بازیابی بحرین تاریخی
حوادث در جهان عرب چنان سریع پیش می روند که تنها می توان نظاره گر ماند. در این بین عربستان سعودی به دور از حوادث منطقه قرار ندارد. نقش عربستان سعودی از همان روزهای نخست برافروخته شدن آتش انقلاب در کشورهای عربی، با پناه دادن زین العابدین بن علی، رئیس جمهوری مخلوع تونس، آغاز شد. درواقع این نخستین باری نبود که عربستان سعودی رهبران دیکتاتور فراری را در سرزمین خود پناه می داد. پیش از این نیز این کشور دیگر رهبران فراری چون عیدی امین، دیکتاتور اوگاندا، پرویز مشرف، رهبر نظامی پاکستان، و دیکتاتورهای دیگری از این دست را پناه داده بود. همین نقش منفی عربستان سعودی در قبال بیداری اسلامی، چهره ی آل سعود را در میان توده های عرب بیش از پیش مخدوش ساخت و می سازد. پس از تونس نوبت مصر انقلابی بود که عربستان سعودی را حامی اصلی افراطی گری های به وجود آمده پس از انقلاب معرفی نماید و هر روز جمعیت چشمگیری را در برابر سفارت عربستان سعودی ببیند، به گونه ای که گفته شد در روز حمله ی مصری ها به سفارت رژیم صهیونیستی، به سفارت عربستان سعودی نیز حمله شد. البته پیروزی حزب «سلفی النور» در انتخابات پارلمانی مصر پس از حزب «آزادی و عدالت» (جناح سیاسی اخوان المسلمین) جای تحلیل دارد که در این فرصت امکان آن نیست. از تونس و مصر که بگذریم حکایت عربستان سعودی با دو کشور همسایه ی شرقی و جنوب غربی اش، یعنی بحرین و یمن، که بیداری اسلامی تا میادین اصلی پایتخت هایشان پیش رفته به گونه ای دیگر است؛ دو کشوری که سقوط حاکمیت های شان تأثیری مستقیم بر حاکمیت آل سعود خواهد گذاشت.
بحرین و یمن از نظر تاریخی، در جغرافیای آنچه امروز عربستان سعودی نام دارد، دارای عمقی فرهنگی است. منطقه ی شیعه نشین و نفت خیز «الشرقیه» شامل دو ناحیه ی «احسا» و «قطیف» و بندرهای نفتی «الدمام» و «الخبر» از نظر تاریخی به بحرین قدیم تعلق دارد. این نواحی در بستر تاریخی خود تمدنی دریایی تشکیل می دادند که بیشتر مردم آن به تجارت مروارید مشغول بودند. اما استان های جنوب غربی عربستان، ازجمله «جیزان» و «نجران»، از جنبه ی طبیعی و فرهنگی، ادامه ی یمن به شمار می آیند. بسیاری از ساکنان این نواحی شیعه ی اسماعیلی مذهب اند، که امامشان در نجران مستقر است و پیروانی در آن سوی مرزهای سیاسی، یعنی در یمن، دارد. حتی لهجه و شکل ظاهری ساکنان مناطق جنوب غربی عربستان سعودی، بیش از آنکه به لهجه و شکل ظاهری باقی ساکنان عربستان سعودی نزدیک باشد، به یمنی ها نزدیک است.
عربستان سعودی در نگاه نخست و ساده انگارانه شاید سرزمینی به نظر برسد که در تمام جهان یکدست تر از آن یافت نشود، و این همان نگاهی است که حاکمیت سعودی ترویج می کند، اما در نگاهی عمیق تر بعضی از صاحب نظران جامعه ی عربستان سعودی را از نظر تنوع با جامعه ی لبنان مقایسه می کنند. تمام این امور باعث می شود عربستان سعودی به طور مستقیم در مناسبات داخلی بحرین و یمن مداخله کند. جنگ ارتش سعودی با حوثی ها و ورود نیروهای سعودی به بحرین پس از حوادث انقلاب بحرین نشان دهنده ی همین مداخله است. اما مرگ ولیعهد سابق سعودی، سلطان بن عبدالعزیز، و جانشینی برادرش، نایف بن عبدالعزیز، در 24 ذیقعده 1432ق (22 اکتبر 2011م) مشکل دیگری را بر مشکلات عربستان سعودی افزود. مرگ سلطان بیش از هر چیز تناقضات تاریخی و درونی حاکمیت سعودی را بار دیگر نمایان ساخت؛ تناقض عشیره ای که در رقابت سدیری ها و غیر سدیری ها در درون خاندان آل سعود پدیدار است، تناقض بین مدرنیست ها و محافظه کاران، که استعفای امیر طلال بن عبدالعزیز در این شکاف درونی می گنجد، و تناقض بین پسران و نوادگان ملک عبدالعزیز ... . با مرگ سلطان بن عبدالعزیز تمام این شکاف ها بار دیگر آشکار شد و موضوع بحث قرار گرفت. در گیر و دار همین فشارها بود که اتهام ناشیانه ی ترور سفیر عربستان در امریکا به دست سپاه قدس مطرح شد که از سوی بسیاری از سیاست مداران و رسانه های جهان غرب سناریویی غیر واقعی تلقی گردید.
اما با آغاز محرم رخدادها تحرک بیشتری به خود گرفتند. از سویی علی عبدالله صالح، دیکتاتور یمن، به ریاض سفر کرد و در حضور ملک عبدالله سعودی و وزرای خارجه ی کشورهای شورای همکاری خلیج فارس و نمایندگان احزاب معارض (اللقاء المشترک) سندی را امضا کرد که طی آن برنامه ای زمان بندی شده برای خروج او از قدرت ارائه شد. امضای این توافق نامه به مذاق بسیاری از مردم یمن، به ویژه جوانان انقلابی (شباب الثوره)، که مهم ترین ارکان انقلاب های عربی به شمار می آیند، خوش نیامد؛ زیرا این سند به علی عبدالله صالح مصونیت قضایی داد و او و فرزندانش را چندی دیگر در حاکمیت نگاه داشت. ازاین رو شباب الثوره و بخش زیادی از مردم به این سند، که نتیجه ی کار کشورهای شورای همکاری خلیج فارس بود، اعتماد نکردند.
اما در بحرین پس از اینکه نوجوانی با نام علی الستراوی از منطقه ی «ستره» به وسیله ی خودروی پلیس به فجیع ترین وضع ممکن به شهادت رسید، و نیز با نزدیک شدن ایام محرم، خونی تازه در رگ های انقلاب جریان یافت. چند روز بعد نیز گزارش حقیقت یاب بسیونی به بسیاری از موارد نقض حقوق بشر در بحرین اشاره کرد و پادشاه بحرین را ناچار ساخت به نقض حقوق بشر و استفاده از خشونت مفرط در مقابله با تظاهرکنندگان اعتراف کند. پس از این گزارش پادشاه بحرین رئیس دستگاه امنیتی خود را برکنار کرد و افسر بلندپایه ای از اسکاتلندیارد را برای اصلاحات استخدام نمود، اما خواسته های مردم و نیروهای انقلابی به اینجا ختم نمی شد؛ زیرا آنها سقوط نظام و دست کم سقوط دولت و نخست وزیر را می خواستند. به نظر می رسد آل خلیفه از فرا رسیدن محرم سخت هراسان بود، به ویژه اینکه جوانان بحرینی برنامه هایی برای دهه ی محرم داشتند؛ که از جمله ی آن می توان به برنامه ی کفن پوش شدن عزاداران و تظاهرکنندگان در شب عاشورا و برگزاری برنامه ای برای شهدای جوان انقلاب به ویژه علی الستراوی در شب هشتم محرم ــ که نزد شیعیان عرب شب حضرت قاسم بن حسن علیهما السلام به شمار می آید، به دلیل شباهت شهادت علی الستراوی به بلای عظیم شهادت قاسم بن الحسن(ع) نزد دیدگان عمو ــ اشاره کرد. در این بین حاکمیت آل خلیفه با آزادی بعضی از زندانیان کوشید از هراس فرا رسیدن ایام عاشورا بگریزد، اما تحرکاتی همچون حمله ی گروه های افراطی به حسینیه ای در منطقه ی مهم «المحرق» و توهین آنها به عزای امام حسین(ع) صحنه را همچنان ملتهب نگاه داشت.
در این بحبوحه، منطقه ی الشرقیه عربستان سعودی نیز شاهد نا آرامی هایی بود که پس از دستگیری دو فرد مسن با هدف اینکه پسران انقلابی شان خود را به پلیس معرفی کنند آغاز شده بود. این ناآرامی ها پس از شهادت فجیع علی الستراوی در بحرین شدت گرفت. در درگیری های روزهای قبل از محرم چهار تن از جوانان شهرهای قطیف، العوامیه و الشوکه، که در تظاهرات شرکت کرده بودند، به دست نیروهای وزارت کشور عربستان سعودی به شهادت رسیدند. این تظاهرکنندگان نیز از قشر جدید انقلابی در جهان عرب، یعنی شباب الثوره (جوانان انقلابی)، جدا نبودند؛ جوانانی که می خواهند در برابر ظلم و استبداد کاری انجام دهند. اما بیشتر علما و رهبران صاحب نام گروه های اپوزیسیون جامعه ی شیعی عربستان از نیروهای دولتی و همچنین جوانان خواستند دست به خشونت نزنند. توفیق السیف، روشنفکر شیعی عربستانی، به جوانان قطیف توصیه کرد اعتراض آرام را به مثابه ی رمز اصلی پیروزی انقلاب های عربی الگوی تحرکات خود قرار دهند.
در تحلیل این ناآرامی ها، رسانه های نزدیک به آل سعود تمایل داشتند تحرکات شرق عربستان را به یک نیروی خارجی و به طور مشخص سوریه مربوط سازند. در این بین یکی از سایت های معروف عربی در مقاله ای طولانی به رابطه ی حزب الله حجاز با سوریه اشاره کرد و درنهایت بیان نمود که حزب الله حجاز در پس تحرکات اخیر شرق عربستان قرار دارد و به انتقام مداخله ی عربستان در سوریه و تحریم سوریه از سوی جامعه ی عرب به این تحرکات دست زده است. این در حالی است که شیخ عبدالکریم الحبیل، از رهبران اصلی حزب الله حجاز، ازجمله روحانیانی بود که بیانیه ی دعوت به آرامش را امضا کرده بود.
به نظر می رسد تحرکات شرق عربستان و همچنین تحرکات زنان برای بازیابی حقوق خود در عربستان سعودی، جدا از انقلاب های شباب الثوره در نقاط دیگر جهان عرب نباشند. اعتراض جوانان در شرق عربستان و همچنین در بحرین ادبیاتی جدا از ادبیات گروه های اپوزیسیون ریشه دار را ارائه می کنند که گاهی این ادبیات ما را به یاد یگانگی فرهنگی بحرین قدیم، شامل احسا و قطیف و جزیره ی بحرین می اندازد. اینکه جوانان قطیف در اعتراض به شهادت علی الستروای، که در بحرین شهید شد، به خیابان ها بیایند یا اینکه جوانان بحرین به سرکوب اعتراضات شرق عربستان معترض شوند، و همچنین پلاکاردهایی که مردم بحرین و قطیف را ملتی واحد تلقی می کنند همه و همه نشان دهنده ی رجوع به جغرافیای بحرین تاریخی فرهنگی است.
سایت باشگاه اندیشه
نظرات