش نخبهپروری در مسیر اهداف صهیونیسم بود، نه فقط در جامعه یهود، حتی در جامعه مسلمانان. یک سند بارز در اینباره، سخنرانی آقای اسحاق کهن کا، رئیس اعزامی آلیانس در ایران در سال ۱۳۳۴ است؛ وی در یک سخنرانی رسمی که مقامات ایرانی، اسرائیلی و یهودی حضور دارند با افتخار اعلام میکند که ما مفتخریم اعلام کنیم که اغلب کارگزاران حکومت پهلوی عمدتاً از دانش آموختگان و پرورش یافتگان مدارس آلیانس هستند.
یک نمونه این دانش آموختگان فردی است به نام سلیمان بهبودی. شما در تاریخ معاصر و تاریخ رسمی میخوانید سلیمان بهبودی یک فرد مستخدم در خانه رضاخان است که هیزم میشکند، شکر میخرد، چای درست میکند و رضاخان ایشان را به باد کتک میگیرد؛ در حالی که در واقع این طور نبوده است. بعد از رضاخان ایشان وزیر دربار میشود، و تنها کسی است که تا آخرین لحظه یعنی حتی زمانی که زن و فرزندان رضاخان او را پس از طولانی شدن تبعید ترک میکنند، آنجا و در کنار رضاخان میماند. نحوه آشنایی سلیمان بهبودی با رضاخان مهم است که اصلاً سلیمان بهبودی فراماسون از کدام تبار است و کجا درس خوانده و نقش و مأموریت اصلی و مخفی او در دستگاه رضاخان و حتی خانه و اندرونی او چه و چگونه بوده است؟ این یک نمونه است، ما نمونههای فراوانی داریم.
- نقش سلیمان بهبودی کنار رضاشاه مانند ارنست پرون است کنار محمدرضا.
* کاملاً. ایشان یک نقش بسیار مرموزی بازی میکردند. و این یک گوشهای از حضور و نفوذ پنهان محافل صهیونی در دستگاه حکومت پهلوی است.
- محافل صهیونی در آن مقطع هم نفوذ جدی داشتند؟
* در سال ۱۹۴۸ یعنی ۱۳۲۷ تقریباً زمانی که اسرائیل اعلام موجودیت میکند، سفیر ایران که آن موقع به او وزیرمختار میگفتند در بغداد به وزارت امور خارجه نامهای مینویسد که در اسناد موجود است؛ وقتی وزارت امور خارجه قضیه را جدی نمیگیرد نامهای با ذکر مستندات به دربار مینویسد، که بخشی از آن و همچنین فهرست پولسالاران و بازرگانان یهودی را در جلد اوّل کتاب «ایران و اسرائیل» آوردم. ایشان بر اساس گزارشهای دریافتی و نیز تحقیقات و مطالعاتی که در راستای مصلحت و منفعت حکومت پهلوی انجام میدهد، به دربار مینویسد که اقتصاد کشور و منابع مالی حکومت دست یهودیها است و این برای استقلال کشور خطرناک است. اسناد و واقعیتها نشان می دهد کارگزاران حکومت پهلوی یک بخشی بهائی و یک بخشی از آنها فراماسون و یک بخشی یهودی بودند و عمدتاً با گرایشات صهیونیستی؛ یک بخش دیگر نیز گوش به فرمان، مطیع و از عوامل و ایادی همانها بودند. مئیر عزری سفیر دولت اسرائیل در ایران دوره پهلوی در کتاب خاطرات خودش میگوید در مجالس و شبنشینیهای خانوادگی سران و درباریان و مقامات عالیرتبه حکومت پهلوی که هر از چندگاهی برگزار میشد، بعضی شخصیتهای بلندپایه سلطنت پهلوی خود را به من نزدیک میکردند و در گوشی به من میگفتند «ما از خودتان هستیم»، وقتی من میگفتم یعنی چه از خودمان هستید؟ میگفتند یهودیزاده و یهودی تباریم، اما این اسم و شناسنامهای که داریم پوششی است؛ یعنی ما در راستای همان آرمانی که شما کار میکنید آمادگی همکاری داریم. برای همین بسیاری از شخصیتهای دستگاه حکومت پهلوی با اسرائیل ارتباط و همکاری و زد و بند داشتند و به دعوت اسرائیل به فلسطین اشغالی سفر میکردند و مورد پذیرایی سران و مقامات قرار میگرفتند؛ به عنوان نمونه دانشمند مشهوری است به نام سعید نفیسی که در سال ۱۳۳۶ یعنی حدود نه سال پس از تأسیس دولت اسرائیل، به دعوت مقامات اسرائیلی به فلسطین اشغالی میرود، و در هتل ویژهای (دان) اقامت میکند و مورد پذیرایی و محبت میزبانان صهیونیست قرار میگیرد. او آن چنان مرعوب و خودباخته میشود که در همان هتل محل اقامت خود قطعه شعری به نفع دولت اسرائیل و اشغالگران صهیونیست میسراید که حتی میزبانان صهیونیست خود را نیز به وجد می آورد. در بخشی از این شعر چنین آمده است:
در اینجا نوبهاران با هزاران جلوه رنگ زندگی دارد
در آنجا باد سرسخت زمستان دانه اندوه میکارد
در اینجا ماه بر دندانههای قصر شادی، نور میریزد
در آنجا سایه مهتاب بر ویرانهها، با ظلمت و غم ها میآمیزد
در اینجا با همه ناآشناییها صفا دارد
در آنجا دوستان بیگانه از خویشند، بد عهد و خطاکارند
و در ادامه، متنی در ستایش و مدح اشغالگران صهیونیست مینویسد و اسرائیل را گهواره تمدن در منطقه قلمداد میکند. او به تبعیت از تاریخنگاران دروغپرداز اسرائیلی از سرزمین فلسطین به عنوان «کشور اسرائیل» یاد میکند و نام میبرد. با تحریف و دروغ ادعا میکند که «تا نُه سال پیش، آن سرزمین یک توده خاک از آسیا و سرزمین بایر خشکی بوده که بیش از یک میلیون مردم سیهروزگار واپسرانده در آنجا زندگی میکردند». مستحضر هستید که در زمان اشغال فلسطین یعنی سالهای ۱۹۴۷ و ۱۹۴۸ به خصوص، بیش از پانصد شهر و آبادی را مهاجمان اشغالگر صهیونیست با خاک یکسان کردند، قریب به یک میلیون فلسطینی را یا از آن سرزمین اخراج و آواره کردند و یا به خاک و خون کشیدند که این در مستندات تاریخی وجود دارد. ایشان در آنجا مینویسد تا پیش از این، سرزمین فلسطین تلّی خاک، کویر و مرداب بود، در حالی که فلسطین آن زمان بزرگترین صادرکننده پرتقال یعنی مرکبات و بزرگترین تولیدکننده زیتون و روغن زیتون در عالم بود. یک دانشمند ایرانی با آن گرایشات و با آن سوابق، نه تنها تاریخ را تحریف میکند و واقعیت های تاریخ فلسطین را وارونه جلوه میدهد بلکه به تطهیر مهاجمان اشغالگر یهودی می پردازد.
عرضم این است که حضور و سیطره پولسالاران یهودی در ایران که بخش قابل توجهی از اینها یهودیان عراقیتبار و بخشی نیز ایرانی بودند، در کنار آن شخصیتهای سرسپرده و یا یهودیتبار و فراماسون، نه تنها نقش بسیار تأثیرگذار و مهمی در برقراری ارتباط بین اسرائیل و رژیم پهلوی ایفا و حتی موجبات همکاری گسترده بین این دو را فراهم کردند، بلکه در بزرگنمایی دولت اسرائیل و توجیه جنایات یهودیها در فلسطین و تطهیر صهیونیستها به هر اقدامی، حتی تبلیغاتی نیز دست زدند.
- این سرمایهسالاران بغدادی که به ایران مهاجرت میکنند تا حد زیادی شبکه ساسونها هستند یا گستردهتر از آن؟
* بخشی از اینها وابسته به شبکه ساسون بودند و بخش مهم دیگر وابسته به کانونها و شبکههای گسترده دیگر یهودی بودند. من صلاح نمیدانم بعضی از آنها را اسم ببرم چون ممکن است به ذائقه خیلیها خوش نیاید، کسانی که هم در زمان روی کار آمدن رضاخان قدرت مطلقه بودند و هم وقتی رضاخان حکومت را به پسرش میسپارد همهکاره بودند. افرادی که هم یهودیتبار و یهودیزاده بودند و هم تئوریهای سیاسی و فرهنگی رضاخان را ساخته و پرداخته می کردند، از تئوری تاریخی باستانگرایی و پیوند دادن فرهنگ ایران باستان و قوم یهود و بنی اسرائیل، تا تئوری فرهنگی و بلکه دسیسۀ ضداسلامی کشف حجاب را. جالب این است که در زمان زمینهسازی کشف حجاب، هم وزیر آموزش و پرورش رضاخان یهودیتبار است و هم نخستوزیرش و این دو در تئوریپردازی و بلکه عملیاتی کردن توطئه کشف حجاب در این سرزمین اسلامی، نقش اصلی و عمده را ایفا کردند.
- نهایتاً یکی از اینها، یعنی فروغی نقش انتقال قدرت پدر به پسر را بازی میکند.
* کاملاً. چون به کانونها و مقامات دسیسهگر انگلیسی ارتباط و پیوند وثیقی داشت که عمدتاً یا یهودی بودند یا صهیونیست مسیحی و یا فراماسون، و سرسپرده آرمان قومی و مخفی خود بود.
تئوری باستانگرایی یعنی پیوند دادن بین ایران دوره کوروش و به قول خودشان با اسرائیل آن زمان. مقصود اینکه این نفوذ و حضور و از آن طرف وابستگی حکومت پهلوی به مرکز قدرت صهیونیستها در نیویورک، واشنگتن و وال استریت، مجموعه این عوامل دست به دست هم داد که محمدرضا با ولع خاصی اسرائیل را به رسمیت شناخت. اگرچه بعضی از شخصیتهایی مثل آقای ویلیام شوکراس در کتاب «آخرین سفر شاه» و یا مثلاً اندرو ولسلی کاکبورن در کتاب «ارتباط خطرناک» و چند تن از نویسندگان اروپایی-آمریکایی میگویند محمد ساعد مراغهای یک رشوه چهارصدهزار دلاری از اسرائیلیها گرفت؛ من نمیخواهم این را نفی کنم و اگر این درست بوده است جایگاه آنچنانی نداشته است. اساساً نفوذ و حضور فکری-فرهنگی سیاستگذاران و وابستگی آنها به جریان صهیونیستی و وابستگی حکومت، مجموعه اینها دست به دست هم داد؛ از طرف دیگر ناگفته نماند خود محمدرضاشاه به تصریح خیلی از تاریخنگاران یهودی حتی شخصیتهای یهودی مثلاً حییم هرزوگ که بعدها رئیسجمهور اسرائیل میشود، میگوید در ملاقاتی که با شاه داشتم متوجه شدم شاه هر یهودی را نماینده جامعه جهانی صهیونیزم میبیند؛ یعنی با یک حالت تواضع و خضوع و خشوع با آن برخورد میکند که برای حفظ قدرتش چیزی ازش بخواهد. او تصور می کرد که هر یهودی میتواند با استفاده از حضور و نفوذ یهودیان در ساختار حکومت آمریکا به نفع شاه و سلطنت پهلوی و در مسیر تحکیم قدرت او در سیستم دولتی و حاکمیت آمریکا اعمال نفوذ کند. بنابراین، همواره مرعوب قدرت یهودیان بود.
- شاه خیلی به انسجام صهیونیستی باور داشت و متوجه نبود بالاخره یک تنوعی در آن جامعه یهودی حاکم است و کاملاً باورش این بود که انسجام صهیونیستی است؛ مثلاً آنجایی که در مصاحبهاش با خبرنگار آمریکایی میخواهد بگوید آدم مستقلی هستم، میگوید من علیه یهودیان شورش کردم و خبرنگار میگوید چه میگویید؟ میگوید یهودیان همه چیز دارند، بانکها و رسانهها برای یهودیان است و همه چیز تحت کنترل یهودیان است و خبرنگار آمریکایی لبخندی میزند و بحث را عوض میکند. نمیدانست که اگرچه بانکها و رسانهها تحت سیطره صهیونیستها است ولی هر یهودی از اینجا رد شد نماینده آنها نیست و این را متوجه نمیشد و همان جا سعی میکرد بگوید پیام من را به آنها برسان و متوجه نبود این جزو پیامرسانها نیست.
من درسی از کتاب شما پس بدهم؛ آنجایی که مئیر عزری در ایران است و عنوان رسمیاش یک بازرگان است ولی در واقع خود را سفیر اسرائیل در ایران میداند و از یک زمانی به بعد کارت چاپ میکند و کارت ویزیت سفیر اسرائیل در ایران را به دست مراجعینش میدهد و از یک زمانی به بعد موضوع حضور مئیر عزری به مطبوعات کشورهای عربی کشیده میشود و وجهه بدی برای ایران به وجود میآورد و سفرا و کاردارها گزارشهایی میدهند و همراه گزارش ساواک همه اینها به دفتر محمدرضا میرود. محمدرضا میگوید به سفیر ما در اسرائیل بگویید که این آقا را کنترل کنند، ما هنوز سفیری را به رسمیت نشناختهایم و استوارنامهای نپذیرفتهایم و طرف میگوید من نزد وزیر خارجه اسرائیل رفتم و حرفهای محمدرضا را گفتم و او گفت ما به مئیر عزری پیغام میدهیم ولی شترسواری دولا دولا نمیشود، شما ما را پذیرفتهاید و معامله تمام شده است.
میخواهم از شما سؤالی بپرسم؛ یکی از چیزهایی که جزو قسمتهای ناشناخته تاریخ روابط رژیم پهلوی و اسرائیل است پروژهای است به اسم شکوفه یا گل، هرچیزی که اسمش را بگذاریم، که قرار بوده است اینها برای محمدرضا موشک بسازند؛ از این پروژه چیزی میتوانید برای ما بگویید؟
* در رابطه با فرمایش قبلی شما عرض کنم که قبل از عزری فردی به اسم زوی دوریئل به عنوان نماینده اسرائیل به ایران اعزام شده بود و تحت پوشش یک شرکت بازرگانی یا اتاق بازرگانی اسرائیل در ایران فعال بود. او پس از مدتی خودش را به عنوان نماینده رسمی و سفیر اسرائیل معرفی و حتی به عنوان نماینده یا سفیر اسرائیل در ایران کارت چاپ و توزیع کرده بود. ایشان دو سال زودتر از آقای عزری آمده است و این اقدام او بازتاب عجیبی در رسانهها پیدا کرد که بعدها به ناچار اقدام به جمع کردن کارتها میکند.
اما در ارتباط با آن پروژهای که فرمودید، پروژه گل یا بمب اتم، طرحی بود که از طریق موساد و ساواک پخته و برنامهریزی شد و سازوکارهایش فراهم گردید. در سال ۱۳۵۶ که شیمون پرز وزارت جنگ اسرائیل را عهدهدار بود یک سفر به ایران آمد و این پروژه امضا شد. در ازای یک میلیارد دلار پول نفت که ما بدهیم، و در قبال آن دانشجویان رشته فیزیک ما را به فلسطین اشغالی یا به قول خودشان اسرائیل ببرند و آنها به آمریکا، انگلیس و کشورهای غربی نروند؛ بر اساس این قرارداد اسرائیلیها برای ما موشکهای بالستیک مجهز به سلاح اتمی درست کنند که اینجا سایت، زمین و همه امکانات را شاه برایشان فراهم کند، و شاه نیز پذیرفت. تقریباً این قرارداد به اتمام رسید، اما عمر رژیم پهلوی کفاف نداد و این پروژه ناتمام ماند و به قول آقای یعقوب نیمرودی که در دورۀ دوم حضور و مأموریت خود در ایران به کار دلّالی، کار چاق کنی، رشوهگیری، زد و بند مشغول بود و نمایندگی چند شرکت نظامی اسرائیل در ایران را به عهده داشت، ایشان یک رقمی را ذکر میکند که تکاندهنده است. به زبان ساده میگوید من دهها بلکه صدها میلیون دلار از قِبل این پروژه منتفع میشدم که با بهم ریختن نظام و حکومت پهلوی متضرر شدم.
- یعنی هیچ چیزی دریافت نکردند؟
* ما پرداخت میکردیم و نفت میرفت، چون طبق این قرارداد ایران در دوره پهلوی متعهد شده بود که در قبال اجرای پروژه گُل از سوی طرف اسرائیلی، حکومت پهلوی معادل یک میلیارد دلار نفت خام تحویل اسرائیل بدهد. نه تنها نفت بلکه در حوزههای مختلف، ثروت و سرمایههایی از ایران توسط اسرائیلیها غارت شده و رفته است و یا دو دستی تقدیمشان کردیم که بعد از انقلاب هیچکدام حساب و کتابی پیدا نکرد؛ آنها حتی بعضی اموال و داراییهای این کشور را با سرقت و دزدی از ایران خارج کردند. مثلاً در ماه سپتامبر یعنی تقریباً بین مهر و شهریور، شاه حدود ۴۸ فروند جنگنده اف ۱۴ از آمریکا خریداری و پولش را پرداخت کرده بود. آبان سال ۱۳۵۷ که تقریباً برای بعضی از کارشناسان اطلاعاتی آمریکایی-اسرائیلی این جمعبندی ایجاد شده بود که ممکن است شاه سقوط کند؛ البته از نظر آنها قطعیت پیدا نکرده بود؛ در آستانه خروج شاه از ایران، دیوید اوری، فرمانده نیروی هوایی اسرائیل به ایران میآید، و با کمک اسحاق سگِف وابسته نظامی اسرائیل در ایران و فرمانده نیروی هوایی ایران با همدیگر تصمیم میگیرند این ۴۸ فروند هواپیما را خارج کنند؛ لذا ۴۸ خلبان با هواپیماهای ال آل اسرائیل به عنوان مسافر به فرودگاه مهرآباد میآیند و این ۴۸ نفر خلبان آن هواپیماها را از ایران خارج کرده و به آشیانهای در صحرای سینا میبرند که در اشغال اسرائیل بود و بعد به تایوان میفروشند. میخواهم بگویم اگر بخواهیم این موارد را بشماریم، یعنی فهرست ثروت و اموالی را که اسرائیلی ها از ایران به یغما بردهاند، جمعبندی کرده و منتشر کنیم همان حرفی میشود که آقای نیمرودی زد که گفت اگر یک زمانی این اسرار افشا شود و اسناد منتشر شود نه فقط اسرائیلیها که مردم ایران نیز شگفتزده شده و وحشت خواهند کرد.
- دو سؤال از جنابعالی دارم؛ یک اینکه آیا این روایتی که شنیدم که شارون با شناسنامه و گذرنامه دروغین و مستعار بدون اطلاع حاکمیت پهلوی به داخل ایران سفر کرده است و با کسانی جلسه و دیدار داشته است و بعد از آن متوجه شدند و خیلی ناراحت شدند که چرا اینها با ما چنین میکنند، آیا این درست است؟ بعد از جنگهای ۱۹۶۷ که بهعنوان قهرمان جنگی پذیرفته شد، در اسناد ساواک چنین چیزی آمده است؟
* این شخصِ به خصوص را بنده چیزی به یاد ندارم؛ موشه دایان را داریم که چند بار به ایران سفر کرده است.
- آن سفر رسمی بوده است؛ اما این سفر بدون اطلاع و با نام مستعار است که با تاجران شیرازی یهودی دیدار میکند.
* این مورد خاص را در اسناد چیزی در خاطرم نیست، ولی افراد مشابه را داریم مثل بن گوریون، لوی اشکول، موشه دایان و... که با پوششهای مختلف وارد ایران میشدند.
- سؤال اصلی من این است که محمدرضا پهلوی به اسرائیل وفادار بود، آیا اسرائیلیها نیز به او، نمیگویم به ایران، وفادار بودند و خیر و صلاح او را میخواستند؟
* اسرائیلیها تا لحظه آخر تلاش کردند حکومت پهلوی سر جای خودش بماند، نه به خاطر خواستن شخص محمدرضا یا بعضی از سران حکومت پهلوی؛ حکومت پهلوی بهترین بستر و زمینه را در سرزمین و کشور ایران هم به لحاظ امنیتی و اطلاعاتی، هم به لحاظ اقتصادی، هم نظامی، هم تجاری و بازرگانی و هم سیاسی برای اسرائیل فراهم کرده بود. همچنین از منظر دیپلماسی نیز قبح رابطه با این رژیم جعلی را شکسته بود. آنها بر اساس مشی و مرام یهودی و صهیونی به هیچ فرد، سازمان یا حکومتی که از قوم و نژاد آنها نباشد حق وفاداری و پیمانمداری ندارند و این در طول تاریخ آنها و به تجربه ثابت شده است.
- مثل کاری که اکنون امارات میکند.
* ارتباط و همکاری سران و امیران و پادشاهان کشورهای اسلامی با اسرائیل تنها سود و بهرهاش برای رژیم صهیونیستی است. آنها همیشه دست بالا را در این همکاریها دارند و ارتباط و همکاری را به گونهای طراحی و مدیریت میکنند که طرف غیراسرائیلی فقط خادم و پشتیبان خزانه و ماشین جنگی اسرائیل باشد و لاغیر.
ارتباط و همکاری حکّام کشورهای اسلامی با اسرائیل نه فقط تلاشی است تا قبح ارتباط با این رژیم جعلی را از بین ببرد و اشغالگران را از انزوای سیاسی و روانی در منطقه و جهان اسلام خارج کند، بلکه حرکتی است در مسیر ایجاد امنیت روانی برای شهرکنشینان یهودی و اشغالگران صهیونیست سرزمین فلسطین تا به آنها القاء شود که آنها در منطقه غریبه و مطرود و مورد تنفّر نیستند. از سوی دیگر این ارتباط و همکاری، بازار مالی و اقتصادی قابل توجهی است برای ترمیم مشکلات اقتصادی دولت اسرائیل و فراتر از آن، گشایش دروازه ممالک اسلامی برای تاخت و تاز مأموران اطلاعاتی و جاسوسی رژیم صهیونیستی و استقرار پایگاههای جاسوسی پنهان برای سازمان اطلاعاتی و جاسوسی موساد.
برای مثال در زمان شاه اسرائیلیها چند پایگاه برونمرزی در ایران داشتند؛ در شمال غرب، غرب و جنوب کشور. پایگاه برونمرزی به این معنا که اسرائیلیها با کارت شناسایی ساواک، یعنی در لباس و پوشش یک ایرانی، به تمام کشورهای عربی نفوذ و رخنه میکردند و اطلاعات جمعآوری میکردند و این بستر را ساواک برای آنها فراهم کرده بود. بعد از تأسیس اسرائیل، یعنی اعلام موجودیت اسرائیل، مقامات برجسته اسرائیل مثل رئوون شیلواح یا بن گوریون، اولین نخستوزیر اسرائیل، استراتژیای را تحت عنوان استراتژی peripheral یعنی پیرامونی تدوین میکنند، بدین معنا که پیرامون ما مطابق آنچه که ما میخواهیم باید باشد. بن گوریون در راستای این استراتژی برای شاه نامه مینویسد، که بعد موجب افزایش و گسترش همکاری به ویژه در حوزه های اطلاعاتی و امنیتی بین دو رژیم میشود. ایران در آن زمان دو پیمان اطلاعاتی با اسرائیل داشت؛ یک پیمان اطلاعاتی دو جانبه تحت عنوان بلور یا کریستال که ساواک برای اسرائیل کار میکرد، یعنی کل دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی ایران را در راستای استراتژی اسرائیل در منطقه برای آنها به کار میگرفت؛ پیمان دیگر پیمان سه جانبه بود یعنی سازمان اطلاعاتی ترکیه، ساواک و موساد. اینها برنامه مدوّنی داشتند و هر شش ماه یکبار در حد رئیس سرویس با همدیگر جلسه میگذاشتند. در کل منطقه غرب آسیا تا شاخ آفریقا با تقسیم کار، کشورها را بین خود تقسیم کرده و مشغول اقدامات جاسوسی در این ممالک بودند. این فعالیتها و برنامهها کاملاً در راستای استراتژی توسعهطلبانه و زیادهخواهانه اسرائیل بود. به این دلیل اسرائیلیها استمرار و تداوم حکومت پهلوی را در راستای همان استراتژی تعریف می کردند، و الّا شخص شاه برای آنها اهمیتی نداشت. الان هم از سران و امیران و شاهان و شاهزادگان برخی کشورهای عربی این چنین استفاده ابزاری میکنند.
- از شما به خاطر حضورتان تشکر میکنم. خیلی خوشحالم که همچنان کار طاقتفرسای به منصه ظهور رساندن جلد دوم کتاب را دنبال میکنید. امیدوارم جلد دوم بهزودی منتشر شود.
مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
نظرات