جایگاه ایران در سیاست خارجی آیزنهاور؛


جایگاه ایران در سیاست خارجی آیزنهاور؛

 بی‌ثباتی و تغییر پی در پی دولت‌ها در ایران بعد از جنگ جهانی دوم به چالشی برای تصمیم‌سازان سیاست خارجی در واشنگتن به‌ویژه در دوره ریاست‌جمهوری آیزنهاور بدل شده بود. آیزنهاور برای رهایی از این فضا، راهبرد «نگاه نو» را در پیش گرفت

قدرت‌های بزرگ از آنجایی که به توسعه‌طلبی و افزایش گستره و دامنه نفوذ خود به اقصی نقاط جهان علاقه دارند و سعی بر سلطه‌طلبی در ورای مرزهای خود و به خصوص کشورهای کوچک دارند از دخالت در امور این کشورها غافل نمی‌شوند. این قدرت‌ها تمام تلاش خود را به خرج می‌دهند تا حکومت‌هایی را در کشورهای پیرامونی بر سر کار آورند که سیاست داخلی و حتی خارجیشان تبعی است و همواره سیاست همراهی با این قدرت‌ها را دنبال می‌کنند. دولت آمریکا نیز از این قاعده مستثنی نیست. این مسئله به خصوص در دوران جنگ سرد مشاهده می‌شود؛ دورانی که صحنه سیاست بین‌الملل عرصه کشمکش میان دنیای غرب به رهبری ایالات متحده آمریکا و بلوک شرق به رهبری اتحاد جماهیر شوروی بود؛ دورانی که رقابت دو ابرقدرت تا سرحد برخورد هسته‌ای نیز پیش رفت و می‌رفت جهان شاهد جنگی عالم‌گیر شود.محمدرضا چیت‌سازیان

در این میان، ایالات متحده که پیروز جنگ جهانی دوم لقب گرفته بود تلاش می‌کرد تا گستره نفوذ خود را در اقصی نقاط جهان گسترش دهد. یکی از این نقاط خاورمیانه بود که از قضا برای واشنگتن بسیار چالش برانگیز بود؛ منطقه‌ای که کمتر روی ثبات و آرامش را به خود می‌دید و تغییر و تحول به محور کانونی آن بدل گشته بود. این چالش هنگامی مضاعف می‌گشت که این منطقه به اتحاد جماهیر شوروی از لحاظ جغرافیایی بسیار نزدیک بود و همواره بیم آن می‌رفت که کشورهای منطقه خاورمیانه به دام کمونیسم بیفتند؛ روندی که ممکن بود حالت دومینووار داشته باشد و منافع حیاتی آمریکا در این منطقه و به‌ویژه طلای سیاه را تهدید نماید. در این میان یکی از کشورهایی که پس از پایان جنگ جهانی دوم در خاورمیانه از مشکل بی‌ثباتی رنج می‌برد ایران بود؛ کشوری که خود به وسیله متفقین به تصرف درآمده بود و به نوعی با فقدان یک دولت مقتدر مرکزی دست و پنجه نرم می‌کرد و هر روز دولت‌ها عوض می‌شدند و جای خود را به دیگری می‌دادند؛ به نحوی که از سال 1320 تا 1332 افراد مختلفی برای تشکیل دولت انتخاب شدند. همین بی‌ثباتی و تغییرات متداول که تغییر سیاست‌ها را نیز در پی داشت به چالشی برای تصمیم‌سازان سیاست خارجی در واشنگتن تبدیل شده بود. این امر به خصوص در دوران ریاست‌جمهوری آیزنهاور محسوس و مشهود بود؛ زیرا مردم ایران یک خواسته ملی را مطرح کرده بودند که با منافع غرب و آمریکا در تضاد بود؛ خواسته‌ای که به دنبال ملی کردن منابع نفت کشور بود و این موضوع به چالش اصلی دولت آیزنهاور در ایران بدل گشته بود. بر این اساس، تلاش خواهیم کرد تا جایگاه ایران در سیاست خارجی آیزنهاور را در سطور زیر مورد نقد و ارزیابی قرار دهیم.

 

سیاست خارجی آمریکا در دوران ترومن      

پیش از روی کار آمدن آیزنهاور و پیروزی جمهوری‌خواهان در انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا، ترومن رئیس‌جمهور آمریکا بود. به صورت مشخص ترومن که دکترین «سد نفوذ» را در دستور کار قرار داده بود، در مورد ایران یک سیاست دو وجهی در پیش گرفته بود: اول اینکه ایران می‌بایست از نفوذ کمونیسم در امان می‌بود و در عین حال بحران ملی کردن صنعت نفت می‌بایست پایان می‌یافت و ثبات بازار جهانی نفت حفظ می‌شد. سیاست آمریکا در این دوران در قبال مصدق و نهضت ملی شدن صنعت نفت به نوعی میانجیگری میان ایران و انگلستان محسوب می‌شد. در واقع منافع آمریکا ایجاب می‌کرد که مسئله را به صورت مسالمت‌آمیز و با میانجیگری حل نمایند. اما هنگامی که با پافشاری مصدق، که به دنبال ملی کردن تمام و کمال نفت ایران بود، روبه‌رو شدند تغییر رویه داد. این تغییر رویکرد در دوران ریاست‌جمهوری آیزنهاور عملیاتی شد و رنگ حقیقت به خود گرفت.1

رویکرد آیزنهاور در قبال ایران

روی کار آمدن آیزنهاور در واشنگتن در سال 1331ش که تقریبا مقارن شده بود با روی کار آمدن وینیستون چرچیل در انگلستان به نزدیک شدن واشنگتن به لندن کمک کرد و باعث شد تا این دو ابرقدرت مسیر یکسانی را در قبال دولت مصدق در پیش گیرند. هردوی آنها به‌شدت از نفوذ کمونیسم هراس داشتند و در عین حال نمی‌توانستند با جنبش‌های ناسیونالیستی و ضداستعماری در منطقه خاورمیانه کنار بیایند. به همین دلیل بود که به دخالت مستقیم در ایران متمایل شدند و سیاست «انتقام گسترده» را جایگزین سیاست سد نفوذ کردند.2

 نگرانی سیاستمداران آمریکایی از روندی که در ایران پدید آمده بود ناشی از سه دلیل بود: یکی اینکه جنبش ملی شدن صنعت نفت در ایران در مبارزه علیه سلطه مالی و سیاسی انگلستان به یک مبارزه ضدآمریکایی تبدیل شود؛ به خصوص که این نهضت می‌توانست سرتاسر خاورمیانه را درنوردد و کشورهای مختلف این منطقه را از نفوذ غرب رها سازد. در عین حال آمریکایی‌ها از این هراس داشتند که روند جنبش ملی شدن صنعت نفت زمینه‌ساز نفوذ هرچه بیشتر اتحاد جماهیر شوروی در ایران ‌شود به خصوص که حزب توده می‌توانست آزادانه فعالیت کند و امکان مشارکت آن در روندهای سیاسی تسهیل شده بود. این ترس به حدی بود که مسئولین وزارت خارجه آمریکا به‌صراحت به روند قدرت‌گیری حزب توده در ایران به‌ویژه در مرحله دوم صدارت مصدق، که از 30 تیر 1331 آغاز شده بود، اعتراض کردند و نگرانی خود را از تشدیش فعالیت حزب توده و توسعه کمونیسم به اطلاع مقام‌های ایران رساندند. کار به حدی بالا گرفت که خود آیزنهاور در یک مصاحبه مطبوعاتی رسما اعلام کرد که دولت آمریکا برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم در ایران باید اقدامات لازم را به عمل آورد.3

اما نگرانی سوم آمریکایی‌ها، همان گونه که مطرح شد، سرسختی و قاطعیت دکتر مصدق در ملی کردن بی‌چون و چرای صنعت نفت و مخالفت وی با هرگونه طرحی بود که به قانون خلع ید جامه عمل نپوشاند. در واقع بعد از اینکه آمریکایی‌ها آخرین طرح پیشنهادی مشترکشان با انگلستان را به مصدق ارائه کردند و وی طرح کنسرسیوم بین‌المللی برای خرید نفت ایران را رد کرد، رهبران سیاسی در واشنگتن به این نتیجه رسیدند که مصدق کسی نیست که بتوان با آن کنار آمد و در نتیجه سیاست براندازی جای سیاست میانجگیری را گرفت. آنتونی آیدن، وزیر امور خارجه انگلستان، در نهایت در کنفرانس واشنگتن که در اسفندماه سال 1331ش برگزار شد، موفق شد نظر دولت آمریکا در مورد مصدق را جلب نماید و آن را سیاستمداری نشان دهد که اهل مذاکره و مصالحه نیست و برای خاتمه کار او باید استفاده از نیروی قهرآمیز را در دستور کار قرار داد. مصدق نیز که خود به آمریکایی‌ها دل بسته بود تلاش کرد تا نظر آمریکایی‌ها و شخص آیزنهاور را برای کمک به ایران جلب نماید که در نهایت با پاسخ منفی آیزنهاور روبه‌رو شد.4   

کودتای 28 مرداد 1332 و نقش بی‌بدیل آمریکا در آن

 شاید به جرئت بتوان گفت که کودتای 28 مرداد 1332 بزرگ‌ترین اشتباه آمریکا در مورد ایران و تاریخ معاصر آن است؛ اشتباهی که به جایگاه منفی آمریکا در افکار عمومی ایران دامن زد که اثرات آن تا به امروز قابل مشاهده است، اما چگونه این کودتا طراحی و عملیاتی شد؟ آنها ابتدا به وسیله سازمان‌های تبلیغاتی همچون شبکه بدامن تلاش کردند فضایی منفی علیه مصدق به راه اندازند. سپس طرحی را برای انجام کودتا برگزیدند که با نام آژاکس مشهور شد. مقدمات کودتا به وسیله عوامل انگلستان در ایران فراهم شد، ولی با توجه به اینکه با مشارکت آمریکایی‌ها به نتیجه رسید به کودتای آمریکایی معروف شد. در روز 28 مرداد 1332 عوامل آمریکا و انگلستان همراه عوامل داخلی هوادار کودتا با خرید توده‌های خیابانی و برخی سران ارازل و اوباش در مقابل حیرت عمومی و سکوت افکار عمومی کودتا را به نتیجه رسانده و مصدق را سرنگون نمودند. محمد مصدق دستگیر و زندانی شد و تلاش مردم ایران برای استقلال و دموکراسی به شکست منتهی گردید.5

ایران کشوری دست‌نشانده   

با موفقیت کودتا و سرنگونی مصدق ایران به کشوری دست‌نشانده تبدیل شد که در حوزه نفوذ غرب است. در واقع در این مقطع راهبرد «انتقام گسترده» یا «نگاه نو» آیزنهاور زمینه‌ساز رابطه دست‌نشاندگی میان تهران و واشنگتن شد. به نوشته گازیوروسکی استراتژی نگاه نو هم‌زمان با دست‌نشاندگی تهران تلاشی برای به دست گرفتن ابتکار عمل در قبال اتحاد جماهیر شوروی نیز بود. این راهبرد بر این اساس بود که ایران باید نقش مهم‌تری در منطقه در مقایسه با سایر کشورها از جمله پاکستان برای تأمین منافع آمریکا ایفا کند. دولت آیزنهاور پس از کودتا در سه بعد نظامی، مالی و سیاسی فعالیت گسترده‌ای را در ایران آغاز کرد. واشنگتن که نگران ثبات سیاسی در ایران بود در شهریور 1332 اعلام کرد که دولت آمریکا سالانه مبلغی بالغ بر 23 میلیون دلار در قالب اصل چهار در اختیار حکومت کودتا در ایران قرار خواهد داد؛ همچنین سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی آمریکا از این مقطع به بعد در ایران فعال‌تر شدند و همکاری نظامی و اطلاعاتی آمریکا قوت بیشتری به خود گرفت. از سال 1335 سیا آموزش مأموران اطلاعاتی و امنیتی ایران را با فرستادن یک سرهنگ ارتش آغاز کرد. ایران همچنین در سال 1334 پیوستن خود را به پیمان بغداد یا سنتو اعلام کرد؛ پیمانی که با پشتیبانی آمریکا و با هدف اتصال کمربند ضدکمونیستی آمریکا، یعنی پیمان ناتو و سیتو، بسته می‌شد. در واقع دولت آمریکا به دنبال این بود که ایران را از موضع یک کشور بی‌طرف به یک کشور ضد کمونیست تبدل کند؛ رویکردی که متضمن ایجاد یک دولت دست‌‎نشانده به رهبری محمدرضا پهلوی و اتحاد ایران با سایر متحدین آمریکا در منطقه بود. به عبارت ساده‌تر، آیزنهاور به دنبال این بود که ایران استراتژی سنتی خود را که تعقیب قدرت سوم بود، رها کند و در عوض هم‌پیمانی با غرب را برگزیند.6


موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران