ترور آیت‌الله اشرفی اصفهانی به روایت شاهدان عینی


ترور آیت‌الله اشرفی اصفهانی به روایت شاهدان عینی

آیت‌الله عطاءالله اشرفی اصفهانی، روحانی برجسته و فعال انقلابی، در یکی از حساس‌ترین مقاطع پس از انقلاب، نقشی کلیدی در افشای خط انحرافی بنی‌صدر ایفا کرد. او در صدور اعلامیه مشترک ائمه جمعه پس از عزل بنی‌صدر نقش مهمی داشت. این اعلامیه صراحتاً بر نامطلوب بودن عملکرد رئیس‌جمهوری وقت تأکید می‌کرد و مواضعش شفاف و هم‌سو  با امام خمینی اتخاذ شده بود.[1]

مسئولیت آیت‌الله اشرفی به‌عنوان نماینده حزب جمهوری اسلامی در کرمانشاه نیز، او را بیش‌ازپیش در معرض تهدید سازمان منافقین و جریان‌های معارض قرار داد. منافقین پس از ناکامی در تضعیف سیاسی و اجتماعی حزب جمهوری اسلامی، با ورود به فاز مسلحانه تصمیم گرفتند حذف فیزیکی شخصیت‌های اثرگذار حزب را کلید زده و از این طریق مسیر نفوذ خود را هموار کنند.

سرانجام پس از دو سوءقصد نافرجام در سال‌های ۱۳۵۹ و ۱۳۶۰، آیت‌الله اشرفی اصفهانی در نماز جمعه ۲۳ مهر ۱۳۶۱، توسط یکی از اعضای منافقین به شهادت رسید.[2]

آنچه پیش رو دارید خلاصه‌ای از صفحات 213 تا 218 کتاب «زندگی و مبارزات ‌آیت‌الله شهید اشرفی اصفهانی» است که توسط انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی به رشته تحریر درآمده است. به بهانه سالروز شهادت آیت‌الله عطاءالله اشرفی اصفهانی، پنجمین شهید محراب (۱۳۶۱)، خواندن روایت شاهدان عینی از لحظات پایانی و شجاعت بی‌بدیل ایشان در مواجهه با منافقین خالی از لطف نیست:

 

آخرین ملاقات

[...] سوءقصد، منافقین کوردل برای سومین‌بار نقشهٔ ترور ‌آیت‌الله ‌اشرفی [...] جز از مغزهای شست‌وشو داده شده در خانه‌های تیمی برنمی‌آمد. [...] علی‌اکبر رحمانی، استاندار اسبق کرمانشاه در خصوص نحوهٔ ترور آیت‌الله اشرفی می‌گوید: «بعد از ترور‌ نافرجام تیر 1360 آقای اشرفی روز پنج‌شنبه با حضرت امام (ره) ملاقات داشتند که در آن ملاقات ائمهٔ جمعهٔ مراکز استان‌ها نیز حضور داشتند. ‌ایشان چون باید آهسته می‌آمدند، کمی دیرتر آمد و حضرت امام در عین حال که ائمهٔ جمعه را احترام کردند برای ‌ایشان تمام قامت ‌ایستادند و شهید اشرفی اصفهانی بعد از ملاقات با امام به سمت کرمانشاه حرکت کردند. شب‌هنگام رسیدند و ما همان شب جمعه با ‌ایشان ملاقات داشتیم. دو نکته عجیب بود: یکی ‌اینکه من گفتم: شما خسته هستید و ‌اینجا امام‌جمعه‌های موقت خوبی هم داریم. [...] یکی آنها [...] نماز را بخوانند که‌ ایشان مطرح کردند من چون با امام دیدار داشته‌ام لازم می‌دانم مطالبی را که خدمت امام مطرح شده است به مردم منتقل کنم. [...] نکتهٔ دیگری که در یادداشت‌های من هست و آن شب مطرح کردند ‌این بود که به من گفتند: فلانی، عمرم به آخر رسیده. یعنی درست یک شب قبل از شهادت‌ این حرف را زدند. پرسیدم: چطور؟ گفتند: من شصت سال است که با امام ملاقات دارم، همیشه با من مصافحه می‌کرد، ‌این بار امام با من معانقه‌ای داشت. فکر می‌کنم آخرین ملاقات من و امام بوده است.

ما به دلیل اینکه خبری را از دفتر آقای هاشمی رفسنجانی _ رئیس وقت مجلس _ دریافت کرده بودیم ‌این خبر را با فرزند شهید محراب در میان گذاشتیم و همچنین به سپاه، شهربانی، کمیته و اعضای تأمین استان منتقل کرده بودیم، سعی داشتیم مانع حضور‌ ایشان در نمازجمعه شویم. خبر‌ این بود که شخصیت‌های بسیج‌کنندهٔ مردم برای جنگ در لیست برنامه‌ریزی برای ترور توسط منافقین هستند و در استان کرمانشاه هم اولویت هدف در ‌این طرح ‌ایشان بود. این خبر از دفتر آقای ‌هاشمی که در آن زمان جانشین فرمانده کل قوا بودند منتقل شده بود و بعد هم ما آن را به اعضای شورای تأمین منتقل کردیم. مراقبت‌ها بیشتر شده بود ولی ما نتوانستیم مانع نمازجمعه رفتن‌ایشان شویم.»[3]

 

روایت ترور

«شهید اشرفی شب قبل از شهادت گفتند: یکی می‌خواهم مطالب مربوط به دیدار حضرت امام (ره) را بیان کنم و دیگر هم تشویق و ترغیب مردم برای حضور در مراسم دههٔ اول محرم را داشته باشم. در هر صورت در آن نمازجمعهٔ خونین این اتفاق افتاد، به‌ این شکل که من کنار‌ ایشان در سمت راست نشسته بودم آقای رستگاری از منبر پایین آمدند که سمت چپ بودند. حاج آقای اشرفی اصفهانی، بنده و حاج آقا محمد فرزند ‌ایشان به احترام آقای رستگاری که از منبر پایین آمده بودند بلند شدیم و من یک‌دفعه دیدم که جوانی به سمت آقای اشرفی آمد. من چون پشتم بلندگو قرار داشت به اندازهٔ 30 سانتی‌متر از‌ایشان جلوتر بودم، بلند شدم و ‌این جوان منافق را بغل و از آقای اشرفی جدا کردم.

این بمب در بغل من عمل کرد ولی آنها روی نارنجک شیاری قرار داده بودند که نارنجک رو به جلو عمل کرد. من و آن بندهٔ شیطان پرت شدیم به عقب. شهید اشرفی اصفهانی هم بین آن فرد و دیوار قرار گرفته بودند که پشت‌شان با دیوار برخورد کرد و به حالت سجده روی زمین آمدند. من احساس کردم که ممکن است ‌این منافق بمب دیگری همراه داشته باشد و بخواهد از جمعیت نمازگزار انتقام بگیرد. پس او را کشیدم به سمت محراب و شهید اشرفی را هم کشیدم به سمت در خروجی. آستانهٔ ماه محرم بود و من با گوش‌های خود سه بار ذکر «یا حسین» را از آقای اشرفی شنیدم. لذا سه بار «یا حسین» گفتند و همان جا شهید شدند. همگی به کمک هم، ‌ایشان را به بیمارستان منتقل کردیم. اما فکر می‌کنم همان جا به شهادت رسیدند».[4]

حجت‌الاسلام محمود رستگاری که در آخرین لحظات عمر ‌آیت‌الله اشرفی همراه ‌ایشان بودند نیز در‌ این باره چنین نقل می‌کند: «بعد از شهادت رجایی و اوایل نخست وزیری مهندس موسوی در دوران جنگ بود. همان سال به مکه مشرف شده و از سفر برگشته بودم که گفتند برای شما برنامه گذاشته‌ایم در کرمانشاه […] و آقای محمد اشرفی هم حضور داشتند. دعای کمیل را خواندیم. من از محمد آقا سؤال کردم حاج آقا کجا هستند؟ گفتند رفته‌اند به تهران خدمت امام، ولی احتمال دارد که شب برگردند. [...] فردای آن روز گفتند آقا آمده‌اند و شما هم باید در نمازجمعه صحبت کنید. پس از ملاقات با ‌ایشان به محل سخنرانی رفتم و بخشی از صحبت را شروع کردیم.

‌ایشان تقریباً در اواخر صحبت من آمدند. من لحظه‌ای سکوت کردم و از‌ایشان تجلیل کردم و توسط حضار صلواتی ختم شد و ‌ایشان نشستند. بعد من هم روضهٔ مختصری خواندم [...] و یک جمع‌بندی هم کردم. وقتی آمدم پایین استاندار وقت کرمانشاه آقای دکتر علی‌اکبر رحمانی سمت چپ و پسرشان محمد آقا نیز آن طرف نشسته بود که نزدیک جایگاه بود و من هم چسبیده بودم به ‌ایشان. بعد از ‌اینکه نشستم داشتم با شهید صحبت می‌کردم که در ‌این فاصله دیدم جوانی[5] از آن جلو بلند شد و ناگهان ‌ایشان را بغل کرد. […] و فقط ‌ایشان با همان لهجهٔ اصفهانی گفتند چه می‌خواهی از من؟ و انفجار انجام شد و من با عبا و عمامه ده متر به آن طرف پرت شدم. بعد جنازه را که دیدم حاج آقا پاهایشان قطع شده بود آن جوان به‌وسیلهٔ لباس زیر چسبان زنانه نارنجک‌ها را به میان تنه‌اش بسته بود، منتهی نارنجکی که به سمت من بود عمل نکرده بود و فقط آن یکی که سمت شهید قرار داشت عمل کرده بود. خودش هم مثل آقای اشرفی پاهایش قطع شده بود و در جا به درک واصل شد.» [6]

آیت‌الله اشرفی اصفهانی سرانجام در ساعت 12:15 ظهر 23 مهر ماه 1361 پس از 80 سال زندگی پر فراز و نشیب که بخش عمده‌ای از آن به تحصیل و تدریس در حوزه و مبارزات انقلابی گذشت، در حالی که مهیای اقامهٔ نماز بود توسط فردی به نام محمدحسین خداکرمی با نارنجک مورد حمله قرار گرفت و به شهادت رسید. بعدها سازمان مجاهدین خلق در چند شماره از نشریهٔ مجاهد از جمله نشریهٔ شمارهٔ 609 مسئولیت این عملیات تروریستی را برعهده گرفت.

در نشریهٔ شمارهٔ 609 دربارهٔ این عملیات چنین آمده است: محمدحسین خداکرمی با اقدام به عملیات مقدس انتحاری، آخوند اشرفی اصفهانی را مجازات کرد.

 

[1] در پی عزل بنی‌صدر از ریاست جمهوری، آیت‌الله اشرفی اصفهانی به همراه چهار تن از ائمهٔ جمعه اعلامیه‌ای مشترک دراین‌رابطه صادر نمودند: بسم‌الله الرحمن الرحیم مردم دلیر ایران، ائتلاف کثیف جبههٔ به‌اصطلاح ملی و منافقین خلق و بعضی از دستجات مارکسیست برای ازبین‌بردن اسلام و پایمال نمودن خون شهدا، مردم قهرمان و شهیدپرور ایران را شدیداً متأثر کرده است. ما ضمن محکوم‌کردن آقای بنی‌صدر که در طول ریاست جمهوری‌اش در جهت تحریک مردم و میدان دادن به ضد انقلابیون ایران و اعلام شورش و مقاومت در مقابل امام و امت مسلمان حرکت نموده و برای مقاصد شوم سیاسی خود ائتلاف با سازمان مجاهدین خلق که هر روز تنی چند از مردم کوچه و بازار را به هلاکت می‌رساند کوتاهی نکرده است و نیز با ایراد نطق‌های تحریک‌کننده و پیش‌کشیدن مسائل انحرافی از قبیل وجود شکنجه اعلام ورشکستگی اقتصادی و نبودن استقلال و امنیت و شایعهٔ انزوای سیاسی ایران سعی کرده است برای اجانب فضای تبلیغاتی درست کند تا از این رهگذر قلب امام امت را به درد آورد و ضربات مهلکی به جمهوری اسلامی ایران زند، اینک دیگر سکوت را جایز نمی‌دانیم و در انتظار فرمان رهبر انقلاب و بنیان‌گذار جمهوری اسلامی می‌باشیم. ملت ایران بار دیگر تفکر شاهنشاهی را که بر حوزهٔ ریاست جمهوری حکم‌فرماست نابود خواهد کرد. ما ضمن تشکر و قدردانی از مردم قهرمان ایران که با حضور خود در صحنهٔ تمام توطئه‌ها را یکی پس از دیگری خنثی نمودند. یقین داریم که از این پس نیز با حضور در صحنه به توطئه‌گران مجال نداده و همچنان انقلاب اسلامی خویش را به‌پیش می‌برند. سید جلال‌الدین طاهری، عطاءالله اشرفی اصفهانی، محمد الصدوقی، سید عبدالحسین دستغیب. والسلام علی من اتبع الهدی.» (اشرفی اصفهانی، محمد (1362). «محراب خونین باختران»، تهران: سروش، ص 90-91)

[2] منافقین ترور این بزرگوار را از مدت‌ها پیش در سرلوحه کار خود قرار داده بودند اولین‌بار در سال 1359 منزل ایشان هدف یک بمب صوتی منافقین قرار گرفت که پس از انفجار به علت حاضر نبودن وی در محل حادثه این سوء نافرجام ماند. در دومین اقدام، منافقین در تیر 1360 هنگامی که آیت‌الله اشرفی برای اقامه نماز ظهر عازم مسجد بروجردی کرمانشاه بودند و قصد ورود به مسجد را داشتند ناگاه سه مهاجم مسلح از داخل یک اتومبیل به‌سوی وی آتش گشودند که گلوله‌ها به وی اصابت نکرد مهاجمین در حین فرار نارنجکی به‌سوی او پرتاب شدند. (بری دیزجی، علی؛ مطیعان، محمدرضا؛ ترکاشوند، مجید (1377). «روزها و رویدادها - ج 3». تهران: زهد، ص 102)

[3] ماهنامهٔ شاهد یاران، پیشین، ص 75

[4] همان

[5] نام این منافق محمدحسین خداکرمی بود.

[6] ماهنامهٔ شاهد یاران، پیشین، ص 96