بررسی چهل سال تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
1- شکوفایی و اوج تاریخ شفاهی در ایران
اولین جلسه نشست «تاریخ زنده: بررسی چهل سال تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس» با حضور غلامرضا عزیزی و مرتضی رسولیپور، صبح سهشنبه نهم بهمن 1397 در سالن قصر شیرین موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس برگزار شد. در بخش نخست این گزارش متن گفتههای غلامرضا عزیزی، رئیس پژوهشکده اسناد و کتابخانه ملی ایران درباره موضوع نشست خواندید.
در ادامه مرتضی رسولیپور، پژوهشگر و نویسنده تاریخ گفت: «چند سال پیش مقالهای را برای همایش تاریخ شفاهی نوشتم که بنیاد شهید متولی برگزاری آن بود. در آنجا نگاه خودم را درباره تدوین و جمعآوری مطالبی که راجع به تاریخ شفاهی ایثارگران و رزمندگان است، گفتم.
هرگونه شناخت ما نسبت به رخدادهایی که به خصوص در دوران هشت ساله جنگ بهوجود آمد، مستلزم بازنگری است. دو رخداد مهم در ایران صورت گرفت و اتفاق افتاد: یکی انقلاب اسلامی و دیگری واقعه جنگ تحمیلی عراق علیه ایران. این دو واقعه کلیت هویت ملی مردم ایران را دستخوش تحول کرد. در چنین رخدادهایی، جنبههای درونی شخصیت آدمها مجالی برای بروز پیدا میکند. قبل از آن، به این صورت نداشتیم. شاید در دوره معاصر، دوره بعد از شهریور 1320 بود که مقداری، در پرتو آزادیهای نسبی فراهمشده در مدت 10 تا 12 سال، شرایطی پیش آمد که اسناد و مدارک از نو مورد بازیابی قرار گیرند. مهمترین دستاورد انقلاب اسلامی در تاریخنگاری، آزاد شدن اسناد و مدارک مربوط به دوران پهلوی بود. یعنی ما تا قبل از این که این اسناد را ببینیم، زیاد نمیدانستیم که در دربار پهلوی چه خبر است. به برکت آزاد شدن اسناد و از طرفی بیان خاطرات رجال پیش از انقلاب، چه در داخل و چه در خارج از کشور، ما این رژیم را بهتر شناختیم و مناسبات آن در خارج از ایران، مسائل درونی شخصیتهای مرتبط با تحولات، خاندان دربار و شخص شاه را بیشتر از زبان صاحبمنصبان رژیم پهلوی دانستیم. تا قبل از آن هر مقدار شناخت داشتیم، از زاویه دید منتقدان رژیم پهلوی بود. آن هم خوب بود، اما شناخت بعد ما نسبت به آن 37 سال، بیشتر از زبان صاحبمنصبان رژیم پهلوی بود که در قالب خاطرات یا تاریخ شفاهی مطالبی را مطرح و یک مجموعه صد جلدی را چاپ کردند.
اما آنچه که تاکنون در حوزه تاریخ شفاهی جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در مصاحبه با خانواده شهدا صورت گرفته، قابل قبول نیست! نگاهم از بیرون است، گرچه من هم از نسل انقلاب و از سال 1359-1360 در جبهه بودم و از شاهدان نزدیک شهادت مرحوم دکتر چمران بودم. آن چیزی که ما دیدیم با آن چیزی که منعکس شده، فاصله زیادی دارد. ما در اینجا مجموعاً از یک خانواده هستیم. این مقدار هزینههایی که صورت گرفته در باب جمعآوری اطلاعات از همسران شهید و فرزندان شهید، چه اندازه با واقعیت منطبق است و چه تناسبی با این هزینههای صورتگرفته دارد، بحثی است که میتواند موضوع یک تحقیق باشد. اما به اعتقاد من، ما باید هندسه معرفتی خودمان را نسبت به این تحول بزرگ تغییر دهیم. وقتی با خانوده یک شهید صحبت میشود، آیا همسر شهید را در ذیل یک شهید دیدید که آمدهاید و با او مصاحبه میکنید؟ یا به عنوان یک چهره مستقل دارید با او گفتوگو میکنید؟ با زنی که صاحب فرزندانی است که یکی از آنها شهید شده و دیگری عضو سازمان مجاهدین خلق است، چه میکنید؟ به عنوان مثال مادر شهید جهانآرا؛ ما چقدر آمدهایم با آن شخص بماهوشخص گفتوگو کنیم؟ زمانی که شما با آن شخص سخن میگویید و او را در ذیل آن شهید دیدید، آن بنده خدا نمیتواند سخنی بگوید. شما در وصیتنامه شهدا تا چه اندازه تفاوت میبینید؟ مانند یادداشتهایی است که پشت هم کپی شده است. اینها تا چه اندازه بازگوکننده واقعیتهایی است که در جامعه با آنها درگیر بودیم. آیا صحبت کردهایم که این مادر که فرزندش را به جبهه فرستاده است، چه دغدغههایی در آن دوره داشته است؟ چه اندازه غم از دست دادن فرزند برایش اهمیت داشته و ما بتوانیم آنها را منعکس کنیم؟ همه افتخار کردهاند و ما این را به طور مداوم تکرار میکنیم. این کارها هیچ سوژهای برای کارهای روانشناسی و برای درست کردن فیلم به دست نمیدهد.
من اعتقادم این است که تفکر شکل نمیگیرد مگر در قالب یک گفتوگو. تفکر خصیصه گفتوگویی دارد. شما اگر آثار افلاطون را ملاحظه کنید، غیر از نامههایش، تمام کارهای افلاطون گفتوگو با افراد است. در گفتوگو موضوعات محوریت پیدا میکنند. گفتوگو یعنی با غیر سخن گفتن، یعنی کسی که مثل من نمیاندیشد. مصاحبههایی که در تلویزیون صورت میگیرد، جنبه تأییدی و تکمیلی دارد. من نمیآیم با شخصی که مثل من فکر نمیکند گفتوگو کنم. تفکر زمانی شکل میگیرد که دو طرز تفکر و دو نوع نگرش به چالش بیفتند و مردمی که مخاطب هستند، نگرشهای خودشان را در این تصاویر ببینند. تاریخ شفاهی، مصاحبه مطبوعاتی نیست، باید به پژوهشهای تاریخی و فرهنگی کمک کند، به حل مسئله کمک کند. هیچ کشف و شهود تاریخی صورت نمیگیرد مگر این که ما آن را بر پرسشهایی اساسی مبتنی کنیم. اصلاً تفاوت محصولات اهل تحقیق به واسطه پرسشهایی است که با آنها شروع میکنند؛ این که شما میخواهید در مورد چه موضوعی صحبت کنید و در صدد حل چه مسئلهای هستید؟ هر تحقیقی بر این اساس استوار میشود و بنا بر این که سؤالم چه است، نتایجی که به دست میآورم، با نتایج فلان محقق متفاوت میشود.
ما وقتی با خانواده شهدا و ایثارگران صحبت میکنیم، باید چیزی در سخنان آنها باشد که من آن را نمیدانم و اگر شما آن را پیدا کردید، کارتان نمره خوبی دارد، در غیر این صورت کاری تکراری کردهاید. به عنوان مثال مفهوم ایثار در گفتمان فرهنگی و اجتماعی ما در سالهای دهه 60 شمسی با دهههای 80 و 90 چه تفاوتی کرده است؟ آیا در این حوزه تحقیقی شد؟ آیا پرسش کردید که آن زمان شما در مورد ایثار چه فکر میکردید و چه نظری داشتید و ما که نسل جنگ بودیم چگونه فکر میکردیم؟ نمیتوانیم بگوییم که مردم و فرزندان و جوانان ما در دهه 90 از خودگذشتگی ندارند. من فکر میکنم که امروز با این تحولات من باید بنشینم و فقط از فرزندم چیزهایی یاد بگیرم. شناخت آنها - نسبت به من - به مراتب در دستیابی به اطلاعات بیشتر است. آنها به راحتی با حاق مطلب آشنا میشوند. ما تا چه اندازه اینها را میدانیم؟ ما نمیتوانیم بگوییم که آنها امروز از فضای معرفتی و جنگ دور شدهاند. سخن و بیان و درک اینها از جامعه چگونه است و من چقدر با ادبیات فکری آنها آَشنا هستم و چقدر توانستم خودم را با آنها آشنا کنم؟ ما در این زمینهها ضعف داریم. ما با نگاه دهه 60 میخواهیم با مشکلات دهه 90 برخورد کرده و آنها را حل کنیم که شدنی نیست. آیا این حرف درست است که بگوییم آرمانگرایی بچههای دهه 60 بیشتر از آرمانگرایی بچههای ما در دهه 90 است؟ این که استادان دانشگاه و کسانی که اظهار نظر میکنند و میگویند در گذشته متدینتر بودیم و امروز اعتقادات دینیمان ضعیفتر شده است، مبتنی بر کدام نگرش استقرایی است؟ شما تحقیق کردهاید؟ یا مِن عِندی سخن میگویید؟ به نظر من این حرفهایشان من عندی است. پس خانواده شهدا و ایثارگران مفهومی کلی نیستند که ما این مفهوم را بگیریم و در هر زمان و هر شرایط و اوضاع و مقتضیاتی برخوردی واحد با آنها داشته باشیم. نمیدانم تا چه اندازه اطلاعات به دست آمده از شهدا، جانبازان، رزمندگان و مفقودان در بانکهای اطلاعاتی ثبت شده است؛ به طوری که برای محققان قابل دسترسی باشد. اطلاعاتی که به دست آمده پاسخگوی پرسش محققان نیست.»
رسولیپور در ادامه گفت: «تاریخ شفاهی مفهومی جدا از تاریخ ندارد. کسانی که در مورد مبانی نظری تاریخ شفاهی نظر میدهند، مانند این است که تاریخ، یک موضوع و تاریخ شفاهی موضوعی دیگر است؛ این از بیخ و بنیان نادرست است. تاریخ شفاهی هم همان تاریخ است، منتهی دستیابی به اطلاعات از طریق گفتوگو، به نظر شیوهای است که ما را بهتر به مقصد میرساند. قبل از ایمانوئل کانت، مفهوم تاریخ با مفهوم امروزی کاملاً متفاوت بود. در گذشته میگفتند که تاریخ یا واقعه به معنی عکسی است که ما از یک رخداد میگیریم. در صورتی که امروز تاریخ اینگونه معنایی ندارد. هر قدر که شما به یک رخداد نزدیک باشید، به معنی این نیست که شما آن واقعه را بهتر میشناسید. همین عزاداریهای سیدالشهدا(ع) در قرنهای نوزدهم و بیستم هم بود. در سالهای نیمه دهههای 40 و 50 خورشیدی تفسیری از واقعه عاشورا شد که منجر به یک جنبش اجتماعی شد. یعنی از آن انقلاب بیرون آمد. شما با تفکر قرن نوزدهمی نسبت به عاشورا انقلاب نمیکردید. این به معنی این است که کسانی که در وقایع کودتای 28 مرداد و دوران ملیشدن نفت بودند، معلوم نیست که شناختشان از تحولات آن زمان بیشتر از من و شما باشد و این نکته بسیار مهمی است. بر این اساس گفته میشود که رخداد در تفکر مدرن به معنی انداختن سنگی در حوضچه آبی است؛ وقتی سنگ را در آب ساکن میاندازید، موج ایجاد میشود و دایرههایی گستردهتر نسبت به آن مرکز به وجود میآید. بسته به این که شما در کدام پله از عصر و زمان به آن رخداد نگاه میکنید، نگاهتان متفاوت است. این تاریخنگری و تاریخ شفاهی به ما کمک میکنند که با جمعآوری روایتهای متفاوت از رخدادی که در گذشته صورت گرفته، از آن شناخت بهتری پیدا کنیم. اگر واقعه زبان داشت که مشکل حل بود. تمام مسئله اینجاست که واقعه زبان ندارد که خودش را توضیح دهد و چون ندارد، ما آن را توضیح میدهیم. ما هم مجموعهای از نفسانیات هستیم و به مناسبات، دوستیها و دشمنیها آلوده هستیم. بنابراین مورخ با آوردن شواهد سندی و داشتن تواتر در تاریخ نگاری این مسئله را مورد سنجش قرار میدهد.»
سایت تاریخ شفاهی ایران،
نظرات