روایت افتخار جهرمی از سفر رجایی به نیویورک


1914 بازدید


پاسخگویی به انتقادات مطرح شده  در باره بیانیه الجزایر
گودرز افتخارجهرمی عضو تیم مذاکره کننده با الجزایر گوشه‌هایی از تاریخ سال 58 را عنوان کرد که تا کنون جایی گفته نشده است.
مسئله گروگان گیری اعضای سفارت آمریکا در سال 58 و آزادی آن‌ها داستانی است که سر دراز دارد. اتفاقی که بیش از سی سال از آن می‌گذرد اما هنوز تبعات و نتایجش بر دیپلماسی کشورمان سایه افکنده است و مخالفان و موافقانش هنوز بر سر آن مجادله می‌کنند. جدای از تاثیر دامنه‌دار این مسئله بر روابط دیپلماتیک ایران، در داخل کشور نیز این مسئله باعث اختلاف‌نظرهای سیاسی شد. یک روز کسانی که به سفارت ریختند به آن‌ها که بیرون مانده بودند تاختند و روز دگر کسانی که بیرون ایستاده بودند منتقد دو آتشه کسانی شدند که از دیوار سفارت بالا رفته بودند.
مسئله آزادی گروگان‌ها و تلاش‌هایی برای رفع اختلاف با آمریکا حلقه‌ای از مجموعه منظوم ماجرایی است که امام آن را "انقلاب دوم" خواند اما زوایای نادیده‌ای در تاریخ مکتوب پس از انقلاب دارد. چندی پیش و به بهانه سالگرد این اتفاق خبر‌آنلاین گفت وگو‌های با آقایان صادق طباطبایی ( نخستین کسی که از جانب ایران با آمریکایی‌ها مذاکره کرد) شمس اردکانی ( نماینده وقت ایران در سازمان ملل) و صباح زنگنه ( عضو کمیسیون دفاع در مجلس) انجام داد تا تاریخ شفاهی آن روزها را نقل کند. فصل مشترک اظهارات این شخصیت‌ها انتقاداتی بود که به تیم مذاکره کننده الجزایر به ریاست بهزاد نبوی داشتند. بیش‌ترین این انتقادها نیز از جانب صادق طباطبایی صورت گرفت که بیانیه الجزایر را به لحاظ حقوقی و تامین منافع ملی به باد انتقاد گرفته بود.
دکتر گودرز افتخارجهرمی که هم اکنون ریاست کانون وکلای مرکز را برعهده دارد در آن زمان در جریان بخشی از تصمیمات تیم مذاکره کننده بوده و از همراهان شهید رجایی در سفر به نیویورک برای حضور در شورای امنیت سازمان ملل بود. خبرآنلاین برای رعایت اخلاق حرفه‌ای در بازروایی مذاکرات ایران و آمریکا از او دعوت کرد و او نیز صمیمانه دعوت ما را پذیرفت و مهمان کافه خبر شد. وی در خلال سخنانش با اشاره به مصاحبه‌های قبلی خبرآنلاین درباره این موضوع تاکید کرد که به لحاظ اخلاقی درست نیست که اتهاماتی به کسانی وارد کنیم که یا دستشان از این دنیا کوتاه است و یا به خاطر برخی محدودیت‌های کنونی امکان پاسخگویی ندارند.
مشروح گفت و گوی گودرز افتخارجهرمی در کافه خبر در را در ادامه مطالعه بفرمایید:
آقای دکتر شما با چه عنوانی در گروه همراهان شهیدرجایی در سفر به نیویورک برای سخنرانی ایشان در شورای امنیت سازمان ملل جای گرفتید؟
من آن زمان عضو حقوقدان شورای نگهبان بودم. زمانی که شهید رجایی قصد سفر به نیویورک را داشتند، طی تماسی از من خواستند که ایشان را همراهی کنم. من هم پذیرفتم.
درباره این سفر دو مطلب در مصاحبه آقای شمس اردکانی با شما مطرح شده است. یکی در رابطه با متن سخنرانی مرحوم شهید رجایی در شورای امنیت و دیگری در مورد متنی که قرار بوده ایشان و طرف آمریکایی امضا کنند.
در مورد این متن توافقنامه میان ایران و آمریکا من هیچ اطلاعی ندارم و در هیچ جلسه‌ای که مربوط به آن باشد هم شرکت نکردم.
 اما آقای شمس اردکانی گفته بودند که شما در جریان بودید.
خیر این‌طور نیست. من حتی در ملاقاتی که آقای آقاشاهی وزیر امور خارجه پاکستان با شهید رجایی داشت هم حضور نداشتم. از این‌رو آن‌چه که آقای دکتر شمس می‌گویند که چرا من از متن این تواقفنامه حمایت نکردم را به شدت تکذیب می‌کنم. چون اصلاً من چنین متنی را ندیده بودم و بعداً مطلع شدم که چنین متنی را به اطلاع شهید رجایی رسانده‌اند.
ولی ایشان گفته بودند که در شب نخست حضور شهید رجایی در نیویورک این متن در حضور شما و آقای بهزاد نبوی مورد بررسی قرار می‌گیرد. آقای شمس اردکانی گفتند که «به آقای افتخار جهرمی که با ایشان در دانشکده حقوق دانشگاه تهران هم کلاسی بودم، گفتم شما که حقوق‌دان تیم همراه هستی بگو که این متن بر اساس منشور سازمان ملل تدوین شده، چرا خاموش نشستهای؟»
نه من در چنین جلسه‌ای نبودم و در آن سفر هم اطلاعی از آن نیافتم. قبل از سفر هم چیزی در این باره به من گفته نشد. من در جلسه‌ای که درباره متن سخنرانی شهید رجایی بحث شد حضور داشتم. ضمنا آقای شمس اردکانی در آن زمان در دانشکده حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی دانشگاه تهران به تحصیل در رشته اقتصاد مشغول بودند نه حقوق. البته کلاس‌های مشترکی در دوسال اول با ایشان داشتم.
نقش شما در سفر شهید رجایی به نیویورک چه بود؟
آقای رجایی از من خواستند که به عنوان یک حقوقدان ایشان را همراهی کنم. ایشان از من خواستند راجع به متن سخنرانی ایشان در شورای امنیت سازمان ملل نظرم را بگویم. آقای شمس اردکانی و دوستانشان متنی تهیه کرده بودند و به شهید رجایی دادند. من دفاعی از متن تهیه شده آقای شمس اردکان نکردم و گلایه ایشان به همین متن سخنرانی برمی‌گردد. مرحوم شهید رجایی متن دیگری تهیه کرده بودند که من نمی‌دانم خودشان آن را نوشته بودند یا به گفته آقای شمس اردکانی کسان دیگری آن متن را نوشته بودند. من آن متن را خواندم و چند نکته حقوقی را به ایشان تذکر دادم که اغلب آن‌ها را لحاظ فرمودند.
 چه مواردی را متذکر شدید؟
جزییاتش را به یاد ندارم. فقط به یاد دارم که ایشان موضعشان این بود که هنوز نظام جمهوری اسلامی تثبیت نشده است و باید متن سخنرانی‌شان در جهت تثبیت نظام و مظالمی که در گذشته به مردم رفته است، باشد. هدفشان هم این بود که کسی فکر نکند می‌تواند دوباره رژیم سابق را برگرداند. چون زمانی که شاه به آمریکا رفته بود . به خاطر دارم که امام خمینی(ره) هم در یکی از سخنرانی‌هایشان پس از اشغال سفارت آمریکا گفتند که هدف آمریکایی‌ها از پذیرفتن شاه در کشورشان این است که او را دوباره برگردانند. برای همین شهید رجایی معتقد بودند که سخنرانی‌هایشان باید در جهت تثبیت نظام باشد و درباره مسائل و ظلم‌هایی که بر مردم ایران رفته بود. اما متنی که توسط آقای شمس اردکانی و دوستانشان تهیه شده بود بیشتر در رابطه با حمله عراق بود از این رو تناسبی با هدف شهیدرجایی نداشت و متن تهیه شده از سوی شهید رجایی در راستای خواسته وی و مستدل بود.
این را هم بگویم که مرحوم شهید رجایی هیچ اعتمادی به آقای شمس اردکانی نداشت و به او به عنوان یک فرد طرفدار نظام و انقلاب نمی‌نگریست و نسبت به او ظنین و بدگمان بود. در حالی‌که نگاه شهید رجایی به آقای بهزاد نبوی دقیقا عکس آن بود و به شدت به بهزاد نبوی اعتماد داشت. از این رو هر جا که مسئله‌ای مطرح می‌شد که دیدگاه‌های مخالف و موافقی نسبت به آن بیان می‌شد، شهیدرجایی، جانب طرفی را می‌گرفت که بهزاد نبوی موافق آن بود.
 ظن شهیدرجایی به آقای شمس اردکانی از چه لحاظ بود؟ آیا ایشان را وابسته به گروهی می‌دانستند؟
آقای رجایی تلویحا معتقد بود که آقای شمس اردکانی به کانون‌های آمریکایی‌ نزدیک است. اما من هیچ‌گاه علت این امر را از ایشان سؤال نکردم اما به یاد دارم که شهیدرجایی به چشم یک دوست به آقای شمس اردکانی نمی‌نگریست. در چنین شرایطی آقای شمس اردکانی می‌خواست تا من از متن تدوین شده از سوی وی برای قرائت شهید رجایی در شورای امنیت سازمان ملل دفاع کنم. در حالی‌که من به خوبی می‌دانستم که آن چیزی را که آقای شمس اردکانی ارائه می‌دهد، مورد قبول شهید رجایی نخواهد بود. بنابراین دلیلی نداشت که من از نوشته او دفاع کنم. به ویژه اینکه متن تدوینی شهید رجایی برای سخنرانی با خواسته‌های او مطابقت داشت. بعدها هم که به ایران آمدیم استقبال ویژه‌ای از این سخنرانی از سوی نمایندگان مجلس، جوامع سیاسی و دانشگاهی و مراجع مختلف شد و همه از متن سخنرانی وی تمجید می‌کردند. حتی طرفداران ابوالحسن بنی‌صدر رئیس‌جمهور وقت هم در دیدارهایی که من با آنها داشتم از سخنرانی شهیدرجایی راضی بودند.
مثلا چه کسانی؟
برای مثال می‌توانم از آقای دکتر تقی زاده رییس دانشگاه ملی ایران نام ببرم.
 آقای شمس اردکانی نسبت به نحوه استفاده از تریبون سازمان ملل هم انتقاداتی داشتند. شما به عنوان یک حقوقدان، نه به عنوان یکی از همراهان آقای رجایی بفرمایید که تریبون سازمان ملل و شورای امنیت این سازمان به بیان چه نوع مواضعی باید اختصاص یابد؟ آیا این تریبون برای اعلام مواضع سیاسی جهت تأثیر بر افکارعمومی جهانیان است یا جایگاهی برای تبیین مواضع حقوقی در جغرافیایی سیاسی جهان؟
بستگی دارد به اینکه هدف ما چیست و چه چیزی را ما می‌خواهیم از این تریبون مطرح کنیم؟ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دوران ریاست جمهوری‌شان فقط یک بار از این تریبون استفاده کردند. آقای خاتمی هم دوبار به سازمان ملل رفتند و آقای هاشمی رفسنجانی هم اصلا به آمریکا نرفتند. باید برای حضور در این جایگاه مطلبی برای بیان کردن داشته باشیم این‌گونه نیست که برویم آنجا و یک متنی بخوانیم، صرفا برای اینکه بگوئیم ما هم حضور داریم! به نظر من متنی که شهید رجایی برای قرائت در سازمان ملل تهیه کرده بود با خواسته‌های آن زمان مسئولان کشور هماهنگ بود تا جایی که حضرت امام خمینی هم از این سخنرانی تقدیر کردند.
 علاوه بر انتقادی که آقای شمس اردکانی به متن سخنرانی آقای رجایی وارد کردند، آقای صادق طباطبایی هم معتقد بودند که آن شهید از ادبیات دیپلماتیک استفاده نمی‌کردند. مثلا نامه‌شان به رئیس‌جمهور افغانستان با لحنی بود که مورد انتقاد و تذکر امام(ره) نیز قرار گرفت.
آن گفته آقای طباطبایی هم اشتباه بود. پس از فرار بنی صدر از کشور و حضورش در کشور فرانسه و بعد از اینکه آقای رجایی در انتخابات بعدی به عنوان رئیس‌جمهور انتخاب شد «ژیسکار دستن» به او تبریک گفت. اما آقای رجایی جواب تندی به او داد، تذکر امام هم مربوط به این موضع‌گیری آقای رجایی بود، نه نامه به رئیس‌جمهور افغانستان.
 شما فرمودید که نحوه استفاده از تریبون سازمان ملل «بستگی دارد». منظورتان «بستگی» به چه چیزی بود؟
به شرایط مملکت، خواسته مردم و خواسته حکومت، بستگی دارد.
 چه کسی این موضوع را تعیین می‌کند؟ شخص رئیس‌جمهور یا توصیه‌های مقامات عالی رتبه نظام به وی؟
علی‌الاصول باید قبل از سفر رئیس‌جمهور به سازمان ملل جلساتی باشد و موضوعات مندرج در متن سخنرانی وی در آن جلسات مورد بحث قرار گیرد. اینکه رئیس‌جمهور به تنهایی بخواهد در این زمینه تصمیم‌گیری کند مسلماً‌ کار صحیحی نیست.
برگردیم به ماجرای سفر هیأت ایرانی همراه شهید رجایی به نیویورک. به غیر از موضوع سخنرانی ایشان در سازمان ملل چه موضوعات دیگری در آن سفر مطرح بود؟
من فقط در جلسات مربوط به بررسی متن سخنرانی شهید رجایی در شورای امنیت حضور داشتم و از موضوعات مطروحه دیگر در آن سفر بی‌اطلاعم. البته آقای شمس اردکانی در مصاحبه با خبرآنلاین گفته است که شهید رجایی از امضای متن موافقتنامه ایران و آمریکا امتناع می‌کند و به نظر او بهزاد نبوی عامل تغییر نظر شهید رجایی بوده است. ایشان گفته بود «آقای بهزاد نبوی در همان شب که مشغول بررسی متن توافقنامه با شهید رجایی بودیم، راجع به بندهای مختلف انقلت می آورد و مانع تراشی میکرد.»
اما آقای صادق طباطبایی هم که می‌خواهد همین مطلب را از قول آقای شمس اردکانی بیان کند به نوع دیگری نقل می‌کند، علاوه بر اسم بهزاد نبوی، اسم مرا هم آورده و گفته بود « طبق اظهارات آقای شمس شب قبل از دیدار با نماینده آمریکا آقایان بهزاد نبوی و افتخارجهرمی رای ایشان را زده بودند». در حالی که اصلا من در جریان این مذاکرات نبودم و آقای شمس هم وقتی از مؤثرین در تغییر نظر شهید رجایی نام میبرد، اسمی از من به زبان نمی‌آورد.
شهید رجایی در سفر آمریکا با هر کس که مذاکره می‌کرد و می‌گفت که دولت عراق، برخلاف عرف و قوانین بین‌الملل به ما حمله کرده است، آنها جواب می‌دادند که شما که قبل از عراق حقوق بین‌الملل را با زندانی کردن دیپلمات‌های آمریکایی زیرپا گذاشته‌اید. این موضوع همه جا به شهید رجایی تذکر داده می‌شد. اما آقایان شمس اردکانی و طباطبایی به این موضوع هیچ اشاره‌ای نکردهاند.
 آیا به خاطر همین مسئله است که برخی حمله عراق به ایران را با چراغ سبز آمریکا می‌دانند تا پس از گروگان‌گیری از سفارت آمریکا، اقدامی تلافی‌جویانه علیه ایران صورت بگیرد؟
شاید. من نمی‌دانم. البته تحلیل‌هایی مبنی بر کمک آمریکا و کشورهای عربی به عراق وجود داشت که من نمی‌دانم چقدر واقعیت دارد. اگر اسناد وزارت خارجه آمریکا منتشر شود، این موضوع روشن خواهد شد.
به لحاظ حقوقی این اعتراض به ایران وارد بود که سفارت آمریکا را به عنوان بخشی از خاک این کشور تسخیر کرده است.
بله. از نظر حقوقی این ایراد وارد بود.
سفرتان به آمریکا چگونه پایان پذیرفت؟
پس از پایان سفر به نیویورک، ما به همراه شهید رجایی به لیبی و الجزایر هم رفتیم و سپس به ایران بازگشتیم. در الجزایر کار من به نسبت زیاد شد. چرا که مسئولین الجزایری عموما به زبان فرانسه سخن می‌گفتند. اما مترجمین همراه ما انگلیسی زبان بودند. از این رو ترجمه مذاکرات شهید رجایی با مسئولین الجزایری - از جمله شازلی بن جدید رئیس‌جمهور الجزایر- به عهده من قرار گرفت. چون من در فرانسه تحصیل کرده و دکترای حقوقم را از پاریس گرفته بودم، به زبان فرانسه مسلط بودم. از آنجا که در تمامی مذاکرات من همراه آقای رجایی بودم، به جرات به شما می‌گویم که هیچ بحثی درباره اختلافات ایران و آمریکا صورت نگرفت. سوالات شهیدرجایی بیشتر راجع به انقلاب الجزایر و مسائل داخلی این کشور بود. در سفر به لیبی هم من کمتر مداخله داشتم چون مترجمین انگلیسی زبان همراه شهیدرجایی در مذاکراتش با «جلود» بودند.
در آن سفر شهید رجایی با قذافی هم دیداری داشت؟
خیر. گفتند که در آن ایام در صحرا زندگی می‌کند.
 آیا در همان سفر هیأت ایرانی به الجزایر، مقدمات مذاکرات و بیانیه الجزایر برای حل مسئله گروگان‌های آمریکایی در ایران فراهم شد؟
نه در این سفر هیچ بحثی در این باره نشد. البته شهید رجایی و شازلی بن جدید به طور ضمنی توافق کردند که در رابطه با حل مشکلات ایران با هم همکاری کنند.
اصلا چه لزومی داشت که چنین سفری به الجزایر صورت بگیرد؟ حال که می‌فرمایید مسئله روابط ایران و آمریکا و گروگانها در این سفر مطرح نشد، جمهوری اسلامی ایران چه مشکلی داشت که برای حل آن چنین توافق ضمنی‌ای صورت بگیرد؟
قبل از بازگشت ما از آمریکا زلزله‌ای در الجزایر رخ داده بود. امام خمینی هم از شهید رجایی خواسته بودند که در هنگام برگشتن به کشور به الجزایر برود و پیام تسلیت ایشان را به دولت و ملت این کشور ابلاغ کند.
آقای صباح زنگنه در گفت‌وگویشان با خبرآنلاین گفته بودند که مجلس تا حدودی در جریان مذاکرات با آمریکا بود. شما به عنوان عضو حقوقدان شورای نگهبان که به نوعی با مجلس هم در ارتباط بودید، پس از بازگشت به ایران، گزارشی از ماجراهای این سفر به مجلس ارائه کردید؟
نه. البته در شورای نگهبان گزارش کوتاهی خدمت اعضای وقت این شورا از جمله آیت‌الله صافی‌گلپایگانی که دبیر شورا بودند دادم. آنها هم از سخنرانی آقای رجایی در شورای امنیت سازمان ملل استقبال کردند و گفتند سخنرانی خوبی شده است.
آقای صادق طباطبایی در مصاحبه‌ای که با خبرآنلاین داشتند گفتند که قبل از قرارداد الجزایر با آقای کریستوفر نماینده کارتر مذاکره کرده و توافقی هم حاصل شده بود که چهار شرط امام خمینی(ره) هم در آن لحاظ شده بود. وقتی مسئله گروگان‌ها به این ترتیب میان دو طرف ایران و آمریکا حل شده بود، اصلا چه نیازی به میانجی‌گری الجزایر در این موضوع بود؟
در مورد موضوع گروگان‌ها نکته‌ای را به شما بگویم که تاکنون جایی مطرح نکرده‌ام و برای اولین بار است که این را می‌گویم. چند روز پس از تسخیر سفارت آمریکا، من به سفارت رفتم. چون من علاوه بر عضویت در شورای نگهبان، رئیس دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی هم بودم. البته در آن زمان هنوز این دانشگاه را «دانشگاه ملی» می‌نامیدند. عده‌ای از دانشجویان ما جزو کسانی بودند که در گروگان‌گیری مداخله داشتند.
 اسامی آنها را به یاد دارید؟
یکی از آنها که به من تلفن کرد و خواست که به آنها سر بزنم، آقای رحیم باطنی بود. من به او قول دادم که به سفارت آمریکا خواهم رفت. در آنجا قسمت‌های مختلف سفارت را به من نشان دادند، اسنادی که در دستگاه کاغذ خردکن، خرد شده بود را دیدم و از من خواستند که چند مترجم زبان انگلیسی به آنها معرفی کنم. این را هم بگویم که آقای طباطبایی در مصاحبه‌اشان با شما گفته بودند که به سفارت آمریکا نرفتم. مساله این است که دانشجویان آقای طباطبایی را به آنجا راه نمی‌دادند! همه افشاگری‌های دانشجوها علیه دولت موقت و کارگزاران دولت موقت بود که یکی از آن‌ها هم همین آقای صادق طباطبایی بود.
دانشجویان پیرو خط امام، علیه صادق طباطبایی هم چیزی می‌گفتند؟
نه علیه او چیزی نشنیدم. چرا که او به واسطه نسبتش با مرحوم سیداحمد خمینی از افراد نزدیک به بیت امام بود. دانشجویان احتیاط می کردند و شخص آقای موسوی خوئینی‌ها هم نمی‌گذاشتند که دانشجویان وارد برخی حریمها شوند. اما دانشجویان اصلا آقای طباطبایی را به سفارت راه نمی‌دادند که حالا برود یا نرود.
در آن زمان جو سنگینی علیه دولت موقت وجود داشت.
بله. همه‌اش می‌آمدند در نمازجمعه اسناد علیه دولت موقت افشا می‌کردند. آقای عباس امیر انتظام را در اثر همان افشاگری‌ها دستگیر کردند.
 در اسنادی که از سفارت پیدا شد علیه دولت موقت هم چیزی بود؟
 حالا ممکن بود که کسانی از این دولت تماسی با سفارت امریکا گرفته باشند و حرفی هم زده باشند. اما چیزی که مهم باشد، نبود اما همین چیز‌های کوچک را هم در آن زمان می‌توانستند بزرگ کنند. دانشجویانی که رهبر اصلی این جریان بودند، از من راجع به گروگان‌ها و اقدام گروگان‌گیری پرسیدند و گفتند که اسناد و مدارک خوبی پیدا کرده‌اند. من به آنها گفتم بهتر است که اسناد و مدارک مطالعه شود و سفارت در اختیار آنها باشد، اما دیپلمات‌های آمریکایی را آزاد کنید. یکی از آنها هم گفت تصمیم ما این است که آنها را آزاد کنیم.
پس چرا این کار را نکردند و گروگان‌گیری 444 روز به طول انجامید؟
نمی‌دانم چه شد که چنین تصمیمی گرفتند. من خبر ندارم. اما شاید به این دلیل بود که مردم از این امر استقبال کرده بودند و مسئولین هم به رضایت مردم راضی بودند. من در جریان بحث‌های مربوط به آزادی گروگان‌ها چه آن‌گونه که آقای طباطبایی نقل کردند و چه آن‌گونه که آقای شمس اردکانی گفته‌اند، نبوده و نیستم و از صحت و سقم آنها بی‌خبر هستم.
امام(ره) مسئله گروگان‌ها را به مجلس واگذار کردند. پس از آن، در مجلس کمیسیونی تشکیل شد که شرایط آزادی گروگان‌ها را مشخص کرد. مدتی هم این کار طول کشید. در حالی‌که آقای صادق طباطبایی مدعی است که او متن توافق ایران و آمریکا را با کمک آمریکایی‌ها تهیه کرده و به مجلس داده است. ایشان گفته بودند «من به محض ورود به ایران، به دیدن امام رفتم و گزارش کارم را دادم نامه کارتر را هم نشان دادم که قرار شد آن را به آقای هاشمی در مجلس برسانم. من این پاکت را به آقای هاشمی رساندم و اگرچه انتظار می‌رفت که مجلس به سرعت به آن رسیدگی کند اما مدام امروز و فردا می‌شد و دستور کار مجلس به محض ورود به موضوع گروگان‌ها با عدم نصاب لازم روبرو می‌شد».
 قبل از مصاحبه ایشان تصور من این بود که نمایندگان مجلس خودشان متنی را تهیه کرده و به دولت دادند تا دولت در چارچوب آن برای آزادی گروگان‌ها مذاکره کرده و مسئله را حل و فصل کند. نه اینکه متنی از سوی آمریکایی‌ها به مجلس داده شده تا آن را تصویب کنند.
البته آقای طباطبایی تأکید داشتند که چهار شرط امام خمینی(ره) برای آزادی گروگان‌ها در این متن قید شده بود.
بله امام آن چهار شرط را به صورت کوتاه فرموده بودند. اما آن چیزی که مجلس به عنوان چارچوب مذاکره با آمریکا و آزادی گروگان‌ها تهیه کرده بود، متن مفصلی بود. البته این متن نه طرح بود و نه لایحه. در حالی‌که مصوبات مجلس باید نتیجه طرح باشد یا لایحه و ضمنا باید به تأیید شورای نگهبان برسد. اما بیانیه مجلس هیچ یک از این خصوصیت‌ها را نداشت.
 متنی که نه طرح باشد، نه لایحه و نه مصوبه قانونی - به لحاظ اینکه به تأیید شورای نگهبان نرسیده- صرفا یک توصیه از جانب مجلس به دولت بوده و اجرایش هم برای دولت الزام‌آور نبوده است، این طور نیست؟
چون امام(ره) این مسئله را به مجلس ارائه داده بودند و مجلس هم چنین تصمیمی گرفته بود، این موضوع «رأی امام(ره)» تلقی می‌شد. اما از نظر حقوقی یک قانون محسوب نمی‌گردید. چون براساس قانون اساسی به تصویب شورای نگهبان نرسیده بود. پس از تصویب متن مورد بحث در مجلس، دولت درصدد مذاکره برآمد تا با میانجی‌گری الجزایری‌ها موضوع حل و فصل شود.
 چرا الجزایر؟ چه کسی الجزایر را پیشنهاد داد؟
من اطلاعی ندارم.
شما می‌گویید که مجلس این اختیار را به دولت داد که برود هرگونه که می‌خواهد مذاکره کند؟
برود با آمریکا مذاکره کند و این موضوع را بر اساس مصوبه مجلس حل و فصل کند.
 ولی چگونگی این مذاکرات را مشخص نکردند؟
نه. ولی دولت با میانجیگری الجزایر این کار را کرد.
 سوال ما هم همین است که چرا الجزایر؟ آقای صباح زنگنه می‌گفتند که در آن موقع موضوع میانجیگری هیات پاکستانی مطرح بود، یک هیات ژاپنی هم مطرح بود و هیات‌های مختلفی دیگری هم بودند که عموما با آقای هاشمی مذاکره میکردند. چرا از بین همه این هیاتها، الجزایر انتخاب شد؟
احتمالا به این دلیل بوده که در الجزایر یک دولت انقلابی بود،  نه تمایل به شرق داشت و نه تمایل به غرب و به عنوان یک دولت مستقل شناخته می‌شد.
چه نیازی به میانجی بود؟ نمی شد گفت و گو دو طرفه میان ایران و امریکا باشد؟ اصلا وقتی مذاکرات آقای طباطبایی و کریستوفر به سرانجام مطلوب ایران رسیده بود، چه نیازی به تکرار این مذاکرات بود؟
نمی دانم. دراین زمینه اطلاعی ندارم. هرچه که بود،بالاخره با میانجیگری الجزایری‌ها، مذاکرات انجام شد.
چه کسانی مذاکرات منجر به بیانیه‌های الجزایر را اداره می‌کردند؟
بعد از پیروزی انقلاب در محاکم خارجی دعاوی متعددی علیه ایران مطرح شده بود. قبل از مذاکرات الجزایر 400 دعوا در دادگاه‌های آمریکا علیه ایران مطرح شده بود که به واسطه آنها اموال ایران را توقیف کرده بودند. برای پاسخگویی و رسیدگی به این دعاوی، کمیته‌ای در بانک مرکزی تشکیل شده بود که نمایندگان اداره حقوقی دادگستری و وزارت خارجه در آن عضویت داشتند. عده‌ای از حقوقدان‌های بانک مرکزی در این کمیته بودند و به این دعاوی رسیدگی می‌کردند.
این دعاوی از طرف چه کسانی مطرح شده بود؟
این دعاوی مربوط به کسانی بود که در ایران سرمایه گذاری کرده بودند. شرکت‌های آمریکایی که قراردادشان لغو شده و اموالشان در ایران مانده بود.
 این دعاوی مربوط به قبل از ماجرای گروگانگیری بود؟
ممکن بود مربوط به قبل از این ماجرا باشد و ممکن هم بود مربوط به بعد از این ماجرا باشد. در مجموع 400 دعوا بعد از انقلاب در محاکم آمریکا مطرح شده بود و کمیته‌ای که در بانک مرکزی تشکیل شده بود، اداره کننده پاسخگویی به این دعاوی بود.
 «آقای عزیزی» که آقای طباطبایی از ایشان به عنوان همراه مذاکره کنندگان در الجزایر نام بردند، نماینده بانک مرکزی بودند؟
نه منظور ایشان، احمد عزیزی است که در نخست وزیری کار می‌کردند. اگر اشتباه نکنم ایشان معاون آقای بهزاد نبوی بودند.
 نماینده بانک مرکزی در هیات چه کسی بود؟
آقای ممقانی بود. در کمیته بانک مرکزی چند نفر حقوقدان بودند. هر پیشنهادی از سوی آمریکا به ایران در رابطه با تنظیم قرارداد می‌شد، به این کمیته می‌دادند و این کمیته اظهار نظر می‌کرد. بر اساس اظهار نظر این کمیته، بین طرف ایرانی و طرف الجزایری، مذاکره صورت می‌گرفت.
 اسامی اعضای کمیته بانک مرکزی در خاطرتان هست؟
از وزارت خارجه، از اداره حقوقی وزارت دادگستری و چند نفر از خود بانک مرکزی در این کمیته عضو بودند. اسامی آنان در اسناد بانک مرکزی وجود دارد من هرگز در جلسات این کمیته شرکت نکرده بودم. برخی از اسامی را شنیده بودم اما چون ممکن است اشتباه بکنم از کسی نام نمی برم.
 همه این دعاوی مالی بودند؟
بله دعاوی مالی بود.
 و به همین خاطر اموال ایران در آمریکا بلوکه شدند؟
بله. به خاطر این دعاوی اموال و سپرده‌های ایران در آمریکا بلوکه شد. علاوه بر اینکه کارتر دستور بلوکه شدن حساب‌های ایران را داده بود، محاکم دادگستری آمریکاهم با قرار‌هایی که صادر کرده بودند، اموال ایران را توقیف کرده بودند.
 آماری از اینکه اموال بلوکه شده چقدر بوده وجود دارد؟
دقیق نمی‌دانم اما می‌دانم سپرده‌های ایران را بلوکه کرده بودند ، در حدود 10 میلیارد دلار بود.
 
و خسارت ادعایی آمریکا چقدر بود؟
مبالغ زیادی بود که میزان آن‌ها را نمی‌دانم.
 نماینده کمیته بانک مرکزی در مذاکرات الجزایر چه کسی بود؟
از کمیته آقای ممقانی در این مذاکرات شرکت می‌کرد.
و شما چگونه به این مذاکرات پیوستید؟
 همانطور که گفتم پیشنهاداتی که آمریکا می‌داد در این کمیته مطرح می‌شد و بین نمایندگان ایران والجزایر راجع به این پیشنهادات مذاکره می‌شد. مدتی این کار ادامه داشت تا اینکه یک روز آقای بهزاد نبوی از دفتر نخست وزیری با من تماس گرفت که ما با الجزایری‌ها مذاکره داریم ولی مترجم نیامده است، شما زحمت بکشید همانطور که در الجزایر مطالب ما را به فرانسه ترجمه می‌کردید، اینجا هم به ما کمک کنید. من گفتم من که مترجم نیستم و آنجا هم اجبار بود، کس دیگری را پیدا کنید. اما ایشان گفتند نه الجزایریها تا نیم ساعت دیگر به اینجا می‌آیند و هرچه کوشش کردیم کسی را پیدا نکردیم، شما بیایید.
من در شورای نگهبان بودم که به محل نخست وزیری نزدیک بود. در آن تاریخ مدتی هم از مذاکرات گذشته بود من وارد مذاکرات شدم. در جلسه اول که من مترجم بودم، وقتی بعضی از مسایل حقوقی مطرح می‌شد، اظهار نظر میکردم. آقای نبوی هم از من خواست که از آن به بعد در مذاکرات شرکت کنم. به همین دلیل پس از حضور مترجم فرانسه هم از من دعوت می‌کردند که به عنوان یک حقوقدان در جلسات شرکت کنم. در آن جلسه‌ها عمدتا نماینده کمیته دعاوی نظر کمیته را از نظر حقوقی بیان می‌کرد و بحث‌های حقوقی از جانب آن‌ها گفته می‌شد.
 شما گفتید با یک فاصله‌ای وارد مذاکرات شدید. می‌دانید که این فاصله چه توافقاتی میان ایران و آمریکا صورت گرفته بوده است؟
نه خاطرم نیست.
 در این مقطعی که شما وارد شدید، مذاکرات در چه وضعیتی بود؟ دو طرف به نتیجه‌ای رسیده بودند؟
نه. موضوعاتی مورد بحث قرار گرفته بود. اما مطالب زیادی بحث نشده بود. تا قبل از ورود من به این مذاکرات، بحث بیانیه‌ها به صورت دیگری بود، اما بعد به این صورت فعلی در آمد و سه بیانیه نوشته شد.
 
این سوال را از این جهت پرسیدیم که آقای طباطبایی می‌گفتند که تیم مذاکره کننده ایرانی به الجزایری‌ها اعتماد داشتند و از آن‌ها می خواستند که به عنوان برادر مسلمان بگویند که ما چه چیزی را مطرح کنیم! مگر در این تیم حقوق‌دان نبود که بتواند منافع کشور را تشخیص دهد؟
اصلا چنین حرفی صحت ندارد. اشتباه ایشان در این بود که در زمانی که شهید رجایی در الجزایر بودند، اصلا چنین بحثی انجام نشد و اساسا بیانیه الجزایر در این کشور منعقد نشد! ایشان گفته‌اند «از طرف ایران آقایان بهزاد نبوی، گودرز افتخارجهرمی، پرویز ممقانی، مسعود بامداد نمایندگان بانک مرکزی و نماینده وزارت امور خارجه ایران آقای احمد عزیزی در جلسه مذاکرات در الجزایر شرکت کردند». ایشان همچنین گفته‌اند که در مذاکراتی که میان بهزاد نبوی و افتخار جهرمی به عنوان نمایندگان دولت ایران و وارن کریستوفر انجام شد توافقاتی صورت گرفت. این کذب محض است. اصلا چنین چیزی نبود. من یا بهزاد نبوی اصلا به الجزایر نرفتیم. هیچگاه بنده در جلسه‌ای که هیات آمریکایی بوده‌اند حضور نداشتم. در جلسات آخری هم که این بیانیه‌ها نهایی شد من اصلا حضور نداشتم و در تهران نبودم. من اصلا وارن کریستوفر را ندیدم. مسافرت خارج از کشور بودم!
 روند بیانیه الجزایر اینگونه بود که طرف ایرانی توافقش را به الجزایر اعلام میکرد، طرف آمریکایی هم نظرش اعلام میکرد و در نهایت الجزایر آنها را به عنوان یک بیانیه دو جانبه ارائه میداد. اصلا سفری به الجزایر برای امضای این بیانیه انجام نشد. یکی دیگر از اشتباهات آقای طباطبایی در مصاحبهشان هم این بود که بیان کردند آقای موسوی اردبیلی در آن زمان دادستان انقلاب بودند. در حالیکه آقای موسوی اردبیلی هیچگاه دادستان انقلاب نبودند. ایشان دادستان کل کشور بودند. دادستان انقلاب ابتدا آقای هادوی بعد مرحوم شهید قدوسی بود و بعد هم آقای لاجوردی بود.
 برگردیم به موضوع الجزایر. آیا به دلیل توافق مجزای ایران و آمریکا با آن متن، به این توافقنامه «بیانیه» گفته می‌شود نه «قرارداد»؟
بله. علت اینکه به این توافقات می‌گویند "بیانیه الجزایر" همین بود. موضوع قرارداد الجزایر در هیات دولت تصویب شده و هیات دولت به بهزاد نبوی نمایندگی داده بود که آن را امضا کند. از این رو آقای بهزاد نبوی به نمایندگی از دولت ایران، آن را امضا کرده و دولت الجزایر هم طی یک بیانیه‌ای اعلام کرد که ایران و آمریکا به این طریق به توافق رسیدند.
 
یعنی این توافق در دو نسخه دو زبانه بود؟
بله. هم نسخه فارسی بود هم انگلیسی. حالا ممکن است به گفته آقای طباطبایی، نسخه فارسی را آمریکایی‌ها امضا نکرده باشند اما هر دو یکی بود و تفاوتی نمیکرد.
 خاطرتان هست که از طرف آمریکا چه کسی این بیانیه را امضا کرد؟
گمان می کنم کریستوفر امضا کرده است.
 گفتید که شما در مراحل پایانی مذاکرات حضور نداشتید، حقوقدان دیگری در این جلسات بود؟
بله کارشناسان وزارت خارجه بودند. کمیته دعاوی هم همه موارد را بررسی می‌کرد. نماینده کمیته دعاوی همیشه در مذاکرات حضور داشت.
 این موضوع را از این جهت می‌پرسم که برخی معتقدند که در مذاکرات الجزایر کلاه بزرگی بر سر ایران رفته است.
راجع به بیانیه‌های الجزایر آقای بهزاد نبوی یک مقاله مفصلی در مجله سیاست خارجی وزارت امور خارجه نوشته است. آنچه که من باید بگویم این است که ایران در شرایط بسیار سختی بود. از یک طرف عراق به ایران حمله کرده و بخشی از کشور ما را تصرف کرده بود. از طرف دیگر تحریم‌هایی از جانب آمریکا علیه ما برقرار شده بود. علاوه بر این گروگان‌های آمریکایی هنوز در ایران بودند و دیگر آن اثر قبلی را برای ما نداشتند، بلکه برای ما زحمت بودند. به هرکجا که نمایندگان ایران مراجعه می‌کردند و می‌خواستند علیه عراق کاری بکنند، آن طرف‌ می‌گفت که شما قبل از عراق حقوق بین الملل را زیر پا گذاشتهاید. در چنین شرایطی بیانیه‌های الجزایر امضا شد. 
بخشی از مفاد بیانیه الجزایر به موضوع بازپرداخت وامهای اخذ شده از آمریکا مربوط بود. به گفته آقای طباطبایی «دولت جدید ایران می توانست از باز پرداخت این وام سر با ز زند، حتی اگر این وام به دولت ایران داده شده بود و دولت زمان شاه مسئولیت پرداخت آن را پذیرفته بود. دولت ایران می توانست به استناد قاعده فرس ماژور از باز پرداخت آن سر باز زند». پس چرا اینطور نشد؟
اصولا قاعده فورس ماژور ربطی به موضوع ندارد. دولتی که جانشین دولت دیگری می‌شود، متعهد است که تعهدات دولت قبلی را انجام دهد. بنابراین به هیچ وجه دولت ایران نمی‌توانست از بازپرداخت آن وام‌ها که دولت شاه گرفته یا تضمین کرده بود سرباز زند و قاعده فورس ماژور هم ارتباطی به موضوع ندارد.
پس قاعده فورس ماژور برای چه مواردی مطرح می‌شود؟
فرض کنید که متعهد شده‌اید که یک تن گندم به ساری و به کسی تحویل بدهید. یک مرتبه سیل می‌آید و همه راه‌ها مسدود می‌شود. می‌گویند تا زمانی که راه باز بشود از قاعده فورس ماژور استفاده می‌کنیم و نمی‌توانند بگویند که بیایید و غرامت بدهید. در این مدت شما مسئولیت ندارید.
وقتی رابطه ایران و آمریکا به کلی قطع شده است، نمی‌توان همچین ادعایی داشت؟
نه باید وام‌ها را پرداخت کرد و این ربطی به ارتباط دو کشور ندارد.
یک بخشی از سرمایه‌گذاری‌های آمریکا در ایران از طرف دولت این کشور نبوده، بلکه از طرف بخش خصوصی این کشور بوده است و آقای طباطبایی یکی از مقصران قطع رابطه دو کشور را این بخش خصوصی عنوان کردند که به آن‌ها لقب «سرمایه‌داران بی‌وطن آمریکا» را داده بودند. آنها چگونه میتوانستند از ایران خسارت بگیرند؟
 آن‌ها در آمریکا طرح دعوا کرده بودند و اموال ایران در آمریکا را توقیف کرده بودند. البته آقای طباطبایی به علت اینکه با بیت حضرت امام ارتباط داشتند در مسایل مختلف مداخله می‌کردند کما اینکه به گفته خودشان با هواپیماهای دولتی دربست به آلمان سفر می‌کردند و با کسانی در تماس بودند و مسائلی را می‌توانستند به عرض حضرت امام برسانند. حتی در یک مورد ادعا کرده بودند که می‌توانند سلاح و مهمات برای جنگ تهیه کنند و به دنبال این امر بودند که ظاهرا به نتیجه‌ای نرسید. در آن ماجرا مبالغ زیادی ارز کشور به هدر رفت و تا جایی که به خاطر دارم، پرونده ای هم برای ایشان در دادستانی تشکیل شد که میتونید شرح کامل آن را از خود ایشان بپرسید.
آقای شمس اردکانی می‌گفتند که آقای نبوی مخالف گفت و گو با آمریکا در دولت کارتر بودند. آقای طباطبایی هم از کسانی گفتند معتقد بودند بعد از شاه باید کارتر را هم ساقط کرد. حالا آقای نبوی امکان پاسخگویی ندارند شما چه پاسخی برای این دارید؟
بگذارید اول مطلبی را عرض کنم و آن اینکه آقای شمس اردکانی و آقای صادق طباطبایی، راجع به افرادی صحبت کردهاند که این افراد یا در قید حیات نیستند یا به علت زندانی بودن به خارج دسترسی ندارند که پاسخ آن‌ها را بدهند. بهتر این است که از نظر انسانی راجع به کسانی صحبت کنیم که قادر به پاسخگویی هستند. این خلاف انسانیت و مروت است که راجع به کسانی که از دنیا رفته‌اند یا قادر به پاسخگویی نیستند مطالبی بگوییم و اتهاماتی بزنیم. این امر از انسانیت و اسلامیت به دور است.
 و اما جواب سوال شما؛ وقتی که بحث مربوط به گروگان‌گیری در مجلس مطرح بود، بهزاد نبوی موافق بود که چهار شرط امام(ره) زودتر به وسیله مجلس تصویب بشود و به دولت ابلاغ شود. عده دیگری بودند که مجلس را ترک می‌کردند که جلسه تشکیل نشود.
 چه طیف‌هایی مجلس را ترک می‌کردند؟
یک طیف که از مجاهدین انقلاب اسلامی که جدا شده بودند. در حالی که بهزاد نبوی دنبال این بود که مجلس تشکیل بشود و نظر بدهد. 
یعنی برای آقای نبوی دولت کارتر یا ریگان برای مذاکره با ایران تفاوتی نمی‌کرد؟
نمی دانم. او می‌خواست که زودتر مجلس نظر بدهد.
می‌توانیم نتیجه بگیریم که اختلافات گروه‌های داخلی باعث شد که این مذاکرات به تعویق بیافتد؟
بله. بسیاری از کارها در جمهوری اسلامی در وقت خودش انجام نشده است. اگر کارها در وقت خود انجام می‌شد ما می‌توانستیم موفقیت‌های بیشتری داشته باشیم. وقتی که عراق به کویت حمله کرد وزیر خارجه کویت مثل یک بنده ذلیل به ایران می‌آمد. آیا ما از این استفاده کردیم؟ نه. الآن ما در مورد فلات قاره با کویت اختلاف داریم و حاضر نیستند با ما همکاری کنند. در حالی که در آن زمان هر قراردادی که به آن‌ها پیشنهاد می‌کردیم می‌پذیرفتند. در رابطه با دریای مازندران وقتی که موضوع فروپاشی اتحادیه شوروی مطرح بود و متزلزل بودند، می‌توانستیم بیشترین امتیاز را بگیریم. اما گذاشتیم که کشورهای اطراف دریای خزر به جای اتحاد شوروی، پنج کشور بشوند.
در مورد گروگان‌گیری هم همینطور است. اگر ما آن زمانی که مرحوم شهید رجایی به نیویورک رفت و کارتر مع الواسطه عاجزانه درخواست کرده بود که به این مطلب خاتمه بدهند اقدام شده بود، مسلما ما امتیازات بیشتری گرفته بودیم.
چرا این اتفاق آن موقع نیفتاد؟ شما در جریان درخواست آمریکا بودید؟
من شنیدم که پیغام آوردند که بیایید حل کنیم. نمی‌دانم چه کانال‌هایی بود ولی فکر می‌کنم به وسیله دبیرکل سازمان ملل متحد بود.
 شما با آقای رجایی درباره علت عدم پذیرش صحبت نکردید؟
من نه صحبتی نکردم. من وضعیت کشور را می‌دانستم. به هرحال آقای بنی‌صدر خود یک قطبی بود و حرف خود را می‌زد. از طرف دیگر رهبری یعنی امام بودند و امور در دست ایشان بود و کسی نمی‌توانست در برابر امام حرفی بزند. از طرف دیگر گروه‌های سیاسی مختلف بودند. دانشجویان پیرو خط امام خودشان یک قطب شده بودند.
راجع به مفاد بیانیه الجزایر کمی توضیح میدهید؟
بحث راجع به بیانیه الجزایر بحثی نیست که ما بخواهیم در چند دقیقه آن را بیان کنیم اما من می‌توانم از بیانیه‌های الجزایر به خوبی دفاع کنم. بیانیه‌های الجزایر قابل دفاع هستند. به خصوص با توجه به شرایطی که ما در آن شرایط بیانیه‌ها را امضا کردیم. در امضای بیانیه‌های الجزایر اولا آمریکا متعهد شد که دعوایی که در دیوان بین المللی دادگستری طرح کرده بود و در رسیدگی اولیه دولت ایران به وسیله دیوان مسئول شناخته شده بود آن دعوا پس گرفته شود. از سپرده‌های ایران در آن شرایطی که مشکلات شدید ارزی داشتیم چهار میلیارد دلار در اختیار دولت شهید رجایی قرار گرفت.
دعاوی ای که علیه ما در آمریکا تشکیل شده بود و دادخواست‌هایی که داده بودند همه پس گرفته و یا معلق شد. رسیدگی به این امر در لاهه و در جایی که یک داور ایرانی، یک داور آمریکایی و یک داور وسط رسیدگی کنند که به مراتب عادلانه تر از رسیدگی دادگاه‌های امریکا بود. دولت آمریکا متعهد شد که در امور داخلی ایران به هیچ وجه ( نظامی و غیر نظامی) مداخله نکند. وضعیت اموال ایران به قبل از مسئله گروگانگیری برگردد. دولت آمریکا متعهد شد که برای وصول اموال شاه به ایران کمک کند. همه این‌ها امتیازاتی بود که به ما دادند و ما توانستیم از آن‌ها استفاده کنیم.
 آقای صادق طباطبایی یک مطلبی گفته است که «تمام ایرانیانی که اینجا اموالشان مصادره شده بود تابعیتشان را تغییر داده و به عنوان اتباع آمریکا به دادگاه لاهه شکایت کردند و با حکم قاضی چند برابر پول آن را از حساب تنخواهی که توسط دولت الجزایر باز شده بود از محل دارایی‌های بلوکه شده ایران دریافت می‌کردند».
این حرف چند اشتباه دارد. اولا تمام کسانی که اموالشان مصادره شده بود نرفتند و شکایت نکردند. ثانیا تغییر تابعیت باید قبل از امضای بیانیه‌های الجزایر باشد که بتوانند طرح دعوا کنند و هیچکدام چند برابر پول نگرفتند. 128 نفراز دارندگان تابعیت مضاعف در لاهه طرح دعوا کردند. کل خواسته این‌ها 4 میلیارد و 300 میلیون دلار بابت اصل بود. کل محکومیت ایران بابت اصل از این 4 میلیارد و 300 میلیون دلار ، 49 میلیون دلار است.
یعنی ما 49 میلیون دلار بابت اصل محکوم شدیم. چطور ایشان می‌گویند چند برابر پول گرفتند؟
یکی از خواننده‌های ما هم درباره این حساب تنخواهی که در بانک مرکزی الجزایر باز شده است، پرسیده‌اند که ایران تا کی باید این 500 میلیون دلار را پرداخت کند؟
دولت آمریکا می‌گفت که در اینجا اموال ایران توقیف شده است وقتی بخواهیم این دعاوی را از دادگاه‌های امریکا پس بگیرم و به داوری لاهه بدهیم، برای اینکه سپرده‌های ایران را آزاد کنیم ناچار باید یک تضمینی داشته باشیم. همان یک میلیارد دلاری که گذاشتند آنجا (بانک مرکزی الجزایر) تضمینی بود برای این دعاوی. خوشبختانه یک اثر خوبی هم برای ما داشت. هر آمریکایی که در جایی طرح دعوا می‌کرد و مدعی می‌شد و می‌خواست اموال ایران را توقیف کند ما استدلال می کردیم که یک میلیارد دلار در بانک مرکزی الجزایر قرار داده شده است. بنابراین دادگاه دیگر اموال ایران را توقیف نمی کرد. با گذاشتن این یک میلیارد دلار اموال ایران در دنیا مصونیت پیدا کرد.
 این حساب توانست آن 10 میلیاردی که فرمودید آمریکا بلوکه کرده بود را آزاد کند؟
دولت آمریکا می‌گفت که ایران چند میلیارد از بانک‌های ما وام گرفته است. ما به اعتبار این سپرده‌ها بوده که به ایران وام دادیم. شما به ما یک تضمینی بدهید، ما همه حساب‌هایتان را آزاد می‌کنیم. تضمینی هم که عنوان شد این بود که یکی از بانک‌های مرکزی دنیا بیاید و بدهی‌های ایران را تضمین کند که اگر ایران، وام‌هایش را نداد، او بدهد. دولت ایران کوشش خود را کرد ولی هیچ بانک مرکزی معتبر خارجی حاضر نشد که بدهی‌های ایران را تضمین کند.
برای همین این تصمیم را شهید رجایی گرفت و گفت ما وام‌هایی که گرفته ایم را پس می دهیم. به همین اعتبار مبلغ 5 میلیارد دلار در حساب‌های آمریکا نگه داشتند که بازپرداخت وام‌ها بشود. بعد که وام‌ها بازپرداخت شد 1 میلیارد و 450میلیون دلار اضافه آمد که آمریکا به ایران داد.
 جمع این‌ها می‌شود 6 میلیارد! شما فرمودید که 10 میلیارد دلار بلوکه شده بود؟
یک میلیارد گذاشتند در بانک مرکزی الجزایر، 4 میلیارد روز اول به ایران دادند و 5 میلیارد هم در آمریکا نگه داشتند. از آن 5 میلیاردی هم که در آمریکا نگه داشتند، بعدا که این وام‌ها تسویه شد، یک میلیارد 450 میلیون دلار اضافه آمد و طبق رای دیوان داوری به ایران دادند.
ما طبق قرارداد الجزایر باید مدام حساب بانک مرکزی الجزایر را پر می‌کردیم. این روند همچنان ادامه دارد؟
این مبلغ مدتی است که پایین نیامده و دیگر نیازی به پرکردن آن نیست.
 مخالفان بیانیه الجزایر چه گروه‌هایی بودند؟ در سال‌های اخیر انتقادات زیادی به بیانیه‌ الجزایر شده است؟
 در سال‌های اخیر هرکس با بهزاد نبوی مخالف است با این بیانیه هم مخالفت کرده است. اما عموم مخالفت‌ها، مخالفت‌های سیاسی است. در آن زمان طرفداران دولت موقت با مرحوم شهید رجایی و بهزاد نبوی مخالف بودند. طرفداران آقای رییس جمهور(بنی صدر) هم با این‌ها مخالف بودند. مخالفین دیگری هم آن‌ها داشتند. این مخالفین مسلما می‌گویند که بیانیه‌ها به ضرر ایران تمام شده است. این مخالفت‌ها بیشتر جنبه سیاسی دارد اما اگر بیایند و بحث حقوقی بکنند و شرایط آن زمان را در نظر بگیرند منصفانه این هست که بگوییم در شرایط آن زمان بیانیه الجزایر مناسب بوده است.
 شما به عنوان یک حقوقدان چه انتقادی به بیانیه الجزایر دارید؟
البته انتقادهایی هست اما نه به آن معنا که بگوییم کلاه گشادی بر سر ایران رفته است. یک نکاتی هست که باید به آن توجه می‌شد اما هر مذاکره دو طرف دارد. باید طرف مقابل هم قبول کند. قرار داد که یک طرفه نبوده است.
اگر این قرارداد در زمان کارتر انجام می‌شد، خیلی تفاوت می‌کرد؟
البته بهتر بود این مذاکرات در زمان کارتر انجام می‌شد. ولی او در انتخابات شکست خورد. قطعا مذاکره در دولت کارتر با دولت ریگان تفاوت می‌کرد و احتمالا بیشتر به نفع ما می‌شد اما در شرایطی که این قرارداد امضا شد کارتر انتخاب نشده بود و ریگان پیروز رقابت انتخابات ریاست جمهوری آمریکا شده بود و چند روز بعد از آن می‌خواست به عنوان رییس جمهور سوگند یاد کند. او هم طوری عمل می‌کرد که گویی تا دندان مسلح است. بنابراین در آن شرایط بهتر از این نمی‌شد.
 آقای طباطبایی گفتند که بنی صدر در رابطه با بیانیه الجزایر از شهید رجایی شکایت کرد و یک جایی هم آقای نبوی مصاحبه کرده و گفته است که اینقدر درباره بیانیه الجزایر چرتکه نیاندازید؟
معلوم نیست که این حرف را زده باشد اما به هر حال بنی‌صدر در دادسرای تهران از آقای رجایی شکایت کرد.
 این شکایت به جایی هم رسید؟
این شکایت در شعبه 35 بازپرسی بود. شخصی هم به اسم دکتر رفعتی بازپرس آن بود. ایشان بازنشست شدند. من از نتیجه آن بی اطلاعم شما که خبرنگار هستید بروید ببینید بالاخره چه شده است. 


http://khabaronline.ir/detail/259259/Politics/parties