پیشینه تاریخی پلیس جنوب
کهنترین سندی که درباره تشکیل نیروی نظامی پلیس جنوب در فارس در دست داریم، یادداشتی است که پیوست تلگرامی بوده که لرد لانسداون وزیر امور خارجه انگلیس خطاب به سر آرتور هاردینگ، سفیر آن کشور در ایران فرستاده بود. در این یادداشت آمده است که:
«...در پنجم ماه مه 1903 [1320] لرد لانسدوان در مجلس اعیان اظهار نمود ما کوشش کردهایم که تجارت و نفوذ بریتانیا را به هر وسیلهای که در دست داریم تأیید و تشویق نماییم و همچنین پروژههای متعددی روی همین زمینه از قبیل تشکیل یک قوه پلیس قومی برای حفظ امنیت راههای جنوبی تحت مطالعه است...»
البته همانطور که میدانیم نیروی قزاق ایران تحت فرماندهی افسران روس بود، تردیدی هم نداریم که انگلیسیها به داشتن چنین نیرویی در ایران بسیار تمایل داشتند اما هنوز موفق به ایجاد آن نشده بودند. در سال 1905 که سر پرسی سایکس کنسول انگلیس در کرمان بود به هاردینگ نوشت: «ایجاد یک نیروی سواره در جنوب ایران تحت نظارت افسران انگلیسی» تنها راهحل همیشگی برای ناامنیهاست.
در سال 1907 (1327ه ق) امپراطوری هند پذیرفت که همیشه نیرویی برای اعزام به ایران آماده داشته باشد تا در صورت لزوم بتواند به عمل نظامی مؤثری دست زند. نایبالسلطنه هند با این طرح موافقت کرد اما بر این باور هم بود که فرستادن نیرویی کوچک به ایران خطرناک است و راه دیگری را باید پیدا کرد.
در بین سالهای 1908 تا 1910 (1328-1326) روند اغتشاشات بوشهر و شیراز زیادتر شد. از این نظر دولت انگلیس به طور جدی به فکر یافتن چارهای برای راه بوشهر به شیراز افتاد و بدین منظور جی. اچ. بیل (G.H.Bill) کنسول انگلیس در اهواز در سال 1909 (1327) طرحی پیشنهاد کرد که راه بوشهر به اصفهان را با چند صد نفر غلام مسلح و سواره که از اداره تلگراف هند و اروپا میگیرند زیر نظر سه بازرس اروپایی اداره کنند.
سر جرج بارکلی این طرح را دید و آن را بدین صورت تغییر داد که امنیت این راه بایستی به وسیله یک نیروی 600 نفره محلی با کمک شش افسر و اداره تلگراف هند و اروپا تأمین شود و برای کیفیت بهتر از این بابت به خانهای محلی پول پرداخت شود. در همین روند وزارت امور خارجه انگلیس پیشنهاد کرد که «نیرویی 1000 یا 1200 نفره شبیه بریگاد قزاق تشکیل شود» که زیر نظر و فرماندهی چند نفر از افسران انگلیسی ارتش هند باشد.
هنگامی که این طرح به اطلاع روسها رسانده شد، روسها گفتند که اگر این موضوع به قلمرو نفوذ روسیه گسترش پیدا نکند، اعتراضی ندارند و موافق هستند. اما دزدی و غارت در راههای فارس زیاد شد و حتی به کنسول انگلیس در اهواز در 15 آوریل 1915 حمله شد و دو نفر از سواران هندی همراه او کشته شدند. از این نظر وزارت خارجه انگلستان به دولت ایران اعتراض کرد اما دولت ایران امکان ایجاد امنیت در کوتاهمدت را نداشت. پس دولت انگلیس در پی توافق با دولت روسیه، به دولت ایران اظهار داشت که اگر ظرف مدت سه ماه امنیت جادههای فارس را تأمین نکند، انگلیس ناگزیر است اقداماتی کند که به موجب آن یک نیروی محلی ایرانی زیر نظر فرماندهی هشت یا ده افسر انگلیسی ارتش هند، برای حفاظت از این راه تشکیل شود.
این یادداشت در 14 اکتبر 1910 به دولت ایران تسلیم شد و دولت ایران اعلام کرد هرگز و تحت هیچ شرایطی نمیتواند بر این طرح صحه بگذارد و به نظر دولت ایران این عمل مغایر با حق حاکمیت ایران است. ضمناً در 26 دسامبر 1910 دولت ایران به وزارت خارجه انگلیس خبر داد که قصد به کار گماردن افسران سوئدی را برای ژاندارمری دارد و در ژانویه 1911 انگلیس یادداشتی به دولت ایران داد که اقدام ایران را تأیید میکند اما اگر این اقدام کافی نبود با فرستادن افسران انگلیسی ارتش هند به ایران، حق مداخله دارد.
سر ادوارد گری، وزیر امور خارجه انگلیس به سر جرج بوکانان، سفیر انگلیس در تهران تلگرامی به تاریخ 13 دسامبر 1911 مخابره کرد که متن آن چنین است:
«... ما پیشنهاد نمودیم که دولت ایران برای تشکیل قشون منظمی به جهت تأمین طرق جنوب صاحبمنصبان انگلیسی بگمارند...»
تردیدی نیست که انگلیسیها میدانستند روسها با آنها موافقت نمیکنند. بنابراین به روسها پیشنهاد کردند که آنها هم نیرویی برای کنترل شمال ایران تأسیس کنند اما ایرانیها با آن مخالفت کردند. در همین ضمن انگلیسیها در اوج رقابت با روسها موفق به ایجاد نیروی ژاندارمری سوئدیها شدند. اما به سبب عدم اعتماد انگلیسیها به ژاندارمری که افسران آن حاضر به سر سپردگی و خدمت به انگلیسیها نبودند، آنان در سال 1915 به فکر از بین بردن ژاندارمری و ایجاد نیرویی متشکل از افسران خود افتادند. مریل آمریکایی، جاسوس انگلیسیها در تاریخ 20 ژانویه 1915 در نامهای به اوکانر، سرکنسول انگلیس در شیراز مینویسد:
«...سر والتر [تونلی Sir Walter Tounley سفیر انگلیس در تهران] تصور میکند شاید لازم باشد یک قشون مستقل دیگری ایجاد کرد و اشاره کرد که من رئیس آن قشون باشم...»
اما انگلیس هنوز تردید داشت که ژاندارمری را از بین ببرد. به همین سبب تونلی در نامهای به تاریخ سوم مارس 1915 چنین مینویسد:
«...در این موقع به نظر من هیچ مناسب نمیآید که صاحبمنصبان خارجة قراسواران را تغییر بدهند. صاحبمنصبان انگلیسی شاید در دست نباشند و اگر امروز دولت ایران را مجبور کنیم که آنها را قبول نماید ممکن است که اثر خیلی بدی ببخشد؛ برای یک صاحبمنصب آمریکایی هم این شغل بسی دشوار است.
بدین ترتیب ژاندارمری سوئدی تشکیل شد، اما آلمانها در افسران سوئدی رخنه کردند و گروهی را به سوی خود کشاندند و همین عده بر ضد روس و انگلیس با یکدیگر همبستگی ایجاد کردند و این موضوع باعث ناراحتی انگلیسیها شده بود به نحوی که حکومت هند به نایبالسلطنهاش چنین گزارش میدهد:
«... در صورتی که از دست سوئدیها خلاص شویم و وزارت خارجه مایل باشد از افسران انگلیسی در ژاندارمری جنوب استفاده گردد، در این حالت آیا در نظر داشتهاید که بتوان از دو افسر عالیرتبه مانند سایکس و کنیون... به صورت مأمور خدمت برای سازماندهی و اداری استفاده گردد؟»
البته انگلستان که دیگر امیدی به ژاندارمری نداشت، در مورد حمایت رهبران عشایر مانند سران بختیاری هم تجربه ناموفقی داشت زیرا آنان نه تعهدی برای حمایت میسپردند و نه اقدامی به عمل میآوردند و حتی قوامالملک، ایلخان ایل خمسه نتوانست از تشکیلات انگلیس در فارس نگهداری کند.
منافع استعماری انگلیس در زمینه سیاسی و اقتصادی و درگیریهای آنها در فارس سبب میشد تا انگلیس احساس کند که حیثیت خود را در فارس بالا ببرد چه عقبنشینی نیروی انگلیس در بینالنهرین و ناآرامیهای فزاینده ایران برای آنها و به ویژه حضور قوی روسیه در ایران سبب کاهش حیثیت و نفوذ انگلیس در فارس و ایران شده بود. به هر ترتیب از نظر انگلیس و حکومت هند هر چه که سبب از بین رفتن این شرایط بود و توازن قدرت روسیه و انگلیس را در ایران ایجاد میکرد مفید بود. اما در قرارداد مخفیانهای که بین متفقین به سبب رخدادهای جنگ جهانی اول بسته شد، بندی هم آورده بودند که تقسیم ایران طبق قرارداد 1907 به هم میخورد و منطقه بیطرف از بین میرود.
در روز 13 ژانویه 1916 مارلینگ (Marling) کاردار سفارت انگلیس در تهران اظهار داشت روسها تکیهگاهی چون نیروی قزاق در ایران دارند در حالی که ما برای منافع خود نیرویی نداریم و ژاندارمری هم در وظایف خود کوتاهی میکند. وی سپس افزود:
«بدیهی است که منافع ما حکم میکند تا برای جنوب ایران مآلاندیشی کنیم، و در این مورد پیشنهاد میکنم که در جریان مذاکره با دولت ایران، به اطلاع آنان برسانیم که برای برقراری نظم در جنوب ایران که در آنجا از منافع زیادی برخورداریم، درصددیم که در صورت مقتضی بودن شرایط، نیرویی زیر نظر افسران و مربیان انگلیسی تشکیل دهیم.»
مارلینگ سپس میافزاید:
«درست در زمانی که ما مناسب بدانیم سپاهی تحت نظر افسران انگلیسی تشکیل خواهیم داد»
وزارت امور خارجه انگلیس با این طرح مخالفت نکرد. اُلیفانت (Oliphant) کارشناس ایران در همان وزارتخانه با مارلینگ موافق بود. در نتیجه وزارت امور خارجه انگلیس در روز 13 ژانویه 1916 با دیوان هند و ریاست اطلاعات، سر جورج مک دنو تماس گرفت. دومی اظهار داشت اگر حکومت هند افسران لازم را تأمین کند این نظریه منطقی و قابل قبول است. حکومت هند طرح را پذیرفت و لرد هاردینگ به چمبرلن، نایبالسلطنه هند نوشت:
«ما به طور کلی به ارزش و ضرورت حفظ نماد آشکار تسلط انگلستان در خارج از قلمرو نفوذ روسیه واقفیم و همواره از تشکیل نیرویی زیر نظر افسران انگلیسی، پشتیبانی کردهایم.»
حال موافقت چمبرلن را لازم داشت که چمبرلن نامه زیر را به هاردینگ نوشت، ضمن آن که سایکس را برای این کار توصیه کرد:
«من مشکلات را درک میکنم، اما هم به خاطر احیای نظم و هم برای جلوگیری از تقلیل نفوذ انگلیس در خارج از تهران، در صورت امکان ترتیبات مشابهی زیر نظر افسران انگلیسی، بینهایت مطلوب است»
و سرانجام نایبالسلطنه هند با این طرح موافقت کرد و نوشت:
«ما همیشه از به وجود آوردن نیرویی زیر نظر افسران انگلیسی برای این منظور پشتیبانی کردهایم»
سپس دیوان هند در 19 ژانویه 1916 نوشت که معتقد است این طرح نظامی – استحفاظی اهمیت زیادی دارد و بر آن پافشاری نمود و سایکس را برای این کار توصیه کرد. و افزود که سایکس از سیستان شروع کند و کار را تا کرمان و بندرعباس گسترش دهد و همزمان یکی از افسران زیرنظرش از میان ایلات دوست در اطراف بوشهر سربازگیری کند اما مارلینگ و فرمانفرما که بیشتر تقویت قوامالملک را در نظر داشتند و اقتدار حکومت کرمان در نظرشان بود مخالفت کردند و خواستار اعزام یک نیروی کوچک مجهز به توپ شدند و در 28 ژانویه 1916 (8 بهمن 1294) حکومت هندوستان اظهارنظر کرد که امکان اعزام نیروی نظامی به بندرعباس وجود ندارد و پیشنهاد کرد که سایکس کار خود را شروع کند. وزارت خارجه انگلیس هم پیشنهاد مشابهی داد و سربازگیری در بوشهر را صلاح ندانست.
اما در قرارداد روس و انگلیس با تشکیل دو نیروی 11 هزار نفره در شمال توسط روسها و در جنوب توسط انگلیسیها موافقت شده بود. در ضمن چمبرلن میدانست که ایرانیان با تشکیل چنین نیرویی در ایران مخالفت خواهند کرد زیرا «این امر به رسمیت شناختن منطقه تحت نفوذ ذکر شده در کنوانسیون انگلیس – روسیه قلمداد خواهد شد» اما میگفت این پیشنهاد را باید بر آنها تحمیل کرد. دیوان هند نیز پیشنهاد کرد که برای بستن دهان دولت ایران اظهار دارند که سایکس برای فرماندهی بر نیروی انگلیسی مستقر در سیستان میآید. سپس این نیرو در اختیار دولت ایران قرار داده خواهد شد و هر اعتراضی که از طرف ایران بشود جوابگو خواهد بود. اولیفانت بر این باور بود که این مسئله هر چه زودتر حل شود بهتر است و نیکلسون اظهار میداشت: «... بلافاصله دست به کار شویم و اگر هدف اصلی این مأموریت در لفافه است، اینجانب عرض میکنم میتوانیم رضایت ایران را نادیده بگیریم.»
این موضوع سبب بحث و جدلها بین مارلینگ و نایبالسلطنه شد. نایبالسلطنه بر این باور بود که این نیرو کاملاً نظامی است و حقوق افراد آن توسط حکومت هند پرداخت خواهد شد و هدف از برپایی آن صلح و امنیت مناطق شرق ایران در مرز هند است. از سوی دیگر هاردینگ معتقد بود که نظارت آن باید در دست وی باشد و دولت ایران هم آن را به رسمیت بشناسد. اما مارلینگ این نیرو را سیاسی میدانست و بر این باور بود که برای اعاده نظم و حفظ حیثیت انگلیس در جنوب ایران است پس باید تحت نظر او باشد. مارلینگ در اول فوریه 1916 (12 بهمن 1294) میخواست نیرویی 1600 نفره از مصر به بندرعباس بفرستند تا ساکنان آنجا را بترساند و وادار به احترام و نظم کند. البته اعزام این نیرو از مصر بستگی به موافقت وزارت جنگ داشت و هاردینگ با آن مخالفت کرد. هاردینگ همچنین با اعزام نیرو به قلمرو قوامالملک مخالف بود زیرا این کار را مسئلهای سیاسی میدانست و به علاوه بعید میدانست که این نیرو بتواند زیر سلطه قوامالملک انجام وظیفه کند چه او گروه بیشماری از عشایر بهارلو و عرب را به دور خود گرد آورده بود و انتظار داشت صولتالدوله به ژاندارمری حمله کند.
او سرانجام با رفتن سایکس به عنوان بازرس کل به بندرعباس و تشکیل نیرو موافقت کرد. و چون سایکس دیر میرسید قرار شد قوامالملک فراری در بوشهر به کاکس مراجعه کند.
با این آرای ضد و نقیض سرانجام کابینه جنگ بریتانیا در روز 16 فوریه 1916 به وزارت امور خارجه انگلیس، دیوان هند و وزارت جنگ دستور داد جلسه مشترکی برای برآورد اوضاع ستاد نیروهای مسلح انجام دهند و نتیجه را در اختیار کمیته جنگ بگذارند. کمیته جنگ روز 29 فوریه 1916 گزارش رئیس ستاد ارتش انگلیس را که از نظریه هاردینگ حمایت میکرد، بررسی نمود و در روز اول مارس به اطلاع مارلینگ رساند که وزارت جنگ نیرویی به وجود خواهد آورد اما نه در مناطق داخلی. همچنین وزارت جنگ موافقت کرد که این نیرو، به استثنای اعزام نیروی منظم، از قوامالملک حمایت کند حتی اگر با اعزام چند افسر انگلیسی باشد. ضمناً به سایکس دستور داده شد تا با قوامالملک تماس بگیرد و نیازش را برآورد کند. سرانجام مارلینگ و هاردینگ که با هم اختلاف داشتند به توافق رسیدند. در ششم مارس 1916 نایبالسلطنه به دیوان هند اطلاع داد که قرار است روز 12 مارس، سایکس، کراچی را به مقصد ایران ترک کند و چون این موضوع، حرکت فوری قوامالملک را به تعویق میاندازد، شایسته است که قوامالملک با اعطای پول و جنگافزار، دلگرم شود تا معطل سایکس نماند. وزارت امور خارجه که مسئله مطرح شده بالا را از نایبالسلطنه هند شنیدند تصور کردند سایکس در ایران است. اولیفانت در این مورد مینویسد:
...متجاوز از یک هفته قبل، دیوان هند خاطرنشان ساخت که سر پرسی سایکس در ایران حضور دارد، اما اکنون میبینیم که تا یک هفته دیگر هم در آنجا نخواهد بود. با این کمتحرکی و مسامحهکاری، مقامات رسمی ما در ایران به دشواری خواهند توانست پیشرفتی در کارها داشته باشند...
در این حال لرد کرو (Lord Crew) که جانشین گری شد، خشم خود را چنین بیان میکند: «ما در جنوب ایران آن طور که باید و شاید قدرتنمایی نمیکنیم». اما همزمانی دیرکرد سایکس با حرکت قوامالملک این اندیشه را به وجود آورد که حکومت هند چنین وضعی را تعمداً به وجود آورده است.
سرانجام سایکس وارد بندرعباس شد. البته برای تأمین بودجه قرار شد در هیأت وزرای انگلستان مذاکراتی انجام دهند و سرانجام قرار شد حکومت هند و دولت انگلستان بودجه آن نیرو را تأمین کنند. وزارت امور خارجه انگلیس نیز به خزانهداری آن کشور تأکید کرد که تشکیل این نیرو برای حفظ منافع انگلستان امری بسیار حیاتی است و در نتیجه خزانهداری روز 30 مارس 1916 تصمیم گرفت که نیمی از هزینه را بپردازد.
مبارزات و جنگهای مردم فارس علیه پلیس جنوب ، مؤسسة مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، تهران، بهار 1394
نظرات