یپرم خان ارمنی ؛ سردار خائن یا احیاگر مشروطه؟


1916 بازدید
یپرم خان

یپرم خان ارمنی ؛ سردار خائن یا احیاگر مشروطه؟

  «وقتی ارشدالدوله آماده حمله به تهران شد، یپرم را که در دوران صدارت عظمی عین‌الدوله مستبد، مستعفی شده بود، خواستم و به او گفتم یکی دو روز دیگر قوای استبداد وارد تهران خواهد شد. انتظار دارم همانطوری که قول داده بودید، رفتار خواهید کرد. گفت: برای خدمت حاضرم... نقشه او را پرسیدم. گفت: صبح می‌روم و پس فردا به کار ارشدالدوله خاتمه می‌دهم و روز بعد شرفیاب می‌شوم. این حرف او مرا به یاد جمله سه کلمه‌ای ژول سزار در فتح آفریقا انداخت. او نوشت: آمدم. دیدم. فتح کردم. پیش خود فکر کردم، اگر یپرم رفت و فتح کرد بزرگتر از ژول سزار است. چون او بعد از فتح کردن نوشت و یپرم قبل از رفتن همان مطلب را گفت.» یادداشت‌های ناصرالملک قراگوزلو نایب‌السلطنه

یپرم داویدیان گانتاکستکی ملقب به یپرم خان ارمنی یکی از سرداران بنام و چهره‌های پُرمناقشه عهد مشروطه است. برخی او را سرداری باصلابت که در راه تحقق آرمان‌های مشروطه به بهای عمرش جانفشانی کرد معرفی می‌کنند و عده‌ای دیگر او را متهم به خیانت در آرمان‌های مشروطه می‌دانند.

احمد کسروی یپرم خان را این‌گونه توصیف می‌کند: «این مرد چند نیکی و فزونی را، از دلیری و کاردانی و مردانگی و پاک‌درونی و مهربانی، در یک جا می‌داشت، دلیرانی یا بهتر بگویم، گردانی که در شورش‌های آزادی‌خواهی پدید آمدند و بنام گردیدند از ستارخان و باقرخان و حیدر عمو اغلی و معزالسلطان و خود یپرم خان و دیگران، اگر بخواهیم به سنجشی میان آنان پردازیم و برای هر یک جایگاهی نشان دهیم باید ستارخان را یکم و این مرد را دوم شمرده و سپس دیگران را بیاوریم. این مرد در دلیری و جنگ‌آزمودگی به ستارخان نزدیک، و در بازچشمی و بلنداندیشی با حیدرخان هم‌پایه بود.»

کسروی البته از اشتباهات و خطا‌های یپرم خان هم صحبت به میان آورده است: «آری از یپرم‌خان لغزش‌هایی هم سر زده، زیرا با ستارخان از در دشمنی درآمد و در پیش آمد پارک اتابک بیش از همه او کار کرد. نیز در داستان التیماتوم به سوی دولت گرائید و با نیرویی که در دست می‌‎داشت به یاری هواداران پذیرفتن اولتیماتوم برخاست و با دست او بود که مجلس بسته شد و کانون‌های آزادی‌خواهی از میان برخاست و روزنامه‌ها ناپیدا شد. نیز با دست او بود که چند دسته از آزادی‌خواهان دستگیر و از تهران بیرون رانده شدند. این‌ها بدی‌های یپرم‌خان است و هیچ‌گاه نباید پوشیده داشت. چیزی که هست او هیچ‌یک از این کار‌ها را از روی ناپاکدلی و سودجویی انجام نداد.»

همین دو تصویر که احمد کسروی از یپرم‌خان به مخاطب نشان می‌دهد کافیست تا متوجه شویم او یکی از پیچیده‌ترین چهره‌های عصر مشروطه است. چهره‌ای که علاوه بر اهمیت فردی نشان می‌دهد در عصر مشروطه تمام ایرانیان فارغ از دین و نژاد و مذهب به میدان آمدند تا حقوق خود را استیفا کنند و بدل به شهروند شوند. یپرم خان نماد تام و تمامی از اقلیت‌های دینی عصر مشروطه است که دوشادوش مسلمانان برای آزادی، برابری و حقوق شهروندی جنگیدند و از این جهت هم می‌توان یپرم‌خان را چهره‌ای برجسته در تاریخ معاصر ایران دانست.

بیوگرافی یپرم خان ارمنی

در بسیاری از کتب تاریخی از دوران نخستین زندگی یپرم خان اطلاعات چندانی داده نشده و به همین خاطر از روز‌های پیش از حضور یپرم خان در ایران اطلاعات چندانی در دست نیست. احمد کسروی و اسماعیل رائین اما توانستند به صورت فشرده دوران ابتدایی زندگی یپرم خان را در کتب خود بیاورد.

یپرم داویدان گانتاکستی در سال ۱۲۴۷ خورشیدی در یکی از توابع گانتاسک در بورسوم به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه ارامنه گانتاسک گذراند. به واسطه روح سرکش و عصیانگرش خیلی زود درس و مدرسه را رها کرد و به مبارزه مشغول شد. تا جایی که هم‌شاگردی‌های او به یاد دارند مبارزه او از همان سنین کودکی علیه شاگردان زورگو و اشراف‌زادگان آغاز شد و در صحنه زندگی به حمایت از تهی‌دستان تحت ستم انجامید. همین موضوع باعث شد او در ۱۶ سالگی به عضویت یک گروه تندرو انقلابی در بیاید.

در زمان نوجوانی یپرم خان ارامنه ساکن در سرزمین‌های تحت سیطره حکومت عثمانی زندگی سختی را می‌گذراندند و همین موضوع باعث می‌شد ارامنه ساکن مناطق شرقی به هر شکلی که هست به کمک برادران و خواهران تحت ستم خود بشتابند. این تلاش‌ها در پطرزبورگ و مسکو توسط جوانان ارمنی به تظاهرات متعدد و ملاقات‌های هدف‌مند و سودبخش میان روشنفکران انجامید. هدف آن‌ها ایجاد تشکیلات فراگیر و منظمی بود که بتواند تمام ارامنه را تحت پوشش خود بگیرد. همین برنامه‌ها و تلاش‌ها زمینه را برای تشکیل حزب داشناکسوتیون فراهم کرد.

در این ایام یپرم به همراه دو تن از یاران خود از گانتاسک به تفلیس رفتند تا به صف مین‌پرستان ارمنی که برای مقابله با دشمن تجهیز می‌شدند بپیوندند. در تفلیس در جریان زد و خورد‌ها یکی از یاران یپرم خان کشته و دیگری دستگیر می‌شود بنابراین یپرم تصمیم می‌گیرد به تنهایی کار ناتمام را به سرانجام برساند.

یپرم خان به گره پسر قول‌لیگی که در حوالی کلیسای سنت‌کاراپت پیوست و از همین ایام بود که نامش به عنوان یک مبارز جدی بر سر زبان‌ها افتاد. در آن زمان موسسان حزب داشناکسوتیون که عضو گروه فدائیان ارمنستان جوان بودند مهمات و سایر امکانات لازم برای مبارزه را در اختیار گروه یپرم خانقرار می‌دادند.


بیشتر بخوانید: حیدرخان عمو اوغلی؛ مبارز عملگرای مشروطه


به گزارش رویداد۲۴ در بیست و یک سالگی یپرم خان در این گروه به درجه سرجوخگی رسید و در منطقه ساسون رهبری گروه‌های پارتیزانی را بر عهده گرفت و در نبرد‌های کارقزوان رشادت فراوانی از خود نشان داد.

در سال ۱۳۰۷ بود که سه مجاهد ارمنی کریستاپور میکائیلیان، سیمون زاواریان و رستم زوریان حزب داشناکسوتیون را تشکیل دادند. گروه‌های مختلف ارمنی یکی پس از دیگری و به سرعت اتحاد خود را با این حزب تازه تاسیس اعلام کردند. یکی از این گروه‌ها گروه مجاهدین سرکیس گوگونیان بود.

در زمانه‌ای که میان ارامنه قفقاز تنها راه نجات ارامنه عثمانی از ظلم و ستم این حکومت مبارزه دائم و مستمر با این حکومت بود، گروهی از دانشجویان ارمنی به رهبری سرکیس گوگونیان در سال ۱۳۰۷ به صف مبارزه پیوستند. این گروه خیلی زود پیشروی خود را به سوی عثمانی آغاز کرد. این گروه یکی از پرطرفدارترین گروه‌های مبارز ارمنی بود که یپرم خان به آن پیوست.

هورسیپ نرسیسیان یکی از مجاهدان فعال در این گروه درباره فعالیت‌ها و نحوه پیوستن یپرم خان ارمنی گفته «در سال ۱۲۶۸ من و دو نفر دیگر از دوستانم به ارمنستان غربی سفر کردیم و پس از بازگشت به تفلیس با آبراهام تصمیم گرفتیم که یک گروه فدایی تشکیل دهیم و برای نجات خواهران و برادران خود به ارمنستان غربی برویم. نخستین کسانی که به ما ملحق شدند یپرم گانتساکتسی -قهرمان نامی آینده ایران- و ویراپ داشونیان بودند. هدف ما این بود که به گانتاسک و قره‌باغ برویم و پس از تقویت خود با افراد ورزیده و جنگجو دست به مبارزه نهایی بزنیم. اما در این هنگام در تفلیس با شخصی بنام هاکوپ از اهالی موش ملاقات کردیم و او با منطق ما را قانع کرد که مبارزات فردی و پراکنده، هر چه هم تند و حاد باشد ثمربخش نخواهد بود، و تنها هنگامی به نتیجه خواهد رسید، که همه ما با یکدیگر همکاری کنیم؛ و هم او بود که ما را با گروه گوگونیان آشنا ساخت.»

یپرم خان در اول مهر ماه سال ۱۲۹۰ به همراه هم‌رزمانش به سمت مرز ترکیه حرکت کرد. اما اتفاقی عجیب پیش از ورود به خاک عثمانی باعث شد که نه تنها این اقدام ارامنه برای ورود به خاک عثمانی شکست بخورد که سرنوشت یپرم هم برای همیشه دستخوش تغییر شود. این اتفاقات برخورد مجاهدین ارمنی با نیرو‌های روس در مرز‌های عثمانی بود. آن‌ها که هرگز تصور نمی‌کردند نیرو‌های روس از کمک آن‌ها به هم‌وطنان تحت ستم خود جلوگیری کنند درگیر جنگی نابرابر شدند. جنگی که طی ۲۷ نفر از مجاهدین دستگیر شدند.

دستگیرشدگان که یپرم هم یکی از آن‌ها بود ابتدا به زندان قارص و سپس به زندان تفلیس فرستاده شدند و پس از دو سال سرگردانی در زندان تفلیس به دست دولت تزاری که دل خوشی از نیرو‌های مجاهد نداشت به ۲۴ سال تبعید با اعمال در جزیره ساخالین در سیبری محکوم شدند.

یپرم نتوانست بیش از سه سال تبعید را تاب بیاورد و به همین دلیل خیلی زود تصمیم به فرار گرفت. در یادداشت‌های خود یپرم خان اشاره چندانی به ماجرای فرار او نشده است. اما یادداشت‌هایی از یکی از همراهان او یعنی ملیک وجود دارد که به موضوع فرار یپرم پرداخته است: «در زمستان سال دوم تبعید بود که یپرم به اتفاق یک ایرانی ارمنی بنام هوهانس و سه نفر روس نقشه فرار خود را طرح کردند. برای اجرای نقشه فرار قبل از هر چیز احتیاج به یک قایق بود که بتواند لااقل پنج نفر را از جزیره دور کرده به سواحل برساند. همین قایق می‌توانست از طریق رودخانه‌ها فرار آن‌ها را تسهیل کند. یپرم و چهار هم‌پیمانش که نقشه فرار را طرح کرده بودند، به دست خود این قایق را ساختند و در ماه ژوئن آن را به آب افکندند. هم سوگندان از طریق رود آخوتسکی برالیو فرار از تبعیدگاه را آغاز کردند... بزرگترین مشکل در همان آغاز راه قرار داشت تنگه‌ای که عبور از آن اجتناب‌ناپذیر بود، در کنار عمارت مخصوص نگهبانان تبعیدیان قرار داشت. برج‌های عمارت با مسلسل‌های سنگین تجهیز شده بود. نگهبانان دستور داشتند هر نقطه سیاهی را که بر آب‌های تنگه ببینند به گلوله ببندند.»

یپرم خان و یارانش با بی‌باکی تمام از این مرحله سخت جان به در بردند و توانستند بعد از سه ماه خود را در وضعیتی بغرنج به خانه ملیک برسانند. ملیک درباره نحوه ورود یپرم به منزلش می‌نویسد: «در یک شب مه‌آلود پائیزی، هنگامی که با افراد خانواده‌ام، پشت میز نشسته و مشغول صرف چای بودیم، زنگ در به صدا درآمد. همه ما غرق در تعجب شدیم، زیرا در آن شب- به خصوص در چنان ساعت دیروقتی- نمی‌توانستیم انتظار هیچ‌کس را داشته باشیم... به همین جهت همه ما به طرف در خانه هجوم بردیم، وقتی من در را گشودم، سایه بلند، لاغر و شبه مانندی را دیدم که یک پالتوی دوخا-مخصوص سیبری- به تن داشت، با مو‌های ژولیده و ریش بلند، اما با وجود این ظاهر آشفته، آن دو چشم نافذ و پرغروری که سالیان پیش می‌شناختم در چهره‌اش می‌درخشید و ژولیدگی ظاهری به هیچ وجه نتوانسته بود غرور و عظمت وجود او را در خود بپوشاند. بهت و تعجب ما لحظه‌ای بیش نپائید. من او را شناخته بودم و بی‌اختیار فریاد زدم او یپرم است...»

تبعید در سیبری از یپرم خان انسانی آگاه ساخت و او را از جوانی پرشور و آرمان‌خواه بدل به رهبری انقلابی قدرتمند کرد. خود او پس از رهایی از تبعید در خانه ملیک به او گفت: «من از استبداد متنفر بودم و تا قبل از تبعید به ساخالین، علیه آن مبارزه می‌کردم، اما به هر حال زندگی برایم قابل تحمل بود، ولی بعد از ساخالین، دیگر تحمل زندگی موجود برایم غیرممکن شده بود، تبعیدگاه روسیه تزاری به من ثابت کرد برای جهت‌سازی جامعه بشری، لازم است استبداد و همه مظاهرش منهدم گردند.»

حضور یپرم خان ارمنی در ایران

یپرم برای فرار از دست نیرو‌های پلیس مخفی تزاری با گذرنامه جعلی به تبریز می‌گریزد. او از همان بدو ورود به خاک ایران به فعالیت‌های ایرانیان برای استقرار مشروطه علاقه نشان می‌دهد. برخلاف تصور برخی از مورخان یپرم خان از طرف اعضای حزب داشناکیسیون به ایران نیامد بلکه شرایط او به هنگام فرار بود که او را به ایران و تبریز کشید و بعد از آن بود که با اعضای حزب ارتباط برقرار کرد. به خاطر ورود با گذرنامه جعلی به تبریز خطر دستگیری همیشه یپرم را تهدید می‌کرد. به همین خاطر پس از مدتی به سلماس رفت و چون آن‌جا هم خطر او را تهدید می‌کرد به همراه زنی که او هم تحت تعقیب بود به قراچه‌داغ رفت و در روستای آغاغان زندگی کرد.

یپرم خان در این روستا با زن همراهش ازدواج کرد و در آن‌جا به عنوان معلم ورزش استخدام شد. او در همین ایام فعالیت انقلابی را از سر می‌گیرد و دو بار با اعضای حزب داشناکیسیون تماس برقرار می‌کند. بعد از مدتی برای ادامه فعالیت انقلابی به ناچار دوباره به تبریز می‌رود.


بیشتر بخوانید: ستار خان؛ پیشروی انقلابیون شرقی


حزب داشناکسیون در آن زمان یکی از معدود احزابی (و شاید بتوان گفت تنها حزب) بود که از جنبش مشروطه ایران به گرمی استقبال کرد. آنطور که در کتاب چند تاریخچه آمده: «جنبش مشروطیت ایران، چون انقلاب ملل دیگر، اگر چه در مرکز شروع شد، ولی از چشمه‌های ولایات آب می‌خورد. بیش از همه نگهبانان و پیشوایان ولایات بودند که آتش انقلاب را روشن نگاه می‌داشتند. این‌ها بودند که جد و جهد در افزودن قدرت مشروطیت داشتند و نگاهبان مشروطه بودند. این‌ها نیز در نوبه خود تکیه به قوای مشروطه‌طلبان ولایات می‌کردند.»

در ولایات مختلف ایران هم دو منطقه آذربایجان و گیلان در ردیف اول جای داشتند و بسیاری از گروه‌ها کار خود را برای کمک به مشروطه از این نواحی آغاز کردند. کمیته‌های محلی که به گسترش افکار مشروطه‌خواهانه در سراسر ایران کمک بسیار می‌کردند.

این کمیته‌ها در دو حزب نفوذ بیشتری داشتند یکی حزب دموکرات و دیگری حزب داشناکیسیون. حزب داشناکیسیون به عنوان حزب فراگیر ارامنه خیلی زود از مشروطه‌خواهان حمایت و تمام تلاش خود را برای استقرار مشروطیت در ایران انجام داد.

رستم زوریان که اولین پیشوا و رهبر حزب بود و به خاطر مجاهدت‌های فراوان بسیار محبوب بود، به ایران آمد تا برای مقابله با جبهه استبداد نیروی واحدی تشکیل دهد. رستم در جریان بلوای تبریز همیشه شانه به شانه ستارخان جنگید و توانست نیرو‌های ارمنی را به هر نحوی که هست وارد تبریز کند تا در حمایت از ستارخان بجنگند. در اهمیت نیرو‌های ارمنی همین بس که ستارخان درباره آن‌ها گفته است: «اگر ۲۰۰ نفر از این دغا‌های [لقب اعضای حزب داشناکیسیون به معنای پسر] داشناکیسیون می‌داشتم، توپ‌ها را برداشته تا پطر یکسره می‌رفتم.»

یپرم‌خان در این ایام به گیلان آمده بود و نمایندگی کمیته گیلان را به حزب بر عهده داشت. حضور در گیلان یکی از فراز‌های مهم زندگی یپرم خان است که در آینده سیاسی و مبارزاتی او تاثیر فراوانی به جا گذاشت.

فعالیت‌های جدی انقلابی یپرم خان در ایران

به گزارش رویداد۲۴ یپرم خان بعد از ورود به ایران برای تامین معیشت خود دست به کار‌های مختلفی زد و مشاغل مختلفی را تجربه کرد که همگی به او در ایجاد ارتباط با هواداران مشروطه یاری رساندند. یپرم بعد از ورودش به ایران به کار‌هایی مانند راهسازی، مقاطعه‌کاری ساختمانی و تاسیس کوره آجرپزی پرداخت که به او این فرصت را می‌داد تا با کارگران ارمنی و گرجی و روشنفکران هوادار مشروطه روابط سیاسی برقرار کند و به ترتیب همین ارتباطات شعبه گیلان حزب داشناکیسیون را به وجود آورد.

فعالیت یپرم خان تا زمان آغاز استبداد صغیر چندان چشمگیر نبود، اما درست زمانی که مشروطیت به تنگنا افتاده بود و کسی امیدی به بازگشت آن نداشت، یپرم خان ظهور کرد و به یاری ستارخان شتافت و همین حضور او بود که مشروطه را تا حد زیادی احیا کرد.

احمد کسروی درباره اوضاع و احوال آن دوران می‌نویسد: «در آن روز‌ها که محمدعلی شاه از شهر به باغ شاه رفته بود با مشروطه‌خواهان دشمنی آشکار ساخت و پیدا بود به همدستی لیاخوف به کندن بنیاد مجلس فکر می‌کرد و مجلس این آگاهی را به شهر‌ها رسانیده بود، در همدان و اصفهان و قزوین و شیراز و مشهد و رشت و تبریز مردم به جوش و خروش برخاستند و به تلگراف با مجلس همدردی نموده نوید فرستادن تفنگچی را دادند و، چون انجمن ایالتی تبریز پیشنهاد می‌کرد محمدعلی میرزا از پادشاهی برداشته شود، در همه جا آن را پذیرفته و پیام‌ها به هم می‌فرستادند و ایران را پر از شور و خروش ساختند. ولی چون محمدعلی میرزا مجلس را به آن آسانی برانداخت و به کسانی از پیشروان آزادی کیفر سختی داد، از این پیشامد جز از تبریز و رشت که آن یکی یازد ماه و و این یکی سه روز ایستادگی نمود، دیگر شهر‌ها همین که خبر تهران را شنیدند، به یک باره از جوش و خروش اُفتادند و هر کس پی کار خود رفته دیگر آواز در نیاوردند. کسانی از مردم خود را به درباریان بسته پوزش‌خواهی نیکو بندگی‌ها کردند. آنان‌که به راستی آزادی‌خواه بودند، هر یک به کنجی خزیده دم فرو بستند هرکس می‌پنداشت دیگر نام مشروطه در ایران شنیده نخواهد شد.»

در چنین فضایی که فشار‌ها روز به روز بر روی آزادی‌خواهان افزایش پیدا می‌کرد، تنها ستارخان بود که در تبریز به مقاومت ادامه می‌داد. اما این فشار‌ها به قدری زیاد بود که ستارخان هم به ستوه آمد و در صحبت با نزدیکان خود درباره این فشار‌ها گفت: «ای‌کاش یک شهر دیگری نیز می‌شورید تا محمدعلی میرزا نمی‌توانست همه نیرو‌های خود را بر سر تبریز بیازماید.»

این آرزوی ستارخان خیلی زود محقق شد و این یپرم‌خان بود که در کنار معزالسلطان دست به قیام علیه استبداد زد. یپرم خان که تا این لحظه به صورت مخفی مبارزه می‌کرد و مشغول سازماندهی نیرو‌های مخفی بود، بعد از اقدامات محمدعلی میرزا به صورت علنی به صحنه آمد و رهبری مبارزات را به عهده گرفت. خود یپرم در نوشته‌های روزانه خود در این باره می‌نویسد: «در بیست و سوم ژوئن ۱۹۰۸ [۲ تیر ۱۲۸۷] پس از حادثه به توپ بستن مجلس با انتشار اعلامیه‌هایی در رشت، آزادی‌خواهان را به شرکت موثر در مبارزات تشویق کردیم.

در این اعلامیه‌ها پس از تشریح اهداف اساسی انقلاب یادآور شد که «اکنون بهترین موقعیت برای اقدام علیه دولت و پایان دادن به دست‌اندازی‌های اوست و هنگام شروع اقدامات جدی فرا رسیده است. هم‌چنین به دولت یادآور شدیم که شراره انقلاب خاموش نشده و هنوز شعله‌ور است و ملت آماده است تا برای نیل به آزادی با دولت بجنگد.»

یپرم خان خیلی زود کمیته‌ای متشکل از سه ارمنی و چهار مسلمان به نام ستار تشکیل داد. اعضای کمیته در ابتدا خود را سوسیال دموکرات می‌نامیدند و این به خاطر حضور گروه کثیری از گرجی‌های اهل برشت بود که افکار کمیته را تحت تاثیر قرار داده بودند، ولی در عمل از مرامنامه داشناکیسیون پیروی می‌کردند. اما چون کمیته ستار عملاً کار چندانی انجام نمی‌داد یپرم به انزلی رفت و کمیته برق را تاسیس کرد. کمیته برق از مرامنامه سوسیالیست‌های انقلابی پیروی می‌کردند و با کمیته ستار هم به مشکلاتی برخوردند، اما یپرم خان خیلی زود با غلبه بر این مشکلات کار تجهز و آماده‌سازی نیرو‌ها را آغاز کرد.

یپرم از قفقاز اسلحه تهیه می‌کرد. ایرانیان ساکن قفقاز برای آنان اسلحه می‌فرستادند و چون خرج باروت این اسلحه‌ها کم بود در خانه معزالسلطان تعمیر و مورد استفاده قرار می‌گرفت. کمیته تصمیم به شورش فوری گرفت که به دلیل کمبود اسلحه و اختلاف میان اعضا شورش محقق نشد؛ بنابراین یپرم تصمیم گرفت خودش به تنهایی و به اتکای نیرو‌های خودی دست به اقدام بزند.

پیرم خان و تسخیر رشت

نقشه یپرم این بود که با ایجاد هرج و مرج در شهر‌های دیگر و حتی پایتخت حواس دولت را از رشت پرت کند و با استفاده از این تشتت کار گیلان را یکسره سازد. یپرم متوجه بود که این اقدام با توجه به کمی نیرو و سلاح احتیاج به نقشه‌ای دقیق دارد و باید حساب شده عمل کرد. به همین خاطر با نقشه‌ای که برای تسخیر شهر در کمیته برای دی ماه ۱۳۲۶ کشیده شده بود به شدت مخالفت کرد اما ویلکوی گرجی که از مخالفان سرسخت یپرم بود از نبود چند روزه یپرم که برای سازماندهی به خارج از رشت رفته بود استفاده کرد و تصمیم به عملیاتی کردن نقشه گرفت. خبر این اقدام خیلی زود به ویلکوی رسید و یپرم خان توانست در واپسین لحظات به رشت برگردد و با رایزنی جلوی این نقشه از پیش شکست خورده را بگیرد.

یپرم خان نقشه جدید خود را بر مبنای ترور انقلابی برای بهمن ماه طراحی کرد. او که فقط ۳۵ نیرو و مقدار کمی اسلحه داشت تصمیم گرفت حاکم را ترور و دارالحکومه را تسخیر کند. یپرم که تنها ۳۳ قبضه اسلحه در اختیار داشت نیرو‌های گرجی خود را به رهبری معزالسلطان مامور ترور حاکم کرد و خود با باقی نیرو‌ها برای تسخیر دارالحکومه اقدام کرد.

نیرو‌های معزالسلطان توانستند حاکم را ترور کنند و یپرم هم بعد از سه ساعت جنگ و تنها با دو کشته دارالحکومه را به تسخیر خود درآورد. این پیروزی معجزه‌آسا اُمید‌ها را دل مشروطه‌خواهان زنده کرد و ستارخان و باقرخان به یپرم بابت این پیروزی تبریک گفتند.

بعد از تسخیر شهر مجاهدان برای اداره شهر کمیته‌هایی تشکیل دادند. آنطور که یپرم در نوشته‌های خود آورده است: «پس از تصرف شهر آن‌را در اختیار کمیته ستار گذاشتم و دستور دادم برای تشکیل انجمن ایالتی و نظارت در عملیات آن، اقدامات لازم را به عمل آورند. پس از تصرف رشت به اتفاق دوازده نفر به انزلی رفته و آن‌جا را نیز تصرف نمودم. ضمناً تعداد دوازده موزر و هفت هزار فشنگ و تعداد نه هزار فشنگ خالی و اراندیل که در اداره گمرک آن‌جا به جا مانده بود به دست ما افتاد»

در این زمان کمیته از حکومت مرکزی خواست تا به اجرای قوانین مشروطه در گیلان موافقت کند. رسیدن خبر پیروزی یپرم خان و این درخواست به تهران محمدعلی میرزا را بسیار هراسان کرد تا جایی که تصمیم به مقابله گرفت. کسروی در این باره می‌نویسد: «اما تهران، این خبر در آن‌جا همچون نارنجک ترکیده و همه را تکان داد. درباریان سخت ترسیده چنان پنداشتند به زودی شورشیان رو به تهران خواهند نهاد محمدعلی میرزا سپاهی که بر سر ایشان بفرستد نداشت. دسته‌هایی را از قزاق و سواره و سرباز به نگهداری قزوین فرستاد.»

پس از اعزام قوا به قزوین و احتمال حمله به رشت یپرم پیشنهاد کرد برای جلوگیری از حمله قوای دولتی به تهران حمله کنند. این پیشنهاد مورد استقبال سران مجاهد قرار نگرفت تا یک بار دیگر یپرم خودش به تنهایی وارد عمل شود.

حضور یپرم خان ارمنی در تهران

فتح رشت از دو جهت حائز اهمیت بود یکی اینکه مشروطه‌خواهی را که در کما قرار داشت احیا کرد و دیگر این‌که راه را برای پیشروی و فتح قزوین و تهران هموار کرد. یپرم بعد از چند نبرد سنگین در قزوین، کرج و تهران توانست به تهران برسد.

احمد کسروی درباره حال و هوای آن روز‌های تهران می‌نویسد: «در این هنگام محمدعلی میرزا در سلطنت آباد نشسته، ناامیدانه روز را می‌گذراند و امیربهادر و دیگر هواداران یک رویش، نزد وی بودند و دو هزار سواره و سرباز گرد سر داشتند. وزیران و درباریان و دیگر شناختگان در قلهک و زرگنده گرد آمده، چشم به راه پیش‌آمد‌ها بودند و هر یکی به اندیشه آینده خود پرداخته، در جست و جوی راهی بودند که به آزادی‌خواهان بپیوندند»

یپرم هم در خاطرات خود ماجرای تصرف بهارستان را اینگونه شرح می‌دهد: «من به اتفاق سالار حشمت وارد شهر شده بودم. او را در اطراف دروازه جا گذاشته و به سوی عمارت مجلس شورای ملی شتافتم و بهارستان را متصرف شدم. چون در صدد تصرف مجلس سپهسالار که با عظمت خود سنگر مناسبی محسوب می‌شد برآمدم به مقاومت شدیدی برخوردم. جنگ خونینی درگرفت. پس از دو ساعت زد و خورد، مسجد را هم به تصرف درآوردیم. قوای دولتی پس از دادن تلفات سنگین پا به فرار گذاشت و در نتیجه جنگ تمام شد.»

این توضیحات نشان می‌دهد که یپرم به تنهایی توانست با اقدامات خود مشروطه را که در آستانه نابودی بود احیا کند و از فرو ریختن آن جلوگیری کند. مقاومت نیرو‌های دولتی سرانجام در ۲۵ تیرماه ۱۲۸۸ در هم شکست.

بعد از پیروزی مشروطه‌خواهان کمیسیونی تشکیل شد بنام کمیسیون عالی که حالت یک کابینه موقت را داشت. در این کابینه یپرم خان به سمت ریاست شهربانی منصوب شد. علاوه بر این یپرم خان فرماندهی کل قوای دولت را هم بر عهده داشت این دو شغل به طور کامل او را درگیر کرده بود و او وقت خود را صرف سرکوب حامیان محمدعلی شاه و برقراری نظم و امنیت می‌کرد.

 

روایت‌های متناقض از نقش یپرم خان در جنبش مشروطه

درباره نقش یپرم خان در اعدام‌های پس از استقرار حکومت مشروطه اظهارات ضد و نقیض زیادی وجود دارد. مهم‌ترین این اعدام‌ها، اعدام شیخ فضل‌الله نوری است. اعدامی که مورخان مشروطه را به دو دسته کاملاً متضاد تقسیم کرد. برخی این کار‌ها را جنایت تلقی کرده و نقش یپرم را در انجام این جنایات پُررنگ کردند و برخی هم از این کار دفاع و یپرم را از دخالت مستقیم در اعدام شیخ فضل‌الله نوری مبرا دانستند.

مخالفان اعدام شیخ فضل‌الله در کتاب رهبران مشروطه بخش یپرم نوشته‌اند: «پس از اعلام خلع محمدعلی شاه و تشکیل هیات مدیره، یپرم به ریاست پلیس تهران منصوب شد و اکثریت یاران خود را در کار پلیس تهران وارد کرد و با سخت‌گیری و بی‌رحمی به دستگیری مخالفان مشروطه مشغول شد. جمعی را به زندان انداختند و جمعی را هم اعدام نمودند. فجیع‌ترین جنایتی که مشروطه‌خواهان در این ایام مرتکب شدند، اعدام شیخ فضل‌الله نوری بود. این عمل به روحانیت لطمه بزرگی زد و یپرم در این جنایت اصرار ورزید. سپهدار راضی بود و سردار اسعد هم سکوت کرد، یک محکمه انقلابی از جمعی بی‌عقیده و مامور تشکیل شد و حکمی صادر نمود و شیخ را واجب‌القتل و مفسد فی‌الارض دانست...»

کسروی درباره این وقایع نظر دیگری دارد: «هرچه هست حاج شیخ فضل‌الله بدخواه مشروطه شناخته شده و نامش بر سر زبان‌ها افتاده بود و در ماه‌های آخر خودکامگی محمدعلی میرزا که آقا سیدعلی یزدی و پاره ملایان دیگر که فرصت را از دست نداده مشروطه‌خواهی نمودند و خود را از بدنامی بیرون آوردند و حاج شیخ فضل‌الله تنها ماند، کینه مردم بر او فزونتر گردید و کار به آن‌جا رسید که با همه چیرگی محمدعلی میرزا کسانی آهنگ کشتن او را کردند و کریم نامی گلوله به او انداخت، ولی چندان کارگر نیفتاد و خود کریم دستگیر شد. باری پس از براُفتادن محمدعلی میرزا حاج شیخ فضل‌الله را با چند تن از بستگانش بگرفتند و در محکمه به بازپرسی و داوری پرداختند و درباره او نیز حکم کشتن دادند.»

درباره حوادث بعد از فتح و نقش یپرم در آن نباید این نکته را از نظر دور داشت که یپرم به عنوان مسئول برقراری نظم و امنیت تهران مجری اوامر کمیسیون عالی بود و خودش مستقیماً دستوری برای دستگیری اعدام‌شدگان نداده بود.

مهدی ملک‌زاده درباره نحوه برخورد قوای انتظامی با شیخ فضل‌الله نوری در تاریخ مشروطیت می‌نویسد: «مجاهدینی که شیخ را دستگیر نموده بودند ذره‌ای بی‌احترامی نسبت به وی نشان نداده و هیچ عملی که باعث شکنجه روحی یا بدنی وی شده باشد مرتکب نشده بودند و می‌توان گفت که رفتار نسبتاً محترمانه‌ای داشته‌اند.»

مهدی انصاری در کتاب رویارویی دو اندیشه درباره نقش یپرم در دادگاه شیخ فضل‌الله نوری می‌نویسد: «ضمن سوالات، یپرم از در پائین آهسته وارد شد و پنج شش قدم پشت سر آقا برای او صندلی گذاشتند، نشست، آقا ملتفت آمدن او نشد، یک مرتبه آقا از مستنطقین پرسید، یپرم کدامیک از شما هستید.»

این سند موید دو مسئله است: یکی آنکه یپرم خان، شیخ را دستگیر نکرده بود، زیرا در آن صورت او را می‌شناخت و نیازی به پرسش نداشت. دوم آنکه یپرم عضو دادگاه نبود و برای او صندلی مجزا گذاشتند و در جایگاه اعضای دادگاه عالی انقلاب ننشست. یپرم در این روز‌ها عملاً حافظ و نگهبان مشروطه و مقابله با توطئه‌های هواداران استبداد شده بود و با قدرت علاوه بر برقراری نظم در ایران به سازماندهی نیرو‌های پراکنده تحت امر نظمیه هم می‌پرداخت. یپرم هیچ‌گاه از این قدرت خود سوءاستفاده نکرد و به همان مقرری اندک ماهی سیصد تومان اکتفا نمود.


بیشتر بخوانید: احسان الله خان دوستدار؛ پایان تراژیک رفیق سرخ


یپرم خان و ماجرای پارک اتابک

یپرم بعد از سازماندهی و ایجاد امنیت در تهران توانست شورش‌های قومی مخالفان مشروطه را هم با موفقیت سرکوب کند. اما بعد از بازگشت به تهران ماجرای اصلی در انتظار او بود. در زمان بازگشت یپرم به تهران اختلافات میان سران مشروطه به اوج خود رسیده بود و رهبران مشروطه به دو دسته انقلابی و اعتدالی تقسیم شده بودند.

یپرم خان البته بعد از بازگشت به تهران به خاطر اختلاف با عین‌الدوله استعفا داده بود، اما به اصرار سران مشروطه مجدداً به خدمت بازگشت. دوران به خدمت بازگشتن یپرم همزمان شد با دو دستگی سران مشروطه و ایجاد گروه‌های انقلابی به رهبری حیدرخان عمو اوغلی و علی محمد خان تربیت و اعتدالیون به رهبری سردار اسعد بختیاری انجامیده بود.

از آن‌طرف خروج ستارخان و باقرخان از تبریز و عظیمت به تهران روس‌ها را نگران کرده بود و سردار اسعد هم از ورود آنان به تهران خشنود نبود. به همین خاطر دولت روسیه از حکومت نوپا خواست تا این دو سردار را از ایران خارج کنند. تلگرافی به نجف زده شد و از علمای نجف خواسته شد که آنان را به نجف فرا بخوانند. این برخورد‌ها نشان می‌داد که بنا بر این گذاشته شده که در صورت حضور این دو سردار در تهران آنان را شورشی معرفی کرده و از چشم مردم بی‌اندازند.

با ورود این دو سردار به تهران اتفاقات زیادی رخ داد که اولین آن‌ها شایعه مرتد دانستن تقی‌زاده توسط علمای نجف بود و دیگری اقدام به ترور بهبهانی و ترور علی‌محمدخان و سیدعبدالرزاق بود. این ترور اخیر به دست دسته معزالسلطان و اعتدالیون اتفاق افتاد و در شهر شایعه ساختند که ستارخان و باقرخان از این قتل‌ها آگاهی داشتند. به سبب این آشفتگی‌ها بنابراین گذاشته شد که رهبران مشروطه خلع سلاح شوند؛ بنابراین دولت اعلام کرد به جز قوای نظامی تحت امر دولت همه مجاهدان باید تفنگ‌ها خود را تحویل دهند. این کار به عهده یپرم گذاشته شد و او که مامور شهربانی بود به ناچار و با فشار دولت مسئولیت این کار را پذیرفت تا بزرگترین تراژدی مشروطه رقم بخورد.

چند نکته را نباید از ماجرا‌های پارک اتابک از نظر دور داشت، نکته اول این‌که صحبت‌ها درباره اتفاقات به وقوع پیوسته در این پارک بسیار متناقض است. برخی مورخان عامل اصلی این حادثه را سردار اسعد بختیاری می‌دانند؛ که حتی در کتاب خاطرات و یادداشت‌های خود نیرو‌های دولتی حاضر در پارک اتابک را اکثراً از بختیاران و رهبری آن را بر عهده پسرش جعفر قلی‌خان سردار بهار ذکر کرده است و نقل قول مشهوری هم از سردار اسعد بختیاری در این باره آمده است که گفته: «اولین کسی که تصمیم دولت را مبنی بر خلع سلاح به کار ببندد خود من خواهم بود.»

از طرف دیگر محیط طباطبایی عامل اصلی واقعه پارک اتابک را قوام‌السلطنه می‌داند که شخصاً دستور حمله را صادر کرده است. از طرف دیگر بسیاری از متون ارمنی نزدیکان یپرم درباره این واقعه ترجمه نشده و همین بر ابهامات ماجرا می‌افزاید. مذاکرات زیادی صورت گرفت تا جنگی به راه نیفتد و ستارخان با پیشنهادی حتی حاضر به پس دادن تفنگ همراهان خود شد، اما آنطور که اسماعیل رائین در کتاب خود سردار یپرم خان ذکر کرده حضور دو تن از اعضای سفارت عثمانی که احتمالاً به تحریک معزالسلطان به آن‌جا آمده بودند و مجاهدین همراه ستارخان را تحریک می‌کردند و حضور گسترده مردم برای حمایت از ستارخان و باقرخان در نهایت باعث جنگ شد.

یپرم‌خان در یکی از نبردها در ۲۹ اردیبهشت ۱۲۹۱ خورشیدی برابر با ۱۹ می ۱۹۱۲ در نزدیکی قلعه شورجه در همدان توسط عبدالباقی خان چهاردولی و محمود خان پسر عباس خان چناری که از طرفداران محمدعلی شاه بودند کشته شد.

 


رویداد۲۴