26
اردیبهشت
1400
بررسی نظری و تاریخی مواضع نهضت آزادی ایران در برخورد با انقلاب اسلامی (7)
سيروس حاجي زاده*
بازرگان در مقاله ای با عنوان ایران و اسلام که در واقع متن یک سخنرانی است که در آبان ماه 1360 در دفتر نهضت آزادی ایراد شده، به صراحت و روشنی اعلام می دارد که دیدگاه وی و همفکران او با حضرت امام خمینی متفاوت است. او به شدت از ملی گرایی دفاع کرده است و دیدگاه مکتبی امام و ارزش های اسلامی را محکوم می کند. بازرگان در
توهم تضاد دیانت و ملیت
روشن است بازرگان می کوشید امام را دارای انگیزه های اسلامی و دینی و خود را نماینده گروهی با انگیزه ها و اهداف ملی و مردمی بشناساند. به این ترتیب به اعتقاد خود مفهوم اسلامی و ملی را از یکدیگر جدا کرده و مرز بندی می کند، در حالی که تعبیر امام از خدمت به اسلام به هیچ روی، سر باز زدن از خدمت به مردم و آبادانی کشور نیست. اما بازرگان می گوید:
در جمهوری انقلابی اسلامی خودمان در بیانات بنیانگذار آن ومتولیا ن، غالبا صحبت از خدمت به اسلام و نجات مستضعفین جهان یا ایران به عنوان برنامه و نظام و مأموریت اجرا و اشاعه اسلام در جهان شنیده می شود و کمتر صحبت از حفاظت و خدمت به ایران و آبادی و آینده کشور یا ملت به میان می آید. (2)
چنان که پیداست بازرگان خدمت به اسلام و نجات مستضعفین را منافی حفاظت و خدمت به ایران و آبادی وآینده کشور قلمداد کرده است، درحالی که در دیدگاه های رهبران کشور بویژه در گفتارها و نوشتارهای امام راحل تصریح شده است که خدمت به ایران و آبادانی کشور، بخش کوچکی از وظیفه گسترده خدمت به اسلام و اثبات ایده خدمت به مردم و آبادانی کشور است. بازرگان فرمان امام علی (ع) به مالک اشتر را مثال زده و استدلال می کند که در این فرمان کمترین عنایتی به مسائل صرفا دینی، ابلاغ یا اشاعه یا اجرای اسلام نفرموده وتوجه وتعلیماتش برای اداره جامعه، امنیت واستقلال وهمچنین اقتصاد وعمران است ووی در این سخنان که در کتاب انقلاب ایران در دو حرکت آمده، به طور تلویحی حضرت امام را خلاف سیره وسنت امام علی (ع) دانسته است، اندکی اندیشه وتأمل در این سخنان، بی مایگی وبی اعتباری آن را روشن می سازد.
در حالی که با مطالعه کامل فرمان امام علی (ع) به مالک اشتر به خوبی می توان دریافت که سرتاسر این فرمان در حقیقت گوشه ها و فرازهایی از پیاده کردن اسلام در جامعه است و اگر به مسائل دینی، ابلاغ یا اشاعه اسلام اشاره نشده به معنای ضروری نبودن آنها نیست و واضح بودن چنین موضوعی حضرت را بی نیاز از ذکر آن نموده است. همان طور که در این فرمان به جزئیات وظایف حکومت در تعلیم و تربیت عمومی جامعه و رشد و تکامل فرهنگی مردم اشاره نشده ولی روشن و بدیهی است که نمی توان استدلال کرد که چون حضرت امیر (ع) در این فرمان، اشاره ای به این موضوعات نداشته پس حکومت اسلامی در این زمینه وظیفه ای نخواهد داشت. وانگهی با مراجعه به نهج البلاغه موارد بسیاری را می توان یافت که حضرت امیر (ع) بر ضرورت ومشروعیت خدمت به اسلام، تبلیع و توسعه دین و اجرای احکام اسلامی، تصریح و تأکید کرده اند.
از این رو منطقی نیست که قرائت خود را از یک نامه مبنای قضاوت در این زمینه بدانیم. خدمت به اسلام از طریق ایران چنان که بازرگان می فهمد و می کوشد تلاش های امام راحل را در آن جهت توجیه وتبیین کند، به معنای قربانی کردن ایران در یک مسیر پوچ وبی معا نیست، بلکه به معنای قیام ایران برای نجات اسلام در مسیر نیل به سعادت ایرانیان و همه محرومان و مستضعفان جهان است. به دیگرسخن اینکه امام راحل ملت ایران را خادم و خواهان اسلام می داند نه به معنای نادیده انگاشتن سرنوشت آنان، بلکه تلاش برای خوشبختی و سعادت ملت ایران در سایه اسلام.
با عنایت به این نکته ضروری بود که حضرت امام همواره بر حفظ ماهیت وهویت اسلامی انقلاب ایران وجلوگیری از محدود شدن قلمرو آن در حصار ملیت و قومیت ایرانی تأکید ورزند. تفاوت اصلی و اساسی دیدگاه امام و بازرگان در همین نکته نهفته است. فهم بازرگان از دین یک فهم اقلی، قومی و قبیله ای است، درحالی که دین در اندیشه های امام قومی نیست. دین در تفسیر های امام که متصل به ذات و ماهیت ادیان است جهان را به مثابه یک تاریخ می بیند در حالی که در افکار و اندیشه های امثال بازرگان دین فقط ناظر به مسائل مشخص و در نهایت قومی و کشوری است. امام می فرمایند:
نهضت ما اسلامی است، قبل از آنکه ایرانی باشد نهضت مستضعفین سراسر جهان است، قبل از اینکه به منطقه ای خاص متعلق باشد. (3)
آنهایی که می گویند ما ملیت را می خواهیم احیا کنیم در مقابل اسلام ایستاده اند. (4)
بدیهی است که خدمت به ملت با ملی گرایی کاملا متفاوت است و نفی ملی گرایی از سوی امام راحل هیچ گاه به معنی نادیده گرفتن مردم و ملت نبوده است، بلکه امام مفهوم تفرقه افکنانه و استفاده ای را در نظر داشته اند که استعمار گران از تبلیغ و ترویج این ایده می برند. ایشان از همان آغاز در کتاب کشف اسرار به ملی گرا حمله نموده و حساسیت خاصی نسبت به این خطر داشته اند و تأکید کرده اند:
اینکه من مکرر عرض می کنم که این ملی گرایی اساس بدبختی مسلمین است. برای این است که این ملی گرایی ملت ایران را در مقابل سایر ملت های مسلمین قرار می دهد. اینها نقشه هایی است که مستکبرین کشیده اند که مسلمین با همدیگر مجتمع نباشد.(5)
ملی گرایی و ناسیونالیسم در واقع تبلوری زشت و فریبکارانه از خود پرستی، برتری طلبی و استکبار انسان رها شده در دامان طبیعت است. انسانی که از فطرت الهی خود دور مانده، بر مبنای غرایز و محرک های حیوانی خود رفتار می کند. وطن پرستی و قومیت بر اساس نژاد و سرزمین، پست ترین نوع تکبر و غرور آدمی در برابر سایر همنوعان خود می باشد. علاقه مفرط به میهن و کشور اگر از مبانی اصیل برخوردار نباشد، نمی تواند از انگیزه هایی جز سود جویی، منفعت طلبی یا توسل به افتخارات تاریخی برای ارضای شهوت خود پرستی و فخر فروشی و به گونه ای کاملا بدوی سرچشمه گرفته باشد. اسلام نیز از همان آغاز دعوت خود افتخارات پوچ ملی وقومی را نفی کرده وتفاوت نژادها وسرزمین ها را تنها برای شناسایی یکدیگر به رسمیت شناخته است. از این رو در دیدگاه اسلام،" وطن " از مفهوم جغرافیایی ونژادی فراتر رفته ومرزهای عقیدتی پیدا می کند.
نام نظام جمهوری اسلامی ونیز نامگذاری نهادهای دولتی از همان آغاز پیروزی انقلاب اسلامی عرصه نشان دادن اعتقادات وتمایلات درونی احزاب ودیدگاه های مختلف بود. نهضت آزادی بر کلمه " جمهوری دموکراتیک اسلامی " تأ کید می کرد و معتقد بود نام ملی نباید از عناوین دولتی حذف شود. اما امام که معتقد بودند مسلمانان بارها چوب چنین اهداف استعمار گرانه ای را خورده اند و در پوشش ملی گرایی بر گرده ملل مسلمان سوار شده اند، شجاعانه ایستادند و گفتند:
در یک نوشته ای دیدم که می گوید: چرا از ملی می ترسید شما ؟چرا نمی گویید مجلس شورای ملی ؟ من که به آن آقا می گویم: شما چرا از اسلام می ترسید ؟ من می گویم به اینها که ما تابع این ملت هستیم مادیدیم که خواست ملت این بود که ما اسلام را می خواهیم در تمام صحبت ها از اول تا آخر این نبود که ملی گرا هستیم. ملی گرایی بر خلاف اسلام است که خلاف دستور خداست. بر خلاف قرآن مجید است ما که می گوییم جمهوری اسلامی، مجلس شورای اسلامی برای اینکه ما از آن امامزاده معجزه ای ندیدیم. (6)
بازرگان در مقاله ای با عنوان ایران و اسلام که در واقع متن یک سخنرانی است که در آبان ماه 1360 در دفتر نهضت آزادی ایراد شده، به صراحت و روشنی اعلام می دارد که دیدگاه وی و همفکران او با حضرت امام خمینی متفاوت است. او به شدت از ملی گرایی دفاع کرده است و دیدگاه مکتبی امام و ارزش های اسلامی را محکوم می کند. بازرگان در این سخنرانی، خود را خادم ایران از طریق اسلام می داند ولی امام را خادم اسلام از طریق ایران می شمارد:
رهبر انقلاب، حرکت و رنج و شهادت مردم را برای اسلام و دولت را دولت اسلامی می دانستند. درحالی که نخست وزیر منتخب و منصوب ایشان، قبول خطر و زحمت و مأموریت، به خاطر و در راه ملت عزیز ایران یا ایران می کرد... دوهدف یا دوطرز تفکر در صدر انقلاب ایران جلوه گر می بینیم: 1.در خاطر اکثریت انقلاب کنندگان و ملیون و نخست وزیر منتخب امام، خدمت به ایران 2. در خاطر امام و جمعی از روحانیون و پیروان خاص ایشان، خدمت به اسلام، برای بنده، مأموریت و هدف و تعهد، خدمت به ایران بود از طریق اسلام. برای امام، هدف و برنامه انقلاب، خدمت به اسلام بود از طریق ایران، یعنی با استفاده از مردم و کشور ایران. در یک طرف انسانی است که حمایت و سعادت او آنطور که اسلام می گوید خواسته می شود و در طرف دیگر اسلام است که دفاع و اجرا و تسلط آن، آن طور که از انسان بر می آید. تعقیب می شود.. تا حدودی طبیعی بود که چنین باشد. کسی که در داخل مردم و در دستگاه های خدماتی بوده و شغلش مهندسی یعنی سازندگی و مدیریت است هدفش و درکش از مأموریت باید خدمت به کشور باشد و کسی که عمری در شناخت و تدریس و تبلیغ اسلام و اجرای احکام آن صرف کرده است، فکر و ذکرش چیزی غیر از اسلام نمی توانست باشد. (1)روشن است بازرگان می کوشید امام را دارای انگیزه های اسلامی و دینی و خود را نماینده گروهی با انگیزه ها و اهداف ملی و مردمی بشناساند. به این ترتیب به اعتقاد خود مفهوم اسلامی و ملی را از یکدیگر جدا کرده و مرز بندی می کند، در حالی که تعبیر امام از خدمت به اسلام به هیچ روی، سر باز زدن از خدمت به مردم و آبادانی کشور نیست. اما بازرگان می گوید:
در جمهوری انقلابی اسلامی خودمان در بیانات بنیانگذار آن ومتولیا ن، غالبا صحبت از خدمت به اسلام و نجات مستضعفین جهان یا ایران به عنوان برنامه و نظام و مأموریت اجرا و اشاعه اسلام در جهان شنیده می شود و کمتر صحبت از حفاظت و خدمت به ایران و آبادی و آینده کشور یا ملت به میان می آید. (2)
چنان که پیداست بازرگان خدمت به اسلام و نجات مستضعفین را منافی حفاظت و خدمت به ایران و آبادی وآینده کشور قلمداد کرده است، درحالی که در دیدگاه های رهبران کشور بویژه در گفتارها و نوشتارهای امام راحل تصریح شده است که خدمت به ایران و آبادانی کشور، بخش کوچکی از وظیفه گسترده خدمت به اسلام و اثبات ایده خدمت به مردم و آبادانی کشور است. بازرگان فرمان امام علی (ع) به مالک اشتر را مثال زده و استدلال می کند که در این فرمان کمترین عنایتی به مسائل صرفا دینی، ابلاغ یا اشاعه یا اجرای اسلام نفرموده وتوجه وتعلیماتش برای اداره جامعه، امنیت واستقلال وهمچنین اقتصاد وعمران است ووی در این سخنان که در کتاب انقلاب ایران در دو حرکت آمده، به طور تلویحی حضرت امام را خلاف سیره وسنت امام علی (ع) دانسته است، اندکی اندیشه وتأمل در این سخنان، بی مایگی وبی اعتباری آن را روشن می سازد.
در حالی که با مطالعه کامل فرمان امام علی (ع) به مالک اشتر به خوبی می توان دریافت که سرتاسر این فرمان در حقیقت گوشه ها و فرازهایی از پیاده کردن اسلام در جامعه است و اگر به مسائل دینی، ابلاغ یا اشاعه اسلام اشاره نشده به معنای ضروری نبودن آنها نیست و واضح بودن چنین موضوعی حضرت را بی نیاز از ذکر آن نموده است. همان طور که در این فرمان به جزئیات وظایف حکومت در تعلیم و تربیت عمومی جامعه و رشد و تکامل فرهنگی مردم اشاره نشده ولی روشن و بدیهی است که نمی توان استدلال کرد که چون حضرت امیر (ع) در این فرمان، اشاره ای به این موضوعات نداشته پس حکومت اسلامی در این زمینه وظیفه ای نخواهد داشت. وانگهی با مراجعه به نهج البلاغه موارد بسیاری را می توان یافت که حضرت امیر (ع) بر ضرورت ومشروعیت خدمت به اسلام، تبلیع و توسعه دین و اجرای احکام اسلامی، تصریح و تأکید کرده اند.
از این رو منطقی نیست که قرائت خود را از یک نامه مبنای قضاوت در این زمینه بدانیم. خدمت به اسلام از طریق ایران چنان که بازرگان می فهمد و می کوشد تلاش های امام راحل را در آن جهت توجیه وتبیین کند، به معنای قربانی کردن ایران در یک مسیر پوچ وبی معا نیست، بلکه به معنای قیام ایران برای نجات اسلام در مسیر نیل به سعادت ایرانیان و همه محرومان و مستضعفان جهان است. به دیگرسخن اینکه امام راحل ملت ایران را خادم و خواهان اسلام می داند نه به معنای نادیده انگاشتن سرنوشت آنان، بلکه تلاش برای خوشبختی و سعادت ملت ایران در سایه اسلام.
با عنایت به این نکته ضروری بود که حضرت امام همواره بر حفظ ماهیت وهویت اسلامی انقلاب ایران وجلوگیری از محدود شدن قلمرو آن در حصار ملیت و قومیت ایرانی تأکید ورزند. تفاوت اصلی و اساسی دیدگاه امام و بازرگان در همین نکته نهفته است. فهم بازرگان از دین یک فهم اقلی، قومی و قبیله ای است، درحالی که دین در اندیشه های امام قومی نیست. دین در تفسیر های امام که متصل به ذات و ماهیت ادیان است جهان را به مثابه یک تاریخ می بیند در حالی که در افکار و اندیشه های امثال بازرگان دین فقط ناظر به مسائل مشخص و در نهایت قومی و کشوری است. امام می فرمایند:
نهضت ما اسلامی است، قبل از آنکه ایرانی باشد نهضت مستضعفین سراسر جهان است، قبل از اینکه به منطقه ای خاص متعلق باشد. (3)
آنهایی که می گویند ما ملیت را می خواهیم احیا کنیم در مقابل اسلام ایستاده اند. (4)
بدیهی است که خدمت به ملت با ملی گرایی کاملا متفاوت است و نفی ملی گرایی از سوی امام راحل هیچ گاه به معنی نادیده گرفتن مردم و ملت نبوده است، بلکه امام مفهوم تفرقه افکنانه و استفاده ای را در نظر داشته اند که استعمار گران از تبلیغ و ترویج این ایده می برند. ایشان از همان آغاز در کتاب کشف اسرار به ملی گرا حمله نموده و حساسیت خاصی نسبت به این خطر داشته اند و تأکید کرده اند:
اینکه من مکرر عرض می کنم که این ملی گرایی اساس بدبختی مسلمین است. برای این است که این ملی گرایی ملت ایران را در مقابل سایر ملت های مسلمین قرار می دهد. اینها نقشه هایی است که مستکبرین کشیده اند که مسلمین با همدیگر مجتمع نباشد.(5)
ملی گرایی و ناسیونالیسم در واقع تبلوری زشت و فریبکارانه از خود پرستی، برتری طلبی و استکبار انسان رها شده در دامان طبیعت است. انسانی که از فطرت الهی خود دور مانده، بر مبنای غرایز و محرک های حیوانی خود رفتار می کند. وطن پرستی و قومیت بر اساس نژاد و سرزمین، پست ترین نوع تکبر و غرور آدمی در برابر سایر همنوعان خود می باشد. علاقه مفرط به میهن و کشور اگر از مبانی اصیل برخوردار نباشد، نمی تواند از انگیزه هایی جز سود جویی، منفعت طلبی یا توسل به افتخارات تاریخی برای ارضای شهوت خود پرستی و فخر فروشی و به گونه ای کاملا بدوی سرچشمه گرفته باشد. اسلام نیز از همان آغاز دعوت خود افتخارات پوچ ملی وقومی را نفی کرده وتفاوت نژادها وسرزمین ها را تنها برای شناسایی یکدیگر به رسمیت شناخته است. از این رو در دیدگاه اسلام،" وطن " از مفهوم جغرافیایی ونژادی فراتر رفته ومرزهای عقیدتی پیدا می کند.
نام نظام جمهوری اسلامی ونیز نامگذاری نهادهای دولتی از همان آغاز پیروزی انقلاب اسلامی عرصه نشان دادن اعتقادات وتمایلات درونی احزاب ودیدگاه های مختلف بود. نهضت آزادی بر کلمه " جمهوری دموکراتیک اسلامی " تأ کید می کرد و معتقد بود نام ملی نباید از عناوین دولتی حذف شود. اما امام که معتقد بودند مسلمانان بارها چوب چنین اهداف استعمار گرانه ای را خورده اند و در پوشش ملی گرایی بر گرده ملل مسلمان سوار شده اند، شجاعانه ایستادند و گفتند:
در یک نوشته ای دیدم که می گوید: چرا از ملی می ترسید شما ؟چرا نمی گویید مجلس شورای ملی ؟ من که به آن آقا می گویم: شما چرا از اسلام می ترسید ؟ من می گویم به اینها که ما تابع این ملت هستیم مادیدیم که خواست ملت این بود که ما اسلام را می خواهیم در تمام صحبت ها از اول تا آخر این نبود که ملی گرا هستیم. ملی گرایی بر خلاف اسلام است که خلاف دستور خداست. بر خلاف قرآن مجید است ما که می گوییم جمهوری اسلامی، مجلس شورای اسلامی برای اینکه ما از آن امامزاده معجزه ای ندیدیم. (6)
پینوشتها:
* کارشناس ارشد اندیشه های سیاسی در اسلام
1. مهدی بازرگان، بازیابی ارزش ها، ج2، ص116-119.
2. مهدی بازرگان، انقلاب ایران در دوحرکت، ص195.
3. صحیفه امام، ج11، ص110.
4. همان، ج13، ص 78.
5. همان، ص 87.
6. همان، ج11، ص31، 32.
نشریه 15 خرداد شماره 7
نظرات