سپاه چگونه متولد شد؟
به مناسبت دوم اردیبهشتماه، سالروز تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
65 بازدید
دغدغههای اول انقلاب
پس از سقوط رژیم پهلوی، شرایط فوقالعادهای بر کشور حاکم شد. گروههای مختلف سیاسی - نظامی نظیر سازمان مجاهدین خلق و چریکهای فدائی خلق، سعی کردند از خلأ قدرت نظامی کشور، نهایت استفاده را ببرند. آنها در تلاش بودند تا با طرح انحلال ارتش، خود را به عنوان تنها نیروی نظامی قدرتمندی معرفی کنند که میتواند در چنین شرایطی، به عنوان جایگزین ارتش عمل کرده و عنان حکومت جدید را در اختیار بگیرد. این گروهها که دل خوشی از انقلابیون مذهبی نداشتند و برای نظام دینی هم ارزشی قائل نبودند، تنها راه پیروزی خود در برابر آنچه که بعدها به عنوان جمهوری اسلامی نامگذاری شد را در همین راه جستجو میکردند.
در این برهه زمانی، گروههای مخالف و برانداز، از هر گوشه ایران سر برآورده و شهرها را به آشوب کشانده بودند. جداییطلبان در مناطق مرزی بر طبل تجزیهطلبی میکوبیدند. ارتش پس از فرار سربازان و تخلیه اسلحه و مهمات آن توسط نیروهای ضدانقلاب، از لحاظ روحی در شرایط نامناسبی قرار داشت و نیروهای انقلابی خط امام نمیتوانستند به ظرفیت آن در حراست از انقلاب اعتماد کنند.
این تلاشهای گروههای مخرب منجر به این شد که گفتمان پاسداری از انقلاب، مورد توجه نیروهای مسلمان قرار بگیرد. دفاع مسلحانه از انقلابی که برای پیروزی آن هزاران شهید پرپر شده و سالها خون دل خورده شده بود، ضرورتی بود که از جانب رهبران انقلاب حس میشد.
تشکیل این نهاد برای حراست از انقلاب و دستاوردهایش، همیشه بین انقلابیون مطرح میشد و صحبتهای متعددی پیرامون آن صورت میگرفت. با این وجود، محسن رفیقدوست، ایده اولیه و چگونگی شکلگیری این طرح در ذهن انقلابیون را، به محمد منتظری و تلاشهای او (که الهامگرفته از حضورش در لبنان بود)، مرتبط میداند:
«فکر تشکیل نیروی متشکل نظامی برای ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی، اولینبار به وسیلة شهید محمد منتظری مطرح شد. او که در آستانة انقلاب، تازه به ایران آمده بود، با دوستانشان جلسهای گذاشتند. در آن جلسه این موضوع که حالا انقلاب دارد پیروز میشود حتماً باید نیرویی برای حفاظت از انقلاب تشکیل شود، مطرح شده بود. او قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و پیش از آنکه امام وارد ایران شود، در فکر تشکیل یک نیروی مسلح بود. او در این فکر بود که نیروی مسلحی جدا از ارتش، برای حفاظت از انقلاب، تأسیس کند و برای این منظور مرتباً جلساتی ترتیب میداد». [1]
گروههای وفادار انقلابی | از «پاسداران انقلاب» تا «پاسا»
یکی از گروههای وفادار انقلابی که در پادگان جمشیدیه دور هم جمع شدند و هسته نظامی جداگانهای را تأسیس کردند، گروه «پاسداران انقلاب» بود. آنها جمعی از عناصر مبارز و زندانیان سیاسی رژیم شاه بودند که عمدتاً در حزب ملل اسلامی عضویت داشتند. عباس آقازمانی ملقب به ابوشریف، رهبری این گروه را بر عهده داشت و از همین رو، این گروه با نام «ابوشریف» نیز شناخته میشد. جواد منصوری، عباس دوزدوزانی و ابراهیم حاج محمدزاده از دیگر افراد شاخص و فعال این گروه بودند. در برخی منابع آمده است که آیتالله خامنهای، مسئولیت جمعآوری اسلحه از میان مردم را به عباس آقازمانی و گروه پاسداران انقلاب داده است. [2]
فعالیتهای متعدد گروه ابوشریف برای مقابله با تحرکات تجزیهطلبانه، از طریق سازماندهی و اعزام نیروها به مناطق مختلف، از اقداماتی بود که عباس آقازمانی آن را از ماموریتهای اولیه این سازمان میداند:
«من با توجه به تجربیاتی که از قبل در جمعآوری و سازماندهی نیروها داشتم در پادگان جمشیدیه شروع به آموزش نظامی افراد کردم. بعد از وقوع مسائل جداییطلبانة خرمشهر و مسجدسلیمان توسط برخی از اعراب، عدهای از نیروها را به خوزستان فرستادیم. در همین حین، عدهای از کردها در شهرهای مهاباد، سنندج و سقز، مراکز نظامی را تسخیر کردند؛ لذا مجبور شدیم نیروهایی را هم به آنجا بفرستیم. به همین ترتیب مسائلی در گنبد پیش آمد و متأسفانه در بلوچستان و تبریز رادیو و تلویزیون اشغال شد و نیروهایی را به آنجا نیز اعزام کردیم». [3]
پیش از پاسداران انقلاب، هسته نظامی دومی که در شکلگیری سپاه پاسداران، نقش ایفا کرد، «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» است. [4] این سازمان نسبت به سایر هستههای اولیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، از سابقه تشکیلاتی بیشتری برخوردار بود و حمایتهای شهید مطهری را نیز در کنار خود احساس میکرد. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در کنار جمعی از روحانیان که بعضاً از اعضای جامعة مدرسین حوزة علمیه قم بودند، مجموعهای قوی در برابر جریانهای مخالف انقلاب تشکیل داد.
از طرف دیگر، سازمان مجاهدین انقلاب با ایجاد مجموعه و تشکلی مسلّح، بازوی قدرتمندی برای حفظ و حراست از دستاوردهای انقلاب به شمار میرفت. بخش نظامی سازمان (که در لبنان آموزش چریکی دیده بود و به صورت مستقل فعالیت میکرد)، با حضور محسن رضایی، محمدباقر ذوالقدر، مرتضی الویری، شهید محمد بروجردی و رحیم صفوی، نقش مهمی در شکلگیری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و آموزش نظامی به نیروهای انقلابی ایفا کرد.
شهید محمد منتظری رهبری گروه سوم که به «پاسا» معروف بود، را برعهده داشت. او نقش مهمی در شکلگیری سپاه پاسداران و ایده حراست از انقلاب اسلامی توسط یک نهاد انقلابی، ایفا کرد. شهید منتظری در ابتدا این ایده را نزد شهید مطهری، مطرح و با او مشورت کرد. اصغر جمالی جانشین وقت محمد منتظری در این باره میگوید: «محمد منتظری خدمت شهید مطهری رفت و گفت ما میخواهیم چنین تشکیلاتی را به وجود آوریم. شهید مطهری هم او را تأیید کرد. بعد شهید منتظری و شهید مطهری نزد امام رفتند و موضوع را با امام در میان گذاشتند و امام نیز موضوع را تأیید کرد و در واقع مجوز کار را به شهید منتظری داد». [5]
شهید منتظری از حدود چهل افسر فلسطینی برای آموزش و سازماندهی نیروها مشاوره میگرفت و در کنار آنها از تجربه افسران سابق ارتش، مثل یوسف کلاهدوز و موسی نامجو، استفاده میکرد.[6]
دولت موقت و «گارد ملی»
از همان روزهای ابتدایی انقلاب و پس از تشکیل دولت موقت، تا روز استعفای مهدی بازرگان، دولت موقت با روند شکلگیری و نحوة فعالیت نهادهای انقلابی مخالفت میکرد و نسبت به فعالیتهای آنها معترض بود. در شرایطی که دولت موقت خود را متولی کشور و انقلاب میدانست، بروز و ظهور نهادهای انقلابی همچون کمیته و دادگاههای انقلاب، از دیدگاه آنها قابلقبول نبود. از همین رو آنها برای اینکه بتوانند با مخالفان و عناصر ضددولتی مقابله کنند، به دنبال ایجاد نهادهایی بودند که تحت کنترل کامل دولت موقت باشد و دستورات آن را اجرایی کند. این اتفاق، موقعیت و جایگاه دولت در عرصه حکمرانی را تحکیم و آنها را در برابر جریانها و عناصر گوناگون، تقویت میکرد.
مهدی بازرگان، نخستوزیر دولت موقت، در سخنرانیهای خود، همواره بر موقتی بودن فعالیت این نهادهای انقلابی تأکید میکرد. او در 30 بهمن 1357 در مصاحبهای با خبرنگار روزنامهی نیویورک تایمز، با اشاره به اینکه طی دو هفتهی آینده، کمیتهی انقلاب منحل خواهد شد و نیز دادگاه های انقلاب در آینده ی نزدیک مسئولیت خود را به دولت خواهند سپرد، مطالبی گفت و از تشکیل نیروی تازه نفسی به نام گارد ملی خبر داد: «نیروهای امنیتی در نبردهای نه روز گذشته (مراحل انقلاب) نابود شدند و گارد ملی تازهای با شرکت رزمندگان انقلابی نیروهای مسلح جای آنها را میگیرد». [7]
دولت موقت از طریق سید احمد خمینی، طرح تأسیس نهاد نظامی یا گارد ملی را با امام خمینی در میان گذاشت و از ایشان خواست، حجتالاسلام حسن لاهوتی را به عنوان نمایندة خود در گارد ملی منصوب کند. دولت همچنین دکتر ابراهیم یزدی را به عنوان معاون نخستوزیر در امور انقلاب، مأمور کرد که با شیخ حسن لاهوتی همکاری کند. این دو با همکاری یکدیگر، عدهای از اعضای اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان ایرانی در آمریکا و کانادا (که از گذشته با ابراهیم یزدی مرتبط بودند) را جذب کرده و در ساختمان ساواک واقع در خیابان پاسداران مستقر کردند.
نهایتاً دولت موقت در 2 اسفند 1357، از تریبونهای رسمی تأسیس گارد یا سپاه نظامی را به اطلاع مردم رساند و با معرفی شورای هماهنگی پنج نفره، از حجت الاسلام لاهوتی به عنوان نماینده ی امام در سپاه نام برد.
در این زمینه گفتههای محمد محسن سازگارا، یکی از اعضای اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان ایرانی در آمریکا که ارتباط نزدیکی با ابراهیم یزدی داشت، نیز قابلتأمل است:
«روز بیست و سوم بهمن، من همراه آقای لاهوتی از دبیرستان رفاه عازم باغشاه شدم و در آنجا ظرف یک هفته ضمن جمعآوری سلاحهای شهر، طرح تشکیل سپاه ]گارد ملی [را هم نهایی کردیم. طرح تهیه شده، توسط آقای دکتر یزدی، معاون نخستوزیر در امور انقلاب، به دولت و شورای انقلاب رفت. ستاد مرکزی این نیروی نظامی تازه تأسیس از باغشاه به عباسآباد و در کمتر از یک هفته به یک ساختمان خالی و تازهساز متعلق به ساواک منتقل شد که ظاهراً قرار بود ادارة چهارم ساواک در آن ساختمان باشد. فرماندهی، مرکب از آقایان علی دانش منفرد، محمد غرضی، محسن رفیقدوست، دکتر افروز و بنده بود». [8]
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی | یک ادغام شیرین | سپاه متولد شد
این تشکیلات چهارگانه که همگی با هدف پاسداری و حراست از انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن، تشکیل شده بودند، در مقاطع مختلف، تداخل کاری و مأموریتی پیدا میکردند. همین امر، منجر به اختلاف و اصطکاک بین این گروهها شده بود و آنها را در مسیر تقابل با دشمنان داخلی و خارجی، غیرمنسجم و ناهماهنگ نشان میداد. هر کدام از گروهها برای گرفتن دستورات و همچنین ارائه برنامهها و گزارش فعالیت، جداگانه به امام خمینی مراجعه و خود را با عنوان مسئول یا فرمانده سپاه پاسداران معرفی میکردند. سید احمد خمینی در بخشی از خاطرات خود به این دیدارها و مواجهه و نظر امام درباره افرادی که به عنوان فرمانده سپاه با وی دیدار داشتند، اشاره میکند:
«در جریان تشکیل سپاه یکسری از همین دولت موقتیها خیلی فعالیت میکردند که سپاه را طوری تشکیل دهند که خودشان در رأس قرار بگیرند. از نخستوزیری پیش امام آمدند و گفتند که ما میخواهیم سپاه را تشکیل دهیم. در آنجا چند جریان بود: یکی جریان آقای دکتر یزدی بود، یکی جریان مرحوم شهید آقای شیخ محمد منتظری و جریان آقای هاشمی و افرادشان و همینطور جریانهای دیگر. اینها میآمدند قم و با امام دیدار میکردند. یادم هست که آقا یکبار فرمودند: این سپاه چه جوری است، مگر چند تا فرمانده دارد، هر روز عدهای به اینجا میآیند و به عنوان فرماندهان طراز اول سپاه با ما ملاقات میکنند. از همین رو به آقای هاشمی اصرار کردیم که شما از طرف شورای انقلاب و امام به آنجا بروید. ایشان رفتند و با آقای لاهوتی هم درگیر شدند. خاطرم هست که امام بارها میفرمودند: سپاه باید از دست دولتیها جدا باشد، سپاه باید مستقل باشد، زیرا هنوز شرایط ما شرایط انقلابی است و سپاه باید این شرایط را برای ما حفظ کند و اگر بخواهند سپاه را زیر نظر دولت ببرند با آن اوضاعی که دارد چیزی از سپاه باقی نمیماند». [9]
با توجه به حساسیت شرایط و بروز و ظهور جدی گروهکها در نقاط مختلف کشور، ضرورت ادغام این نیروها در شورای انقلاب مطرح و پس از توصیه امام خمینی، حجتالاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی، مأمور یکپارچهسازی و هماهنگی این هستههای نظامی چهارگانه شد. هاشمی رفسنجانی برای تحقق این هدف سه نفر از هر یک از چهار تشکل موجود را به عنوان اعضای تشکیلدهندة سپاه، به جلسه بررسی چگونگی ادغام و تشکیل رسمی سپاه پاسداران دعوت کرد. [10]
پس از جلسات متعدد، اعضای این گروهها بر سر این نکته که سپاه زیر نظر دولت یا رهبری باشد، به توافق نرسیدند و همین امر باعث شد تا سه نفر، به عنوان نمایندة گروههای چهارگانه، به دیدار امام خمینی رفته و حکم تعیین تکلیف سپاه را از ایشان بگیرند. عباس دوزدوزانی، جریان دیدار با امام و دستور نهایی ایشان را اینگونه روایت میکند:
«در اواخر فروردین سال 58 که امام خمینی در قم به سر میبردند، اعضای این شورای دوازده نفره به این نتیجه رسیدند تا برای کسب تکلیف از امام خدمتشان برسند و نتیجة تصمیمات خود را به ایشان برسانند. به همین جهت این شورا تصمیم گرفت تا بنده و آقایان محسن رضایی و رفیقدوست خدمت امام برسیم. ما امام خمینی را در اتاقی که ایشان تفسیر سورة حمد میفرمودند، ملاقات کردیم. در آن دیدار امام رو به ما فرمودند: مسئلهای که دنبال میکردید چه شد؟ من گفتم: تقریباً به نتیجه رسیدهایم ولی هنوز دولت موقت به ویژه آقای یزدی معتقدند که باید سپاه را دولت تشکیل دهد. امام این مسئله را نفی کردند و فرمودند بروید سپاه را تشکیل دهید. ما این فرمودة امام را فرمان دانستیم و با شور و شعف به تهران بازگشتیم...». [11]
پس از فرمان امام مبنی بر تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، شورای دوازده نفره اساسنامهای را تهیه کرد و به تصویب شورای انقلاب رساند. به این ترتیب، احکام شورای فرماندهی سپاه صادر شد؛ جواد منصوری به سمت فرمانده، عباس آقازمانی به سمت مسئول واحد عملیات، علیمحمد بشارتی به سمت مسئول اطلاعات و تحقیقات، سید اسماعیل داودی شمسی به سمت مسئول اداری و مالی، محسن رفیقدوست به سمت مسئول تدارکات و مرتضی الویری به سمت مسئول روابط عمومی منصوب شدند و در دوم اردیبهشت 1358، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با انتشار بیانیهای رسماً اعلام موجودیت کرد.
سرپرست سپاه
پس از استعفای شیخ حسن لاهوتی[12] در 28 آبان 1358 از نمایندگی امام در سپاه، امام خمینی در 2 آذر 1358، آیت الله سید علی خامنهای را به عنوان سرپرست سپاه پاسداران معرفی کرد. همچنین شورای انقلاب نیز اعلام کرد که از این زمان به بعد، آیت الله خامنه ای، نماینده ی آن شورا در وزارت دفاع نیز خواهد بود. [13]
از مهمترین دلایل انتخاب آیتالله خامنهای به عنوان نماینده امام در سپاه، اختلاف و پراکندگی گستردة نظرات در سازمان و کادر اولیة سپاه و حساسیتهایی بود که توسط نفوذیهای سازمان مجاهدین خلق برای سپاه به وجود آمد. باقیماندن پارهای اختلافات در بدنه و سازمان سپاه که در ماههای پس از پیروزی انقلاب اسلامی شکلگرفته و با تلاشهای میانجیگرانه هم به نتیجه نرسیده بود، عاملی بود که امام خمینی و شورای انقلاب را بر آن داشت تا آیتالله خامنهای را به عنوان سرپرست سپاه پاسداران انقلاب اسلامی معرفی کنند. پس از قبول این مسئولیت از سوی آیتالله خامنهای و اقدامات وی در دوره سرپرستی، آتش اختلافات فروکش کرد و به اوضاع درهمریخته سپاه، سروسامانی داده شد. [14] طرح تشکیل گردانهای رزمی و ساختن یک تشکیلات منسجم و کارآمد از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از دیگر کارهایی بود که آیتالله خامنهای در دوران سه ماهه سرپرستی این نهاد انقلابی، به سرانجام رساند. [15]
پس انتصاب بنیصدر به فرماندهی کل نیروهای مسلح در 30 بهمن ماه 1358، آیتالله خامنهای طبعاً، میبایست مسئولیتهای خود در نیروهای مسلح را به فرماندهی جدید تحول و تفویض میکرد. به همین خاطر در 5 اسفند 1358، طی نامهای به شورای انقلاب استعفای خود را اعلام و این انتصاب را به بنیصدر تبریک گفت. حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی، تفویض اختیارات از سوی امام به بنیصدر و مواجهه آیتالله خامنهای با این تصمیم را اینگونه روایت میکند:
«از جمله وظایف رهبری در قانون اساسی فرماندهی کل نیروهای مسلح بود امام با توجه به شرایط جسمانیشان در انجام عملی این مسئولیت محذوراتی داشتند. به همین دلیل از من و آیتالله خامنهای خواستند با معرفی یک یا سه نفر دیگر به همراه هم تشکیل یک شورای سه یا پنج نفره را برای انجام این کار بدهیم. ما این مسئله را در جلسهای با حضور آقایان دکتر بهشتی آیتالله موسوی اردبیلی و دکتر باهنر، به بحث و بررسی گذاشتیم. در نتیجه بحثهای این جلسه تصمیم گرفتیم با توجه به اینکه کشور نیاز به تمرکز بیشتر دارد و از آنجا که آقای بنیصدر از سوی مردم به عنوان رئیسجمهور انتخاب شده، این مقام به او تفویض شود. نتیجه شور خود را با امام در میان گذاشتیم و امام نیز با این پیشنهاد موافقت و در فرمانی به تاریخ 30 بهمن 1358 آقای بنیصدر را به سمت فرماندهی کل نیروهای مسلح، برگزیدند. به دنبال این انتصاب ما آمادگیمان را برای همکاری و کمک به وی اعلام کردیم و حتی آیتالله خامنهای که سرپرستی سپاه پاسداران و نمایندگی شورای انقلاب در وزارت دفاع را بر عهده داشتند با انتشار اطلاعیهای، رسمی این انتصاب را به بنیصدر تبریک گفتند و اقدام امام را برای وحدت فرماندهی و تمرکز نیروهای سازنده و پیشبرنده، امیدبخش و دلگرمکننده دانستند». [16]
حراست از انقلاب در مسیر پیشرفت
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که از بدو تأسیس با هدف پاسداری و حراست از اصل انقلاب اسلامی و مقابله با دشمنان داخلی و خارجی، ابراز وجود کرده بود، توانست رسالت خود را به بهترین شکل ممکن انجام دهد. حضور در کردستان و مبارزه با تجزیهطلبها، جنگ تحمیلی و حراست از مرزهای کشور در برابر ارتش بعث عراق و مقابله با گروهکها و ایستادگی در برابر توطئههای منافقین و حزب توده، سیاههای از اقدامات سپاه برای دفاع از انقلاب اسلامی و حراست از آن در دهه اول حیاتش، است.
با این حال، حرکت سپاه و هویت آن، در تحقق اهداف انقلاب اسلامی و مسیر پیش روی آن، بسیار کلیدی و مهم است. از این رو که سپاه به عنوان عنصر پیشبرنده این اهداف، نقش خود را ایفا کرده و از انقلاب اسلامی در مسیر پیشرفت و تعالی، حراست میکند.
«امروز من عرض میکنم هویت سپاه که هویت پاسداری است، به معنای یک مفهوم محافظهکارانه تلقی نشود. پاسداری یعنی نگه داشتن، حفظ کردن. حفظ انقلاب به معنای حفظ وضع موجود نیست. چرا؟ چون انقلاب در ذات خود یک حرکت پیشرونده است، آن هم پیشرفت پرشتاب. به کجا؟ به سمت هدفهای ترسیم شده. هدفها عوض نمیشوند. این اصول و ارزشهایی که بر روی آن بایستی ایستادگی کرد و برای آن جان داد، اصول و ارزشهایی هستند که در اهداف، مشخص شدهاند. هدف نهائی، تعالی و تکامل و قرب الهی است. هدف پائینتر از آن، انسانسازی است؛ هدف پائینتر از آن، ایجاد جامعة اسلامی است با همة مشخصات و آثار که استقرار عدالت در آن باشد، توحید باشد، معنویت باشد. در این جهت، انقلاب پیشرونده و پیشبرنده است. حفظ انقلاب یعنی حفظ همین حالت پیشروندگی و پیشبرندگی. پاسداری از انقلاب، به این معناست. اگر ما اینجور نگاه کردیم و مفهوم پاسداری را اینجور فهمیدیم، آن وقت آن طراوت و شور و هیجانی که در حرکت پاسداری هست، مضاعف خواهد شد».[17]
- قاسمپور، داود (1383). خاطرات محسن رفیقدوست. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 173
- سید کاظم موسوی بجنوردی، رهبر و بنیانگذار حزب ملل اسلامی که سالهای متمادی از عمرش را در زندانهای رژیم پهلوی گذرانده بود، در خاطرات خود به ملاقات با آیتالله خامنهای و مأموریتی که ایشان به ابوشریف دادند، اشاره کرده و میگوید: «تازه از زندان آزاد شده بودم، ابوشریف که ما به او عباس آقازمانی میگفتیم، به من زنگ زد. خیلی خوشحال شدم، سالها بود که قیافة او را ندیده بودم، در تماس تلفنی قرار گذاشتیم، ایشان را دیدم که عبا و عمامه و ریش بلند گذاشته بود، گفتم عباس آقا اینها چیه، گفت جهت اقتضائات و... . بهاتفاق ایشان رفتیم به مدرسة رفاه، دیدیم که جناب آقای خامنهای ایستادهاند و با آقای صدوقی صحبت میکنند. در همین چندروزه ما یک جلسات مختصری با آقای خامنهای داشتیم و ایشان همیشه با من گرم بودند. من همینطور که صحبت میکردم عباس آقازمانی آمد. من به آقای خامنهای اشاره کردم و گفتم: عباس آقازمانی. تا این را گفتم آقای خامنهای ایشان را در بغل گرفت و بوسید و همان جا ارتباط برقرار شد. همینجا بود که آقای خامنهای عباس آقازمانی را مأمور جمعآوری اسلحه کردند». (بجنوردی، سید محمد کاظم (1389). خاطرات سید محمد کاظم بجنوردی. تهران: دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ص 245-246)
- روزیطلب، حسن (1392). صخره سخت. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 235
- سازمان مجاهدین انقلاب در روزهای اولیه انقلاب و از ادغام هفت گروه امت واحده، توحیدی بدر، توحیدی صف، فلاح، فلق، منصورون و موحدین (که در دهه 50 ایجاد شده بودند)، شکل گرفت
- جعفرپور کلوری، راشد (1392). مجاهد بصیر. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 164
- محمدکاظم بجنوردی، در خاطراتش به نحوة معرفی کلاهدوز توسط منتظری به وی و نیز چگونگی فعالیتهای او در پاسا، چنین اشاره دارد: «سروان کلاهدوز یک آدم متدین و لاغر و محجوب و خیلی دوستداشتنی بود. محمد منتظری به من گفت که ایشان از افسران گارد است که به انقلاب پیوسته است. کلاهدوز اهل فکر و تأمل و مشورت بود. واقعاً خوب مشورت میداد خوب هم فکر میکرد...». (منصوری، جواد (1393). تاریخ شفاهی تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 90-91)
- کیهان، 30/11/1357، ص 12
- محسن ساز گارا، سایت شخصی (www.sazgara. net، دوشنبه 16 مرداد 1385)
- آرشیو مرکز مطالعات و نشر الکترونیک سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مصاحبه با حاج سیداحمد خمینی
- از تشکل تحتنظر دولت موقت، آقایان محسن رفیقدوست، علی دانش منفرد و محسن سازگارا؛ از تشکل مستقر در جمشیدیه (پاسداران انقلاب)، آقایان عباس آقازمانی، عباس دوزدوزانی و جواد منصوری؛ از تشکل پاسا، آقایان (شهید) محمد منتظری، (شهید) یوسف کلاهدوز و مهدی هاشمی؛ و از سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی آقایان مرتضی الویری، محسن رضایی و (شهید) محمد بروجردی، در جلسات بحث و بررسی که حدود دو هفته جریان داشت، شرکت داشتند. (منصوری، تاریخ شفاهی تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ص 104-105)
- منصوری، تاریخ شفاهی تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ص 111
- عدم همکاری و هماهنگی شیخ حسن لاهوتی با شورای فرماندهان سپاه، صدور احکام بدون ضابطه و تلاش مجاهدین برای نفوذ به سپاه پاسداران از طریق وحید لاهوتی، از عواملی بود که منجر به پایان همکاری شیخ حسن لاهوتی با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و استعفای او از این نهاد انقلابی شد. علی محمد بشارتی پیرامون ارتباط وحید لاهوتی با منافقین و هواداری شیخ حسن لاهوتی از آنها که نهایتاً منجر به استعفای لاهوتی از سپاه پاسداران شد، در خاطرات خود اشاره کرده است: «پسر آقای لاهوتی، وحید، با منافقین در ارتباط بود. او در سفر کرمانشاه همراه ما بود. او با تحت تأثیر قراردادن پدرش تعداد زیادی از سلاحهای جمعآوریشده، خصوصاً کلتها را از او گرفته و برده بود. آقای فرزین به من گفت که آقا وحید سلاحها را جعبه کرده و برده است. با شنیدن این خبر خیلی عصبانی شدم. بااینحال تصمیم گرفتم که قضیه را با امام خمینی در میان بگذارم؛ چون این مسئله چیزی نبود که بتوان آن را جدی نگرفت و از کنار آن بهسادگی گذشت. طی دیدار با امام، ایشان احوال آقای لاهوتی را پرسید، من فرصت ندادم و گفتم آقای لاهوتی آدم بسیار عاطفی است و به لحاظ سیاسی آسیبپذیر است. همه از جمله منافقین او را میخواهند جذب کنند. امام خمینی که معمولاً خیلی کم سؤال میکرد، یک سؤال دیگر هم راجع به روابط آقای لاهوتی و مجاهدین خلق پرسیدند و من پاسخ دادم که ایشان مانند ما در زندان بوده و در آنجا با اکثر آنها آشنا شده است. ایشان از منافقین هواداری هم میکنند». بشارتی در ادامة خاطرات خود توضیح میدهد که منافقین از طریق وحید لاهوتی توانسته بودند به سپاه نزدیک شوند و در آن نفوذ کنند؛ اما نهایتا توطئة مجاهدین خلق با هوشیاری عوامل انقلابی در سپاه خنثی شد. (بشارتی، علیمحمد (1383). عبور از شط شب. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 236-237)
- اطلاعات، 3/9/1358، ص 2
- رسالت،1/4/1368، ص ۱۲
- بهروزی، فرهاد (1393). تقویم تاریخ دفاع مقدس - جلد 26. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 123
- هاشمی رفسنجانی، اکبر (1383). هاشمی رفسنجانی - کارنامه و خاطرات سالهای 1357 و 1358 - انقلاب و پیروزی. تهران: دفتر نشر معارف انقلاب، ص 432-433
[17]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران ؛ 13/04/1390
نظرات