مردان کلاه‌دار و زن ریش‌دار/ چه کسانی به واقعه مسجد گوهرشاد اعتراض کردند؟


1671 بازدید

واقعه مسجد گوهرشاد مشهد در ۲۱ تیرماه سال ۱۳۱۴ هجری خورشیدی، از رخدادهای مهم دوران حکومت رضاشاه پهلوی و نخست‌وزیری محمدعلی فروغی به شمار می‌آید. خیزش مردم در جریان این واقعه، در اعتراض به اجباری شدن بر سر نهادن کلاه‌شاپو از سوی حکومت مرکزی، رخ داد. در واکنش به این سیاست، روحانیان و مردم مسلمان در هر نقطه‌ای به مخالفت برخاستند ولی در این ماجرا مشهد پیش‌قدم شد و قیام بزرگی در دل تاریخ به ثبت رسید.

   به همین مناسبت، ‌گزارشی از کتاب‌ها، اسناد و اظهارات برخی سیاسیون و مورخان را جمع‌آوری کرده است.

 سید محسن محلاتی معروف به صدرالاشراف یا محسن صدر، سیاستمدار و نخست‌وزیر ایران (از خرداد ۱۳۲۴ تا مهر) در کتاب خود با عنوان «خاطرات صدرالاشراف» درباره این واقعه می‌نویسد: «بدین گونه فرمانی اجباری صادر گردید تا مرد‌ها از اول فروردین ۱۳۱۴ کلاه فرنگی (لگنی) بر سر بگذارند. این برنامه از اعضای کابینه دولت و نمایندگان مجلس آغاز شد، ابتدا کوشیدند از طریق سیاست‏های فرهنگی و تبلیغی و ایجاد جوّ کاذب و برپایی جشن‏های مصنوعی مردم را متقاعد سازند که به این روند روی آورند ولی وقتی با عدم رضایت آنان روبه‌‏رو شدند، خشونتی شدید و تهدیدکننده به کار گرفته شد.»

 مخبرالسلطنه هدایت (مهدی قلی‏خان) که در آن زمان رئیس‏‌الوزرا بود، از کشف حجاب به عنوان تمدن بولوار‌ها یاد می‌کند. وی در کتاب «خاطرات و خطرات» می‏‌گوید: «در این موقع روزی به شاه عرض کردم، تمدنی که آوازه‏اش عالمگیر است، دو تمدن است، تمدنی که مفید است و قابل تقلید، تمدن ناشی از لابراتوار‌ها و کتابخانه‌‏هاست. یکی هم تمدن بولوار‌ها. گمان کردم به این عرض من توجهی فرموده‌‏اند، آثاری که بیشتر ظاهر شد تمدن بولوار‌ها بود که به کار لاله‏‌زار می‏‌خورد و مردم بی‏‌بندوبار خواستار بودند.»

 عباس مسعودی، مدیر روزنامه اطلاعات که از همراهان رضاشاه در سفر به ترکیه بوده است، از تاثیر شدید تنها سفر رضاشاه به ترکیه و قوت گرفتن فکر تغییر کلاه سخن می‌گوید. او می‏‌نویسد: «بعد از بازگشت از مسافرت ترکیه بود که فکر تغییر کلاه [از لبه‏‌دار پهلوی به کلاه اروپایی‏] در [ذهن‏] رضاشاه قوت گرفت و این تغییر را تشویق می‏‌نمود و معتقد بود که اختلافات ظاهری ایرانی‏‌ها با اروپایی‏‌ها برداشته شود. او می‏‌گفت باید ایرانی‏‌ها خود را با خارجی‏‌ها یکسان بدانند و در ترقی و پیشرفت تشویق و تأیید شوند و بدانند تفاوتی از لحاظ روح و جسم و استعداد جز همین کلاه در ظاهر در بین نیست و باید این تفاوت را بردارند و عملاً کار کنند تا خود را به آن‌ها برسانند.» (اطلاعات در یک ربع قرن، عباس مسعودی، ص‏۱۳۷)

 جلال‏‌الدین مدنی که کتاب‌های زیادی در زمینه تاریخ معاصر ایران و حقوق اساسی دارد، نظرش بر این بود: «وقتی رضاخان پایه‌‏های قدرت خود را محکم کرد ضمن حاکم نمودن اختناقی شدید بر ایران، به مقابله با ارزش‏های اسلامی و شعائر مذهبی پرداخت و به بهانه گام نهادن به سوی ترقی و تمدن آداب مذهبی را خلاف تجدد دانست، تفکیک دین از سیاست را یک اصل قرار داد و برای کنار زدن روحانیت از صحنه، برنامه‏‌های نگران‏‌کننده زیادی را به اجرا نهاد. در عین اینکه خود را متولی آستان قدس رضوی معرفی کرد و اوقاف را به صورت ابزاری در دست خود درآورده بود با سرکوبی خشن و خونین هرگونه خیزش، خروش و اعتراضی را سرکوب کرد.» (تاریخ سیاسی معاصر ایران، جلال‌‏الدین مدنی، ج‏اول، ص ۱۲۰ - ۱۱۹)

 سرلشکر ایرج مطبوعی (۱۳۵۸-۱۲۷۴)، نظامی و سیاستمدار ایرانی دوره پهلوی به صراحت به دستور رضاشاه مبنی بر استفاده از قوای نظامی در سرکوب غائله مسجد گوهرشاد اشاره می‌کند و می‌گوید: «از تهران، دفتر مخصوص ابلاغ نمودند، بایستی فورا غائله کنده شود، با استاندار و رئیس شهربانی مذاکره نمودم، نظر من بر این بود که با نصیحت حتی به وسیله علما به غائله خاتمه دهیم، اسدی اظهار نمود که ایشان به دهات آستانه می‌نویسد که رعایا بیایند و آن‌ها متحصنین را بیرون کنند، پاکروان هم استعمال قوای نظامی را پیشنهاد کرد. قرار شد هر کسی نظریه خود را به مرکز بنویسد، من نظریه فوق را گزارش دادم، در جواب تلگراف اینجانب، رضاشاه، توسط دفتر مخصوص با ‌‌نهایت تغیر و فحاشی جواب داد که تو نباید نظامی می‌شدی.» (قاسم‌پور، داود، قیام مسجد گوهرشاد به روایت اسناد، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۸۶)

 آیت‌الله دکتر مهدی حائری یزدی (فرزند آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی، موسس حوزه علمیه قم) در گفت‌وگویی که با پژوهشگران دانشگاه هاروارد در قالب «طرح تاریخ شفاهی ایران» داشته است در این‌باره می‌گوید: «عده زیادی را زنده به گور کردند. به نظر من این یکی از گناهان نابخشودنی و تاریخی رضا شاه بود...من خودم از یکی از مشهدی‌ها شنیدم که می‌گفت… رفتم به عنوان حمال، مرا استخدام کردند… از زیر منبر افرادی که هنوز داشتند نفس می‌کشیدند آوردم بیرون که ببرند برای دفن.»

 همچنین فرزند موسس حوزه علمیه قم درباره مخالفت محمدعلی فروغی، نخست‌وزیر قدرتمند رضا شاه با اقدامات زورگویانه او گفته است: «پدرم تلگراف خیلی تندی به رضاشاه کرد از قم که این مسائلی که دارد واقع می‌شود برخلاف مذهب است و خلاف مصالح خود ایران است … و من دیگر سکوت را جایز نمی‌دانم … یادم هست که آن را رضاشاه خودش جواب نداد. فروغی جواب داد به جای رضاشاه … چهار پنج صفحه بود جواب فروغی … یک مسائل عجیبی در آنجا تذکر داده بود … مرحوم فروغی گفته بود … این یک سلسله جریاناتی است که پس از بازگشت شاه از ترکیه، اراده سنیه ملوکانه تعلق گرفته که این کار‌ها بشود. هرچه هم ما می‌گوییم و هر قدر هم برخلاف مذهب یا خلاف مصلحت کشور باشد، بالاخره چون اراده سنیه تعلق گرفته، باید بشود ... آن وقت همه تعجب کردند که چطور فروغی با این آزادی، انتقاد کرده اراده سنیه را … یک یا دو هفته بعد از این تلگراف، فروغی از کار افتاد.»

 از سوی دیگر هنگام بازرسی از خانه محمد ولی اسدی که نایب‌التولیه (سرپرست) حرم امام رضا(ع) و پدر دامادهای فروغی بود، کاغذی در میان نامه‌های اسدی به دست آمده بود که فروغی به طور دوستانه و خصوصی، در پاسخ نامه اسدی ضمن شرح مطالبی درباره رضاشاه، این بیت مولوی را نقل کرده بود که:

در کف شیر نر خونخواره‌ای/ غیر تسلیم و رضا کو چاره‌ای؟

 این نامه را سرلشگر آیرم رئیس کل شهربانی برای شاه تلگراف کرد. رضاشاه آن‌چنان از دست فروغی خشمگین شده بود که با فریاد از وی با عنوان «زن ریش‌دار» یاد کرد. (بهنود، مسعود. دولت‌های ایران از سوم اسفند ۱۲۹۹ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷: از سید ضیا تا بختیار. تهران: سازمان انتشارات جاویدان، ۱۳۷۰)


ایبنا