ای شه قُلدر، شهنشاهی سزاوار تو نیست...


اشاره:
شعر و شُعار همزادند و اگر چه در شکل و قیافه یکسان نیستند، که از جنس همند. برای همین است که‌: «هر شعر خوب حتماً شعار می‌شود و هر شعار بی‌پیرایه‌ای‌، بی‌شک به شعر پهلو می‌زند». در اشعاری که در دوران انقلاب اسلامی‌، توسط شاعران ناشناس سروده شد و سرنوشت‌شان به بایگانی ساواک کشید، می‌توان‌ مواضع اصلی انقلاب اسلامی را به روشنی دریافت. شعر زیر نمونه‌ای از این اشعار است که به صورت اعلامیه، در دوران انقلاب بین مردم دست به دست می‌شد.


ای شه قُلدر، شهنشاهی سزاوار تو نیست
چون که وجدان و شرافت، هیچ در کار تو نیست

شغل قاطرچی، تو را با مملکت‌داری چه کار
خائن این مرز و بومی، غیر از این کار تو نیست

نوکرِ بیگانگانی، شاهِ ایران نیستی
بی‌لیاقت، عقل در مغز سبک‌بار تو نیست

ثروت ما را ز کف دادی تو ای امّ‌الفساد
مال ملّت ارث اجداد تبهکار تو نیست

خاک بر فرق تو بادا ای هوادارِ یهود
غیر اسرائیلِ دون، شمعی به دربار تو نیست

کشور ما را نشاندی بر چنین روز سیاه
بی‌شرافت دور شو، دیگر کسی یار تو نیست

مُلک ایران از تو ویران گشت و خلقی در عذاب
جز تفنگ و توپ و کشتن، درک افکار تو نیست

بس که دادی وعده‌های پوچ و سرتاپا دروغ
دیگر این ایرانِ باغیرت، طرفدار تو نیست

مستشارانِ جنایت‌کار امریکا خوشند
بهر ملّت لیک غیر از ظلم، ایثار تو نیست

مرگ و نفرینِ بلد بر جان تو و بر پهلوی
غیر فحشا هیچ چیزی چون به دربار تو نیست

بهر یک ساعت هوسرانی دَهی ملیاردها
جان و مال ما که ارث مامِ بدکار تو نیست

صد هزاران کشته و هر دم هزاران حق‌کُشی
منتقم جز تشنه بر آن جان خونخوارِ تو نیست

عاجلاً میمیری و به ما ستم‌ها بگذرد
لیک غیر از ننگ در تاریخ آثار تو نیست

تا نگیرد انتقام خویش ملّت از شما
با تمام قدرتِ خود دست‌بردار تو نیست


ای شه قُلدر، شهنشاهی سزاوار تو نیست...