تذکرات امام در رسیدگی به اتهامات در گفتگو با یک مقام امنیتی
ناگفتههایی از پرونده آیتالله شریعتمداری
50 بازدید
آیتالله شریعتمداری از مراجع تقلید پیش از انقلاب بود که اگرچه در ابتدا با نهضت امام همراهی کرد، اما مبانی و نگاهش با امام و انقلاب اسلامی متفاوت بود. همین امر موجب بهرهبرداری رژیم از وی در تضعیف انقلاب شد. پس از انقلاب، او باوجود اعلام همراهی، رفتارهای دوگانهای مانند پشتیبانی از حزب خلق مسلمان[1] نشان داد. در بهار ۱۳۶۲ و با کشف کودتای صادق قطبزاده علیه نظام اسلامی، مشخص شد شریعتمداری با این توطئه همراهی داشته است.
از طرف دیگر اسناد لانه جاسوسی آمریکا، روابط گرم او با این کشور را نشان داد. همراهیهای او با براندازانی که قصد جان امام را داشتند، موجب شد جامعه مدرسین قم صلاحیت مرجعیت او را لغو کند. نهایتاً هم پرونده او در دادگاه انقلاب ارتش به ریاست آیتالله ریشهری بررسی و به حبس خانگی وی منجر شد. گفتگویی که در ادامه تقدیم میشود، روایت یکی از مسئولین و مطلعین پرونده آیتالله شریعتمداری است. راوی در مقطع زمانی مذکور که هنوز وزارت اطلاعات شکل نگرفته بود، در یکی از نهادهای اطلاعاتی مشغول به فعالیت بوده و از ابتدا در متن ماجرا قرار داشته و در طول زمان نیز رسیدگی به پرونده وی و اطرافیانش را بر عهده داشته است.
پس از کشف کودتای قطبزاده در فروردین 62 و رسیدن برخی سرنخها به بیت و شخص آقای شریعتمداری، چطور موضوع توسط آقای ریشهری بررسی میشود؟
پروندهٔ آن کودتا توسط دادگاه انقلاب ارتش پیگیری میشد و بعد از جلو رفتن پیگیریها، بخشی از موضوعات اتهامی مرتبط با مرحوم آقای شریعتمداری بود؛ لذا آقای ریشهری چندین نوبت به قم رفته و ملاقاتهایی با آقای شریعتمداری داشتند. در این ملاقاتها و تفهیم اتهامهایی که شد، آقای شریعتمداری نقششان در تأیید عوامل کودتا، کمکهایی که به کودتاچیها داشتند و تأییدی که قرار بوده داشته باشند را پذیرفتند.
از محتوای آن جلسات اطلاعی دارید؟
بله. من در دو جلسه که در بخش پذیرش مُراجعین (به آن حسینیه هم میگفتند) بیت آقای شریعتمداری برگزار شد، حضور داشتم. وقتی از درب وارد میشدیم، دقیقاً سمت راست اتاقهایی بود که به آن حسینیه میگفتند و معمولاً ملاقات و روضهخوانیهای بیت آنجا برگزار میشد.
از جزئیات جلسه بگویید.
آقای شریعتمداری و آقای ریشهری روی زمین نشسته بودند. آقای شریعتمداری کنار دیوار دو تا بالش پشت سرشان بود و روی پتو نشسته و یک میز تحریر کوچک جلویشان بود. آقای ریشهری هم مقابل ایشان روی زمین نشسته بود.
شایعاتی مطرح شده بود مبنی بر اینکه آقای ریشهری در بازجویی به آقای شریعتمداری سیلی زدند.
خیر. من یادم هست که آقای ریشهری با لحنی مؤدبانه و البته پرسشگرانه سؤالاتی از آقای شریعتمداری میکرد و ایشان جواب میداد. این پاسخها را آقای ریشهری خودش یادداشت میکرد و آقای شریعتمداری هم آخرش آن را مهر یا امضا میکردند. فقط یکی از این کاغذها را یادم هست آقای شریعتمداری با خودنویس خودشان یک جملهای بالایش نوشتند یا چیز مختصری را خط زدند و اصلاح کردند و بعد امضا کردند. ادبیات صحبتهایی که در این دو جلسه من شاهدش بودم و هرکدام شاید بیش از یک ساعت طول کشید، توهینآمیز نبود، البته لحن و خطاب آقای ریشهری کاملاً پرسشگرانه و جدی بود، ولی یادم نمیآید کلمه جسارتآمیزی بوده باشد. پرسشها محترمانه، ولی در عین حال خیلی جدی بود. از جانب آقای ریشهری بیاحترامی، بیادبی یا جسارت نسبت به آقای شریعتمداری اصلاً و مطلقاً نبود.
فضای جلسه شبیه به جلسات بازجویی بود؟
فضای جلسه را خیلی اگر بخواهیم شدت به آن بدهیم، شبیه به استنطاق بود. بیشتر از استنطاق و بازجویی و امثال این نمیشود اسمی رویش گذاشت. پایان جلسه دوم بود که از صداوسیما آمدند و یک مصاحبه کوتاه چنددقیقهای از آقای شریعتمداری گرفته شد. همان که از تلویزیون پخش شد و ایشان پذیرفتند اشتباه کردهاند و استغفار کردند.
این پرسش و پاسخ ضبط میشد؟
بله ضبط میشد.
چند نفر با چه جایگاهی در این جلسات حضور داشتند؟
در این دیدار از اطرافیان آقای شریعتمداری کسی حاضر نبود و از دوستان سپاه و دادگاه انقلاب ارتش هم مجموعاً چهار پنج نفری حضور داشتند.
پس از این جلسات بود که قرار شد، آقای شریعتمداری تحت مراقبت قرار گیرد؟
بله. مسئولیت مراقبت از آقای شریعتمداری به سپاه قم محول شد و شورای معاونین سپاه قم هم آن را به واحد اطلاعات سپاه واگذار کرد. در آن مقطع، از مرحوم شهید دقایقی که مسئول یگان حفاظت سپاه قم بود، یک طرح حفاظتی درخواست شد. به دلیل اینکه آقای ریشهری تأکید کرده بودند باید از جان آقای شریعتمداری بهشدت مراقبت و حفاظت شود؛ لذا یک طرح حفاظتی داده شد و نیروهایی برای حفاظت از منزل و خود ایشان آنجا مستقر شدند. دوستان اطلاعات سپاه قم هم حلقه اصلی و اول حفاظت از آقای شریعتمداری را به عهده داشتند.
آن زمان واقعاً تهدیدی علیه آقای شریعتمداری وجود داشت، به عبارت دیگر این مراقبت و محدودیت، جنبه حفاظتی داشت یا تنبیهی؟
ببینید پس از افشای نقش آقای شریعتمداری در کودتا، علما و روحانیون انقلابی متعددی علیه ایشان موضع گرفتند و اسناد ایشان در لانه جاسوسی منتشر و افشا شد؛ لذا واکنشها و حساسیتهایی در مردم علیه ایشان به وجود آمده بود. میتوانم بگویم تقریباً هر روز یا هفتهای دو سه بار جلوی کوچهٔ منزل ایشان، مردم تجمع میکردند و شعار میدادند و ایبسا اگر نیروهای حفاظت، کنترل نمیکردند، تعرضاتی متوجه بیت و منزل و خود ایشان میشد. این مسئله، علاوه بر تأکیدات آقای ریشهری یک علت مهمتر هم داشت.
چه عاملی؟
شخص امام رضوانالله تعالی علیه به بنده که مسئول تعامل با آقای شریعتمداری بودم فرمودند مراقبت کنید به ایشان کوچکترین توهینی نباید بشود. من شنیدم که میآیند آنجا و به آقای شریعتمداری توهین میکنند، شما مراقبت بکنید که هیچ توهینی به ایشان نشود. این توصیهای بود که امام رضوانالله تعالی علیه فرموده بودند؛ لذا یک نیروی کمکی هم برای مقابلهٔ احتمالی با چنین اتفاقاتی پیشبینی شده و آماده بود. با این تمهیدات الحمدللّه هیچ حرکتی علیه آقای شریعتمداری در آن مقطعی که ایشان تحتالحفظ بود، اتفاق نیفتاد.
و شما با این حجم از تأکید چه مسئولیت سنگینی داشتید.
بله در راستای تأکیدها بنده هفتهای سه یا چهار بار پیش آقای شریعتمداری میرفتم و گاهی اوقات دو سه ساعت با ایشان صحبت میکردم. هدف از این کار این بود که هم ایشان احساس تنهایی نکند و هم نقطهنظرات و مطالبش را بگوید، گاهی نقل خاطرات میکرد. گاهی اوقات هم آقای شریعتمداری اصرار میکرد شام با هم باشیم، دو نفری سر سفره مینشستیم و همسرشان هم جدا شام میخوردند. این همکلامی آنقدر بود که یک نوع علقهای بین آقای شریعتمداری و بنده به وجود آمده بود، در حدی که اگر به دلایلی این ملاقات یکی دو روز به تأخیر میافتاد، ایشان سراغ میگرفتند که چرا فلانی نیامد؟ یا وقتی بعد از چند روز تأخیر میرفتم، ایشان گلایه میکردند که من منتظر بودم چرا دیروز پریروز نیامدی.
این حضور هم از تأکیدات آقایان بود یا خودتان به این مدل رسیدید؟
خودم نه، تأکید آقای ریشهری بود، منتها دوستان به این نحو اجراییاش کرده بودند که ایشان احساس تنهایی نکنند. یعنی یک وقت مبسوطی برای این کار، پیشبینی شده بود و معمولاً من بعد از مغرب میرفتم پیش ایشان و تا یکی دو ساعت آنجا بودم. لذا با آقای شریعتمداری مأنوس شده بودیم. گاهی اوقات، مثلاً ایشان کتابهایی میخواست که در اختیارشان نبود، آن کتابها برایشان تهیه میشد.
معمولاً در مورد چه موضوعاتی با ایشان صحبت میکردید؟
ایشان بیشتر خاطرات دوران طلبگیشان را نقل میکردند. از مسائل مربوط به خلق مسلمان و کارهای آنها تبری داشت و میگفتند من موافق اینها نیستم. منحیثالمجموع ایشان یک فردی بود که پرهیز میکرد از اینکه بخواهد تقابل جدی و صریح با نظام و امام رضواناللهعلیه داشته باشد، اما کسانی که دور ایشان جمع شده و سنگ ایشان را به سینه میزدند، راه خودشان را میرفتند.
در این دوران درباره امام نظری یا صحبتی داشتند؟
ایشان به امام میگفت: آقای خمینی. یکبار میگفت بعد از انقلاب در مورد آقای خمینی، خیلی اینجا آمدند بدگویی کردند، ولی من بعد از اینکه دقیق سؤال و تحقیق میکردم، متوجه میشدم که آن حرفها واقعیت ندارد. مثلاً یکی از چیزهایی که آمده بودند بهصورت مسلّم به من میگفتند، این بود که در ادارات یا نماز جمعه و جاهایی که نیاز به بازرسی بدنی است، آقایان خانمها را بازرسی میکنند. میگفت این را بهعنوان یک واقعیت مسلّم به من گفتند و من هم یک خلجانی در ذهنم بود که چرا باید چنین چیزی اتفاق بیفتد. اما بعد از این که دیدم شما برای تمام کارهایی که مربوط به همسرِ من هست، یک خانم آوردهاید و اصلاً نه سر سوزنی با خانم من صحبت کردید، و نه خانم من با شما صحبت کرده؛ من مطمئن شدم آن حرفها هم دروغ است. میگفت بعداً هم تحقیق کردم و متوجه شدم این حرفها اصلاً واقعیت ندارد و هرجا کار و مسائل که مربوط به خانمها هست، همه توسط خانمها انجام میشود. یا میگفت من به انقلاب و اینها کاری ندارم، ولی به این باور دارم که آقای خمینی یک آدم متدین و متشرع است. این را باور دارم.
از آقای ریشهری چیزی نمیگفت؟
به طور جزئی و ریز نه، ولی در کل از اینکه آقای ریشهری از ایشان خواسته بود جلوی دوربین تلویزیون صحبت کنند، رضایت نداشت. شاید مثلاً یک بار هم این را به زبان آوردند که این کاری که ایشان از ما خواست، کار خوبی نبود.
با توجه به سن بالای آقای شریعتمداری، برای رسیدگی اوضاع پزشکی ایشان چه تدابیری داشتید؟
یکی دیگر از توصیههایی که آقای ریشهری، این بود که بهشدت مراقب سلامتی آقای شریعتمداری از نظر پزشکی باشید؛ لذا اطلاعات سپاه قم به ایشان اعلام کرد ما نسبت به هر کار پزشکی و مرتبط با سلامتی شما آمادگی کامل داریم.
ایشان به دو پزشک اعتماد داشت: یکی آقای دکتر باهر و دیگری آقای دکتر چهراسن. آقای شریعتمداری و دکتر چهراسن ظاهراً شناختی از قبل داشتند و با هم همزبان بودند و لذا ایشان معمولاً برای معاینه و معالجه میآمد. هر وقتی که طرفین لازم میدانستند، ایشان میآمد و گاهی اوقات میشد که مثلاً دو روز پشت سرهم میآمدند برای اینکه ببینند اثر داروهایی که دادند چه بود.
برای تهیه داروها چه میکردید؟
داروها هم در آن مقاطع بعضیهایش از داخل کشور امکان تهیه داشت و بعضی از خارج از کشور باید تهیه میشد. دوستان سپاه قم توسط بعضی افراد معتمدی که به خارج تردد داشتند، آن داروها را برایشان تهیه میکردند. تقریباً میشود گفت ایشان هیچ گلایهای از بابت رسیدگی نسبت به سلامتیشان نداشت.
در این دوران، هیچوقت نیاز نشد ایشان به بیمارستان یا آزمایشگاهی مراجعه کند؟
چرا، نیاز شد و انجام شد. گاهی اوقات پزشک تجویز میکرد که ایشان باید مثلاً اسکن شوند یا یک سری آزمایشات و معایناتی باید روی ایشان انجام شود که باید حتماً در خارج منزل باشد. دوستان هماهنگ میکردند و با حفاظتِ کامل ایشان را به بیمارستان، درمانگاه یا مطب بعضی از پزشکها میبردند. تقریباً تا زمانی که مرحوم آقای شریعتمداری زنده بود، این فرایند ادامه داشت. حتی یکبار ایشان در یکی از ملاقاتهایش با بنده گفت من علاقهمندم برای ادامه معالجات به خارج از کشور به آلمان بروم. ظاهراً فرزند ایشان آن موقع آلمان بود و این مطلب را به نحوی به ایشان منتقل کرده بودند که تداوم معالجات در آنجا، شاید اثربخشتر باشد.
شما در پاسخ چه گفتید؟
خب این درخواست از آقای ریشهری استفسار شد. ایشان مستقیم رد یا تأیید نکرد و گفتند شما یک تیم پزشکی تشکیل دهید که این موضوع را بررسی کنند و نظر بدهند. این کار انجام شد و هم آقای دکتر باهر و هم آقای دکتر چهراسن گفتند که با توجه به کهولت سن آقای شریعتمداری، اساساً رفتن ایشان به خارج به مصلحت نیست و تمام آنچه که مورد نیاز ایشان است در داخل داریم. هردو نظرشان این بود و از آنها خواسته شد خودشان هم در یکی از ملاقاتهای حضوری، این مطلب را به آقای شریعتمداری بگویند. این مطلب به ایشان منتقل شد و حتی گفتند شما لازم نیست برای معالجه به تهران هم بروید، ما در قم هم دسترسی به امکانات لازم درمانی شما داریم و رفتن شما به خارج از کشور اصلاً صلاح نیست و خطرناک است.
واکنش آقای شریعتمداری به این موضوع چه بود؟
در دیدار بعدی به آقای شریعتمداری گفته شد درباره موضوع ادامه معالجات شما در خارج از کشور، با آقای ریشهری صحبت شده و ایشان مخالفت نکرده و گفته از نظر پزشکی بررسی کنید که سلامتی ایشان متوقف به رفتن از خارج از کشور است یا نه؟ این آقایان گفتند ضرورتی ندارد، ولی باز هم هرجور شما نظر داشته باشید من همان را به آقای ریشهری منتقل میکنم. آقای شریعتمداری گفته بود نه، آقای چهراسن و آقای باهر هر دو نظرشان این بود که صلاح نیست و من هم نظرم همین است.
در این مدت رفتوآمدهای فامیل و نزدیکان آقای شریعتمداری چطور بود؟
توصیه آقای ریشهری و هم تلاش دوستان بر این بود که بستگان درجه اول آقای شریعتمداری بتوانند تردد کنند و بیایند و بروند. این نکته به آقای ریشهری هم منعکس شد که آقای شریعتمداری وقتی خانواده و بستگانش را میبیند، حالش بهتر میشود؛ لذا آقای ریشهری هم ضمن تأکید بر رعایت مسائل امنیتی و حفاظتی، میگفت این رفتوآمدها برقرار باشد.
مدتی که این روند جلو رفت، آن اواخر آقای شریعتمداری ملاقات با افراد بیشتری را مطالبه کرد. این هم مورد موافقت آقای ریشهری قرار گرفت و لذا بعضی از دوستان قدیمی و همدرسهای ایشان هم گاهی میآمدند و یکی دو ساعت مینشستند و صحبت میکردند.
گویا آقای شریعتمداری در این مدت، نامههایی هم خطاب به حضرت امام نوشتند، شما اطلاعی در این باره دارید؟
بله. یکبار آقای شریعتمداری به من گفتند میخواهم نامهای بنویسم به امام، اگر شما میتوانید این نامه را شخصاً به دست ایشان برسانی، ببر. اگرنه، نمیخواهد و نامه را به من برگردان. از آقای ریشهری نظرخواهی شد و ایشان گفت این کار را انجام دهید؛ لذا به آقای شریعتمداری گفته شد نامه را به شخص امام میرسانیم.
ایشان فردای آن روز پاکتی داد که یک طرفش با دستخط خودش نوشته بود: تهران- جماران- حضرت آیتالله خمینی و آنطرف پاکت روی دربش با خودنویس یک ضربدر زده و نوشته بود: خصوصی است. بنده هم از حاج احمدآقا وقت گرفتم و رفتم جماران. پاکت را به حاج احمدآقا دادم و گفتم این نامه را آقای شریعتمداری نوشته و خواستهاند حتماً به دست امام برسد و ایشان ملاحظه کنند. حاج احمدآقا گفتند شما مطمئن باشید من این نامه را به دست امام میدهم.
نامه را دادید و برگشتید؟
خیر. من از حاج احمدآقا خواهش کردم اگر امکان دارد برای دستبوسی امام را ببینم. کمی بعد من را به آن حیاط پشت حسینیه جماران راهنمایی کردند و حضرت امام آمدند و آنجا نشستند. من سلام کردم و دست ایشان را بوسیدم. حاج احمدآقا که نامه دستش بود، من را معرفی کرد و گفت ایشان نامه آقای شریعتمداری را برای شما آوردهاند. امام برای من دعایی کرده و وقت رفتن انگشتشان را بالا آوردند و فرمودند شما مراقبت بکنید، مبادا کوچکترین توهینی به آقای شریعتمداری بشود. بعد از این دیدار به آقای شریعتمداری هم اطلاع داده شد که نامه شما به شخص امام تحویل داده شد. چنین توصیهای از جانب امام، باز هم به سپاه قم شده بود. مرحوم آقای حاج حسین ایرانی که فرمانده سپاه قم بود یکبار که با جمعی خدمت امام رسیده بود، امام فرموده بودند اگر در کوچه آقای شریعتمداری یک ترقه در برود، ما باید جواب بدهیم. مراقبت باشید کوچکترین اتفاقی آنجاها نیفتد. آقای ایرانی همان زمان این توصیه امام را در شورای فرماندهی سپاه مطرح و بر آن تأکید کردند.
بحث کوچهٔ آقای شریعتمداری مطرح شد، گویا آقای سیدصادق روحانی همسایه ایشان بود. شما در جریانید؟
بله آقای روحانی تقریباً با آقای شریعتمداری همسایه بود و بیتشان شاید بیست متر با هم فاصله داشت. چند باری آقای روحانی، یک شیرینی یا غذایی میدادند که این را ببرید برای آقای شریعتمداری. دوستان هم این کار را انجام میدادند و آقای شریعتمداری هم تشکر میکرد.
در این مدت برای زیارت حرم یا دیدن اقوام بیرون رفتند؟
جز چند ماه اول، بله. هروقت خودشان میخواستند. حتی به حرم هم مشرف شد، ولی نه در ساعات عادی روز. آن موقع مثل الآن نبود که حرم بیست و چهارساعته باز باشد و شبها ساعت ده شب، حرم بسته میشد. با تولیت هماهنگ شد و پس از بستهشدن حرم برای مراجعین، ایشان میرفت زیارت. از دربی هم میرفتند که نزدیکترین مسیر به داخل حرم باشد و ایشان نخواهد زیاد پیاده برود. میشود گفت یکی از بهترین خودروهای زرهی که در قم بود، خودرویی بود که در اختیار مرحوم آیتالله آذری قمی بود. با ایشان صحبت شد که برای چنین کاری به این خودرو نیاز داریم، ایشان هم با کمال میل گفتند هر چه شما میخواهید؛ لذا این خودرو هم با راننده هماهنگ بود و آقای شریعتمداری برای زیارت یا برخی معالجات با این ماشین به داخل شهر برده میشد. منتها ایشان هم خیلی فردی نبود که زیاد بخواهد جایی برود، لذا خیلی مطالبهٔ رفتن به جایی نداشتند. ولی بهطورکلی آنچه که آقای ریشهری از سپاه قم مطالبه میکرد، این بود که به آقای شریعتمداری و خواستههایشان توجه و رسیدگی شود و از این حیث برایشان نگرانی و ناراحتی نباشد.
با همین این موارد بالاخره از اینکه در محدودیت بودند حس ناراحتی داشتند، درست است؟
بله، آقای شریعتمداری در کل از اینکه تحتالحفظ و محدود هستند، ناراحت بودند و گاهی اوقات این مطلب را خصوصی و با خنده به بنده اظهار میکردند.
این شرایط چقدر طول کشید؟
تا زمان فوتشان در فروردین 1365
آقای شریعتمداری احساس میکرد خطا و اشتباه کرده، یا نه از مشی و کارش رضایت داشت و احساس میکرد مورد ظلم قرار گرفته است؟
من از خودشان شنیدم که میگفت من اشتباه کردم، ولی آن اشتباه مستحق این مجازات و این آبروریزی نبود. ولی قبول داشت که اشتباه کرده و میگفت من سادگی کردم و آنها هم از سادگی من سوءاستفاده کردند.
[1]. توضیحات در مورد خلق مسلمان....
نظرات