کتابی که کفشهای نویسندهاش را از پا درآورد!
یاسر سماوات: رضا امیرخانیزاده سال 1352 و داستاننویس حوزه انقلاب اسلامی و دفاعمقدس است. وی خود را با نوشتن رمان «ازبه» به جامعه ادبی ایران معرفی کرد، اما نام وی با رمان «ارمیا» سر زبانها افتاد. این کتاب جوایز متعددی مانند جایزه 20 سال ادبیات دفاعمقدس را برای وی به ارمغان آورد. امیرخانی که به زعم برخی منتقدان ادبی یک رماننویس صرف است، سال 78 تنها مجموعه داستانش را با عنوان «ناصر ارمنی» روانه بازار نشر کرد. کتابی که مولفههای یک مجموعه داستان کامل را دارد و این سوال را در ذهن کارشناسان مطرح میکند که چرا امیرخانی پس از ناصر ارمنی سراغ داستانکوتاه و انتشار مجموعه دیگری با این قالب از داستان نرفت؟ «منِ او» و «بیوتن» دیگر رمانها معروف این نویسندهاند. البته امیرخانی غیر از نگارش داستان، کتابهای دیگری هم در قالبهایی مانند یادداشت، مقاله و سفرنامه دارد. «نفحات نفت»، «جانستان کابلستان»، «داستان سیستان»، «سرلوحهها» و «نشت نشا» آثار غیر داستانی امیرخانی به حساب میآیند.
داستان قیدار
قیدار حکایت گاراژداری است که در سالهای دهه 50 و دورانی که روزگار جوانمردی و جوانمردان رو به افول است، میکوشد میراثدار این نسل باشد. شرایط جامعه آن روز هم کار را برای قیدار که مرید حضرت علی (ع) مولای متقیان است، سخت کرده اما او با نیروی ایمان و معرفتی که در وجودش دارد سعی دارد راه و رسم عیاری و خوی پهلوانیاش را هرطور که شده حفظ کند. او با زنی به نام شهلا ازدواج میکند که زندگی پر حرف و حدیثی داشته اما قیدار به رسم لوتیگری گذشته همسرش را فراموش میکند و آگاهانه زندگیاش را با شهلا شریک میشود. صفدر یکی از رانندههای گاراژ که رفیق گرمابه و گلستان قیدار است، مردی را که زمانی زیرپای شهلا نشسته و زمینه بدنامی اورا مهیا کرده بود پیدا میکند و هنگامی که میخواهد در گوشش سیلی بزند، قیدار دستش را میگیرد و به صورت خود صفدر کشیده میزند و همین اتفاق باعث پایان رفاقت قیدار و صفدر میشود. اتفاقات زیادی در زندگی شخصیت اصلی رمان امیرخانی میافتد و قیدار از خوشنامی به بدنامی و سرانجام به گمنامی میرسد. جوانمرد داستان روزی همراه همسرش با اتومبیلش که به گاومیش دوازده سیلندر معروف است به جایی میرود که کسی او را نشناسد. بعد از این اتفاق گاهی اوقات خبرهایی از وی به گوش میرسد، برای نمونه قیدار هنگام ورود امام خمینی (ره) به ایران، 80 گوسفند قربانی میکند یا زمان آزادی خرمشهر برای رزمندگان خیرات میکند و ...
فریاد مظلومیت ادبیات انقلاب
سال 1392 و در سیزدهمین جشنواره شهید حبیب غنیپور آثار در چهار بخش رمان آزاد، رمان کودک، رمان نوجوان و رمان انقلاب اسلامی و دفاعمقدس داوری شدند. نکته جالب توجه این بود که غیر از بخش دفاعمقدس و انقلاب که تنها رمان «قیدار» را به عنوان اثر برگزیده معرفی کرد و کتاب شایسته تقدیر نداشت، هیات داوران در سه گروه دیگر هم رمان برگزیده و هم اثر شایسته تقدیر معرفی کردند. به این ترتیب رمان قیدار با موضوع انقلاب، تنها کتاب شایسته دریافت لوح و تندیس شهید حبیب غنیپور شناخته شد. این اتفاق را میتوان پاسخی برای برخی منتقدان ادبی دانست که معتقدند ادبیات داستانی دفاعمقدس سایه سنگینی بر داستان انقلاب انداخته است و رمان انقلاب تحت تاثیر پرداختن نویسندگان به مقوله دفاعمقدس دوران افولش را طی میکند. هرچند میتوان اثر امیرخانی را از جهات مختلف نقد و بررسی کرد اما در دورانی که ادبیات انقلاب نیاز به بازنگری اساسی دارد، تولد چنین فرزندی در جامعه ادبی ایران را باید اتفاق خوشایندی دانست. اتفاقی که میتواند زمینهساز تحولی شگرف در ادبیات داستانی انقلاب ایران باشد.
جایزهای که کفش برندهها را از پا درآورد!
«افتخار میکنم برگزیده تنها جایزه ادبی جهان شدم که برای دریافت آن باید کفشها را از پا درآورد.» امیرخانی با گفتن این جمله در آیین پایانی سیزدهمین دوره جشنواره شهید حبیب غنیپور از برگزارکنندگان آن قدردانی کرد. جایزهای که سالها پیش به همت مرحوم امیرحسین فردی بنیانگذاری شد و رضا امیرخانی با رمان «قیدار» برگزیده بخش رمان دفاعمقدس و انقلاب اسلامی این جشنواره شد. او هنگام دریافت جایزه یادی هم از بنیانگذار این جشنواره کرد و دلیل رونق جایزه غنیپور را وجود پدری به نام امیرحسین فردی دانست که پسران خوب او راهش را ادامه میدهند.
قیدار که نخستین رمان انقلابی امیرخانی است، میتواند آخرین آنها نباشد. وقتی نویسندههای نامآشنای ادبیات داستانی وارد حوزهای شوند که علیرغم ظرفیتهای فراوان داستانی، تا حدود زیادی مغفول مانده است، نویسندههای جوانتر هم با انگیزه بیشتری به آن میپردازند. رویدادی که حتی توانایی مطرح کردن ادبیات داستانی ایران در دنیا را هم دارد.
ایبنا
نظرات