انجمن ایران جوان

مانیفستی برای ترقیِ رضاخان


مانیفستی برای ترقیِ رضاخان

فروردین 1300 بود و خبرها از برقراری جلسه‌ای میان رضاخان رئیس‌الوزرا و اعضای یک جمعیت به نام «ایران جوان» حکایت می‌کرد. ایران جوان گروهی از روشنفکرانِ تحصیل‌کرده در فرنگ بودند که در برهه‌ای تلاش شد در صحنه سیاسی ایران، نقش حزب «خلق» ترکیه را بازی کنند.

انجمن ایران جوان، یکی از گروه‌هایی است که با هدفِ جبرانِ عقب‌ماندگی‌هایِ ایران در سال‌های پایانی دوران قاجار، توسط روشنفکرانِ تحصیل‌کرده در فرنگ تأسیس شد. این انجمن با انتشارِ ایده‌ها و برنامه‌های خود در میان جامعه و سخن گفتن از لزومِ ایجاد یک حکومت مرکزی قدرتمند، اذهان عمومی را برای پذیرفتنِ رضاخان، به‌عنوان شاه قدرتمند جدید فراهم نمود. از سوی دیگر، رضاخان در دوران سردارسپهیِ خود، تحقق وعده‌هایِ این انجمن را وعده داده بود. این نوشتار کوتاه، به فعالیت انجمن ایران جوان در هنگامه برآمدنِ رضاخان خواهد پرداخت.

سودایِ غربی‌شدن؛ تأسیس انجمن ایران جوان

در سال‌های پایانی حیاتِ قاجار، ایران دچار هرج‌ومرج و ناامنی که جنگ جهانی اول و عدم اعتنایِ قدرت‌های بزرگ به بی‌طرفی ایران به آن شدت بخشیده، بود. برخی از روشنفکران این دوره به‌واسطه ضعف حکومت مرکزی و قطع کمک‌های دولت، توانایی ادامه تحصیل در اروپا را نداشته و به ایران بازگشتند. بازگشت این محصلان و مقایسه وضعیت ایران با سرزمین‌های اروپایی، موجی از نارضایتی را ایجاد نمود که درنتیجه آن گروه‌های ریزودرشتی برای برون‌رفت از آن وضعیت به ایده‌پردازی پرداختند. یکی از این گروه‌ها انجمن ایران جوان بود که معتقد بود ایران پیر و فرسوده باید با قبول تمدن جدید از نو جوان و نیرومند گردد.1

در حقیقت فضای هرج‌ومرج برآمده از مشروطه موجب شد تا همه در انتظار شهسواری برای ترقی ایران باشند و زمینه‌های فکری و نظری برای ظهور این مصلح قدرتمند در سال ۱۲۹۹ش توسط این روشنفکران فراهم شد. از این منظر روشنفکران بنیان‌های علمی و فکری همان اقداماتی به‌حساب می‌آمدند که رضاخان در عرصه عمل به آن مبادرت می‌ورزید. هم‌گرایی روشنفکران در حمایت از اقدامات رضاخان را می‌توان در نشستی که بین او در هنگام رئیس‌الوزرایی و اعضای انجمن تازه‌تأسیس «ایران جوان» در فروردین ۱۳۰۰ برگزار شده بود، به‌روشنی دریافت. در جلسه‌ای که رضاشاه اعضای انجمن را به پی بردن به ماهیت و هدف سازمان آنان فراخوانده بود، علی‌اکبر سیاسی، مؤسس انجمن، توضیح داد که آنها جوانان میهن‌پرستی هستند که از عقب‌ماندگی ایران در عذاب‌اند و آرزو دارند شکاف میان ایران و کشورهای اسلامی پٌر شود. رضاخان پس از مطالعه دقیق منشور این انجمن به آنها اطمینان داد که آنچه آنها به زبان می‌آورند، او در عمل پیاده خواهد کرد.2

اعضای اصلی این انجمن که همه آنها محصلان فرنگ بودند، از طریق نوشتنِ نمایشنامه و اجرایِ آنها توسط خودشان، اذهان جامعه را برای پذیرفتنِ ایده‌های غربی آماده می‌ساختند. رضاخان که از پایه مشروعیت سنتی بی‌بهره بود، در این دوره با اتکا به ایده‌های نوی این روشنفکران کوشید تا ترقیِ ایران را پله‌ای برای ترقیِ خود از وزارت جنگ به شاه ایران سازد. درواقع این دوره حکایت از همراهی و همگامی روشنفکران و رضاشاه دارد که مشخصه آن انتشارِ نشریات روزنامه‌ها و کتاب‌ها و مقاله‌هایی بود که نو شدن جامعه ایرانی را آرزو می‌کردند. امری که به درازا نکشید و به‌زودی با سر برافراشتن حکومت فائقه رضاشاه، اندیشه‌هایِ مدرن روشنفکرانِ نسل دومی مشروطه نیز به خاموشی گرایید.

مرام‌نامه انجمن و شاه شدنِ رضاخان

ظهور رضاشاه نیز محصول تلاش روشنفکرانی بود که با اقدامات غرب‌گرایانه، نمادهای جدیدی برای ایران برساختند و در مقطعی که وی شاه ایران شد به گواهی تاریخ، نخبگان ایران و اکثریت نمایندگان مجلس به غیر از پنج نفر، همه از شاهی رضا پهلوی حمایت کردند. رضاخان پس از رسیدن به قدرت، بر اساس مرامنامه انجمن ایران جوان توجه خود را به‌سرعت به تقویت و تمرکزِ نهادهایِ کلیدی و تأمین هزینه‌هایِ ارتش معطوف کرد. وی در این مسیر از نیروهای اجتماعی ازجمله حزبِ محافظه‌کاران، دموکرات‌هایِ تحصیل‌کرده غرب، لیبرال، تجددخواهان ملی‌گرا و طرفدار حاکمیتِ قدرت، حزب‌هایِ سوسیالیست و کمونیست، و جنبش‌هایِ اتحادیه‌های کارگری بهره فراوانی گرفت. در این دوره فعالیت‌های سیاسی به‌کلی ممنوع بود و بازداشتِ کسانی که دست به فعالیت‌های سیاسی می‌زدند از شکل گرفتن هر نوع مخالفتی جلوگیری می‌کرد.3

حزب ایران جوان پس از یک‌رشته فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، چون در رقابت با احزاب قدرتمند موجود در مجلس چهارم و پنجم ناتوان بود، و همچنین به علت مسافرت‌های اعضای رده‌بالای حزب به خارج ازکشور برای ادامه تحصیل، فعالیت‌هایش تقریبا تا آغاز سلطنت رضاشاه با رکود مواجه شد.

 رضاخان بعد از تاج‌گذاری و آغاز سلطنت پهلوی در سال 1304ش، برنامه اصلاحات و نوسازیِ خود در حوزه فرهنگی و اجتماعی را بر سه محور ترویج ناسیونالیسمِ باستان‌گرا، تجددگراییِ غربی و سیاست مذهب‌زدایی تعریف نمود. در محور اول یعنی ترویج ملی‌گرایی با تأکید بر باستان‌گرایی ایرانی، رضاخان مبادرت به تأسیس نهادهای جدیدی نمود که نقش و کارکرد اصلی آنها، ترویج نژاد آریایی و تأکید بر اصالت آن، برجسته‌سازیِ تاریخ‌ پادشاهانِ ایران باستان و نمایش ابهت و عظمت سلسله‌هایِ پادشاهان ایران باستان، تأسیس فرهنگستانِ زبان فارسی، بازسازی و تعمیر اَبنیه و آثـار بـاستانی، برگزاری جشن هزاره فردوسی و... بود.4 در این دوران، میدان منازعه سیاسی از آن روشنفکران متجددی بود که نوسازی ایران را به سبک غرب خواستار بودند. 5 روشنفکران ایرانی، به‌ویژه کسانی همچون اعضای انجمن ایران جوان را در اصل باید بنیان‌گذاران اصلی گفتمان پهلویسم در ایران دانست. صفحات زیادی در ادبیات سیاسی ایران سیاه شده تا اقدامات اساسی در تغییر چهره ایران از یک جامعه سنتی عقب‌مانده به جامعه‌ای مدرن را آمال ورشکسته و ناپایدار یک قلدر بی‌سواد به نام رضاخان قلمداد کنند، اما واقعیت این است که برخلاف روشنفکران کلیت‌گرای ایرانی، روشنفکرهای اولیه دوره رضاشاه تغییر اجتماعی را به‌طور جد در سر داشتند و از طریق مهندسی اجتماعی، برنامه‌های مدونی را برای نوسازی جامعه ایرانی به‌پیش بردند.6

این روشنفکران، راه نجات ایران را در ایجاد حکومت متمرکز و قدرتمندی جستجو کردند که هر چه سریع‌تر کشور را از عقب‌ماندگی برهاند. آنان با نشر عقاید خود بر سلوک رضاخان تأثیر گذاشتند. روشنفکران جوانی مانند فرج‌الله خان بهرامی (دبیر اعظم و رئیس دفتر رضاشاه)، علی‌اکبر داور، جوانان انجمن ایران جوان، تیمورتاش، فیروز، جوانان «دموکرات‌های مستقل ایران» و نویسندگان فعال نشریه‌ها و جراید، برنامه اصلاحی رضاخان را بر پایه تجدد، تمرکز و سکولاریسم، از پایان جنگ جهانی اول به بعد پایه‌گذاری کردند و به آرزوهای خود در تأسیس ارتش مدرن، تأسیس راه‌آهن و بانک ملی، گسترش آموزش جدید و عرفی، سراسری کردن زبان فارسی، پایان دادن به هرج‌ومرج و تغییر موقعیت زنان جامه عمل پوشاندند.7

علی‌رغم اینکه رضاشاه می‌کوشید مرامنامه این انجمن را جامه عمل بپوشاند، اما نکته مهم آن بود که پس از تحکیم پایه‌های قدرت شخصی، دیگر میدان دادن به احزاب و گروه‌های از نظر شاه پسندیده نبود. از طرف دیگر حزب ایران جوان پس از یک‌رشته فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، چون در رقابت با احزاب قدرتمند موجود در مجلس چهارم و پنجم ناتوان بود، و همچنین به علت مسافرت‌های اعضای رده‌بالای حزب به خارج از کشور برای ادامه تحصیل، فعالیت‌هایش تقریبا تا آغاز سلطنت رضاشاه با رکود مواجه شد. ولی بار دیگر پس از سلطنت رضاشاه حزب ایران جوان در اسفندماه ۱۳۰6 فعالیت‌های خود را به‌طورجدی از سر گرفت. مقارن این زمان، تیمورتاش، وزیر دربار، حزبی به نام ایران نو پی‌ریزی نمود و بسیاری از نمایندگان مجلس، وزرا، بازرگانان، اصناف و دولتمردان به عضویت آن درآمدند. پس از مدتی با قدرت گرفتن تدریجی حزب ایران نو، برحسب مذاکراتی که مابین هیئت‌مدیره حزب ایران نو و جمعیت ایران جوان انجام شد، چون مرام و مقصد خود را قریب یکدیگر یافتند، جمعیت ایران جوان تصمیم گرفت که به حزب ایران نو ملحق گردد.8 پس اندک مدتی آن‌چنان‌که منظور تیمورتاش بود، آن حزب نتوانست به یک حزب قوی و باایمانی نظیر حزب «خلق» ترکیه تبدیل شود، و درنهایت پس از مدتی رضاشاه تشخیص داد که این حزب نه پایه قدرت او، بلکه پایگاه تیمورتاش است و آن را منحل کرد.9 و برای همیشه پرونده احزاب و انجمن‌ها در دوران پهلوی اول بسته شد.

فرجامِ سخن

انجمن ایران جوان از سوی روشنفکران غرب‌گرا و تحصیل‌کرده در فرنگ و پس از مشاهده وضعیت سیاسی و اجتماعی بغرنجِ ایران تأسیس شد. هدف از تأسیس این انجمن کاستن از فاصله ایران با جوامع متمدن اروپایی و جوان نمودن ایرانِ پیرشده زیر بارِ تاریخ طولانیِ شاهان بی‌کفایت بود. اعضای این انجمن با نوشتن مرامنامه‌ها و اجرای نمایشنامه‌ها بر طبلِ ضروری بودن ایجاد حکومت مرکزی قدرتمند برای آبادانی ایران کوبیدند. شرایطِ سیاسی و همچنین ظهور باورهای این‌چنینیِ روشنفکران زمینه را برای حضور و ترقی رضاخان در عرصه سیاست فراهم نمود. رضاخان با توجه به مرامنامه انجمن ایران جوان، تحقق آنها را وعده داد. مدرنیزاسیونِ ایران به سبک و سیاقِ غربی، آن‌چنان‌که در مرامنامه انجمن ایران جوان آمده بود، اگرچه روی کاغذ جذاب و خواستنی می‌آمد، اما از مسائلِ اساسی همچون کنترل و مهار قدرت شاه و عدم سنخیت برخی از اصول ترقی غرب با شرایط ایران غافل بود؛ مسئله‌ای که در سال‌های میانی سلطنت رضاشاه، از این حزب تنها پوسته‌ای توخالی باقی گذاشت.

پی نوشت ها :

1. علی‌اکبر سیاسی، گزارش یک زندگی، تهران، شرکت انتشارات اختران کتاب، 1386، ص 74.

2. فرزین وحدت، رویارویی فکری ایرانیان با مدرنیت، ترجمه مهدی حقیقت‌خواه تهران، ققنوس، 1383، ص 132.

3. محمدرحیم عیوضی، جامعه‌شناسی سیاسی اپوزیسیون در ایران، تهران، قومس، 1385، ص 30.

4. رضا ضیا ابراهیمی، پیدایش ناسیونالیسم ایرانی نژاد و سیاست بی جاسازی، تهران، مرکز، 1396، صص 250-260.

5. مجید استوار، انقلاب اسلامی و نبرد نمادها، تهران، نگاه معاصر، 1396، ص 128.

6. مهدی نجف‌زاده، جابه‌جایی دو انقلاب، چرخش‌های امر دینی در جامعه ایرانی، تهران، انتشارات تیسا، 1397، صص 247-248.

7. محمدعلی کاتوزیان، ایرانیان: دوران باستان تا دوره معاصر، ترجمه حسین شهیدی، تهران، مرکز، 1393، ص 222.

8. امیر شاه‌آبادی و رمضان رجبی، «نقش ساختار سیاسی در شکل‌گیری احزاب در فاصله سال‌های 1299-1320 هجری شمسی»، تاریخ نو، ش 14 (بهار 1395)، ص 139.

9. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، اطلاعات، 1389، ص 76.


موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران