فعالیت مأموران آلمانی در دوران مهاجرت اول


 فعالیت مأموران آلمانی در دوران مهاجرت اول

1. واکنش آلمانیها در برابر پیشروی روسها

در 7 نوامبر 1915/ محرم 1334 روسها برای اینکه به تهدیدهای شفاهی خود جنبه عملی بدهند بخشی از نیروهای خود را، که در حدود دو هزار نفر از نیروهای مستقر در قزوین بود به تهران اعزام نمودند. این نیروها در ینگی امام در بین راه تهران متوقف شدند.[1]  چند روز بعد (10 نوامبر 1915) بخشی از نیروهای روسی به فرماندهی ژنرال زولوتاریوف (Zolotaryov) تا کرج پیش رفت و آمادگی خود را برای اشغال تهران اعلام کرد.[2]  البته همچنان نیروهای تازه نفس دیگر روسی در انزلی پیاده و به قزوین روانه میشدند. در این میان نقش عدهای از رجال دولت نیز حائز اهمیت بود؛ زیرا آنها مایل به ادامه حکومت مستوفیالممالک نبودند؛ به همین علت بر نگرانی روس و انگلیس دامن زده چنین وانمود میکردند که در ایام عاشورا مجاهدین سفارتخانههای آنها را مورد حمله قرار خواهند داد و آنها را دستگیر خواهند کرد.[3]  البته عوامل دیگری نیز در این تصمیم مقامات روسی دخالت داشت؛ زیرا متفقین از مذاکرات مستوفیالممالک با آلمانیها مطلع شده بودند و میدانستند که او سعی دارد معاهدهای با آلمانیها منعقد سازد.[4]  نخستین راه حلی که در مقابل پیشروی روسها مطرح شد انتقال پایتخت به اصفهان بود که این مسئله قبلا توسط نیدرمایر پیشنهاد شده بود و در این زمان مورد تصویب رویس و لیتن قرار گرفت[5] ، هنگامی که خبر حرکت نیروهای روسی به تهران رسید مستوفیالممالک تصمیم گرفت که پایتخت را به شهر دیگری منتقل سازد و در مشورت با رویس او نیز این نظریه را تأئید نمود و قرار شد این نقشه تا روز موعود مخفی بماند. به منظور تهیه مقدمات، رئیسالوزرا سران حزب دموکرات را روانه قم نمود. از طرف سفارت آلمان نیز طلای کافی با مقداری اسلحه و مهمات در اختیار آنها قرار داده شد و دولت هم مخفیانه مشغول تهیه مقدمات انتقال پایتخت شد. اما با وجود رعایت مخفیکاری، سفارتخانههای متفقین از این امر با خبر شدند.[6]

با آغاز پیشروی نیروهای روسی، مهاجرت نمایندگان مجلس، دموکراتها، سیاستمداران و طرفداران آلمان به قم آغاز شد. از جمله افرادی که از تهران خارج شدند میتوان از وحیدالملک شیبانی، سیدمحمدرضا مساوات، میرزا محمدعلی خان کلوپ (فرزین)، سیدعبدالرحیم خلخالی، سیدجلیل اردبیلی، ادیبالسلطنه سمیعی و شاهزاده سلیمان میرزا نام برد.[7]  مستوفیالممالک نیز عدهای را به صورت محرمانه از تهران به قم فرستاد تا در آنجا به عنوان دفاع ملی نیروهایی جمعآوری نمایند و میرزا سلیمان خان معاون وزارت داخله نیز با آنها حرکت کرد.[8]

افسران آلمانی مانند گراف کانیتس، شونمان، هاوک و ماکس هاز با رهبران دموکراتها وارد مذاکره شدند و از آنها خواستند تا در حوزههای حزبی، مردم تهران را برضد اقدامات روس و انگلیس برانگیزند. همچنین در ساختمان وابسته نظامی آلمان (کانیتس) آمادگی لازم برای مسلح شدن اتباع عثمانی و اتریشی صورت گرفت و هنگهای ژاندارمری نیز از سوی افسران سوئدی کاملا مسلح و آماده بودند تا ظاهرآ از سوی دولت ولی باطنآ از طرف سفارت آلمان و کانیتس دستور آغاز عملیات صادر شود.[9]  در ششم محرم 1334/14 نوامبر 1915 وزیرمختار آمریکا (کالدول) به سفارت آلمان اطلاع داد که با توجه به اخبار به دست آمده، امکان وقوع حادثهای در تهران پیشبینی میشود و به همین علت پرنس رویس و دیگر اعضای سفارت آلمان به کنسولگری آمریکا نقل مکان کردند.[10]  در جلسه محرمانهای که در ششم محرم 1334 با حضور سفیر آلمان، وابسته نظامی و افسران ژاندارمری در محل سفارت آلمان تشکیل یافت تصمیمات لازم اتخاذ شد و اتباع آلمان و اعضای سفارت مقدمات حرکت خود از تهران را فراهم ساختند. در اداره وابسته نظامی آلمان نیز، افسران و نظامیان سرگرم جمعآوری اسلحه و مهمات شدند و صندوقهای نارنجک و بمب دستی و اسلحه برای انتقال به ژاندارمری یوسفآباد بستهبندی شد.[11]

در روز هفتم محرم 1334/15 نوامبر 1915 اثاثه سلطنتی برای انتقال پایتخت جمعآوری شد و از طرف احمدشاه به دربار لندن و پتروگراد تلگرافهایی شد حاکی از اینکه به علت پیشروی نیروهای روسی به سوی تهران، پایتخت تغییر خواهد کرد.[12]

همچنین ژاندارمری نیز برای حفظ جان شاه و برای تأمین امنیت راههای مسیر عبور شاه از تهران خارج شد.[13]  پرنس رویس، کانیتس، لیتن و دیگر اعضای سفارت نیز از تهران به قم عزیمت کردند.[14]

در بعد از ظهر روز هفتم محرم 1334 شاه، صمصامالسلطنه بختیاری و محمدولی خان تنکابنی سپهدار (وزیرجنگ) را مأمور ساخت که انتقال پایتخت به اصفهان را به سفارتخانههای روس و انگلیس اطلاع بدهند. سفیران روس و انگلیس پس از آگاهی از تصمیم شاه برای حرکت، درخواست ملاقات کردند و به حضور شاه رسیدند.[15]  اتر وزیر مختار روس شاه را تهدید نمود که اگر پایتخت را تغییر دهد روسها نیز از محمدعلی شاه خواهند خواست تا به تهران بازگردد و چند نفر از رجال مانند سعدالدوله، صمصامالسلطنه بختیاری، فرمانفرما، عینالدوله و سپهدار نیز از سوی سفارتخانههای دوگانه مأموریت یافتند شاه را منصرف سازند.[16]

البته چنین شایع بود که انگلیسیها، 300 هزار تومان در بین عدهای از رجال ایرانی تقسیم کردهاند تا از مهاجرت شاه جلوگیری نمایند.[17]  سپهدار تنکابنی در یادداشتهای خود در مورد این واقعه مینویسد که با اجازه شاه، مأمور مذاکره با سفارتخانههای روس و انگلیس شده بود. بعد در مورد انصراف روسها از آوردن نیروهایشان به تهران مینویسد: «آخر به دو چیز جزئی آنها را راضی کردم که قشونشان در کرج بماند» البته او در مورد این «دو چیز جزئی» توضیحی نمیدهد.[18]  بدین ترتیب، براساس مذاکرات نمایندگان شاه با دو سفارتخانه قرار شد که احمدشاه در تهران باقی بماند و نیروهای روسی نیز به ینگی امام مراجعت کنند. همچنین وزرای مختار روس و انگلیس خواستار عضویت عینالدوله و فرمانفرما در کابینه شدند. مستوفی وزارت داخله را به فرمانفرما واگذار کرد و عینالدوله را به عنوان عضو مشاور وارد کابینه نمود.[19]

بنابراین، با اشتباهی که آلمانیها در این روز سرنوشتساز مرتکب شدند نقشه آنها عقیم ماند؛ زیرا همه مأموران آلمانی قبل از عزیمت شاه از تهران خارج شده بودند و تنها سرهنگ ادوال فرمانده ژاندارمری در حضور شاه بود که او هم به تنهایی نتوانست شاه را وادار به عزیمت نماید. احمدشاه نیز، پس از انصراف از حرکت، اعلام نمود که یک سیاست بیطرفی متمایل به متفقین در پیش خواهد گرفت.[20]

 

2. تشکیل کمیته دفاع ملی در قم و نقش آلمانیها در آن

کمیته دفاع ملی در پنجم محرم 1334 در قم تشکیل شد.[21]  اسامی اعضای هیئت مدیره کمیته بدین قرار بود: 1. سلیمان میرزا؛ 2. مساوات؛ 3. میرزا محمدعلیخان کلوپ؛ 4. وحیدالملک. ضمنآ کمیتههای فرعی دیگری نیز برای امور مالی و نظامی و فرهنگی و تبلیغی تشکیل یافت. سلیمان میرزا[22]  به سمت مدیر کمیته انتخاب شد و او  کمتر با اعضای کمیته مشورت میکرد.[23]

پرنس رویس نیز با مأموران خود، کنت کانیتس وابسته نظامی و شونمان کنسولیار سفارت، در این کمیته فعال بودند و برای تهیه تدارکات دفاعی پول و اسلحه در اختیار آنها قرار میدادند.[24]  مهاجرین در ابتدا تلگرافخانه قم را در اختیار گرفتند و به تمامی ولایات جنوب و غرب بخشنامهای تلگرافی برای تحریک مردم به قیام و شورش و مسلح شدن آنها برای مبارزه با روسها مخابره کردند. اقدامات اساسی کمیته عبارت بود از مخابرات با کلیه ولایات و ایالات، دعوت مردم ایران برای اتحاد، جمعآوری اسلحه و اعانه و تجهیز نفرات ]داوطلب[. برای این منظور نمایندگانی به نقاط مختلف ایران اعزام شدند. کمیته دفاع ملی، همچنین، برای جمعآوری اعانه، شیروخورشید سرخ را تشکیل داد که هئیت مرکزی آن عبارت بودند از سلیمان میرزا، حاج شیخ محمدحسین استرآبادی، وحیدالملک، ناصرالاسلام مشارالدوله، کزازی، شاهرودی، میرزا محمود اصفهانی و حاج محمدباقی تاجر کاشانی. این هیئت در تحت ریاست سردار اسعد بختیاری قرار داشت.

به منظور تجهیز نفرات داوطلب برای مقابله با روسها، خلیلخان صاحبمنصب تیپ قزاق که با گروهی از قزاقها از همدان به قم رفته بود به کمیته دفاع ملی پیشنهاد نمود تا قزاقخانهای در قم ایجاد کند و عدهای را بدین منظور تعلیم دهد. با تصویب کمیته مقرر شد که این امر تحت نظر او صورت بگیرد.[25]

پرنس رویس در هنگام اقامت در قم مذاکراتی در 11 محرم 1334/19 نوامبر 1915 با رهبران اعتدالیون آغاز کرد. از جمله این افراد از میرزا محمدصادق طباطبائی، میرزا قاسمخان تبریزی و ناصرالاسلام مدیر روزنامه شوری میتوان نام برد. آنها تمایل خود را برای همکاری با آلمانیها اعلام نمودند. سرانجام، قرار شد هیئتی شامل اعتدالیون، دموکراتها و روحانیان با یکدیگر متحد شوند و به منظور نجات وطن و رهایی شاه از دست دشمن عملیاتی آغاز کنند. در ادامه همین مذاکرات، شونمان نیز در 12 محرم 34/20 نوامبر 1915  گفتگوهایی را با دموکراتها و سایر گروهها در قم انجام داد تا زمینه توافق بین گروههای مختلف را فراهم سازد.[26]  سرانجام، مذاکرات شونمان با اعتدالیون به انعقاد توافقنامهای بین او و رهبران اعتدالیون انجامید بدین مضمون:

1. در طول جنگ ایران با دو دولت روس و انگلیس به مقدار کافی اسلحه و مهمات و صاحبمنصب از سوی دولت آلمان در اختیار گروههای مختلف حزب اعتدالیون قرار خواهد گرفت؛ 2. مأموران آلمانی موظف خواهند بود که در همه مناطق با اعضای حزب اعتدالیون همکاری کنند؛ 3. برای عملیات حزبی، انتشارات، تسلیح و تجهیز عشایر، مسیو شونمان در قم و دفتردار سفارت در تهران وجوه لازم را در اختیار هیئت مدیره حزب قرار خواهند داد؛ 4. از طرف وزیر مختار آلمان شش فقره حمایت نامه رسمی به اسم شش نفر از اعضای هیئت مدیره حزب اعتدالیون صادر خواهد شد مبنی بر اینکه جان و مال و اعتبار آنها تحت حمایت آلمان خواهد بود. این توافقنامه در تاریخ 25 محرم 1334/ دوم دسامبر 1915 منعقد شد.[27]

3. طرح مأموران آلمانی جهت نجات شاه از تهران

یعقوب انوار که یکی از مهاجرین قم بود، در این باره مینویسد: «پس از اینکه محقق شد شاه به اصفهان نخواهد رفت کمیته دفاع ملی فرماندهی معین کرد تا با سپاه کافی به شهریار برود و از آنجا به تهران حمله کند و شاه را نجات داده به اصفهان بیاورد. اردوی دیگری هم معین شد تا به ساوه رفته از حمله احتمالی روسها به قم جلوگیری کند.»[28]

بدین ترتیب کمیته دفاع ملی براساس نقشه شونمان تصمیم گرفت فورآ نیروهایی جمعآوری کند و مجهز سازد تا از طریق ساوه پیشروی کنند و شبانه شاه را از تهران بربایند. همه مجاهدین از این نقشه باخبر نبودند و تنها سلیمانمیرزا، مساوات و چند نفر از سرشناسان تصمیم داشتند که در صورت امکان این کار را به انجام برسانند.[29]  نیروهای روسی پس از ورود به ایران به سه گروه همدان، تهران و قم تقسیم شدند تا در این مناطق عملیاتی انجام دهند. ژنرال باراتف دستور داشت که به توسط افرادش کنسولهای روس و انگلیس را به محل خودشان بازگرداند، ژاندارمها را خلع سلاح کند و مجاهدین را پراکنده سازد.[30]  لشکر دوم از نیروهای باراتف، که در ابتدا به سوی تهران در حرکت بود،

پس از اینکه بین کرج و تهران متوقف شد، بعداز چند روز تغییر جهت داد، از عزیمت به تهران منصرف گردید و از طریق شهریار و رباطکریم به سوی ساوه حرکت نمود. در این زمان گروههایی از ژاندارمری و مجاهدین در ]ارتفاعات[ رباط کریم مستقر شده بودند: 1.یک عده از سواران ژاندارمری به فرماندهی نایب دوم صادق خان فروهر؛ 2.یک گروهان از افراد پیاده ژاندارمری به فرماندهی امیر حشمت (قراچه داغی)؛ 3.عدهای از سواران ایل شاهسون بغدادی[31]  در درگیریای که میان نیروهای مجاهدین به رهبری امیر حشمت و حسینزاده با روسها پیش آمد مجاهدین، که نزدیک به 800 نفر بودند سرانجام مغلوب شدند.[32]  علت شکست آنها بد بودن سلاحها، فقدان تجهیزات نظامی و کم بودن فشنگ بود[33]

باری، نیروهای قزاق در ناحیه رباط کریم، که تحت فرمان بلومستنوف (Belomestnov) بودند، موفق شدند مجاهدین را، که قصد داشتند از جنوب به تهران حمله نمایند، شکست دهند.[34]  در نتیجه این شکست، همکاری شونمان با امیرحشمت در دسامبر 1915/ صفر 1334 برای حمله به تهران و تشویق شاه به ترک پایتخت در اثر مقاومت روسها و ناتوانی عشایر با شکست مواجه شد.[35]

درگیری ساوه و همکاری ملیون با ماشاءا... خان کاشی: یک دسته از نیروهایی که در این نبردها با مجاهدین همکاری داشت نایب حسین و ماشاءاللهخان و افراد آنها بودند. قبل از هفتم محرم 1334 سردار صولت بختیاری با عدهای سوار و ژاندارم از طرف دولت مأمور سرکوب ماشاءا... خان و نایب حسین کاشی شده بودند. در دوران مهاجرت، کمیته دفاع ملی تصمیم گرفت از وجود آنها سودجوید. بنابراین، به آنها اعلام نمود که اگر برای خدمت در این راه آماده باشند از مقصر بودن رهایی خواهند یافت. از طرف کمیته، میرزا سلیمان خان مأمور شد که آنها را در این مورد مطمئن سازد،[36]  و او با یک نفر دیگر، از  طرف شونمان مأمور ملاقات با آنها شد. تعداد افراد ماشاءاللهخان 512 نفر بود که قرار شد مواجب آنها سوار 15 تومان و پیاده 10 تومان باشد. حقوق یکماهه آنها نقدآ به صورت لیره داده شد و یک تفنگ بسیار عالی هم، که متعلق به شونمان بود، به عنوان تعارف به ماشاءاللهخان تقدیم شد و سپس آنها را به سوی ساوه اعزام نمودند تا جلوی پیشروی سپاه روسها را بگیرند.[37]

 پس از اینکه ماشاءاللهخان وارد ساوه شد، بعد از چند روز، درگیری مختصری با پیشقراولان روسها پیدا کرد که تا حدی پیروزی با او بود و غنائمی نیز به دست آورد. پس از این جنگ اول، نیروهای روسی عقبنشینی کردند تا او را به صحرا بکشانند و همچنین از قزوین کمک بخواهند. روسها با کمک نیروهای امدادی جنگ را شروع کردند. ماشاءاللهخان در این درگیری شکست خورد و فرار کرد. او در 12 صفر وارد ساوه شد و حمله روسها به ساوه و قم را به اطلاع کمیته دفاع ملی رسانید.[38]

پس از هجوم روسها به قم و شکست مجاهدین و ژاندارمها، کمیته دفاع ملی و عدهای دیگر از آزادیخواهان به سوی کاشان و اصفهان روانه شدند و از آنجا نیز به طرف کرمانشاه حرکت کردند.[39]  عمر کمیته دفاع ملی در قم بسیار کوتاه، یعنی از ششم محرم تا دهم صفر 1334 بود. در روز 11 صفر مهاجرین قم را ترک گفتند.[40]

برنامههای تدارکاتی کانیتس برای جبههها: یکی از اقدامات کانیتس در دوران مهاجرت سازماندهی و تدارک لازم برای جبهههای جنگ با روسها بود. حسن اعظام قدسی در 18 محرم 1334 مأمور میشود که به اتفاق میرزا طاهر تنکابنی به ملایر برود و در آن منطقه، زیر نظر کنت کانتیس، امور مربوط به تدارکات را اداره کند. هدف از مأموریت او جمعآوری اعانه و جلب افراد داوطلب برای اعزام به جبهه همدان بود. همچنین کانیتس تهیه آرد، جو و برنج را جهت فرونت آوج به او واگذار کرد و در مأموریت دیگری نیز از او خواست که تهیه لباس و کفش مورد نیاز برای ژاندارمها را برعهده بگیرد.[41]

یکی از فعالیتهای مأموران آلمانی در دوران مهاجرت، تلاش برای وحدت مجاهدین بود. مستوفیالممالک طی تلگرافی به آقاسید محمد مجتهد در 14 محرم 1334 از او خواست تا به تهران مراجعت نماید. همچنین رئیس مجلس، مؤتمنالملک، نیز طی تلگرافی از نمایندگان خواست تا به تهران برگردند. رویس برای جلوگیری از پراکندگی افراد، دستور داد که، علاوه بر دموکراتها، بقیه افراد را نیز در کارها شرکت دهند و با فوزی بیگ وابسته سفارت عثمانی نیز در کارها مشورت شود. قرار شد سه نفر از گروههای مختلف انتخاب شوند و در پیشرفت کارها همراهی کنند. میرزا محمدصادق طباطبایی، سید حسن مدرس و نظامالسلطان از جمله برگزیدگان بودند. به دستور وزیر مختارآلمان، شونمان مخارج میرزا سیدمحمد مجتهد را به نام مسافرت به عتبات همراه با خانوادهاش تأمین کرد و او هم از بازگشت به تهران منصرف شد.[42]

یکی از عواملی که مانع موفقیت در برنامههای مأموران آلمانی میشد مسئله ناهماهنگی در فعالیتهای آنان بود. ویلهلم لیتن، که در این زمان جزو اعضای سفارت آلمان در تهران بود، تصمیم گرفت پس از مهاجرت، بدون اجازه رویس، نزد مارشال فن در گلتس به بغداد برود و گزارشی از اوضاع ایران را به او ارائه دهد و احتمالا تلاش کند تا اقدامی بر ضد روسها انجام گیرد. در 18 نوامبر 1915 برنامه او مورد تصویب کانیتس قرار میگیرد و در ششم دسامبر 1915 لیتن در بغداد با گولتس دیدار میکند و با خبر میشود که توجه او بیشتر به اقدامات در بینالنهرین است و پس از اقدامات در کوتالعماره، بعدآ ایران نیز مورد توجه قرار خواهد گرفت. به هرحال، گولتس مقداری اسلحه و مهمات دراختیار لیتن قرار میدهد تا با خود به ایران ببرد و در ضمن او را با خبر میسازد که سه گروهان نیرو به کرمانشاه خواهد فرستاد و همچنین خودش نیز برای رسیدگی به امور به کرمانشاه خواهد آمد. سرانجام، لیتن با هزار تفنگ و صدهزار فشنگ اهدایی از طرف گولتس به ایران برمیگردد.[43]

در 18 نوامبر 1915 لیتن به کرمانشاه میرسد و در آنجا با خبر میشود که روابط او و رویس به علت اقدام بدون اجازه او در رفتن به نزد گولتس تیره شده است؛ رویس از او میخواهد که تقاضای مرخصی کند.[44]  در 25 نوامبر 1915/17 محرم 1334 محتشمالسلطنه وزیرامور خارجه طی تلگرافی به پرنس رویس از او خواست که فورآ به تهران بازگردد و پرنس رویس نیز در جواب او اعلام داشت که موقعیت برای بازگشت او مناسب نیست؛ زیرا رئیسالوزرا به وزیرمختار اتریش اعلام نموده که قادر به تأمین امنیت سفارتخانههای دول محور نمیباشد و با توجه به عدم پذیرش پرچم آمریکااز سوی سفارتخانههای روس و انگلیس برای حمایت از منافع آلمان در ایران تعلیمات لازم در این مورد از برلن خواسته شده است.[45]  انصراف رویس از بازگشت به تهران در حالی بود که سفیر عثمانی و وزیرمختار اتریش، که با رویس عازم قم شده بودند، پس از اطلاع از انصراف شاه از حرکت، به تهران برگشتند و به دولتهای خود چنین وانمود کردند که وزیرمختار آلمان فرار کرده؛ ولی آنها در پستهای خود باقی ماندهاند. این خبر تأثیر بسیار بدی در برلین داشت؛ زیرا هیچکس باور نمیکرد که وزیرمختار آلمان ترسوتر از نمایندگان عثمانی و اتریش باشد. اما واقعیت این بود که وزیرمختار اتریش به سفارت اسپانیا پناهنده شد و سفیر عثمانی نیز تسلیم روسها گردید و آنها او را به کشورش فرستادند و این راحتتر از اقدام رویس بود؛ ولی در برلین همه فکر میکردند رویس تحت تأثیر حوادث، قدرت تصمیمگیری خود را از دست داده است.[46]

یاگوو (وزیر خارجه آلمان) از رویس خواست که به تهران بازگردد و کنت کانیتس را برای سرپرستی مهاجرین تعیین نماید. وزارت امورخارجه آلمان توجه نداشت که بازگشت بیخطر وزیران مختار اتریش و عثمانی به تهران دلیل این نمیشد که مراجعت رویس نیز خطری درپی نداشته باشد. علاوه براین، اگر رویس به تهران بازمیگشت در نظر مهاجرین قم عمل او یک امر غیراخلاقی شمرده میشد.[47]

پس از مشخص شدن تصمیم رویس در انصراف از بازگشت به تهران، او تلگرافی از طرف وزارت امور خارجه آلمان دریافت کرد که در آن آمده بود: «مرخصی شما به علت بیماری تصویب شده و شما میتوانید فورآ از آن استفاده نمائید؛ کارهای خود را به واسل(Vassel)،[48]  که اینک در راه است، واگذار کنید.» رویس پس از دریافت تلگراف به لیتن میگوید که بیمار نیست و تقاضای مرخصی هم نکرده است. بنابراین معنی این تلگراف برکناری او میباشد. بنابراین، رویس و لیتن دو تن از مأموران آلمانی در دسامبر 1915 ایران را ترک گفتند.[49]

در دسامبر 1915 رویس از سوی وزارت امورخارجه آلمان برکنار شد و دکتر واسل نماینده وزارت امور خارجه در هیئت گولتس جانشین او گردید. دستورالعمل یاگوو به واسل این بود که دولت ایران را به سوی آلمان جلب نماید، با ملیگرایان همکاری کند و فرمانفرما را از کابینه مستوفی خارج سازد. این درحالی بود که مستوفی در 16 صفر 1334/ 24 دسامبر 1915 استعفا داد و فرمانفرما جایگزین او گردید. ادوال نیز جای خود را به نیستروم داد.[50]

4. نقشه کانیتس برای تصرف همدان

یکی از برنامههای کانیتس تصرف همدان و نگهداری آن بود. کانیتس اعتقاد داشت از مرکز قدرت کرمانشاه و بروجرد میبایستی نبرد برضد روسها آغاز شود و امید او در این منطقه به توافقهایی بود که در سپتامبر 1915 هنگام برگشت به تهران با رؤسای عشایر انجام گرفته بود. این نیروها در کرمانشاه شامل 700 ژاندارم، دوهزار کرد و در بروجرد 1500 ژاندارم، دو هزار لر و در هارون آباد نزدیک به چهار هزارنفر بودند که بدین ترتیب تقریبآ 10 هزار نفر برای حمله به همدان آماده میشدند.[51]  پس از شکست برنامه کودتا در تهران در 18 نوامبر 1915/10 محرم 1334، او به بروجرد رفت تا با نظامالسلطنه والی لرستان و والی پشتکوه غلامرضاخان و با همکاری گولتس دفاع از غرب ایران را سازمان دهد. اما همکاری گولتس و کانیتس مساعد نبود؛ زیرا هر کدام انتظار حمایت از دیگری داشتند؛ گولتس برای اخراج انگلیسیها از بینالنهرین روی حمایت نیروهای موجود در ایران حساب میکرد و کانیتس نیز، که از کارآیی عشایر ایرانی ناامید شده بود، به حمایت عثمانیها امید داشت.[52]

او برای دفاع از غرب ایران، اعضای هیئت کلاین[53]  را، که در مناطق مختلف ایران   بودند، و همچنین نیروهای ژاندارمری را به خدمت گرفت. بدینسان، با قیام در همدان، که مقدمات آن از قبل فراهم شده بود، عملیات دفاع در غرب ایران آغاز شد.[54]  بلوشر در سفرنامه خود در مورد اهمیت شهر همدان برای فعالیتهای آلمانیها مینویسد: مرکز عملیات کانیتس شهر همدان، در بین راه تهران و مرر ایران با عثمانی، بود. در این مسیر چهار منطقه مهم آوج، اسدآباد، کنگاور و پاطاق قرار داشت.[55]  یکی از برنامههایی که برای تقویت نیروی ژاندارمری همدان در این زمان تنظیم شد این بود که با شروع جنگ جهانی اول هنگ پنجم ژاندارمری، که شامل سه گردان در قزوین، بوئینزهرا و همدان بود، تصمیم گرفت نیروهای ژاندارمری مستقر در قزوین و بوئین زهرا را به همدان منتقل نماید و آنها را از دسترس روسها که در قزوین مستقر بودند دور سازد. این کار با تهیه مقدماتی به طور مخفیانه صورت گرفت.[56]  موقعیت آلمانیها در همدان بدین صورت بود که وبر (Weber) سوئیسی کفیل کنسولگری آلمان و رئیس سابق شرکت پتاگ تنها دارای 60 سوار ایرانی از نواحی تویسرکان بود که با فعالیت مستمر او و کمیته دفاع ملی در همدان، سواران دیگری نیز به خدمت گرفته شدند. سروان اردمان عضو هیئت کلاین نیز در اوایل اکتبر به اتفاق زیل  (Seel)و چهل سوار ایرانی به همدان آمده بود و این در حالی بود که کنسول روس دارای 300 قزاق روسی بود و کنسول انگلیس هم محافظان هندی زیادی داشت که علاوه برآنها صد سوار ایرانی نیز در اختیار او بودند.[57]

سالار لشکر حکمران همدان در این زمان طی تلگرافی به وزارت داخله گزارش میدهد که رئیس بانک استقراضی از شهر خارج شده و عزیمت او همزمان با شایعاتی است در مورد حرکت عدهای از نیروهای روسی به سوی همدان. گروهی از سواران آلمانی نیز در کنگاور جمع شدهاند و این مسائل موجب نگرانی اهالی شده است. سرگرد چلسترم حاضر شده است مسئولیت امنیت مأموران خارجی را برعهده بگیرد و با کنسول آلمان نیز مذاکره نماید تا سواران او مسلحانه در شهر حرکت نکنند. اما شرط قبول این مسئولیت را نرفتن نیروهای روسی به همدان قرارداده است. سالار لشکر از وزارت داخله میخواهد که با سفارت روس در این مورد مذاکره شود تا قوای روس به سوی همدان حرکت نکنند. از طرف سفارت آلمان نیز به کنسول همدان دستور تلگرافی داده شود که اجتماعات کنگاور و غیره را پراکنده سازد. اما در همین زمان برنامهای تنظیم شد که قزاقان مستقر در همدان را اخراج نمایند. این اقدام به توسط سروان اردمان آلمانی و با همراهی وبر سوئیسی و ژاندارمها صورت گرفت.[58]

امیراحمدی، که در اردوی قزاقها بوده و قبل از این واقعه در همدان حضور داشته است، شونمان را نیز در این کار مؤثر میداند و معتقد است که پیشنهاد شونمان برای پرداخت 25000 تومان موجب تسلیم ظاهری قزاقها شده است.[59]

جریان واقعه بدین صورت بود که قزاقان ایرانی در قلعهای واقع در مصلای شهر مستقر بودند. بنابر دستور، فرمانده هنگ ]چلسترم[ و فرمانده کل ژاندارمری ]ادوال[، ماژور محمدتقی خان پسیان،[60]  که فرمانده گردان سوم همدان بود، در شب 14 محرم  1334 به این کار اقدام نمود. ژاندارمها به عنوان عزاداری و سینهزنی به سوی مصلی که قرارگاه قزاقها بود حرکت نمودند و بدین ترتیب قزاقهای ایرانی خیلی دیر متوجه حضور ژاندارمها شدند؛ زیرا فکر میکردند که آنها نیز از گروههای مردمی میباشند که برای عزاداری آمدهاند. با این حیله قزاقها محاصره و خلع سلاح شدند. ماژور محمدتقی خان پسیان به قزاقها پیشنهاد کرد که اگر مایل هستند میتوانند در کنار ژاندارمها در جنگ شرکت نمایند و اگر هم تمایلی به این کار ندارند میتوانند به هرکجا که خواستند بروند. صاحبمنصبان قزاق اعلام کردند که چون تابع قزاقخانه مرکزی میباشند آنها را از این امر معاف نمایند؛ ولی یک گردان پیاده از قزاقها به ژاندارمری پیوستند و بقیه قزاقها نیز مرخص شدند[61]  مهمات زیادی به غنیمت گرفته شد و موجودی نقدی بانک انگلیس که شامل 135 هزار تومان بود مصادره شد و به منظور پرداخت حقوق ژاندارمها به مصرف رسید.[62]  پس از این واقعه سالار لشکر حاکم همدان، اوضاع همدان را چنین گزارش میدهد که اجتماع سواران آلمانی در شهر بیشتر از هزار نفر شده است. از تویسرکان و کنگاور نیز پیدرپی سوارانی میآیند. این نیروها هیچگونه حرف شنوی از حکومت ندارند. در این موقعیت باید از سوی سفارت آلمان تأکیدات لازم به کنسولگری همدان بشود و همچنین نیروهای روسی نیز به سوی همدان حرکت نکنند تا بتوان، به مرور، پیامدهای این حادثه را اصلاح کرد، قزاقها و ژاندارمها را آشتی داد و نظم و امنیت دائمی را در شهر برقرار نمود.[63]  بدین ترتیب، کنسولهای روس و انگلیس همدان را ترک گفتند، سالار لشکر نیز که حاکم همدان بود توقیف شد و محمدتقی خان پسیان به فرماندهی شهر منصوب گردید.[64]  همچنین در شهر حالت نظامی برقرار شد و مجاهدین برای خانهها مالیات جنگی وضع نمودند.[65]

اما پس از پیشروی نیروهای روسی در 16 دسامبر 1915 روسها موفق شدند پس از یک نبرد سخت در نزدیکی دهکده الچی، همدان را بدون مقاومت اشغال نمایند و مجاهدین و ژاندارمهایی که تحت رهبری افسران آلمانی بودند به آن طرف گردنه عباسآباد[66]  عقب نشینی کردند.[67]  پس از تخلیه همدان، مجاهدین در سه فرسخی شهر در پل شکسته[68]  مشغول ایجاد استحکامات و سنگربندی شدند. شاهزاده سالار لشکر نیز به سوی بروجرد روانه شد و کنسولهای آلمان و عثمانی هم به سمت کرمانشاه حرکت کردند. اهالی همدان پس از این وقایع طی تلگرافی از دولت خواستند که چون مجاهدین همدان را تخلیه کردهاند از ورود روسها جلوگیری نمایند و وزارت داخله نیز طی تلگرافی به امیر افخم تأمین نظم شهر را بر عهده او گذاشت.[69]

پس از اینکه روسها در گردنه آوج قوای ژاندارم را شکست دادند، همدان در اواخر محرم 1334 به اشغال آنها درآمد. حاکم همدان[70] ، عباس میرزا سالارلشکر پسر عبدالحسین میرزا فرمانفرما و داماد نظامالسلطنه به قوای مجاهدین ملحق شد و همراه آنها همدان را ترک گفت. سالار لشکر در خاطرات خود، علت این تصمیم را چنین بیان میکند: «در این موقع مخاطره مملکت جایز ندانست که کنارهگیری نماید و باقوای ملی همراه شد.»[71]  مردم وطنپرست نیز از همدان فرار کرده به نهاوند، ملایر و کرمانشاهان رفتند. امیرافخم همدانی نیز با روسها همدست شد و آنها را با احترام وارد شهر کرد و حکومت همدان را نیز خودش بر عهده گرفت.[72]

5. قرارداد کانیتس با نظامالسلطنه

پس از سقوط همدان، کانیتس تصمیم به مذاکره با نظامالسلطنه حاکم لرستان گرفت و در 26 دسامبر 1915/ 18صفر 1334 پس از گفتوگوهای طولانی قراردادی را با او منعقد نمود.[73]  توافقنامه کانیتس و نظامالسلطنه بدین شرح است:

نظامالسلطنه رهبری جنبش ملی را تا پایان جنگ برعهده میگیرد و با تمامی امکانات با روس و انگلیس مبارزه مینماید تا اینکه دولت ایران بیطرفی و استقلال واقعی خود را به دست آورد و یا یک قرارداد صلح منعقد شود؛ 2. دولت آلمان تا پایان جنگ از نظامالسلطنه به عنوان فرمانده کل ارتش ملی ایران حمایت میکند و فقط نیروهای عثمانی که در آذربایجان میجنگند مشمول این ماده نمیباشند؛ 3. نظامالسلطنه رهبری ژنرال فن در گلتس و جانشین او را میپذیرد؛ 4. دولت آلمان چند افسر به منظور تشکیل ستاد کل جنبش ملی ایران در اختیار نظامالسلطنه قرار خواهد داد؛ برنامهریزی نظامی را همین ستاد انجام میدهد. تصویب برنامهها قبل از اجرا به توسط نظامالسلطنه الزامی است؛ در صورتی که بین نظامالسلطنه و ستاد کل جنبش اختلاف نظر پیش بیاید باید کمیسیونی برای حل این مسئله تشکیل شود؛ اعضای این کمیسیون عبارت خواهند بود از نظامالسلطنه، وابسته نظامی آلمان، رئیس ستاد کل و یک نفر دیگر که نظامالسلطنه تعیین مینماید؛ 5.دولت آلمان برعهده میگیرد که اسلحه و مهمات لازم را در اختیار او قرار دهد و، در صورت لزوم، واحدهای کمکی از آلمان و عثمانی فرستاده شود؛ 6. دولت آلمان هزینه لازم را برای جنبش ملی نظامالسلطنه میپردازد؛ 7. دولت آلمان به شخص نظامالسلطنه برای مخارج سیاسی و شخصی ماهانه 000/20 تومان میپردازد؛ 8. نظامالسلطنه تلاش میکند تا مبالغی که آلمان بعنوان هزینه جنگ پرداخت کرده به عنوان بدهی دولتی ایران تبدیل بشود تا دولت ایران بعد از جنگ به آلمان بپردازد؛ 9. نظامالسلطنه متعهد میشود تا 14 ژانویه 1916، چهارهزار نفر را بسیج نماید و اگر بتواند استانهای کرمانشاه، کردستان و اطراف کنگاور را برای دو ماه نگه دارد و متعهد میشود که یک واحد ششهزار نفری مسلح دیگر نیز تشکیل دهد؛ 10. نظامالسلطنه و خانوادهاش و همچنین اموال او به مدت 15 سال بعد از خاتمه جنگ از حمایت دیپلماتیک دولت آلمان برخوردار خواهند بود؛ 11. نظر به اینکه نظامالسلطنه بدون اجازه دولت خودش وارد جنگ شده است دولت آلمان، چه خاتمه جنگ به نفع آلمان باشد و چه نباشد، متعهد میشود که اموال نظامالسلطنه را ضمانت نماید؛ 12. در صورت فوت نظامالسلطنه دولت آلمان شرط 10 و 11 را به نفع ورثه او اجرا خواهد کرد. تاریخ امضای این قرارداد 26 دسامبر 1915/17 صفر 1334 بود. و امضاکنندگان عبارت بودند از کانیتس و نظامالسلطنه.[74]

سعید نفیسی در مقاله خود درباره حکومت موقت معتقد است که در ماده دوم، آذربایجان استثنا شده است؛ زیرا دولت آلمان رسمآ آذربایجان ایران را به عنوان دستمزد به دولت عثمانی بخشیده بود و عثمانیها را در آنجا آزادی کامل داده بود. در مورد ماده 11 هم املاک نظامالسلطنه را در همان روز صدهزار لیره انگلیس قیمت گذاشته بودند که اگر از دستش برود، دولت آلمان این مبلغ را به او یا وارثانش بپردازد.[75]  با وجود اینکه قبول شرایط معاهده برای آلمانیها دشوار بود گولتس به علت ترس از ملحق شدن روسها، (که در حال پیشروی در ایران بودند)، به نیروهای انگلیسی مستقر در عراق با آن پیمان موافقت نمود.[76]  اما اعتبار این قرار داد بعدآ از سوی مقامات رسمی آلمان مورد تردید قرار گرفت؛ زیرا انعقاد چنین قراردادی از حوزه اختیارات یک وابسته نظامی خارج بود.[77]  

ژنرال فن در گلتس پس از ورود به بغداد در اوایل دسامبر 1915/صفر 1334، در پاسخ به درخواستهای  عوامل آلمانی که در ایران بودند به منظور حمایت نظامی، سه گردان پیاده، یک آتشبار کوهستانی و یک گروهان مسلسل را از جبهه دجله به ایران اعزام نمود. این نیروها به فرماندهی سرگرد رایت (Raith) از افسران ستاد فن در گلتس بودند که در اوایل ژانویه 1916/ ربیعالاول 1334 وارد کرمانشاه شدند. هدف ژنرال گلتس بیشتر دفاع از بغداد و جلوگیری از تلاش انگلیسیها برای استخلاص کوتالعماره بود. گولتس[78]  در اواخر دسامبر 1915/ صفر 1334 به اتفاق سرهنگ بوپ (Bopp) و  واسل (Vassel) سفیر آلمان در ایران برای ملاقات با کانیتس و کلاین به کرمانشاه آمد. او پس از بررسی اوضاع، بوپ را به عنوان نماینده خود در فرماندهی نیروهای آلمانی در ایران باقی گذاشت و به بغداد بازگشت.[79]

ستاد کلنل بوپ[80]  شامل 20 افسر آلمانی میشد که ویپرت بلوشر یکی از این   

افسران بود. او در مورد سفر خود به ایران مینویسد که به علت کمبود کاروانسراهای کنار جاده افسران به سه دسته تقسیم شدند که هر دسته شامل شش افسر میشد که میبایستی با فاصله یکی دو روز حرکت را آغاز کند.[81]  سروان اندروکس (Endrucks)، ستوان ابرهارد ((Eberhard و تافل (Tafel) در ستاد گلتس شرکت داشتند.[82]  همچنین آجودان او فن رستورف (Von Restorff) و رئیس ستاد فنکیسلینگ (Von Kiesling) افسر ستاد کل و واسل بعنوان نماینده وزارت خارجه آلمان در این ستاد بودند.[83]

6.  نبرد کنگاور

کانتیس به علت نرسیدن نیروی کمکی از آلمان و ناتوانی عثمانیها از اعزام نیرو (به علت درگیری با انگلیسیها در بینالنهرین) تصمیم گرفت از کردها و لرها استفاده نماید.[84]

پس از سقوط گردنه اسدآباد، او مصمم شد تا در معبر[85]  کنگاور، مواضع دفاعی خود را مستحکم سازد و جلوی پیشروی روسها را بگیرد.[86]  پس از قرارداد کانیتس با نظامالسلطنه او در 29 صفر 1334 از بروجرد به سوی صحنه [87]  حرکت نمود و آنجا را اردوگاه خود قرار داد. رؤسای طایفه بیرانوند نیز قرار شد مورد عفو قرار بگیرند و همراه نظامالسلطنه در نبردها شرکت کنند.[88]  در همین زمان سرهنگ بوپ با فرزند خود و به اتفاق چند افسر آلمانی به جبهه کنگاور وارد شد و فرماندهی جبهه ایران را برعهده گرفت.[89]  همچنین 500 نفر از نیروهای عثمانی به رهبری شوکت بیگ وارد صحنه شدند.[90]

دکتر واسل نیز، که از طرف دولت آلمان مأمور بود به اصفهان برود و یک کابینه وطنپرست از ایرانیان در آنجا تشکیل دهد، تصمیم گرفت که در صحنه نزد نظامالسلطنه بماند؛ زیرا به علت پیشروی روسها و تصرف اطراف ملایر و کنگاور، راه اصفهان خطرناک شده بود. ورود واسل و سرهنگ بوپ موجب شد که اختیارات کنت کانیتس محدود شود. از طرف دیگر، او با تصورات کانیتس در مورد مقاومت در برابر روسها بدون حمایت عثمانیها موافق نبود.[91]  آیتالله عراقی در مورد اختلاف بین کانیتس و واسل مینویسد: نظامالسلطنه در نظر داشت با در دست داشتن ارتفاعات بیدسرخ و پول کانیتس و افراد ژاندارم، همدان را پس بگیرد و تهران را مسترد دارد و کنت کانیتس هم با همین تصور به مبارزه با دشمن آمده بود؛ ولی سفیر جدید آلمان وقتی که به منطقه وارد شد نقشه کانیتس را نپسندید؛ او چنین تصمیم داشت که با همراهی قشون ترک به سوی همدان پیشروی نمایند که به علت تهاجم روسها موفق نشد.[92]  کلنل بوپ پس از ورود به ایران فرماندهی جبهه را برعهده گرفت، او امر کتبی صادر نمود و در تشکیلات جدید خود جبهه دفاعی بید سرخ را به سرگرد چلسترم و سرگرد اریکسن واگذار نمود. شیوه کلنل بوپ با کانیتس متفاوت بود؛ زیرا کانیتس از پرداخت مبالغ زیاد به عشایر دریغ نداشت؛ اما بوپ از پرداخت مخارج غیر ضروری خودداری میکرد. به همین علت تعداد داوطلبان کاهش یافت؛ طبق دستور بوپ افسران مالی به وضعیت واحدهای عشایری رسیدگی میکردند؛ درنتیجه، نیروی آنها به نصف کاهش یافت.[93]

همچنین سرهنگ بوپ از کانیتس خواستار ارائه صورت محاسبات سابق شد و این در حالی بود که کانیتس از گیرندگان وجه، قبض رسید نگرفته و صورت جزئی اقلام مصرفی را یادداشت نکرده بود و 200 هزار تومان کسر مأخذ داشت و بدین علت مورد اعتراض بوپ قرار گرفت. علاوه براین، دماره نیز قادر نبود محاسبه خود را روشن نماید؛ زیرا چند نفر از ارمنیان شهروند ایران که محاسبات تیپ بروجرد را برعهده داشتند هنگام ورود نیروهای ترک از ترس فرار کرده بودند. بدتر از همه، لرها و طوایف بیرانوند بودند که طبق قرارداد مبالغ زیادی گرفته و در عوض 20 هزار نفر، 1200 نفر معرفی کرده بودند.[94]  سردار امجد حسنوند نیز که با 800 سوار همراه نظامالسلطنه آمده و پولهای زیادی گرفته بود بدون انجام دادن هیچ خدمتی صحنه را ترک نمود. کلهرها هم به رهبری عباس خان سردار اقبال به علت نداشتن فشنگ و یا از روی اغراض شخصی و تحریکات بیگانگان و همچنین به علت نگرانی او از عموی عباس خان (سلیمان امیر اعظم) از کنگاور مراجعت نمودند و کنگاور به تصرف روسها درآمد.[95]

در اواسط ژانویه 1916، که کنگاور را برف زیادی پوشانده بود، بوپ تصمیم گرفت با حمله مجددی آن منطقه را تصرف نماید؛ اما الوار به خانههای خود برگشتند. شیخه و مردان طی نامهای به کلنل بوپ نوشتند که لرها به جنگ در زمستان عادت ندارند و همچنین امکان تعرض قوای روس به خانوادههایی که ازایل بیرانوند در سیلاخور باقی ماندهاند وجود دارد؛ بنابراین، ماندن لرها در جبهه سودمند نیست.[96]  کانیتس که شخصآ در این نبرد شرکت داشت پس از کنارهگیری لرها از نبرد، برای همیشه ناپدید شد.[97]  او با نوشتن دو نامه برای کلنل بوپ از اقامتگاه خود خارج شد و دیگر هرگز برنگشت.[98]

روزنامه عصر جدید به نقل از یکی از مسافران کرمانشاه در مورد علت خودکشی کانیتس مینویسد: پرنس رویس به علت اقدامات بدون نتیجه در ایران و صرف مخارج زیاد مورد اعتراض قرار گرفته و او نیز همه تقصیرها را به گردن کنت کانیتس انداخته بود. قرار بود شخص اخیر محاکمه نظامی شود و او به امید اینکه در بید سرخ موفقیتی به دست آورد و در نتیجه، تقصیر او جبران شود چند روزی را برای حضور در محاکمه مهلت گرفته بود، ولی پس از ناامیدی خودکشی کرد.[99]

7. فعالیت آلمانیها در کردستان و مأموریت دیوانبیگی

در مورد چگونگی آغاز فعالیت آلمانیها در کردستان اطلاعات دقیق و جامعی در دست نیست. اولین خبری که در این مورد وجود دارد در کتاب تاریخ مردوخ میباشد. مردوخ در مورد ورود آلمانیها به کردستان مینویسد: در اواخر ذیالحجه 1333 چند نفر آلمانی و اتریشی وارد ماهیدشت شدند. در اوایل محرم 1334 جنگ سختی درگرفت و مامانوف (فرمانده قزاقها) عقبنشینی کرد. در 18 محرم 1334 سردار رشید و سنجرخان و اهالی منطقه در فقه سلیمان، مامانوف را محاصره کردند و پس از جنگ سختی اردوی قزاق با دادن تلفات زیاد و شش نفر اسیر و مقداری غنایم فرار کردند؛ و در روز 19 محرم 1334 شادو و سروان اوت و کنسول آلمان (نویمان) همراه با عدهای وارد شهر شدند.[100]

همچنین، مقارن پیشروی روسها به سوی تهران، رضاعلی دیوان بیگی، یکی از کارمندان وزارت امور خارجه، که برای مأموریتی به قم فرستاده شده بود، پس از آغاز مهاجرت، از طرف کمیته دفاع ملی مأمور میشود به اتفاق حاجی اسدالله خان نماینده کردستان به سنندج برود و مردم و عشایر آن منطقه را با همراهی مأموران آلمانی برای مقاومت در برابر روسها تشویق نماید و قرار میشود که در اوایل صفر 1334 عازم کردستان شود.[101]

علت انتخاب دیوان بیگی برای این مأموریت پایگاه خانوادگی او در کردستان بود؛ زیرا وطن اجداد او پایگلان در کردستان بوده و طایفه اردلان در این منطقه با منصب دیوان بیگی از زمان ناصرالدین شاه خدمت کرده بودند.[102]  دیوان بیگی در سفر خود به کردستان در سلطانآباد با رونر (کنسول آلمان در سلطان آباد) و سیدمحمدرضا مساوات نماینده کمیته برای جمعآوری اعانات ملاقات مینماید. رونر به او اطلاع میدهد که نویمان و چند افسر آلمانی برای تأسیس یک کنسولگری در سنندج و کمک به آزادیخواهان به سوی کردستان حرکت کردهاند. رونر معرفینامهای به او میدهد و به مأموران آلمانی سفارش میکند با نمایندگان کمیته دفاع ملی همکاری نمایند.[103]  روزنامه ارشاد در تاریخ 29 محرم 1334 اطلاع میدهد که سواران آلمانی مامانوف صاحبمنصب قزاقها مأمور کردستان را تعقیب نموده و مامانوف از شهر فرار کرده است.[104]

براساس خبر دیگراین روزنامه، عشایر روانسر و جوانرود و سنجابی و گسکی و رمشتی همگی تحت ریاست شادو و نویمان کنسول (آلمان) در کردستان و فوس معاون شادو و حسن بیگ کماندان عثمانی در قریه فقه سلیمان چهار فرسخی کردستان با اردوی قزاقها به ریاست مامانوف روسی مصادف شده و پس از درگیری چهل نفر از قزاقها کشته و عدهای مجروح و اسیر شده و باقیمانده آنها نیز همراه با مامانوف به طرف گروس و زنجان فرار کرده و چندین بار قورخانه و تفنگ برجا گذاشتهاند.[105]  دیوانبیگی در مورد چگونگی تسلط آلمانیها بر سنندج مینویسد: چند نفر افسرآلمانی از کرمانشاه با همراهی ژاندارمها و مجاهدین، قزاقهای پادگان کردستان را در کامیاران شکست داده و پس از ورود به سنندج قلعه حکومتی را اشغال کردهاند. سردار رشید روانسری و سردار مقتدر سنجابی و سواران آنها خود را به آلمانیها رسانده بودند تا با تعلیمات آلمانیها منطقه کردستان را از تجاوز روسها حفظ کنند؛ ولی با وجود دریافت مخارج از آلمانیها، پس از یکی دوهفته توقف در محل خدمت، با روسها روبهرو نشدهاند؛ بنابراین، اتباع خود را برداشته و به منازل خود برگشتهاند. پس از آن نیز، افسران آلمانی به همه کردها بدبین شدهاند و به اتفاق مجاهدین ترک که با خود آورده بودند اداره امور انتظامی شهر را بدست میگیرند.[106]  در این زمان وضعیت حکومت در کردستان به این صورت بود که بعد از سردار محیی رشتی، دولت حاکمی را برای کردستان تعیین نکرده بود و میرزا یوسف مشیر دیوان پیشکار حکومت ادارات دولتی را تحت نظارت داشت. پس از ورود آلمانیها به سنندج ارتباط او با تهران قطع شده بود و به همین علت او نیز وظیفه خود را نمیدانست و، از روی احتیاط، توجه زیادی به آلمانیها نمیکرد. آلمانیها نیز پس از تسلط بر اوضاع و تفرقه قزاقها، زمام امور را در دست گرفتند و به او و مأموران محلی توجهی نمیکردند. افسران آلمانی مقیم کردستان تابع سرهنگ بوپ بودند که با نویمان به کردستان آمده بود. اسامی افسران آلمانی در کردستان از این قرار است: 1. سرگرد اوت افسر ستاد که سمت فرماندهی داشت؛ 2. سروان شادو افسر پیاده؛ 3. ستوان بوک شوانی اتریشی افسر توپخانه؛ 4. ستوان فوست افسر سوار؛ 5. استوار تیل؛ 6. استوار شلیمه مسلسلچی[107]  نویمان عدهای از ماجراجویان ترک را به رهبری ابراهیم بیگ و برادرش حسن بیگ استخدام کرده و به اسم مجاهد همراه با خود به سنندج آورده بود. بعضی از آنها نشان عقاب روی کلاههای پوستی خود داشتند و به عنوان مستحفظ کنسولگری حقوق دریافت میکردند. سروان سونسون (فرمانده ژاندارمری کرمانشاه) یک گروهان ژاندارم و چند مسلسل همراه افسران نامبرده فرستاده بود تا در برخورد با روسها از چریکهای محلی حمایت کنند.[108]  مورخالدوله سپهر در مورد ورود ترکها به کردستان مینویسد: ابراهیم بیک قفقازی، که قبلا در جنگهای آذربایجان در موقع انقلاب همراه با حیدرخان عمواوغلی شرکت داشت و بعدآ به خاک عثمانی فرار کرده بود، به اتفاق نویمان آلمانی به کردستان وارد شد.[109]  رضاعلی دیوان بیگی در ملاقات با افسران آلمانی مقیم سنندج از آنها میخواهد که شیوه خود را عوض نمایند زیرا اشغال دارالحکومه سنندج، بیاعتنایی به محترمین شهر، انداختن یکعده مجاهد غیرکرد به جان مردم و عدم توجه به احساسات عمومی، اتحاد ایران و آلمان را خدشهدار کرده است.[110]  نویمان و سرگرد اوت نیز در مقابل اعلام داشتند که مردم منطقه وظایف ملی خود را فراموش کردهاند و برای همراهی با ما تقاضای دریافت پاداش دارند، مثل سردار رشید و سردار مقتدر که چون دیدند نمیتوانند به اندازه طمع خود از ما بهره بگیرند، قول خود را زیر پا گذاشته و با اتباع خود رفتهاند. بدینترتیب، افسران آلمانی نیز برای محافظت خودشان نیاز به نگهبانان غیرمحلی دارند. دیوان بیگی نیز تقصیر را متوجه خود آنها میسازد که برای جلب دوستی عشایر همه را به فکر استفاده شخصی انداختهاند و سرانجام پس از مذاکره قرار میشود که با چند نفر از آزادیخواهان مذاکره شود تا به عنوان کمیته دفاع ملی کردستان دعوت ایلات و امور دفاعی را برعهده بگیرند و براساس مقتضیات محلی و تعلیمات افسران آلمانی از پیشروی روسها در منطقه کردستان جلوگیری کنند و مخارج نقل و انتقال و تهیه تدارکات چریکها را هم آلمانیها مستقیمآ بپردازند. نقشهای که آلمانیها برای جلوگیری از حمله روسها به کردستان طرح کرده بودند. از این قرار بود که از دو طرف در مقابل روسها سنگربندی شود: 1. راه قروه ـ همدان که ستوان بوک شوانی و استوارتیل با تعدادی ژاندارم و دو مسلسل در آن منطقه مستقر شدند و قرار بود که سردار مقتدر هم سواران خود را در این خط بگذارد که او هم با اتباع خود از منطقه خارج شد؛ 2. برای دفاع از طرف زنجان سروان شادو و ستوان فوست همراه با چند ژاندارم به بیجار فرستاده شدند. حفظ این جبهه برعهده سردار رشید قرار گرفته بود که او هم، پس از مراجعت، به دنبال سنجابیها برگشت.[111]

در این زمان دو زمیندار بزرگ در کردستان بودند: مشیر دیوان و برادرش میرزاعلی نقی آصف دیوان: سایر خانها و علمای کردستان و رؤسای ایلات و عشایر عدهای طرفدار مشیر و عدهای طرفدار آصف بودند.[112]  چون هنگام ورود دیوانبیگی، آصف و پسرانش برای کاری به تهران رفته بودند، دیوانبیگی با مشیر دیوان مذاکره میکند. سرانجام قرار میشود انجمن دفاع ملی از میان طبقات مختلف تشکیل شود و هفت نفر برای این امر انتخاب میشوند. سرگرد اوت و کنسول نویمان نیز قبول کردند که با مشورت با آن هیئت اقدامات لازم صورت گیرد، سران عشایر کردستان دعوت شوند، چریکهای مسلح به نقاط مورد نیاز اعزام شوند و نظمیه شهر به دست رئیس نظمیه[113] محلی باشد. پس از عقبنشینی مهاجرین از قصرشیرین، روسها از سمت همدان و بیجار به کردستان حمله نمودند و شهر سنندج از سه طرف محاصره شد. بنابراین، راه فرار برای آلمانیهای مقیم سنندج منحصر بود به راه صعبالعبوری که از طریق اورامان و مریوان به عثمانی منتهی میشد.[114]  دیوانبیگی با پیشوایان نقشبندی، شیخ حسامالدین و شیخ نجمالدین ارتباط برقرار میکند و از آنها میخواهد که عشایر را به مقاومت تشویق کنند.

بدینترتیب، در اورامان و مریوان جنبشی ایجاد شد و سران عشایر با ارشاد مشایخ فوق، پس از جمعآوری تفنگچی سوار و پیاده، به دفاع برخاستند، سپاهیان روسی را در گردنههای آریز و گاران شکست دادند و آنها را تا دامنه آبیدر (یعنی پشت شهر سنندج) به عقب راندند. سرتیپ زاخارچنکوف فرمانده روسها به علت تلفات زیاد جرئت نکرد از سنندج خارج شود.[115]  روزنامه عصر جدید در این مورد مینویسد: «جمعیت زیادی شامل مریوانی، اورامانی، کلباغی، مندمی کوماسی، جاف و غیره در نتیجه تبلیغات شیخ حسامالدین، که در خاک کردستان عثمانی ساکن است، تحریک شده و به قصد جنگ با روسها در 24 شعبان 1334 به سنندج حمله کردهاند.[116]  سرانجام، سرهنگ بوپ به افسران آلمانی مأمور کردستان دستور میدهد ژاندارمها و مجاهدین مأمور کردستان به همراه سروان شادو و دیگر افسران آلمانی به قصر شیرین بروند، سرگرد اوت و کنسول نویمان نیز به بغداد بروند و از دیوانبیگی نیز برای ملاقات با کلنل بوپ دعوت میشود.[117]

در دیدار سرهنگ بوپ با دیوانبیگی، برای تشکر از خدمات دیوانبیگی نسبت به هیئت نظامی آلمانیها در کردستان، یک قطعه نشان از طرف امپراتوری آلمان اعطا میشود. سرهنگ بوپ از او میخواهد که هر درخواستی دارد، مطرح نماید؛ دیوان بیگی اظهار میدارد که مایل است به مهاجرین ملحق شود. سرهنگ بوپ به اطلاع او میرساند که مهاجرین قصرشیرین را ترک گفتهاند و عازم بغداد هستند.[118]

 

[1]. Ulrich Gehrke, ibid., vol. (1), p.200.

[2]. ل.ی. میروشنیکف، همان کتاب، ص .54

[3]. یحیی دولتآبادی، حیات یحیی. چ 4. ]تهرانانتشارات فردوسی، 1362. جصص 291 و .292

[4]. مورخالدوله سپهر، همان کتاب، ص .237

[5]. Ulrich Gehrke, ibid., vol.(1), p.201.

[6]. مورخالدوله سپهر، همان کتاب، ص .239

[7]. ابوالقاسم کحالزاده، همان کتاب، ص .115

[8]. یحیی دولتآبادی، همان کتاب، جص .293

[9]. یحیی دولتآبادی، همان کتاب، جص .293

[10]. مورخالدوله سپهر، همان کتاب، ص .238

[11]. ابوالقاسم کحالزاده، همان کتاب، ص .116

[12]. یحیی دولتآبادی، همان کتاب، جص .294

[13]. جهانگیر قائم مقامی. تاریخ ژاندارمری ایران. ]بیجا[¡] بینا[¡ 2535¡ ص .213

[14]. مورخالدوله سپهر، همان کتاب، صص 238 و .239

[15]. یحیی دولتآبادی، همان کتاب، ص 294 و .295

[16]. همان کتاب، ص .239

[17]. سید مهدی فرخ (معتصمالسلطنه). خاطرات فرخ، ]تهرانانتشارات امیرکبیر، .1347

[18]. محمدولیخان خلعتبری. یادداشتهای سپهسالار تنکابنی، ]بیجاانتشارات نوین، 1362. ص .231

[19]. یحیی دولتآبادی، همان کتاب، جص .295

[20]. Oliver Bast, ibid., pp.98-99.

[21]. علی اصغر شریف، خونبهای ایران، تهران، ناشر حسین شریف، 1306. جص .139

[22]. علیاصغر شریف معتقد است که ریاست کمیته با رهبری سلیمان میرزا و مشارکت طباطبائی بوده است(علی اصغر شریف، همان، ص 139).

[23]. مورخالدوله سپهر، همان کتاب، ص .278

[24]. رضاعلی دیوانبیگی، سفر مهاجرت در نخستین جنگ جهانی.]تهرانچاپخانه بانک ملی ایران، 1351. ص .5

[25]. علیاصغر شریف، همان کتاب، صص 139 و .140

[26]. مورخالدوله سپهر، همان کتاب، صص 241 تا .243

[27]. مورخالدوله سپهر، همان، ص .258

[28]. یادداشتهای یعقوب انوار، اطلاعات هفتگی، 1331¡ ش 597¡ ص .8

[29]. رضاقائممقامی، وقایع غرب ایران، صص 96 و .97

[30]. ل.ی میروشنیکف، همان کتاب، ص .54

[31]. پرویز افسر، تاریخ ژاندارمری ایران، صص 136 و .137

[32]. روزنامه رعد، شمارههای 38 و 39¡15 و 17 صفر .1334

[33]. یحیی دولتآبادی، همان کتاب، جص .209

[34]. ل.ی. میروشنیکف، همان کتاب، ص .54

[35]. Ulrich Gehrke, ibid., vol.(1), pp. 230-231.

[36]. ملکالشعرای بهار در کتاب تاریخ احزاب سیاسی، مینویسد که در این مأموریت او، مشارالدوله حکمت، سیدجلیل اردبیلی و گروهی دیگر شرکت داشتند. (تاریخ احزاب سیاسی، ص 22).

[37]. حسن اعظام قدسی. خاطرات من یا روشن شدن تاریخ صدساله ایران. ]بیجاچاپخانه حیدری، 1342 شمسی.ص .290

[38]. همان، ص .309

[39]. ملکالشعرای بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران، موسسه انتشارات امیرکبیر، 1371. جص .22

[40]. مورخالدوله سپهر، همان کتاب، ص .278

[41]. حسن اعظام قدسی، همان کتاب، صص 296تا.298

[42]. همان، ص .293

[43]. ویلهلم لیتن، همان کتاب، صص 295 تا .301

[44]. ویلهلم لیتن، همان کتاب، ص .309

[45]. مورخالدوله سپهر، همان کتاب، ص .252

[46]. ویلهلم لیتن، همان کتاب، ص .303

[47]. واسل قبلا در مراکش کنسول بود. (خاطرات لیتن، ص 301).

[48]. Ulrich Gehrke, ibid., vol.(1), p.208.

[49]. ویلهلم لیتن، همان کتاب، ص .310

[50]. Ulrich Gehrke, ibid., vol. (1), pp. 212-214.

[51]. Ulrich Gehrke, ibid., vol. (2).pp.196-197.

[52]. Ulrich Gehrke, ibid., vol. (1), pp.208-209.

[53]. از اعضای هیئت کلاین، لورزو تیمه (Thieme) در بروجرد، اردمن در همدان و پرویسر در اصفهان بودندوخود کلاین با بقیه اعضای هیئت در کرمانشاه اقامت داشتند تا خود را برای مقابله با حمله روسها از قزوینآماده سازند.(Gehrke. vol.(2).p.192).

[54]. Ulrich Gehrke, ibid., vol. (1), p.209.

[55]. ویپرت بلوشر، همان کتاب، صص 39 و .40

[56]. پرویز افسر، همان، صص 128 و .129

[57]. Ulrich Gehrke, ibid., vol.(1), p.202.

[58]. Ulrich Gehrke, ibid., vol.(1),p.209.

[59]. احمدامیراحمدی، همان کتاب، ص .97

[60]. میرشنیکف در این مورد معتقد است که کلنل محمدتقی خان پسیان با همراهی یک فوج مجاهد به رهبریاحسانا... خان در این حمله شرکت داشته است. (ایران در جنگ جهانی اول، ص 155).

[61]. پرویز افسر، همان کتاب، صص 130و.131

[62]. Ulrich Gehrke, ibid., vol. (1), p.202.

[63]. سندهای 110-10-290 و 210-10-290¡ سازمان اسناد ملی ایران.

[64]. ل.ی. میروشنیکف، همان، صص 55 و .56

[65]. روزنامه ارشاد، شمارهاول صفر .1334

[66]. احتمالا گردنه اسدآباد.

[67]. ل.ی . میروشنیکف، همان، ص .56

[68]. پل شکسته ـ آبادیای در طرف شمال همدان بر سر راه عراق و ملایر میباشد.

[69]. روزنامه ارشاد، شمارهپنجم صفر .1334

[70]. کاظمزاده در گزارش خود از قصر شیرین معتقد است که سالار لشکر به دعوت کانیتس به سوی نظامالسلطنهآمد.(Gehrke. vol.(2). p.368.

[71]. منصوره اتحادیه، «مدارک تازه درباره مهاجرت» نشریه گروه تاریخ، شمارهس 1¡ 1355¡ ص .106

[72]. یحیی دولتآبادی، همان کتاب7 جص .308فریدالملک همدانی در مورد ورود روسها به همدان مینویسد که امیرافخم حاکم همدان عنایتالملک رابرای مذاکره با روسها به جاده قزوین فرستاد و عدهای از اهالی و روحانیان نیز برای استقبال از وی به بیرونشهر رفتند و به رسم قدیم نان و نمک بردند. (خاطرات فرید، ص 250).

[73]. ویپرت بلوشر، همان کتاب، ص .40

[74]. Ulrich Gehrke, ibid., vol.(2), pp.334-335.

[75]. سعید نفیسی «حکومت موقتی ایران» سالنامه دنیا، 1344¡ ص .184

[76]. Ulrich Gehrke, ibid., vol.(1),p.217.

[77]. ویپرت بلوشر، همان کتاب، ص .40

[78]. مارشال گلتس فرمانده لشکر ششم عثمانی بود که ستادی برای عملیات ضدانگلیسی در بینالنهرین وستادی نیز برای عملیات در ایران داشت؛ این ستاد تحت فرمان کلنل بوپ بود. (بلوشر، ص 23).

[79]. جیمز مابرلی، همان کتاب، صص 181 و .182

[80]. کلنل بوپ قبلا فرمانده سواره نظام در عثمانی بود و به منطقه آشنایی داشت. او اهل وورتمبرگ(Wurttemberg) ناحیهای در جنوب غربی آلمان بود و در اکتبر 1915/ ذیقعده 33 به سمت رئیس ستادگلتس منصوب گردید.(Gehrke, vol 2,p.186).

[81]. ویبرت بلوشر، همان کتاب، صص 44و.46

[82]. Ulrich Gehrke,. ibid., vol.(2), p.186.

[83]. ویلهلم لیتن، خاطرات لیتن، ص .301

[84]. Ulrich Gehrke,. ibid., vol. (1), p. 216.

[85]. معبر کنگاور بین همدان و کرمانشاه واقع است.

[86]. ویپرت بلوشر، همان کتاب، ص .41

[87]. در صحنه نزدیک ارتفاعات بید سرخ استحکامات بسیار خوبی ایجاد شده بود.(حیات یحیی، ص )317

[88]. یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، صص 312 و .313

[89]. رضاقلی قائم مقامی، همان کتاب، ص .166

[90]. منصوره اتحادیه، «مدارک تازه درباره مهاجرت» ص .115

[91]. یحیی دولت آبادی، همان کتاب، جص .319

[92]. ابراهیم دهگان: نور مبین (تاریخچه زندگانی آیتا... آقانورالدین عراقی). اراک، چاپ خانه فروردین، بیتا. ص 83 .

[93]. رضاقلی قائم مقامی، همان کتاب، صص 166 و .167

[94]. رضاقلی قائم مقامی، همان، صص 167 و .168

[95]. ویپرت بلوشر، همان، ص .41

[96]. رضاقلی قائم مقامی، همان کتاب، ص .172

[97]. ویپرت بلوشر، همان، ص .41

[98]. رضاقلی قائممقامی، همان کتاب، ص .184

[99]. روزنامه عصر جدید، شماره 67¡ دوم جمادیالاول .1334

[100]. محمد مردوخ کردستانی. تاریخ مردوخ. ]بیجاچاپخانه ارتش، بینا. ج 2. صص 326-.325

[101]. رضاعلی دیوان بیگی. سفر مهاجرت در نخستین جنگ جهانی. ]بیجاچاپخانه بانک ملی ایران، ¡1351صص 4تا8 .

[102]. رضاعلی دیوانبیگی، همان کتاب، ص .29

[103]. همان، ص .8

[104]. روزنامه ارشاد، شماره 1¡ 29 محرم 1334/ دسامبر .1915

[105]. روزنامه ارشاد، شماره 8¡ 12 صفر 1334/دسامبر .1915

[106]. رضاعلی دیوانبیگی، همان کتاب، ص .29

[107]. مسیو نویمان قبل از جنگ کنسولیار آلمان در ارومیه بود و دراین زمان به عنوان کنسول آلمان به کردستان آمدهبود. (رضاقلی دیوان بیگی، همان، صص 31 و 32).

[108]. رضاعلی دیوان بیگی، همان کتاب، ص .32

[109]. مورخالدوله سپهر، همان کتاب، ص .322

[110]. رضاعلی دیوان بیگی، همان.

[111]. رضاعلی دیوان بیگی، همان کتاب، ص .33

[112]. همان، ص .36

[113]. قبلا آلمانیها یک تبریزی را به ریاست نظمیه گذاشته بودند.

[114]. رضاعلی دیوان بیگی، همان کتاب، صص 38 و .39

[115]. همان، ص .59

[116]. روزنامه عصر جدید، شماره 113¡ سوم رمضان .1334

[117]. رضاعلی دیوان بیگی، همان، ص .60

[118]. همان، ص .61


موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران