آنهایی که برای سخنرانیهای خیابانی دست میزدند، گرداگرد جنازهاش کف زدند
6167 بازدید
اشاره:
قیام شیخ محمد خیابانی، مبارز مشروطهخواه ایرانی گرچه حدود پنج ماه بیشتر بهطول نینجامید، اما تاثیر آن بر روزگار پر التهاب ایران پس از مشروطه، آنچنان عمیق و الهامبخش بود که بر هیچکس پوشیده نمانده است. در همین راستا و با توجه به اهمیت این قیام در تاریخ ایران، مورخان و پژوهشگران بسیاری در آثار خود به تحلیل و بررسی شخصیت و قیام این مبارز آذربایجانی پرداختهاند. «قیام آذربایجان و ستارخان» اثر اسماعیل امیرخیزی، «شرح رجال ایران» به قلم مهدی بامداد، «تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران» نوشته محمدتقی بهار، «خیابانی» اثر عباس پناهی ماکوئی، «خاطرات و خطرات» نوشته مهدیقلی خان هدایت، «تاریخ بیستساله ایرانی» حسین مکی، «تاریخ مشروطه ایران» و «قیام شیخ محمد خیابانی» احمد کسروی، «ایران در دروه سلطنت قاجار» علیاصغر شمیم، «شیخ محمد خیابانی، خروش حماسهها» مصطفی قلیزاده، «جنبش آزادیستان و شیخ محمد خیابانی» عبدالحسین ناهیدی آذر و «شرححال و خدمات و اقدامات محمد خیابانی» به قلم چند نفر از دوستان و آشنایان وی برخی از تالیفاتی هستند که هر یک از زاویهای به بررسی قیام خیابانی پرداختهاند.
خیابانی آرزومند نیکی ایران بود
احمد کسروی که از دوستان قدیم خیابانی بود و در جریان قیام کنار کشید و به انجام وظیفه دولتی در دادگستری تبریز ادامه داد و به همین علت مورد بیمهری و به قول خودش مورد سختگیری و آزار پیروان خیابانی قرار گرفت، درباره خیابانی مینویسد: «...آنچه ما میتوانیم گفت این است که خیابانی همچون بسیار دیگران آرزومند نیکی ایران میبود و یگانه راه آن را به دست آوردن سررشتههای حکومت میشناخت که ادارات را به هم زند و از نو سازد و قانونها را دیگر گرداند. چنانکه در همان هنگام میرزا کوچک خان در جنگل به همین آرزو میکوشید. آنان نیکی ایران را جز از این راه نمیدانستند. از آن سوی خیابانی این کار تنها با دست خود میخواست و کسی را با خود به همبازی نمیپذیرفت. «
مولف «تاریخ مشروطه ایران» درباره نطقها و سخنرانیهای خیابانی مینویسد: «در این میان هر روز دستههای انبوهی در حیاط تجدد گرد میآمدند. برای سرگرمی آنان، خیابانی چنان نهاد که هر روز خود به جلو بیاید و گفتاری رانده. ولی کم کم این گفتاررانی داستانی پیدا کرد. زیرا همزمان که گفتاری رانده میشد، برخی از پیروان خیابانی و بسیاری از چاپلوسان و روبهکاران به نمایشهایی برمیخاستند. بدینسان که در میان گفتار و در پایان آن با سختی کف میزدند و یک آوای بزرگی پدید میآوردند. در روزنامه تجدد این را به جملههای شگفتی، کف زدنهای برقآسا و دست زدنهای رعدآسا یاد کرده، برخی گاهی چاپلوسی بیشتر کرده، خیابانی را از جای خود به سر داشته به روی دست میگردانیدند. گاهی چنین میگفتند: آمریکا اگر ویلسن دارد، ایران خیابانی دارد. «
کسروی پس از کشته شدن خیابانی با لحنی تند از دوروییهای برخی افراد شکایت میکند و مینویسد: «بدینسان شادروان خیابانی کشته گردیده، ازمیان رفت. میباید او را کشته آن نمایشهای رویهکارانه مردم و آن کف زدنها و زندهباد گفتنهای دروغی دانست. یک پستی فراموشنشدنی که در داستان خیابانی از این دسته مردم نمایان گردید، آن بود که چنانکه در پای گفتههای خیابانی کف زده بودند، در گرداگرد جنازه او نیز کف زدند و دژرفتاری بسیار از خود نشان دادند. «
عدالت، مساوات و آزادی، آرمان مشروطهخواه آذربایجانی
شیخ محمد خیابانی در طول مبارزه خود سخنرانیهایی را در جمع طرفدارنش ایراد کرد که بیانگر آرمانها و مقاصد قیام وی بود. بخشی از این گفتارها در تعدادی از کتابهایی که به بررسی قیام خیابانی پرداختهاند، آمده است که در اینجا به دو نمونه از آنها اشاره میکنیم.
خیابانی همواره در سخنرانیهای خود میگفت: «ما آزادیخواهان یک آرزو و عقیده داریم. ما همه میگوییم مشروطیت حقیقی در مملکت حکمرانی کند، نفوذهای شخصی و امتیازات ملغی و منسوخ گردد. حاکمیت ملت واقعیت داشته باشد. یعنی براساس حاکمیت ملت تکیه و استناد نماید. ما میگوییم عدالت، مساوات و آزادی باشد. »
این مشروطهخواه پیوسته تاکید میکرد: «منظور آذربایجان، استخلاص ایران از هرگونه اسارت میباشد و آذربایجان جز لاینک ایران و ایران جز لایتجزی آذربایجان است. قیام خیابانی یا قیام آذربایجان، قیامی در مسیر تحقیق و تکامل آرمانهای مشروطه و برآمده از سنتهای مبارزاتی ایران و آذربایجان بود.«
«خاطرات و خطرات» و نامههای مجاهد آذربایجانی
مهدیقلی خان هدایت در اثر مشهور خود با عنوان «خاطرات و خطرات» چند نامه از شیخ محمد خیابانی را میآورد و توضیحات مختصری درباره مضمون آنها میدهد. در یکی از نامههای خیابانی که هدایت در کتاب خود میآورد، میخوانیم: «صحبت غیر رسمی از حرکت من به آذربایجان هست ولی رسما مذاکره نمیشود، کسی هم نیست. محمد حسن میرزا ولیعهد را به افتضاح از تبریز بیرون کردهاند. عینالدوله و سپهسالار را هم عذر خواستهاند. در تهران سهل است کلاه را کج گذاردن و باد زیر بغل انداختن. »
هدایت مینویسد: «از خیابانی تلگرافی رسید خطاب به وثوقالسلطنه که فلانی اگر میآید تنها بیاید، آذربایجان را آزادیستان کردهاند و دسته قشون ملی تشکیل دادهاند. خیابانی در یکی دو مراسله مرا هممسلک محترم خطاب میکند. در مراسلهای از اوضاع و اشخاص شکایت میکند و میگوید باز در این دوره امیدواری به امثال وجود محترم حضرت عالی است بلکه با یک نوع تدابیر علمی و عملی نقشهای در اصلاح این امور پاشیده بکشند که خیر عموم ناس در آن باشد و از قراری که شنیدهام کابینه بحمدالله تشکیل شده و یک وزارتخانه به وجود مبارک مزین شده است «
داستان قیام خیابانی پایان یافت
علیاصغر شمیم در «ایران در دوره سلطنت قاجار» درباره چگونگی سرکوب قیام شیخ محمد خیابانی مینویسد: «عینالدوله در برابر قیام خیابانی به عمد یا به سهو، اقداماتی کرد که به سود خیابانی تمام شد و در پایتخت نیز مشاجره قلمی شدیدی بین مطبوعات موافق و مخالف قیام درگرفت و روزنامههای ایران و رعد، سخت به خیابانی حمله کردند و او در تبریز ضمن سخنرانیهای خود به نوشتههای آن دو روزنامه پاسخ گفت و بهطور کلی این قیام که میرفت به زودی فرونشیند، بازار مجادله و مشاجره بین احزاب و مطبوعات را برای مدتی گرم نگه داشته بود...«
و اما سرانجام مبارز مشروطهخواه به روایت شمیم: «حاجی مخبرالسلطنه که از طرف کابینه مشیرالدوله با اختیارات تام برای فرونشاندن قیام به آذربایجان اعزام شده بود، در اواسط ذیحجه 1338 به تبریز رسید و نیروهای لازم برای سرکوب کردن قیام و بازگرفتن عالیقاپو از یاران خیابانی از هر جهت تدارک شده بود. روز 29 ذیحجه نیروهای قزاق به شهر ریختند و ضمن بیرون راندن پیروان خیابانی از عالیقاپو به خانههای سران قیام هجوم بردند و دست به کشتار و غارت زدند و خود خیابانی نیز در حال دفاع در زیرزمین خانه یکی از دوستان خود، به ضرب گلوله قزاقان کشته شد و قزاقان جنازه او را بیرون آوردند و به خیابان انداختند و بدین ترتیب داستان قیام خیابانی پایان یافت.»
خیابانی در یک نگاه
شیخ محمد خیابانی (۱۲۵۹ ش. ۱۲۹۷ / ه. ق. - ۱۲۹۹ ش. / ۱۳۳۸ ه. ق.) از روحانیون آزادیخواه تبریز در خامنه در نزدیکی تبریز دیده به جهان گشود. وی در تبریز با یاران و دوستان و همفکران خود در تمام مراحل نهضت و انقلاب بزرگ و مبارزه با نیروهای استبداد در کنار رهبران و سران دیگر آزادیخواهان مانند ستارخان و باقرخان به کوشش برخاسته بود و چون پس از انقلاب روسیه، در تبریز کنسولخانه آلمان با اسلحه و مهماتی که برای تحویل به نیروی عثمانی گردآورده و به علت صلح روس و عثمانی از تحویل آنها منصرف شده بود، به کانون ضد ملی و شاید به یک مرکز انقلابی برای واژگون کردن رژیم مشروطه و استقرار رژیم بلشویکی در آذربایجان مبدل شده بود و از طرف دیگر برخلاف تمایل ملیون و آزادیخواهان تبریز، دولت مرکزی بار دیگر عینالدوله را به فرمانروایی آذربایجان انتخاب و اعزام کرده بود.
همچنین پارهای مسایل داخلی و اختلاف رای و عقیده و مسلک سیاسی که بین خیابانی و دیگران بود، به تدریج مقدمات قیام خیابانی علیه دولت مرکزی را فراهم کرد. دامنه این قیام روز به روز گستردهتر شد تا جایی که دولت مرکزی احساس خطر کرد و نیرویی را برای سرکوبی آن اعزام کرد. سرانجام با ورود مخبرالسلطنه، والی جدید تبریز این قیام سرکوب و شیخ محمد خیابانی به شهادت رسید.
خبرگزاری کتاب ایران ایبنا
نظرات