نشر مقالات موهن در روزنامههای دوره رضاشاه
در تابستان 1928، در طول انتخابات مجلس هفتم، روزنامهها مقالاتی علیه روحانیت منتشر ساختند: «روزنامهها، که کاملاً تحت کنترل دولت هستند، هر از چند گاه مقالهای علیه روحانیت منتشر میسازند، که میتوان به دو نمونه از آنها در مقاله روزنامه ناهید اشاره کرد که ترجمه آن به پیوست ارسال میگردد. با اینکه روزنامهها نقش بسیار مهمی در زندگی عمومی مردم ایران ایفا نمیکنند، ولی بیتأثیر هم نیستند، و با همین تأثیر ناچیزشان نیز همواره کوشیدهاند نفرت از روحانیت را ترویج کنند.» مقالة مذکور با عنوان «ارزان فروشان!» در 28 آگوست 1928 در روزنامه ناهید منتشر شده بود: «عدة کمی هستند که برای چند قران بهشت را، که محل آرامش ابدی مومنان و متقیان است، به دزد و راهزن و حتی زنان خیابانی میفروشند... آنها ارزان فروشند! در زمان مظفرالدین شاه فقید و پیش از آنکه قانون اساسی تصویب شود، رئیس بانک روس، که جدای از روابط سیاسی، دوستی نزدیکی هم با میرزا علی اصغر خان اتابک (صدر اعظم وقت) داشت، مترجمش را فراخواند و با ناراحتی و پریشانی بسیار سندی به دستش داد و از او خواست که با دقت آن را ترجمه کند. مترجم سند را خواند و به رئیس توضیح داد که فتوایی است که اتابک را تکفیر و او را کافر خوانده است. مدیر بانک روس از مترجمش پرسید که آیا راهی وجود دارد که بتوان این فتوای دینی را لغو کرد. جناب مدیر ارادت خود را نسبت به شخص اتابک اظهار داشت و اضافه کرد که برای صدور فتوایی خلاف آن که بر دینداری اتابک صحه میگذارد هر کاری خواهد کرد، حتی اگر به قیمت کل سرمایه بانک روس تمام شود. مترجم او را به ملایی که اعتبار بیشتری داشت ارجاع داد. مدیر بانک بلافاصله به همراه مترجمش به سمت خانه آن ملا حرکت کردند. پس از گفتگوهای اولیه قرار شد که مترجم به طور خصوصی به حضور ملا برسد و در مورد قیمت بازگرداندن دینداری اتابک تکفیر شده با او توافق کند. در ملاقات دوم مترجم و ملا نتوانستند بر سر قیمت به توافق برسند، لذا شخص رئیس بانک در جلسهای خصوصی و در غیاب مترجم با ملا به گفتگو نشست. روز سوم، رئیس بانک مترجمش را احضار کرد و از او خواست سندی را که مُهر چند روحانی پای آن بود قرائت کند. مترجم توضیح داد که این فتوی، حکم قبلی را نسخ میکند و اضافه کرد که در این سند جدید صدر اعظم مسلمانی پاک خوانده شده که حتی از قبل هم پاکتر است. رئیس بانک از مترجمش پرسید که به نظرش این سندِ با ارزش چقدر هزینه برداشته است. مترجم گمان میکرد که شاید به قیمت تمام سرمایه بانک تمام شده باشد و نگران بود که مبادا رئیس مجبور شود تمام داراییهای بانک را به صاحبان مهرها تسلیم کند، و پاسخ داد که احتمالاً هزینه گزافی بابت آن پرداخت شده است. رئیس خندید و پاسخ داد: «بله، واقعاً هزینه گزافی بود، این سند برای من و امپراطوری روس فقط چهارصد تومان آب خورد!» این یک نمونه ارزان فروشی! یک نمونه دیگر وقتی اتفاق افتاد که استقلال کشور در قالب اعطای امتیاز تنباکو به بیگانگان فروخته شد. در ارتباط با این طرح خائنانه، میرزای شیرازی، مجتهد بزرگ جهان تشیع، استعمال تنباکو را حرام اعلام کرد. وقتی این فتوی اعلام شد مردم در سرتاسر کشور از آن تبعیت کردند. احساسات دینی و وطنپرستانه بر توده مردم غالب شد. حتی یک نفر از آنها هم دست به چپق و قلیان نبرد. در همین اثنا بود که یک روز بعد از ظهر جلسهای در ادارة امتیاز تنباکو (که اکنون در اختیار بانک شاهنشاهی ایران است) برگزار شد و این پنج نفر در آن حضور داشتند: آقای آرسن (که از دیکته درست آن مطمئن نیستم)، مدیر ادارة امتیاز تنباکو؛ حسنعلیخان، مترجم وی؛ یک ملا و دو کارمند او، که یکی سیّد و دیگری آخوند بود. وقتی که ملا چایش را میل کرد، پیش از خوردن قهوه، قلیان خواست!! فکر میکنید این قلیان را به چه قیمتی فروخته شد؟ اسناد مربوط به امتیاز تنباکو که در وزارت خارجه [انگلستان] بایگانی است، احتمالاً نشان خواهد داد که صرف نظر از غرامت سنگینی که بعدها بابت لغو از این امتیاز پرداخت شد، نزدیک به 7400 یا 12400 تومان هم بین ملا تقسیم شد! حسنعلیخان به هر یک از دو منشی یک پاکت داد که حاوی دویست تومان پول نقد بود و با صدای بلند اعلام کرد که هر پاکت محتوی آن مقدار وجه نقد است.» در بخش پایانی میخوانیم: «یک هنرمند و یا بازیگر در آن سوی دنیا بابت بازی در یک فیلم و یا ضبط یک صفحه گرامافون میلیونها فرانک یا دلار پول میگیرد، اما در کشور ما چنین کاری تنها چند تومان ناقابل آب میخورد! به خاطر همین عادت ما به ارزان فروشی است که اجنبیها قمر خانم و ملوک خانم (دو خواننده زن) را فریب داده و به قیمتی ناچیز صدایشان را ضبط کنند. با این حال، مقالاتی که ما در این باره منتشر ساختیم به آنها خیلی کمک کرد، و بعدها چندین هزار تومان به این هنرمندان پول دادند. ولی نبیزاده، فرزند یکی از علمای عالیرتبه ما... با عبا و قبا و عمامه و نعلین کنار دستگاه حبس صوت ایستاد و ساعتها صدای الاغ و سگ و حیوانات دیگر و جیغ و داد زن زائو را درآورد. او همه این کارها را فقط در قبال گرفتن دوازده تومان از یک پسر بچه یهودی، آنهم با دادن رسید، انجام داد. باید به این ارزان فروشیها خاتمه بدهیم.»
در همین شمارة روزنامه ناهید یادداشت بدون امضایی تحت عنوان «نامهای به سردبیر» منتشر شده بود. در ترجمه این نامه میخوانیم: «تفسیر صائب شما از گفتة امام علی مبنی بر اینکه «فرزندانتان را آنگونه که خود تربیت شدهاید، تربیت نکنید، زیرا آنها در زمان متفاوتی متولد شدهاند» تأثیر نشاطآوری بر این جامعه کسل و خوابآلود ایجاد کرده است. زیرا تا به امروز شاهد بودهایم که دلیل اصلی پسرفت و بدبختی این عده از مسلمانان این است که به دستورات رهبران واقعی دینشان عمل نمیکنند. عدهای انسان جاهطلب و بدنیّت در کسوت ملا، آشکارا بر خلاف موازین مقدس دین ما، با تفاسیر جزمیشان از احادیث پیامبر توده مردم را گمراه کردهاند. آنها باعث عقب افتادگی ما شدهاند و این در حالی است که تمدن به سرعت در حال پیشرفت است... در نتیجه، امروزه در مقایسه با سایر ملل ما فاقد همة وسایل زندگی و یک خلق و خوی والا هستیم، و از حیث توان و عمل حتی از جامعه یهودی هم عقبتریم. حتماً تأیید خواهید کرد که اگر نبود تعلیمات واهی و بیفایده عدهای انسان خودخواه، دلیلی نداشت که پیروان چنین دین پرآوازهای که از تعالیم متعالی و عالیترین و کاملترین دستورات آسمانی بهرمند است از علم، مهارت و ثروت محروم بمانند. از شما میخواهم که از انتشار چنین حقایقی برای آگاه کردن افکار عمومی دست نکشید... سخنانم را با شعر زیر به پایان میبرم: «عمامه وسیلهایست برای برداشتن کلاه مردم، و تا زمانی که آخوندها مجبور نشوند کلاه سرشان بگذارند، هیچ کس در امان نخواهد بود.»»
پی نوشت:
۱. گزارش تریت و ضمیمه، شماره 739، 891.405/4، مورخ 16 ژانویه 1929.
از قاجار به پهلوی ، دکتر محمدقلی مجد ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
نظرات