یادی از دلاوریهای میرزای جنگل
چرا نهضت جنگل با شکست مواجه شد؟
1066 بازدید
اشاره :
در 11 آذر 1300 میرزا کوچک خان جنگلی، مبارز دلیری که به خاطر خیانت برخی یاران تحت تعقیب بود، راه قلههای جنگل را در پیش گرفت؛ اما سرما و برف این سرباز رشید را زمینگیر کرد و جان به جانآفرین تسلیم نمود. روستاییها جنازه یخزده میرزا را به خانقاه آوردند، ولی سالار شجاع سر میرزا را قطع کرد و برای رضاخان به سوغات برد و اینگونه نهضت میرزا خاموش شد؛ ولی نام و یاد او همواره الهامبخش انسانهایی شد که برای آزادی از استبداد و رهایی از بیگانگان آرام نداشتند.
میرزا یونس معروف به میرزا کوچک فرزند میرزا بزرگ، اهل رشت، در سال 1257 شمسی، دیده به جهان گشود. وی سالهای نخست عمر خود را در مدرسه حاجی حسن رشت و مدرسه جامعه آن شهر به آموختن مقدمات علوم دینی سپری کرده و در مدرسه مسجد محمودیه تهران، به تحصیل علوم طلبگی پرداخته بود. میرزا در سال 1286 شمسی، در گیلان به صفوف آزادیخواهان پیوست و برای مبارزه با استبداد محمدعلی شاه روانه تهران شد. در دل مبارزات علیه استبداد و استعمار، نهضت جنگل به رهبری میرزاکوچکخان شکل گرفت سرانجام در پی اتحاد استعمار خارجی و استبداد داخلی در 11 آذر 1300 میرزا کوچکخان شهید و نهضت با شکست مواجه شد.
آنچه درپی میآید، برشی از کتاب «چهارده قرن تلاش شیعه برای ماندن و توسعه» است که به قلم زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین روحالله حسینیان تحریر و توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است.
*******
نخستین تجربه سیاسی میرزا کوچکخان و مبارزه با استبداد
اولین تجربه سیاسی وی عضویت در کمیته ستار بود. این کمیته برای مبارزه با استبداد و حمایت از مشروطهخواهی در رشت شکل گرفت. میرزا یونس چون سری پرشور و قلبی شجاع داشت، به زودی به عنوان فرمانده یکی از دستههای مسلح این کمیته انتخاب شد. هنگام فتح تهران وی با سایر گروههای مسلح از رشت تا قزوین حرکت کرد، اما چون وی و بعضی از فرماندهان رفتار ناشایست مجاهدین با مردم را مشاهده کردند، در اعتراض به رشت بازگشتند.
در رجب 1329 محمدعلی شاه به کمک شعاعالسلطنه و امیربهادر و ارشدالدوله از روسیه وارد خاک ایران شد و با سه هزار سوار ترکمن تا نزدیکیهای فیروزکوه پیش رفت. نیروی دریایی روسیه در این حمله محمدعلی شاه را مورد حمایت قرار داد. مجاهدین شمال در برابر این تجاوز ایستادند. در این میان «هفتاد نفر از مجاهدین مقتول و مجروح شدند که از جملهی مجروح شدگان میرزا کوچک خان رشتی بود.» میرزا کوچک خان در صفر 1330 به همراه عدهای از مجاهدین به دستور سفیر روس به وزارت خارجه ایران به اتهام اغتشاش در رشت به تهران تبعید شد.
میرزا در تهران با سران «اتحاد اسلام» به گفتگو پرداخت و تنها راه آزادی و استقلال ایران را جنگ مسلحانه یافت و به همین نیت به رشت بازگشت. با توجه به شرایط داخلی که مردم در چنبره استبداد گرفتار شده بودند و از طرفی حضور بیگانگان و اشغالگران روسی در تمام شئون کشور که مردم را به تنگ آورده بودند، میرزا یک نهضت مسلحانه را بنیاد نهاد. هدف میرزا از نهضت سه چیز بود: «اخراج نیروهای بیگانه ـ برقراری امنیت و رفع بیعدالتی ـ مبارزه با خودکامگی و استبداد».
ویژگیهای شخصیتی میرزا کوچکخان
میرزا کوچک خان به شهادت همرزمانش «یک مرد مذهبی تمام عیار بود. هیچ گاه واجباتش ترک نمیشد و از نماز و روزه قصور نمیکرد. در بین دو نماز آیات «وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَیاللهِ فَهُوَ حَسْبُه ـ وَ قُلِاللَّهُمَّ مالِک الْمُلک وَ لاتَحْسَبَنَّ الذَّینَ قُتِلُوا فی سَبیلاللهِ را زمزمه مینمود.» دشمنان میرزا نتوانستهاند عظمت وی را نادیده بگیرند. کشیش چارلز ماری مبلّغ مسیحی مقیم رشت در مورد وی گزارش کرده است که «به اعتقاد من او انسانی با وجدان، وطنپرستی صادق و مردی با صفات پسندیدهی بسیار است... طرفدارانش او را بیشتر نه به خاطر تهور و تواناییاش در جنگ، بلکه به خاطر مهربانیش، عشقش، صداقت بیشائبهاش، دغدغهاش برای رفاه و سعادت کشور، عدالت و حقیقت جوییاش، تحسین میکنند و برایش احترام قایلند.»
یکی از فرماندهان انگلیسی به نام ماژور ام. اچ دانو هو درباره میرزا گزارش داده است که «کوچکخان یک ایرانی فرهیخته و آدابدان، با شجاعت، پرجذبه و با صلابت است. علاوه بر این او بخوبی با نهادهای سیاسی اروپا و علم مملکتداری غرب آشناست.»
چرا نهضت جنگل با شکست مواجه شد؟
یکی از عوامل موفقیت جنگلیها حمایت و مشارکت علما از نهضت بوده است. به روایت میرفخرایی «مرکز ثقل و مغز متفکر جنگل را هیئت اتحاد اسلام تشکیل میداد که افرادش به استثنای چند نفر همه از علما و روحانیون بودند». اما با کمال تأسف عدهای دگراندیش نتوانستند این وضع را تحمل کنند، بنای به هم زدن وضع موجود را نهادند و «این وضع که تعدادی روحانیون زمام کار را به دست گرفته، کارگردانی و رهبری امور انقلاب را عهدهدار شدهاند به مذاق عدهای گوارا نیامد و ترتیبی دادند که «هیئت اتحاد اسلام» به «کمیته» تبدیل شد و در نتیجه این تغییرِ نام، افراد غیرروحانی نیز توانستند به صورت رسمی به عضویت هیئت اسلام درآیند و اکثریت اعضای کمیته را به دست آوردند». اعضا که به 27 نفر رسیدند بیشتر در جلسه حضور نمییافتند و کمیته به سستی گرایید. سرانجام «یکی از افراد کمیته که رئیس دارایی بود، چنان رفتار سحرآمیزی داشت که در بحبوحه گرفتاریهای جنگل هشتصد و چهل هزار ریال پولهای جمعآوری شده را که میبایست به مصرف هزینههای جنگی برسد ربوده و به تهران فرار نمود».
مشکل دیگری که موجب شکست نهضت جنگل شد اوضاع نابسامان بینالمللی بود. از یک طرف جنگ بینالملل اول آغاز شده بود. قسمتهایی از ایران به اشغال نیروهای روس، انگلیس و عثمانی درآمده بود. روسها در شمال ایران حکومت واقعی را در دست داشتند. در سال دوم جنگ جهانی انقلاب بلشویکی در روسیه به پیروزی رسید. شعار سوسیالیستی موجب نفوذ دولت شوروی و جذب بسیاری از همرزمان میرزا شد و این امر موجب انشعاب در نیرویهای جنگل شد. درگیری بین نیروهای جنگلی از یک طرف و حضور نیروهای انگلیسی برای حفظ منابع نفتی قفقاز از طرف دیگر، حمایت انقلابیون بلشویکی از کمونیستهای ایران از طرف دیگر، خطه شمال را میدان درگیری و تاخت و تازنمود. این عوامل میرزا را در تنگنایی سخت قرار داد. به گفته مورخالدوله سپهر، بعد از اینکه سردار جنگل یک گروه پارتیزانی را در گیلان آماده کرد، روز به روز بر قدرت آنها افزوده میشد تا جایی که «تا نزدیکیهای رشت تا باغ محتشم پیش رفته» قنسول روس، آصفالدوله، حاکم رشت را مجبور کرد تا نیروهای جنگل را قلع و قمع کند. چند بار قشون کشید و شکست خورد. وی ناچار شد به تهران فرار کند و حکومت را به مفاخر رئیس نظمیه خود بسپارد. مفاخر با کمک نیروهای روسی حمله به قوای جنگل را آغاز کرد، ولی شکست سختی خورد و مفاخر نیز به قتل رسید. خود روسها نیروی مجهزی روانه کردند، ولی در نهایت شکست خوردند و کلیهی تجهیزات را به میرزا به غنیمت سپردند. میرزا با قوای خود به رشت حمله کرد و آتریاد گیلان را محاصره و پس از شکست آنها رشت را به تصرف خود درآورد. دولت وثوقالدوله با فشار دولت روس یک نیروی مجهزی را به فرماندهی تکاچینکف از تهران به رشت اعزام کرد. وی قبل از درگیری نامهای به میرزا نوشت، وی را تطمیع و تهدید کرد. میرزا در پاسخ وی نوشت: «... بنده به کلمات عقل فریبانهی اعضا و اتباع این دولت که منفور ملتاند فریفته نخواهم شد... مرا تهدید و تطمیع از وصول به معشوق با مقصودم بازنخواهد داشت... در قانون اسلام مدون است که کفار وقتی به ممالک اسلامی مسلط شوند، مسلمین باید به مدافعه برخیزند...».
در همین موقع انقلاب بلشویکی روسیه به پیروزی رسید. نیروهای روسیه به دو دسته تقسیم شدند. عدهای تصمیم به بازگشت به روسیه گرفتند که با کمک میرزا به روسیه رفتند و عدهای به رهبری سرهنگ پیچرا خوف به دولت تزاری وفادار ماندند و به نیروهای انگلیسی پیوستند تا بر ضد قوای کمونیستی وارد جنگ شوند. قوای متحد انگلیس و تزاری روس برای رفتن به قفقاز باید از گیلان عبور میکردند. در نتیجه با قوای میرزا در منجیل وارد جنگ شدند و به خاطر داشتن تجهیزات فراوان خط مقدم قوای جنگل را شکستند و با بمبارانهای پی در پی و با جنگ و گریز به راه خود ادامه دادند. میرزا در همین موقع رشت را بار دیگر به تصرف خود درآورد؛ ولی نیروهای متحد، شهر را پس از ده روز از میرزا پس گرفتند. با این حال مجبور شدند با میرزا یک قرارداد ترک مخاصمه به امضا برسانند.
میرزا هنوز از این مشکلها رها نشده بود که یک کمیته انقلاب متشکل از نیروهای شوروی و ایرانی در بندرانزلی اعلام موجودیت کرد. نیروهای شوروی به بهانهی تعقیب نیروهای ضدانقلاب و در واقع حمایت از این کمیته وارد بندر انزلی شدند و مجدداً آنجا را به اشغال خود درآوردند. میرزا از روی ناچاری با فرمانده نیروهای شوروی وارد مذاکره شد و به شرط اینکه بلشویکها «در کارهای داخلی جنگل مداخله نکنند... و در ثانی از تبلیغات کمونیستی احتراز جویند» در مقابل پذیرفت که یک کمیتهی مشترک به نام «کمیتهی انقلاب سرخ» تشکیل دهند. اما دو نفر از همرزمان میرزا به نام احسانالله خان و خالو قربان به میرزا خیانت کردند و طی یک کودتا عدهای از طرفداران میرزا را دستگیر و میرزا خود به جنگل رفت.
احسانالله خان در رشت یک حکومت کمونیستی تشکیل داد و مردم را تحت فشار قرار داد. نیروهای احسانالله خان به کمک نیروهای شوروی میرزا را تحت تعقیب قرار دادند؛ ولی میرزا شکست سختی را به آنها تحمیل کرد. نیروهای دولتی به فرماندهی استاروسلسکی به نیروهای کمونیستی مستقر در رشت حمله کردند و با کمک مردم شکست دیگری را به آنها وارد کردند. نیروهای دولتی بعد از مدتی عقبنشینی کردند و نیروهای کمونیستی مجدداً شهر را به تصرف خود درآوردند و عدهی زیادی از مردم از شهر فرار کردند. در این هنگام بین میرزا و احسانالله خان صلح برقرار شد و یک کمیتهی مشترک تشکیل دادند؛ این نیز یکی از اشتباهات میرزا بود. بعد از مدتی توطئهی قتل میرزا کشیده شد که میرزا به موضوع پی برد و پیشدستی کرد و در یک عملیات به اعضای کمیته در ملاسرا حمله برد. از اینجا مجدداً آتش اختلاف بین جنگلیها روز به روز شعلهورتر شد. در این میان مشکلات بین دولت انقلاب شوروی و دولت امپریالیستی انگلیس حل شد و هر دو به دولت ایران تأکید کردند که موضوع جنگلیها را تمام کند.
رضاخان از فرصت استفاده کرد و نیروهایش را به شمال اعزام نمود. نیروهای خسته از درگیریهای داخلی و خیانت کمونیستهای کمیتهی انقلاب موجب شد تا نیروهای جنگل تاب مقاومت نیاوردند و متلاشی شدند. «قوای متفرق جنگل تک تک و جوخه جوخه به سوی اردوی دولت متوجه و تسلیم میگردید. کسانی هم که مقاومت مینموده یا کشته یا دستگیر میشدند». سلطان عبدالحسین خان ثقفی فرمانده کل قوای جنگل دستگیر شد. معینالرعایا تسلیم شد. انبار مهمات جنگل تحویل قوای سردار سپه گردید. میرزا نیز راه قلههای جنگل را در پیش گرفت؛ اما سرما و برف این سرباز رشید را زمینگیر کرد و جان به جانآفرین تسلیم نمود. روستاییها جنازهی یخزدهی میرزا را به خانقاه آوردند، ولی سالار شجاع سر میرزا را قطع کرد و برای رضاخان به سوغات برد و اینگونه نهضت میرزا خاموش شد؛ ولی نام و یاد او همواره الهامبخش انسانهایی شد که برای آزادی از استبداد و رهایی از بیگانگان آرام نداشتند.
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی
نظرات