جرقههای انقلاب در سال 1356
5472 بازدید
1- بحثکلی:
حوادث سال 56 تقریباً مقدمهایست بر انقلاب،وسایلی است که نیروها را جمع میکند، تیرهایی است که فضای تاریک را لحظهای روشن میسازد. دستگاه استبداد تحت عنوان فضای باز سیاسی درآغاز سعی داشت از رودررویی و هجوم بر اجتماعات پرهیز نماید و برای سرکوبی مبارزین دیگر از حبس و شکنجه و دادگاه و اعدام کمتر استفاده کند و در عوض در خفا افرادی را نابود کند یا در برخوردهای خیابانی از بین ببرد و احتمالاً بعضی از آنها را تقویت کند و اجازه انتقاد و بحث بدهد بدنبال اظهارات آموزگار که به آزادی بیان و قلم و تحکیم و تقویت نیروهای سازنده ارج مینهد جمعی از روزنامه نویسان سالهای قبل که بتدریج روزنامههایشان بدلایل مختلف تعطیل شده بود درخواست فعالیت آزاد نمودند.
2- 20 آبانماه 56:
شاه به امریکا رفت تا با کارتر ملاقات نماید. این مسافرت با مسافرتهای قبلی تفاوت دارد چرا که در فضای باز سیاسی انجام میگیرد و تظاهرات پرشور ایرانیان مقیم امریکا علیه شاه با وسعت زیاد ترتیب داده شد. اردشیر زاهدی با کمک ساواک هم سعی کردند قوای خود را به میدان آورند و بنفع شاه جمع شوند.در مقابل کاخ سفید مقابلهای بود بین مخالفین و موافقین شاه، قسمتی از جریان از تلویزیون ایران هم پخش شد تا مردم بدانند واقعاً فضای سیاسی باز شده، شعارهای علیه شاه هم داده میشود و زد و خورد دانشجویان در امریکا و مداخله پلیس امریکا بحث طولانی را بدنبال داشت.
3- اولین جرقههای انقلاب:
نظام شاهنشاهی در حالی که میرفت مجدداً با چهره جدید وضع خود را تحکیم بخشد و با جابجا کردن چند مهره بر جنایات گذشته سرپوش گذارد با جرقههای انقلاب مواجه گردید، هر جرقه شعلههایی را بدنبال داشت و هیچ گاه خاموش نشد. قم اولین فریاد را در رابطه با مقاله 17 دی اطلاعات که در آن به مرجع بزرگ روحانی اهانت شده بود در فضای ایران بلند کرد و با شهادت جمعی از فرزندان روحانی خویش تحرک عمومی را شدت بخشید و در چهلم شهدای قم تبریز با قیام خود رژیم را بلرزه انداخت و دیگر شهرهای ایران یکی پس از دیگری به این زنجیر حرکتساز پیوستند و مجال تفکر را از عاملین بیگانه سلب نمودند. امام خمینی که از زمان تبعید آرام نگرفته بود و همواره با پیامهای خود ملت مسلمان ایران را از واقعیت امور آگاه میساخت در این هنگام تکلیف قطعی مبارزین در جهت انقلاب را روشن ساخت و گفت« ... اسلام عزیز از شما ای گروههای مسلمان در هر لباس و شغلی هستید استمداد میکند و وظیفه همه است که در نجات آن کوشش کنید و ضربههایی که از سلاطین جور خصوصاً در این پنجاه سال حکومت ضد اسلامی و ملی دودمان پهلوی خورده است و میخورد جبران کنید. (کلکم راع و کلکم مسؤول) و لازمست با کمال قدرت و هوشیاری اشخاص یا گروههایی که گرایش به مکتب غیراسلامی دارند و به خوی فرصتطلبی میخواهند در این اوقات از فرصت استفاده نموده خود را در صفوف شما داخل کنند و به شما در موقعش از پشت خنجر بزنند از خود دور کنید و به آنها مجال تحرک ندهید، بغیر مکتب اسلام و شعار اسلامی کشور از خطر نجات پیدا نمیکند ... قیام تبریز چون نهضت همه ایران اسلامی است برای دفاع از حق و از احکام اسلام است و نسبت این قیام را به مارکسیستها یا مارکسیستهای اسلامی، که در تبلیغات شاهانه است جز خدعه نیست. و دلیل برآن است که این مکتبهای انحرافی پایگاهی در ایران ندارند والا شاه از آنها ذکری نمیکرد، اکنون باید تمام جناحها از هر طبقه بدانند که جز در سایه اسلام و در زیر پرچم توحید و قرآن راه پیروزی مسدود است و چون شاه میخواهد نهضتهای اصیل اسلامی را از مجرای خود منحرف و به گروههایی که هم منحرف و هم بین ملت پایگاهی ندارند نسبت دهد. باید همه گروههای سیاسی و طبقات روشن فکر با صراحت و بدون هیچ ابهام نهضت و تحرک خود را اسلامی و برای اجرای قوانین عدالتپرور قرآن کریم معرفی کنند و به گروه روحانی و کارگری و توده ملت بپیوندند که با این منطق حیله حساب شده اجانب را که بزبان شاه اجرا میشود خنثی کنند و در غیراین صورت با برچسب مارکسیسم و احیاناً مارکسیسم اسلامی جناحهای روشن و متحرک را از سواد اعظم که ملت مسلم است جدا مینماید ... » دراثر آمادگی قشرهای مختلف ملت و رهنمودهای امام آگاهی همه جانبه و وحدتی بی سابقه پیش آمد که در تحقق هدف لازم بود تلاش های مذبوحانه رژیم حاکم و حامیان نیرومند آن بلا اثر ماند.
4- درگذشت مشکوک فرزند امام:
یکی از همگامان راستین امام فرزند او، روحانی مبارز حاج سید مصطفی خمینی بود، کسی که با تبعید امام بازداشت و زندانی گردید، و پس از آزادی از زندان به تبعیدگاه پدر اعزام شد و در مهاجرت امام از ترکیه به نجف پدر را همراهی کردو در تمام مدت اقامت در عراق در مبارزه رهبر را رها ننمود و بنظر میآید شخصیتی جوان سازشناپذیر مذهبی سیاسی ساخته میشود و بالقوه خطری برای رژیم حاکم محسوب میگردد وی را بدون این که سابقه بیماری داشته باشد در اطاق خواب درگذشته مییابند و باتوجه به موارد دیگر مرگ های مشکوکی که مردم دست ساواک را در آن وارد میدیدند (1) این مورد نیز عنوان شهادت یافت و در ایران به تجلیل بسیار از او پرداختند این تجلیل تا به آنجا رفت که رژیم را به عکسالعمل وادار ساخت.
5- مقاله اطلاعات:
روز شنبه 17 دیماه برابر 27 محرم 98 روزنامه اطلاعات مطلبی داشت تحت عنوان«ایران و استعمار سرخ و سیاه» به قلم احمد رشیدی مطلق که درآن صریحاً به آیت الله العظمی خمینی اهانت شده بود، مقاله میگفت«تنها خمینی با دولت و قوانین و انقلاب که همه با اسلام همراه است، بتحریک مالکین، به مخالفت برخاست! وگرنه روحانیون دیگر همه با این قوانین موافقند و احترامشان نیز محفوظ است» نویسنده مقاله با وقاحت تمام نسبت شهرتطلبی و بیاعتقادی به شخصیتی میداد که تمام وجودش را درخدمت اسلام و مردم گذاشته بود و او را شاعری عاشقپیشه و عامل استعمار و سید هندی معرفی میکرد (2) ... انتشار این مقاله در روز 17 دی مقارن جشنهای مربوط به آزادی زنان و کشف حجاب! و از طرفی بدنبال تجلیل بیسابقهای بود که از درگذشت فرزند امام، مصطفی خمینی کرده بودند.
رژیم خوب میدانست و به تجربه دیده بود خطر اصلی درکجاست، میدانست شخصیت مصمم، مستقیم و بیتزلزلی که هدایت ملت مسلمان را به عهده دارد کیست، رژیم درک کرده بود که تبعید طولانی امام نه تنها مردم را از او منصرف نساخته بلکه پیشبینیهای او را عینیت بخشیده است. ادعای توخالی شاه در اصول انقلاب سفید پس از 15 سال بیمحتوی باقیمانده و تسلط آمریکا تا به آن درجه رسیده بود که رژیم میبایست در فضای باز سیاسی! بحیات خود ادامه دهد، و حقوق بشر کارتر را رعایت کند و این ممکن نبود. بعبارت دیگر سیاست آمریکا احتیاج داشت کشورهایی مثل ایران را از نقطه انفجار پایین آورد برای حفظ وابستگی از درجه اختناق بکاهد. انعکاس این سیاست در داخل ایجاب میکرد که رژیم برای حفظ خود به دو شیوه توأم و هماهنگ متوسل گردد تا نتیجه مطلوب بدست آورداز یکسو به سیاستبازان حرفهای و مشتاقان پست و مقام میدان بدهد. آنها را ترویج نماید، سابقه مخالفت آنها را بزرگ سازد طرفداری آنها را از حقوق بشر جلوه دهد. به آنها فرصت دهد تا مقاله تند به شاه بنویسند، علیه دولت اعلام جرم نمایند، اتهاماتی را متوجه بعض وزرای سابق سازند، از زندانیان سیاسی به دفاع برخیزند. رژیم از این جمع فرصتطلب قیافه تابناکی میسازد تا در مراحل بعدی مورد استفاده قرارگیرند. از سوی دیگر میباید رهبر اصلی مبارزه را تحقیر نمایند، لجن مال سازند، مردم را نسبت به او به شک و تردید اندازند و او را از دیگران و مردم را از او جدا سازند. رژیم تصور کرد حوزههای علمیه را میتواند با چنین مقالهها و تبلیغاتی از راه خمینی بازدارد و به دیگران متوجه سازد رژیم میخواست بدل را جلا دهد با تبلیغ دروغین بزرگ سازد و بجای اصلی بخورد مردم بدهد مقاله رشیدی مطلق اطلاعات در17 دی مقدمهای در همین راه بود که با شکست مواجه شد و نتیجه عکس داد«ومکروا و مکرالله والله خیرالماکرین».
6- نتیجه فوری مقاله اهانتآمیز:
مقاله مندرج در اطلاعات علیه امام خمینی در سراسر ایران عکسالعمل شدید داشت ولی در قم بلافاصله نتایج آن ظاهرگردید و موجی از خشم و نفرت بوجود آورد وضع غیرعادی بر شهر حاکم گردید 18 دی، روز بعد درس و نماز جماعت و منبر تعطیل گردید مدرسه خان مرکز تجمع شد و جمعیت بسوی منزل آیات عظام حرکت کرد تا صدای اعتراض را جمعاً بلند نمایند و وسعت بخشند. عملاً برنامه چنین شد که جمعیت به هریک از منازل مراجع و روحانیون درجه اول وارد میگردید و پس از شنیدن نظر آن روحانی درخصوص موضوع و تأیید هماهنگی به منزل دیگری میرفت و صبح و عصر این جریان ادامه یافت (3)و در پایان شب در مسجداعظم جمعیت انبوه به شعار«درود برخمینی» و«مرگ بر حکومت پهلوی» پرداخت تعداد زیادی از نسخ اطلاعات را پاره کردند و شعارهایی علیه نویسندگان آن دادند و بعد از خروج از مسجد تظاهرات با حمله پلیس مواجهگردید و پس از مدتی در خیابانهای مختلف به زد و خورد با پلیس تبدیل شد و پایان گرفت.
7- 19 دیماه خونین قم:
دوشنبه از صبح زود طلاب طبق وعده شب قبل آن جلو مدرسه خان و میدان آستانه جمع شدند تعطیل بازار جمعیت را افزون ساخت بسوی منزل یکی از روحانیون راه افتادند و تا ظهر برنامه ادامه یافت و در چند نقطه مأمورین در مقابل جمعیت مانور دادند بعدازظهر این روز مردم در برابر گلوله مأمورین گارد و پلیس قرارگرفتند نویسنده قیام حماسهآفرینان قم و تبریز مینویسند« ... حوالی کلانتری یک گاردیهای زیادی مستقر بودن ... روبروی کلانتری با چند ماشین شهربانی بسته شده بود ... سیل جمعیت به خیابان صفاییه ریخت ... در این دو روز مدارس تعطیل بود. مغازهها هم یکپارچه تعطیل کرده بودند. با این که رهبری تظاهرات بدست طلاب بود مردم عادی بیشتر بودند حتی زنان زیادی در پیاده روها در حرکت بودند... دانش آموزان عموماً شرکت داشتند ... جمعیت وقتی به مانع رسید مجبور شد از پیادهرو عبورکند ... پلیس هم فریاد زد سد معبر حرام است! ... در این موقع یک نفر ساواکی پایش را محکم به شیشه بانک زد و همان وقت یک ساواکی دیگر با لباس شخصی و یک پاسبان که در کامیون نشسته بودند با هم هرکدام سنگی بطرف شیشه بانک پرتاب کردند بدنبال این صحنهسازی فرمانده گارد و رنجرها و پاسبانها و مأمورین ساواک اول بعنوان اعتراض به جمعیت گفتند چرا شیشه بانک را میشکنید و رو به جلادان که این پدرسوختهها را بزنید و حمله شروع شد... با باتوم به ملت حمله ور شدند ... جمعیت به کوچههای اطراف عقب نشست در جاهای دیگر شعار شروع گردیده ... طلاب به کوچه ریخته و با شکستن شاخهها و برداشتن سنگ به دفاع برخاستند ... حدود ساعت 5 چند تیر هوایی شلیک شد ... تابلوی مرکز حزب رستاخیز قم که در کوچه آن طرف است کاملاً خرد شد و بعد فریاد بلند شد کشتند، کشتند بیایید و جنازه سردست بلند شد. چند نفر درکوچه بانو کشته شدند ... با فریاد لا اله الا الله جنازه حمل می شد ... تیراندازی لحظهای قطع نمیشد ... خیلی از زخمیها از ترس گرفتار شدن بعدی به هرنحو بود فرار میکردند ... از جمله جاهایی که کشتهها را دیدند کوچه آقازاده، کوچه پشت مسجد فاطمیه و سه راه آذر ... است و در همین کوچهها با خون بر دیوارها نوشته بودند سلام برخمینی، مقتل شهید، تیراندازی تا ساعت 9 شب ادامه داشت. عدهای از فراریها در خانه پناه داده شدند روز 20 دی نیز برخوردهایی وجود داشت اما تعطیل همه شهر را به خاموشی فرو برده بود خبر کشتار قم به دیگر شهرها رسید و حوادثی را بوجود آورد اصفهان، مشهد، نجفآباد تعطیل چند روزهای را بهمراه داشت علمای تهران اعلامیه دادند و در 25 دی جمعیتی را که رژیم با 400 اتوبوس به قم آورده بود تظاهراتی ترتیب داد. تعداد کشته شدگان قم معلوم نشد بعضی ارقامی 80/90 را نوشته اند و با این ترتیب 19 خرداد ماه قم به خرداد 42 و 54 پیوند یافت و استمرار نهضت را نشان داد. جدایی مردم را از عمال رژیم مسلم ساخت و جوابی به تبلیغات وسیع رژیم به استفاده از تمام وسایل انتشاراتی و تبلیغاتی بود تعدادی از روحانیون قم تبعید گردیدند (4) بدنبال همین قیام قم بود که مدارس عالی کشور با اعتصاب و تظاهرات و یورش به مراکز دولتی و انتظامی موج اعتراض دانشجویان را گسترش دادندو مطبوعات جهان به نقل آن پرداختند تا آنجایی که اغلب دانشگاههای ایران رسماً از جانب دولت تعطیل گردید اعلام تنفر و انزجار نسبت به شاه ازطرف روحانیت و حوزههای علمیه و قشرهای مختلف مردم در شکلهای جدید ظاهر شد حوزههای علمیه نجف نیز به مدت یک هفته تعطیل و آیت الله خمینی و خویی اعلامیههایی صادرکردند و در کشورهای دیگر اسلامی چون سوریه، لبنان، کویت، افغانستان، پاکستان دانشجویان و معلمان اعلام همبستگی نمودند.
8- جنبش 29 بهمن تبریز:
درچهلم شهدای قم مردم تبریز بپاخاستند و پیام آنها را پاسخ گفتند و حرکت آغاز شده را تداوم بخشیدند. در این روز عزای عمومی اعلام شده بود و شریعتمداری و آیت الله قاضی طی اعلامیههایی با تأیید تعطیل مجلس ختم برگزار کردند از صبح پنجشنبه مردم از تمام اقشار روانه مسجد شدند اما پلیس در اطراف مسجد متمرکز شده و از ورود جمعیت ممانعت داشتند. اجتماع متراکم شد و پلیس برای تفرق و ارعاب شروع به تیراندازی هوایی کرد و مردم عکسالعمل نشان دادند و با فریاد زندهباد خمینی بسوی مأمورین حمله کردند موتور و اتومبیل و کیوسک پلیس را به آتش کشیدند و با شعار مرگ بر شاه راهپیمایی بزرگ را آغاز نمودند با عصبانیت بسیار بانکها را شکستند و بعضی را به آتش کشیدند سینماها و مشروب فروشیها هم مورد تهاجم قرارگرفت ساختمان حزب رستاخیز و حدود 15 اتومبیل آن را در هم کوبیدند در بسیاری از نقاط تابلو مربوط به شاه و فرح و پسرش را آتش زدند به مجسمهها حمله کردند هر اتومبیل ارتشی را وارونه میکردند شهربانی قدرت مقاومت و آرام سازی را از دست داده بود ارتش با کامیونهای سرباز و با تانکهای خود به صحنه آمد اسلحه مردم آجر وسنگ بود صدای گلوله همه جا شنیده میشد تیراندازی تا ساعت 12 شب ادامه داشت حکومت نظامی برقرار شده بود بیمارستانها از کشته شدگان و مجروحین انباشته بود. دولت جمشید آموزگار طغیان مردم تبریز را برانگیخته دست بیگانگان شمرد و اشاره به شورویها کرد و اعلام نمود که در خیل آشوبگران حتی یک تبریزی واقعی نبوده، و همه از آن سوی مرز آمده بودند! دولت حتی میخواست جنبه قوی مذهبی را در قیام مردم تبریز نادیده بگیرد و شاه در مصاحبهای با خبرنگار بیبیسی گفت شورشهای قم و تبریز نتیجه اتحاد نامقدس بین کمونیستها و اشخاص بسیار مرتجع است.
9- یزد خونین در چهلم تبریز:
روزهای نهم و دهم فروردین 57 مردم یزد نقش فعالی را ایفای کردند آنان مثل مردم سایر شهرها به تبعیت از رهبری انقلاب عید را تحریم کردند و برای بزرگداشت شهدای تبریز خود را مهیا ساختند همه جا صحبت از قیام مردم قم و تبریز بود و جنایات رژیم را بازگو مینمودند در چهارشنبه 9 فروردین در روضه محمدیه مجلسی برقرار و در خاتمه جلسه مردم به خیابان ریختندو با شعارهای اللهاکبر و لاالهالاالله و درود بر خمینی و مرگ بر شاه به راهپیمایی پرداختند و در مسیر خود شیشههای چند بانک و سینما و مشروب فروشی را شکستند و گیشههای اطلاعات و رستاخیز را در همکوبیدند و روز بعد پنجشنبه با دعوت آیت الله صدوقی تعطیل عمومی کردند در مسجد گرد آمدند و با سخنرانیهای پرشور بازگشت امام را از تبعید، آزادی زندانیان سیاسی و از جمله آیت الله منتظری و طالقانی و از بین رفتن رژیم دیکتاتوری را خواستار شدند و بازهم در خاتمه جلسه بصورت اجتماع در خیابانها براه افتادند اما با تمرکز قوای پلیس و ارتش مواجه شدند تیراندازی شروع گردید جمعی کشته شدند و عده زیادی مجروح گردیدند مردم به کوچههای اطراف هجوم بردند اما با مأمورین درکمین و ماشینهای آب پاش مواجه شدند تعدادی از روحانیون به تبعید ایرانشهر فرستاده شدند عدهای از مردم دستگیر و زندانی گردیدند.
10- تحلیلی بر جرقههای انقلاب:
از زمان انتشار نامه رشیدی مطلق پیوسته در ایران و بین طبقات مختلف این بحث وجود داشت که آیا رژیم آگاهانه و با اطلاع از عواقب کار نامه را منشر نمود یا صرفاً برای لجن مال کردن و منزوی ساختن امام بود. بعبارت دیگر آیا محاسبات دستگاههای امنیتی وقوع عکسالعمل شدید مردم را پیشبینی کرده بود و قصد داشت با سرکوبی عمومی دوران اختناق را تجدید نماید و نتیجهای هم چون 15 خرداد 42 بدست آورد؟ موافقین این نظر به استدلال ادامه میدهند و میگویند فضای باز سیاسی به شاه تحمیل شده بود و او باید به ترتیبی خود را از قید آن آزاد میساخت، باید آمریکا را قانع مینمود که ایران هنوز بلوغ سیاسی پیدا نکرده و اگر اختناق استبداد تعدیل پیدا کند متعصبین مرتجع محیط سالم را به هرج و مرج تبدیل خواهند ساخت و کمونیستهای ضدغرب با آگاهی کامل از چنین فضایی سود میبرند و دیگر نگهداشتن ایران در دامن آمریکا امکانپذیر نیست نتیجه این که سیاست فضای باز موقوف گردد لذا رژیم از طریق نامه ایجاد بلوا و آشوبی را تدارک دیده بود و از همین دسته جمعی استدلال میکنند که فاجعه سینما رکس آبادان، جمعه سیاه(17 شهریور) دنباله همین طرح بود اما وسعت نتایج کنترل را از دست رژیم خارج ساخت. هرچند که از این نظر و استدلال را نمیتوان نادیده گرفت و رژیم سلطنت و حافظین داخلی آن چون ساواک برای بقای نظام شاهنشاهی هراقدامی را مجاز میشناختند و قتل هزاران انسان را بصورت یک وسیله موجه میدانستند اما بصورت مطلق هم نمیتوان آن را پذیرفت. نامه کذایی میتواند این استدلال را هم داشته باشد که تجلیل از خمینی باید کاهش مییافت و چون با زد و بند و تهدید و ارعاب مردم زمینه او را مساعدتر میساخت درصدد برآمدند برنامه طولانی و مستمری در لجن مال کردن او داشته باشند تحقیر کنند، به اصطلاح افشاگری نمایند، و تجلیل را بسوی دیگر مراجع ببرند و کمکم با بدنامی و آلوده کردن و تهمت و افترا شخص اول روحانیت را منزوی سازند. و نامه 17 دی اولین گام آزمایشی بود که فرصت مقالات بعد پیدا نشد و حتی علمای و روحانیون طراز اول که بنظر خام طراحان برنامه باید لااقل سکوت میکردند در صف مقابل رژیم قرارگرفتند و بشدت برآشفتند. بهر صورت محاسبه رژیم غلط بود توقع نداشت با وجود اولین سرکوبی، مردم از توپ و تانک و مسلسل نهراسند و با هرکشته دهها اجتماع بوجود آورند و پس از سالها سکوت و سکون و اختناق با آن وسعت به مبارزه برخیزند. دولت جمشید آموزگار نمیدانست مسیر اوضاع کجا است و با این وصف اعلام کرد اکثریت عظیم ملت ایران از روش سختگیرانهای که دولت در برابر مخالفان در پیش گرفته پشتیبانی میکنند. شاه آنهایی را محکوم کرد که به قول خودش میخواهند ایرانستان بسازند. در لندن کالاهان نخستوزیر وقت انگلیس در پارلمان آن کشور گفت انگلیس از فضای باز سیاسی که شاه میخواهد با حفظ ثبات ایران ایجاد کند پشتیبانی میکند. به طوریکه خواهیم دید قدرت رهبری امام بنحوی بود که ملت را به انجام امور غیرمعمول وامیداشت و در برابر هر شهادت آنها را ورزیده میساخت در تاریخ این نوع ارتباط بین رهبر و ملت کمتر دیده شده است و قطعاً بدون پیوند ایمانی و اعتقادی و معنوی نمیتواند تحقق یابد. همان طور که قبلاً توضیح داده شد مذهب تشیع در استقرار حکومت اسلامی از چنین زمینه مساعدی برخوردار است و دلیل عمده و اصلی جدا نگهداشتن سیاست از دیانت و یا آلوده کردن دین و انضمام خرافات به اصول اعتقادی وسیله عوامل مرموز مانع تراشیدن در بنیاد چنین حکومتی بوده است و به زعم ما در دورانی که ابرقدرتها خود را صاحب کشورهای دیگر می شناسند استقلال واقعی در سایه حکومت اسلامی امکانپذیر است.
پی نوشت ها:
1. در رژیم شاه و مخصوصاً دوران ساواک به تعدادی از مرگهای مشکوک برخورد میکنیم که مردم آن را مرگ طبیعی ندانستند و هر یک جنایتی از ساواک تلقی گردید، در اینجا چند مورد را یادآوری میکنیم:
- در سال 1354 رسماً اعلام شد که 9 زندانی در حال فرار بودهاند که به ضرب گلوله کشته شدهاند مردم باور نکردند بعد از سقوط رژیم عاملین کشتار اعتراف کردند که به انگیزه انتقام آنها را کشتهاند(به فصل ساواک و توضیحات تهرانی مراجعه شود).
- صمد بهرنگی، داستان نویس کودکان و مغضوب رژیم در 1347 (1968) گفته شد، که در رودخانه ارس غرق شده، لیکن بهرنگی شناگر خوبی بوده! مردم عامل قتل او را رژیم حاکم دانستند.
- جلال آل احمد، از مخالفین فرهنگ مبتذل غربی بود که از انتشار بعضی آثارش جلوگیری شده بود وی در 1974 (53) در دهکده ییلاقی خود در نزدیکی دریای خزر بطرزی ناگهانی درگذشت ساواک دستور دفن فوری او را داد.
- دکتر سید باقر کاشانی که در سال 1350 در تصادف مشکوکی درگذشت وی از متخصصین پزشکی و فرزند مرحوم آیت الله کاشانی بود او مبارزه جدی علیه رژیم داشت ساواک در ادامه کارش مانع میتراشید. تصادف او بسیاری را باور نیامد و کار ساواک نامیده شد مخصوصاً زد و خوردی که در مراسم تشییع او صورت گرفت نشانه توطیه بود.
- غلامرضا تختی قهرمان کشتی در سال 45(1966)، که اعلام شد انتحار کرده، کسی باور نکرد، پلیس قبلاً برای او محدودیتهایی انجام داده بود.
- دکتر حسن ارسنجانی وزیر پیشین کشاورزی که در سال 42 وسیله شاه برکنار شد و به سفارت رم رفت در 48 درگذشت گفته شد علت مرگ وی حمله قلبی بوده اما شهرت یافت چون نسبت به رژیم نظر انتقادی پیدا کرده به قتل رسیده است.
- ناصر عامری دبیر کل حزب مردم در 1353(74) بعلت انتقاد از رژیم برکنار شد و مورد غضب قرار گرفت و چند ماه بعد در یک حادثه اتومبیل جان خود را از دست داد- عمل را به ساواک منتسب کردند که او را سر به نیست کرده است.
2. ایران و استعمار سرخ و سیاه- احمد رشیدی مطلق (نام مستعار نویسنده)
این روزها به مناسبت ماه محرم و عاشورای حسینی بار دیگر اذهان متوجه استعمار سیاه و سرخ یا به تعبیر دیگری اتحاد استعمار کهن و نوشده است استعمار سرخ و سیاهش، کهنه و نویش روح تجاوز و تسلط و چپاول دارد و با این که خصومت ذاتی آنها همانند است خیلی کم اتفاق افتاده است که این دو استعمار شناخته شده تاریخ با یکدیگر همکاری نمایند مگر در موارد خاصی که یکی از آنها همکاری نزدیک و صمیمانه و صادقانه هر دو استعمار در برابر انقلاب ایران بخصوص برنامه مترقی اصلاحات ارضی در ایران است سرآغاز انقلاب شاه و ملت در روز ششم بهمن ماه 2520 شاهنشاهی استعمار سرخ و سیاه ایران را که ظاهراً هرکدام در کشور ما برنامه و نقشه خاصی داشتند با یکدیگر متحد ساخت که مظهر این همکاری صمیمانه در بلوای روزهای 15 و 16 خرداد ماه 2522 (منظور 1342) در تهران آشکار شد.
پس از بلوای شوم 15 خرداد که بمنظور متوقف ساختن و ناکام ماندن انقلاب درخشان شاه و ملت پایهریزی شده بود ابتدا کسانی که واقعه را مطالعه میکردند دچار یک نوع سرگیجی عجیبی شده بودند زیرا در یک جا ردپای استعمار سیاه و در جای دیگر اثر انگشت استعمار سرخ در این غایله بوضوح دیده میشد. از یک سو عوامل تودهای که با اجرای برنامه اصلاحات ارضی همه امیدهای خود را برای فریفتن دهقانان و ساختن(انجمنهای دهقانی) نقش بر آب میدیدند در برابر انقلاب دست به آشوب زدند و از سوی دیگر مالکان بزرگ که سالیان دراز میلیونها دهقان ایرانی را غارت کرده بودند و به امید شکستن این برنامه و رجعت به وضع سابق است و پول در دست عوامل تودهای و ورشکستگان دیگر سیاسی گذارده بودند و جالب این که این دسته از کسانی که باور داشتند میتوانند چرخ انقلاب را از حرکت باز دارند و اراضی واگذار شده به دهقانان را از دست آنها خارج سازند دست به دامن عالم روحانیت زدند زیرا میپنداشتند که مخالفت عالم روحانیت که در جامعه ایران از احترام خاصی برخوردار است میتواند نه تنها برنامه انقلاب را دچار مشکل سازد بلکه همان طور که یکی از مالکان بزرگ تصور کرده بود(دهقانان زمینها را بعنوان زمین غصبی پس بدهند !) ولی عالم روحانیت هوشیارتر از آن بود که علیه انقلاب شاه و ملت که منطبق با اصول و تعالیم اسلامی و بمنظور اجرای عدالت و موقوف شدن استثمار فرد از فرد توسط رهبر انقلاب ایران طراحی شده بود برخیزد. مالکان که برای ادامه تسلط خود همراه از ژاندارم تا وزیر، از روضهخوان تا چاقوکش را در اختیار داشتند وقتی با عدم توجه عالم روحانیت و در نتیجه مشکل ایجاد هرج و مرج علیخ انقلاب روبرو شدند و روحانیون برجسته حاضر به همکاری با آنها نشدند در صدد یافتن یک(روحانی) برآمدند که مردی ماجراجو بیاعتقاد و وابسته و سرسپرده به مراکز استعماری و بخصوص جاهطلب باشد و بتواند مقصود آنها را تأمین نماید و چنین مردی را آسان یافتند. مردی که سابقهاش مجهول بود و به قشریترین و مرتجعترین عوامل استعمار وابسته بود و چون در میان روحانیون عالی مقام کشور با همه حمایتهای خاص موقعیتی بدست نیاورده بود در پی فرصت میگشت که به هر قیمتی هست خود را وارد ماجراهای سیاسی کند و اسم و شهرتی پیدا کند. روح الله خمینی عامل مناسبی برای این منظور بود و ارتجاع سرخ و سیاه او را مناسبترین فرد برای مقابله با انقلاب ایران یافتندو او کسی بود که عامل واقعه ننگین روز 15 خرداد شناخته شد. روح الله خمینی معروف به (سید هندی) بود درباره انتصاب او به هند هنوز حتی نزدیکترین کسانش توضیحی ندارند به قولی او مدتی در هندوستان بسر برده و در آنجا با مراکز استعماری انگلیس ارتباطاتی داشته است و بهمین جهت بنام(سید هندی) معروف شده است قول دیگر این بود که او در جوانی اشعار عاشقانه میسروده و بنام(هندی) تخلص میکرده است و بهمین جهت به نام هندی معروف شده است و عدهای هم عقیده دارند که چون تعلیمات او در هندوستان بوده فامیل هندی را از آن جهت انتخاب کرده است که از کودکی تحت تعلیمات یک معلم بوده است. آن چه مسلم است شهرت او بنام غایلهساز 15 خرداد بخاطر همگان مانده است کسی که علیه انقلاب ایران و بمنظور اجرای نقشه استعمار سرخ و سیاه کمر بست و بدست عوامل خاص و شناخته شده علیه تقسیم املاک، آزادی زنان- ملی شدن جنگلها وارد مبارزه شد و خون بیگناهان را ریخت و نشان داد هستند هنوز کسانی که حاضرند خود را صادقانه در اختیار توطئهگران و عناصر ضد ملی بگذارند.
برای ریشهیابی از واقعه 15 خرداد و نقش قهرمان آن توجه به مفاد یک گزارش و یک اعلامیه و یک مصاحبه کمک مؤثر خواهد کرد چند هفته قبل از غایله 15 خرداد گزارشی از طرف سازمان اوپک منتشر شد که در آن ذکر شده بود(درآمد دولت انگلیس از نفت ایران چند برابر مجموع پولی است که در آن وقت عاید ایران میشد) ... چند روز قبل از غایله اعلامیهای در تهران فاش شد که یک ماجراجویی عرب بنام(محمد توفیقالقیسی) با یک چمدان محتوی ده میلیون ریال پول نقد در فرودگاه مهرآباد دستگیر شده که قرار بود این پول در اختیار اشخاص معینی گذارده شود. چند روز پس از غایله نخست وزیر وقت در یک مصاحبه مطبوعاتی فاش کرد(بر ما روشن است که پولی از خارج میآمده و بدست اشخاص میرسیده و در راه اجرای نقشههای پلید بین دستجات مختلف تقسیم میشده است) خوشبختانه انقلاب ایران پیروز شد آخرین مقاومت مالکان بزرگ و عوامل تودهای در هم شکسته شد و راه برای پیشرفت و تعالی و اجرای اصول عدالت اجتماعی هموار شد در تاریخ انقلاب ایران روز 15 خرداد بعنوان خاطرهای دردناک از دشمنان ملت ایران باقی خواهد ماند و میلیونها مسلمان ایرانی بخاطر خواهند آورد که چگونه دشمنان ایران هر وقت منافعشان اقتضا کند با یکدیگر هم دست میشوند حتی در لباس مقدس و محترم روحانی( اطلاعات 17 دی 1356 شماره 15506).
3. آیه الله گلپایگانی در اجتماع راهپیمایان گفت« خداوند شما طلاب را تأیید فرماید که در مقابل اهانتی که به مقام روحانیت شده است احساس مسؤولیت کردید وحدت شما در این امر مهم پیش از ورود رییسجمهور آمریکا ... که نفعی عاید آنها کند برای آنها شکننده است ... اینها دروغ میگویند که ما با کارهای آنان موافقیم» شریعتمداری گفت« ... کار شما و راهتان مقدس است زیرا در دفاع از مقام مرجعیت و روحانیت حرکت کردید ما قبل از ورود شما مشغول فعالیت بودیم ... و به کار ادامه میدهیم ... و نمیتوانیم بیش از این کاری انجام بدهیم» بعدازظهر نیز جمعیت به منازل آیات الله نجفی مرعشی، روحانی، حایری رفتند(برای تفصیل موضوع به کتاب قیام حماسه آفرینان قم و تبریز صفحات40 و بعد مراجعه شود).
4. بعضی از تبعید شدگان قم: فهیم کرمانی به سقز، مکارم به چاهبهار، حسین نوری به خلخال، گرامی به شوشتر، یزدی به بندرلنگه، سیدعلی خامنهای به ایرانشهر شیخ علی تهرانی به چاهبهار، محمدجواد حجتی کرمانی به ایرانشهر، ربانی املشی به شهر بایک، خلخالی به رفسنجان، ربانی شیرازی به کاشمر، معادیخواه به سیرجان.
پورتال نور
نظرات