مروری بر حوادث کردستان در تابستان سال 1358

چگونگی شروع بحران در مهاباد

شرح اشغال و بازپس گیری پادگان مهاباد  


چگونگی شروع بحران در مهاباد

از نظر کومله، کردستان و دیگر مناطق کردنشین سرزمین اشغال شده توسط دشمن بود که باید طی یک جنگ فرسایشی و بلندمدت آزاد می‌شد بنابراین تشکیل ارتش خلق در دستور کار کومله قرار گرفت از این رو اعلام داشت: «از کسانی که در شهر و دهات اسلحه در اختیار دارند دعوت می‌نماییم به ما ملحق شوند تا آنها را سازمان‌دهی کنیم که به صورت نیروهای منظم و سازمان‌یافته درآیند و پراکنده نباشند.» کومله نوشت: «شهر و ده باید به صورت گورستان دشمن درآید. مقاومت در شهر... باید کماکان ادامه یافته و نیروهای فاشیستی را به ستوه درآورد.»مردم عادی درشهر وروستا موظف شدند«مایحتاج پیشمرگه‌ها را فراهم کنند و از این طریق جنبش توده‌ای و همگانی شود.» نیروهای مترقی هم باید «نیروهای مزدور را شناسایی و به قتل» می‌رساندند. این اطلاعیه از وقوع جنگی بی‌وقفه و خشونت‌بار حکایت می‌کرد و به تعبیر بلوریان «جنگ پاوه به مناطق دیگر کردستان توسعه یافت.»

بلافاصله حملات به واحدهای ارتش آغاز شد. در بعدازظهر روز سی‌ام مردادماه، در پنج کیلومتری سقز، گروه‌های مسلح به یک گردان اعزامی ارتش از سنندج حمله کردند. تعدادی از دو طرف کشته و زخمی شدند.

پس از جنگ پاوه ابوشریف، فرمانده عملیات سپاه پاسداران، اعلام کرد به زودی پادگان مهاباد از حزب دمکرات بازپس گرفته خواهد شد. این خبر از برنامه‌ریزی سپاه پاسداران و ارتش برای منظور فوق حکایت می‌کرد. پیش از این دولت موقت تلاش کرده بود پادگان را با مدارا و بدون توسل به لشکرکشی از حزب دمکرات بازپس گیرد. غنی بلوریان با انتقاد از عبدالله حسن‌زاده، که در خاطرات خود موضوع با این اهمیت را «که یکی از بندهای اصلی اختلاف بین حزب دمکرات و دولت و دلیل اصلی جنگ حزب و حکومت به شمار» می‌رفت، از قلم انداخته و نادیده گرفته، در این باره چنین توضیح می‌دهد: یک روز دکتر قاسملو تلفنی به من خبر داد و گفت: قرار است چند افسر ارتش پیش حزب بیایند و به نمایندگی دولت، درباره پادگان مهاباد با من گفتگو نمایند. نامبرده در ادامه حرفش گفت: به خاطر اینکه سروصدا ایجاد نشود و واقعه ناخوش‌آیندی به وقوع نپیوندد، خوبست خودت مواظب‌شان باشی. من با قاسملو توافق کردم و به همراه چند نفر پیشمرگ به استقبال مهمانان به جاده ارومیه رفتم و از نزدیک اردوی کار، مهمانان را تحویل گرفتم و به دفتر حزب که در خانه خداپرست بود آوردم. افسران هفت نفر بودند و سرهنگ سیستانی فرماندهی آنها را به عهده داشت. بقیه غیر از سرهنگ زرکش و یک سرهنگ دیگر درجه سرگردی داشتند. سرهنگ سیستانی رئیس این هیأت به قاسملو گفت: ما از طرف فرماندهی ارتش پیش حزب دمکرات آمده‌ایم تا بلکه سربازخانه مهاباد را تحویل بگیریم. شما می‌دانید پادگان خالی است و چیزی در آن نمانده است که به درد کسی بخورد. قاسملو در پاسخ گفت: چون مردم پادگانها را جزو نشانه و آثار رژیم پهلوی شناخته‌اند، آنجا را اشغال کرده‌اند و این پادگان نیز مثل اکثریت پادگانهای تهران به دست مردم عادی اشغال شده. شاید تعدادی چنین اعتقادی نداشتند و فقط به خاطر غارت پادگانها به آنجا یورش برده باشند. شما لازم است بدانید قبل از اینکه مردم مهاباد به پادگان حمله ببرند، اکثریت افسران و درجه‌داران و سربازان، پادگان را ترک کرده و فرار کرده بودند. شیخ‌عزالدین و یکی از اعضای حزب دمکرات که محمدامین سراجی نام داشت، برای جلوگیری از غارت پادگان به آنجا رفتند ولی موفق نشدند مردم را از آنجا دور کنند، این رفیق ما کاک غنی بلوریان از طریق رادیو تلویزیون مهاباد از مردم درخواست کرد به پادگان نزدیک نشوند و به پادگان حمله نکنند، نوار صحبت‌های کاک غنی موجود است و می‌توانید بشنوید. چون پادگان تخلیه شده بود، ما نتوانستیم برای مقابله با این واقعه بزرگ به سرعت نیروی مسلح بفرستیم، تا جلوی غارت را بگیریم ولی ما نگذاشتیم مردم ساختمانهای پادگان را ویران کنند و آتش کینه خود را از حکومت دیکتاتوری پهلوی خاموش نمایند. حزب ساختمانها را حفظ کرده و حال ما دوست داریم این پادگان نباشد و محل و ساختمان آن در اختیار دانشگاه آزاد مهاباد گذاشته شود. شما می‌توانید بین جاده ارومیه- مهاباد در نزدیکی روستای یوسف کندی که در پانزده کیلومتری مهاباد واقع شده، پادگان جدیدی بسازید، سیستانی گفت: حرف‌هایت خیلی منطقی می‌باشد ولی برای اینکه به آبروی ارتش لطمه وارد نشود، اجازه بدهید ما یک یگان مهندسی به مهاباد بفرستیم تا پادگان جدیدی در جایی که شما اشاره کردی بسازند و پادگان فعلی به دانشگاه آزاد تحویل شود. اگر شما خودتان این کار را بکنید شاید نتوانید مسئله را به طور کامل حل کنید و شاید دشمنی بین حزب دمکرات و ارتش و دولت به طور کامل ریشه‌کن نشود و شما نیز از این امر سود نخواهید برد. دکتر قاسملو در پاسخ اعلام داشت: این پادگان به دست مردم از بین رفته و مردم کردستان اجازه نمی‌دهند یک بار دیگر پادگان مهاباد سربازی به خود ببیند. [سرهنگ سیستانی گفت]: مردم آشوب و جنگ نمی‌خواهند، اگر از مردم نظرخواهی شود بدون شک آنها حرف ما را خواهند پذیرفت. دکتر قاسملو پاسخ داد و گفت:

اینجا در حوزه قدرت حزب دمکرات است و رفراندوم شما را لازم ندارد! سپس قاسملو رو به من کرد و گفت نظر شما چیست؟ گفتم:

نظر من این است که به خاطر یک پادگان خالی بی‌ثمر اختلاف ایجاد نکنیم، حال که دولت با فرستادن این هیأت می‌خواهد راهی برای حل مسئله پیدا کند، بهتر این است که ما اوضاع را آشفته نکنیم و عاقلانه تصمیم بگیریم، دکتر قاسملو در پاسخ من گفت:

پادگانهای سراسر ایران غارت شده است و ناهماهنگی و اختلاف به وجود آمده است. من در جواب گفتم:

کردستان با تهران و شهرهای دیگر فرق دارد.

قاسملو بدین طریق به هیأت نمایندگی پاسخ منفی داد.

اما این بار دولت تصمیم داشت به هر طریق ممکن پادگان را از حزب دمکرات بازپس گیرد. پادگان نماد ارتش و اقتدار هر حکومتی است. اشغال و تصرف آن توسط گروه‌های سیاسی نه تنها به این اقتدار آسیب وارد می‌کرد بلکه از جداسری نیز حکایت داشت.

قاسملو سرگشته و سرگردان به نظر می‌رسید. از یک‌سو نشانه‌هایی بروز می‌داد که خواهان جنگ با حکومت نیست و از سوی دیگر جاه‌طلبی او مانع می‌شد که تصمیم درستی اتخاذ کند. گویا این نوع جاه‌طلبی‌ها خصلت ذاتی قاسملو بود که اطرافیانش را هم به ستوه آورده بود و از آن شکوه می‌کردند. غنی بلوریان درباره وی نوشت: «نامبرده از نظر کار حزبی، انسانی بی شخصیت و خودرأی بود.» بلوریان با اشاره به اینکه قاسملو مدتی در حول و حوش کمیته مرکزی حزب توده، کادر زیردست حمید صفری بوده است، رفتارهای قاسملو را به رفتارهای حمید صفری تشبیه می‌کند. بلوریان صفری را «انسانی خودرأی و دیکتاتور» می‌دانست. نورالدین کیانوری دبیر اول حزب توده نیز که سالیان دراز با صفری همراه بوده وی را «فردی به تمام معنا قالتاق و شارلاتان» می‌شناخت. اکنون اراده حزب دمکرات در اختیار فردی قرار گرفته بود که به تعبیر بلوریان «انسانی بی‌شخصیت و خودرأی» و تحت‌تأثیر «فردی به‌تمام‌معنا قالتاق و شارلاتان» بود. بنابراین عجیب نیست که برای یک بار دیگر نیز این فرصت را از دست حزب که بتواند با دولت موقت بازرگان به مذاکره ادامه دهد» بگیرد.

حزب دمکرات مدتی پیش از طریق حزب توده از برنامه بازپس‌گیری پادگان مطلع شده بود. در اوایل شهریور علی گلاویژ، عضو کمیته مرکزی حزب توده، به غنی بلوریان اطلاع داد که رضا شلتوکی، عضو دیگر حزب توده، به مهاباد سفر کرده و مایل است یکی از اعضای دفتر سیاسی حزب دمکرات را پنهانی ملاقات کند. بلوریان موضوع را با قاسملو در جریان گذاشت. قاسملو به بلوریان پیشنهاد کرد که خود به دیدار شلتوکی برود. در این دیدار شلتوکی به بلوریان گفت: «بر اساس اطلاعات ما، ارتش در تدارک لشکرکشی به مهاباد است و می‌خواهد اگر با جنگ هم شده پادگان را بازپس گیرد. ارتش می‌خواهد خیلی محرمانه از طریق جاده ارومیه و میاندوآب خودش را به مهاباد برساند... به همین دلیل لازم است هوشیار باشید و به دام نیفتید.» بلوریان موضوع را به اطلاع قاسملو رساند. قاسملو اطمینان داشت که حزب توده از طریق نفوذی‌های خود در ارتش این خبر را به دست آورده است. چون انتشار این خبر می‌توانست به حزب توده و نفوذی‌هایش لطمه بزند ترجیح داده شد موضوع به نحوی در دفتر سیاسی مطرح و درباره آن چاره‌اندیشی شود. دفتر سیاسی تصمیم به تخلیه مهاباد گرفت. مدتی بعد ارتش وارد مهاباد شد. بلوریان می‌نویسد: من در روستای نستان بودم که خبر آوردند مهاباد اشغال شده و ملاشیخ‌عزالدین به نستان آمده. من و چند تن از رفقا به استقبال شیخ‌عزالدین رفتیم. نامبرده قبل از سلام و احوالپرسی گفت: کاک غنی، حال دیگر نه تنها باید از عراق اسلحه بگیریم بلکه باید دست نیاز به سوی ترکیه و ناتو هم دراز کنیم. من در دلم به گفته شیخ‌عزالدین خندیدم. نامبرده با کومله برای فریب مردم اعلام می‌کردند و می‌گفتند حزب دمکرات نوکر بعث عراق است. آنها ارتباط حزب دمکرات و بعث عراق را بد می‌دانستند، در حالی که حال شیخ نه تنها نظرش در مورد بعث عوض شده بود بلکه در جهت ایجاد ارتباط با ترکیه و ناتو نیز تلاش می‌کرد و بعداً بر اساس بیانیه‌ای که یکی از اعضای دفتر شیخ‌عزالدین منتشر کرد، گفته شد نامبرده به نام رهبر جنبش سیاسی مذهبی کردستان پول زیادی از عربستان سعودی گرفته و به مصرف زندگی خصوصی خود رسانده است.

خارج شدن تعداد زیادی از مردم از شهر مهاباد، آشفتگی بزرگی ایجاد کرد. افرادی که در دوره حاکمیت حزب در شهر مهاباد طپانچه می‌بستند و کلاشینکف بر دوش می‌انداختند به هنگام اشغال مهاباد با اسلحه و بدون اسلحه فرار کردند و پس از چند روز به مهاباد برگشتند و ساکت و آرام سر جای خود نشستند.

از نیت حزب توده در آگاه‌سازی حزب دمکرات از لشکرکشی قریب‌الوقوع ارتش برای بازپس‌گیری پادگان بی‌اطلاع هستیم. مقصود شلتوکی از این جمله که «هوشیار باشید و به دام نیفتید» چه می‌توانست باشد؟ آیا حزب توده به حزب دمکرات هشدار می‌داد که پیشمرگ‌های خود را برای جنگ آماده کنند؟ و یا آنکه ناصحانه می‌خواست حزب دمکرات بدون مقاومت پادگان را تحویل دهد تا امکان فعالیت خود را از دست ندهد؟ قاسملو که اطمینان داشت حزب توده این خبر را از طریق نفوذی‌های خود در ارتش بدست آورده، آن را قطعی تلقی کرده و در جلسه دفتر سیاسی مطرح کرد. دفتر سیاسی تصمیم به تخلیه مهاباد گرفت. پاسخ قاسملو به نمایندگان ارتش که برای تحویل گرفتن پادگان مهاباد به نزد وی رفته بودند فقط از بی‌درایتی وخودرأیی یک رهبر حزبی می‌تواند حکایت کند. معلوم نیست چرا قاسملو به موقع «عاقلانه» تصمیم نگرفت و پادگان را بنا به درخواست ارتش تحویل نداد که اکنون با «آشفته کردن» اوضاع مجبور به ترک مهاباد شود و هرگونه راه‌حل سیاسی را مسدود کند؟

قاسملو براستی بر این پندار بود که کردستان «در حوزه قدرت حزب دمکرات است.» حزب دمکرات هم، مهاباد را منطقه «آزاد شده» فرض می‌کرد. حزب در آنجا حاکمیت مطلق داشت، مردم آزادانه با خود اسلحه حمل می‌کردند و حتی ارتش نیز حق جابجایی و نقل و انتقال در آن محدوده را نداشت؛ از این رو غنی بلوریان ورود ارتش به مهاباد را به «اشغال» آن شهر تعبیر می‌کند. اگر بلوریان چنانکه ادعا می‌کند خواهان تحویل پادگان به ارتش بود دیگر اشغال شهر چه معنا می‌تواند داشته باشد؟ اگر در قلمرو حاکمیت یک کشور، ارتش آن کشور حق نقل‌وانتقال را نداشته باشد سخن گفتن از حاکمیت ملی که حزب دمکرات بارها از آن سخن می‌گفت بی‌معناست.

برای بازپس‌گیری پادگان حتی یک تیر شلیک نشد. با به پایان رسیدن آنچه که بلوریان آن را «دوره حاکمیت حزب در شهر مهاباد» می‌خواند و بازگشت مردم به شهر و عادی‌شدن روال زندگی که نشان می‌داد که مردم مهاباد به‌هیچ‌وجه خواهان جنگ و درگیری نبودند؛ بلکه زندگی «ساکت و آرام» را جست‌وجو می‌کردند، اعضای حزب در منطقه سردشت در روستای بنو خلف و کانی‌زرد یکدیگر را یافتند تا درباره آینده مشورت کنند. قاسملو که می‌دانست «حزب، سازمانی برای نیروی مسلح نداشت که به آن بنازد و به آن دلگرمی داشته باشد» پیشنهاد کرد تا به جلال طالبانی و حزب شیوعی [کمونیست] کردستان عراق پناه ببرند.

در ملاقاتی که اعضای دفتر سیاسی حزب در بنوخلف با طالبانی و ابوجمیل، فرمانده نیروی پیشمرگ حزب شیوعی، داشتند قاسملو نیاز حزب به دریافت کمک را اعلام کرد. جلال طالبانی در پاسخ گفت اتحادیه میهنی از نظر اسلحه مشکل دارد ولی می‌تواند چند فرمانده نظامی خبره در اختیار حزب قرار دهد تا پیشمرگان حزب را آموزش بدهند. قاسملو، که مشاهده کرد نمی‌تواند کمکی از اتحادیه میهنی و حزب شیوعی دریافت کند، گفت: «اگر شما نمی‌توانید به ما کمک کنید، رژیم عراق به ما سفارش فرستاده و می‌خواهد کمکمان بکند.» جلال طالبانی و ابوجمیل، قاسملو را از نزدیک شدن به حکومت بعث عراق برحذر داشتند. اما قاسملو بر خواست خود پافشاری کرد و بالاخره آن دو رضایت دادند که حزب فقط در یک نوبت فهرستی از نیازمندی‌های خود را به رژیم بعث ارائه دهد.

پس از آنکه طالبانی و ابوجمیل رفتند، اینک نوبت غنی بلوریان بود که به قاسملو بابت ارتباط پنهانی با رژیم بعث عراق اعتراض کند. او به قاسملو گفت:

من بیش از تمامی دشمنانم با بعث دشمن هستم و تو خودت آگاه‌تر از من هستی و می‌دانی رژیم بعث عراق و صدام چه بلایی بر سر برادران کرد ما در عراق آورده است. پس از کوچانیدن صدها هزار نفر و آواره کردن بیش از دویست‌هزار نفر در ایران و کشورهای دیگر، تو چگونه به یک چنین دشمن خونخواری متکی می‌شوی؟

پاسخ قاسملو این بود که در سیاست این امور عادی است. شاید اصرار قاسملو برای جلب حمایت رژیم عراق بدان سبب بود که وی در همین ایام با رهبران آن حکومت به توافق رسیده بود. یک سازمان رسمی اسرائیلی از یک منبع نزدیک به محافل دولتی عراق در اوائل مهرماه 1358 گزارش کرد «مذاکرات بین دولت عراق و دبیرکل حزب دموکرات کردستان ایران، عبدالرحمن قاسملو، با موفقیت انجام شد.» توافق قاسملو با دولت عراق موجب گردید که چند ماه بعد، وی پیشنهاد نماینده امام خمینی، حجت‌الاسلام شیخ‌حسین کرمانی، را مبنی بر حفاظت از مرزها نپذیرد. حجت‌الاسلام شیخ‌حسین کرمانی که در زمستان 58 به مهاباد رفته بود خطاب به قاسملو گفت: من نماینده مستقیم (امام) خمینی هستم! شما باید چنین فکر کنید که من (امام) خمینی هستم و آمده‌ام در اینجا، با شما نشسته‌ام و مذاکره می‌کنم، آیت‌الله خمینی اختیار تام به من داده که با شما به توافق برسم، نامبرده مصوبات مرا قبول می‌کند. پس بهتر است من اشاره به صحبت‌های آن بزرگوار بکنم تا شما بدانید ایشان درباره شما چگونه فکر می‌کنند.»

نامبرده گفته‌های (امام) خمینی را برای ما شرح داد و گفت: «من بر این اعتقاد هستم که شما وابسته به رژیم عراق هستید و اسلحه و پول و حتی سوخت از عراق می‌گیرید. ما عکس قسمتی از وسایلی را که شما از عراق گرفته‌اید داریم. ما این عکس‌ها را با هواپیما گرفته‌ایم و به غیر از آن، اطلاعات دیگری نیز در دست داریم که نمی‌توانید آنها را حاشا کنید و خوب می‌دانیم رژیم عراق شما را علیه جمهوری اسلامی تحریک می‌کند. به همین دلیل ما به شما اعتماد نداریم و فکر می‌کنیم شما خواسته‌های خودتان را مطرح نمی‌کنید، بلکه برنامه رژیم عراق را در کشور خودتان، که ایران است، اجرا می‌کنید. با توجه به این، ما چگونه می‌توانیم به حزب دمکرات اعتماد کنیم؟»

آیت‌الله کرمانی به حرف‌های خود ادامه داد و گفت: «گفتم، عدم توافق ما برمی‌گردد به نداشتن اعتماد به شما! برای اینکه حکومت جمهوری اسلامی به شما اعتماد کند و بداند شما به راستی ایرانی هستید و خواسته‌های خاص خودتان را مطرح می‌کنید و تحت نفوذ رژیم عراق نیستید، پیشنهادی به شما می‌کنم اگر شما این پیشنهاد ما را قبول کنید، ما مطمئن می‌شویم که شما یک حزب مستقل هستید و خودتان تصمیم می‌گیرید و به بغداد وابسته نیستید!» آیت‌الله کرمانی پس از تنفس کوتاهی گفت: «به شما پیشنهاد می‌کنم به مدت یک سال، فقط برای مدت یک سال مسئولیت حفظ و حراست از مرزهای ایران را که در دست خود شماست به عهده بگیرید و این مرزها را از حمله بیگانگان و نفوذ دارودسته دشمن به داخل خاک ایران حفظ کنید و همه نیروهای مسلح خود را آماده دفاع از کشور خودتان کنید. حکومت جمهوری اسلامی نیازهای شما را به اسلحه تأمین می‌کند و خواسته‌هایتان را تعهد می‌کند، خودتان تعیین کنید که به چه چیزی نیاز دارید، هیچ نیروی ارتشی به غیر از تعدادی که امروزه در این منطقه است به اینجا اعزام نخواهد شد و آنها نیز اجازه نخواهند داشت که در امور شما دخالت کنند. پذیرش این پیشنهاد از سوی شما موجب اطمینان ما به شما خواهد شد. سپس اگر پس از گذشت این یک سال، ما اکثریت خواسته‌های شما را اجرا نکردیم و تعهدات خودمان را عملی نکردیم، شما می‌توانید لوله اسلحه‌هایی را که خودمان به شما داده‌ایم به طرف ما بگیرید. شما نباید هیچ‌وقت نگران این باشید که رژیم عراق برای همیشه از شما روی برگرداند. او برای رسیدن به اهداف خود به شما نیازمند است و باز هم علیه ما از شما پشتیبانی خواهد کرد و شما نیز رژیم عراق را از دست نخواهید داد، دیگر خودتان می‌دانید که چه جوابی بدهید، اگر پیشنهادهای مرا قبول نکنید خیلی سخت است، که ما به توافق برسیم!»

پس از اتمام سخنان آیت‌الله کرمانی، من رو به قاسملو و ملاعبدالله کرده و گفتم: به نظر من پیشنهادش بد نیست. ما می‌توانیم در مدت این یک سال پیشمرگان و کادرهای خود را آموزش بدهیم و در همین مدت نیز برای ما روشن خواهد شد که رژیم اسلامی چقدر قابل اعتماد است و آیا می‌توان به او اطمینان کرد یا نه. قبل از اینکه قاسملو جواب مرا بدهد، ملاعبدالله به حرف آمد و چون‌که هیچ‌وقت دوست نداشت به من بگوید «مامه» گفت: «کاک غنی این درست است ولی زمانی قابل اجرا می‌باشد که جمهوری اسلامی اول خواسته‌های ما را قبول کند و در قانون اساسی ایران بگنجاند تا بعداً درباره این پیشنهادها توافق کنیم.»   

روز بعد هنگامی که غنی بلوریان از قاسملو پرسید چرا پیشنهاد آیت‌الله کرمانی را نپذیرفته است، او گفت: «هدف آیت‌الله کرمانی این بود که ما پل‌های پشت سر خود را خراب کنیم.»

شاید غنی بلوریان در آن زمان نمی‌دانست که قاسملو با حکومت عراق به توافقاتی دست یافته است. مواجهه بلوریان با ارتباط قاسملو با رژیم بعث عراق ناباورانه بود: «هنوز نیز برای من معلوم نشد چرا این قدر حلقه به گوش بعث بود و در برابر این رژیم سر تعظیم فرود آورد.»

قاسملو، که موجودیت حزب دمکرات را در خطر می‌دید، چاره‌ای جز پناه بردن به حزب بعث نیافت. وی «لیست بلندبالایی آماده کرد و برای رژیم بعث فرستاد.» اما طبق ادعای بلوریان «رژیم بغداد شاید حدود یک‌صدم خواسته‌ها را [هم] تأمین نکرد.» دفتر سیاسی حزب همچنین تصمیم گرفت عده‌ای را برای آموزش نظامی به عراق اعزام کند. این گروه به قلعه دیزه، از روستاهای عراق، رفتند. مدتی بعد بلوریان برای بازدید به قلعه‌دیزه رفت. آنها گفتند: «حدود یک ماه است ما را در یک طویله انداخته‌اند و گاه گاه یک گروهبان عراقی می‌آید و روش کار با کلاشینکف را آموزش می‌دهد.»


نادری،محمود:حزب دموکرات کردستان،موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی ، تهران زمستان 1394، ص، 276 تا 285 .