گذری بر زندگى ارتشبد بهرام آریانا


گذری بر زندگى ارتشبد بهرام آریانا

حسین معتمدى منوچهرى تنکابنى(بهرام آریانا) در 27 اسفند سال 1285 شمسى در تهران متولد شد. پدر او صدرالدین از اهالى محل ثلاث تنکابن بود. او پس از طى دوره ابتدایى وارد مدرسه نیابت مدرسه نظام شد و سپس در تاریخ 1 / 7 / 1304 به دانشکده صاحب منصبى[1] مدرسه نظام پیوست و در سال 1306 به درجه ستوان دومى رسید. همسر اول منوچهرى دختر فهیمى(فهیم الملک) بود و زبان فرانسه را خوب مى‌دانست. حسین مکى درباره همسر اول منوچهرى مى‌نویسد:

«روزى که براى اولین دفعه همسرش به منزل او وارد شد، جز یک  تختخواب آهنى با تشک و دو پتوى سربازى و چند جلد کتاب، دو دست لباس، یک جفت کفش، دو جفت چکمه و یک گلیم چیز دیگرى در دستگاه او نیافت که قابل ذکر باشد...از همسر اولش سه پسر و یک دختر داشت.[2] همسر اولش او را ترک گفته بود، زیرا نمى‌خواست با حقوق سربازى بسازد. حسین هم استطاعت نداشت متحمل مخارج لباس و تشکیلات و تجمّلات او شود. حسین میل داشت شریک زندگى خود را با لباس چیت ارزان قیمت ببیند ولى همسرش قانع به حقوق او نبود. همین موضوع و اختلاف سلیقه باعث جدایى آنها شد. شکست در زندگى خانوادگى، و اداره امور فرزندان کار سختى بود و در روحیه او تأثیر گذاشته بود.»

همسر دوم او ثریا عصار[3] نام داشت. آنها حدود 40 سال اختلاف سنى داشتند. ازدواج آنها در 3 / 4 / 1348 درست یک ماه و بیست و دو روز بعد از عزل آریانا از آخرین سمت او یعنى «ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران» صورت گرفت. منوچهرى نسب مادرى خود را به منوچهر خان معتمدالدوله ارمنى، والى اصفهان، مى‌رساند که به علت حمایت از على محمد باب مشهور شده بود و از کارگزاران قسى‌القلب دوران قاجاریه محسوب مى‌شد. شهرت معتمدالدوله همچنین به خاطر شقاوت او در سرکوب ایلات و عشایر جنوب به ویژه ایلات بختیارى و ممسنى است. منوچهرى از مهرماه 1318 در دانشکده افسرى با سمت کفیل فرمانده گردان، و از اول مهرماه سال بعد در دانشکده، مدیر آموزش دسته پیاده بود و سپس از خرداد 1322 به سمت استاد تاکتیک دانشگاه جنگ درآمد و از اول شهریور همان سال به مدت یک هفته رئیس ستاد مرکز تعلیمات آمادگاه تهران و سپس تا تیرماه سال 1324 در ستاد ارتش در شغل رئیس رکن یکم بود و در آذرماه همان سال معاون ادارى دانشکده افسرى و در اسفندماه سال 1326 به فرماندهى تیپ 11 مهاباد منصوب شد.

او از ابتدا عمدتاً در مشاغل ستادى و آموزشى کار کرده بود. تنها شغل فرماندهى او در درجه سروانى بود که فرمانده گروهان 2 پیاده در مدرسه نظام به مدت یک سال و نیم و سپس در لشگر 2 ساخلو(پادگان) مرکز فرمانده گردان هنگ 1 به مدت 7 ماه و سپس در همان ساخلو حدود نه ماه فرمانده گردان بود. از این روى تجربه فرماندهى براى اداره یک تیپ در یک نقطه حساس مرزى در منطقه کردستان را نداشت لیکن تا سال 1328 در این سمت باقى ماند.

منوچهرى در تیرماه سال 1328 به علت وابستگى به دربار به سمت «فرمانده لشگر گارد شاهنشاهى» منصوب گردید و یک سال بعد یعنى در سال 1329 درجه سرتیپى را احراز نمود و تا شهریور سال 1331 در این شغل حساس ماند.

 

از اقبال به سمت نازیسم تا فعالیت علیه نهضت ملى شدن نفت

حسین منوچهرى در دانشکده افسرى از دوستان صمیمى خسرو روزبه بود و از زمره افسرانى به شمار مى‌رفت که در سال‌هاى جنگ جهانى دوم به سمت نازیسم و آلمان هیتلرى گرایش از خود نشان داده بود، و با«حزب کبود» به رهبرى حبیب‌اللّه‌ نوبخت همکارى کرد. لذا با اشغال ایران توسط قشون متفقین، سرهنگ منوچهرى نیز به همراه برخى افسران «آلمانوفیل» مانند فضل‌اللّه‌ زاهدى، حسن بقایى و نادر باتمانقلیچ مدت 22 ماه بازداشت شد. در سال‌هاى پس از شهریور 1320 چون سرهنگ منوچهرى از وابستگان سرلشکر حسن ارفع، رئیس ستاد ارتش بود و نیز از اعضاى حزب[4] او، که مهم‌ترین پایگاه دربار و استعمار انگلیس در ارتش محسوب مى‌شد، به ریاست رکن یکم ستاد ارتش منصوب شد. سرهنگ حسین منوچهرى در سال 1329 به علت گرایش‌هاى شدید شوونیستى[5] نام خود را به «بهرام آریانا» تغییر داد و دو سال بعد یعنى در سال 1331 به عنوان رئیس هیئت وابسته نظامى ایران در فرانسه تعیین و در زمان نخست وزیرى دکتر مصدق، از کار برکنار گردید. در کتاب زندگى سیاسى خاندان علم آمده است:

«سرتیپ بهرام آریانا در کودتاى سپهبد زاهدى علیه دولت مصدق حضور داشته و در منزل زاهدى در حصارک جلساتى تشکیل مى‌دادند.»[6]

در واقع مى‌توان گفت گردانندگان اصلى توطئه کودتا در وهله اول سرتیپ آریانا فرمانده لشگر گارد شاهنشاهى و سرلشگر ارفع رئیس سابق ستاد ارتش بودند ولى تعداد افسران ارشد و امراى ارتش که پس از آن وارد این توطئه شده‌اند بیش از 15 نفر بود. در این زمینه مکى به نقل از «فرانس سوار» نشریه فرانسوى مى‌نویسد:

«سرتیپ آریانا رهبر کودتاى نظامى در ایران است. سرتیپ آریانا که سابقاً منوچهرى نام داشت، افسر قوى‌الاراده و خشنى است. معذلک در میان افسران و افراد ارتش محبوبیت زیادى دارد. آریانا فرمانده لشگر گارد سلطنت است ولى کسانى که با او براى انجام نقشه کودتا همکارى مى‌کنند حاضر شده‌اند در موقع عمل قسمت‌هاى مهم و حساس ارتش را در اختیار او بگذارند. مقدمات کودتاى نظامى در ایران فراهم شده است و شاید در یکى از روزهاى آینده این نقشه به مورد اجرا گذاشته شود»[7]

بهرام آریانا پس از کودتاى 28 مرداد 1332 با درجه سرلشگرى فرمانده نیروى زمینى و سپس با درجه سپهبدى ژنرال آجودان شاه شد.

 

نقش آریانا در سرکوب قیام عشایر جنوب

«در فاصله میان تصویب لایحه انجمن‌هاى ایالتى و ولایتى در تاریخ 14 / 7 / 1341 و لغو آن در 8 / 9 / 1341 تا تاریخ 19 / 10 / 1341 که رفراندوم لوایح ششگانه اعلام گردید. رژیم با طرح و بزرگ نمایى قتل مشکوک رئیس اصلاحات ارضى فیروزآباد فارس، دست به یک جنجال تبلیغاتى زد و آن را به عشایر ایل سرخى نسبت داد. نیروهاى نظامى در منطقه مستقر شدند و با چپاول، غارتگرى، تعدى به ناموس، طرح اتهامات ناروا و دستگیرى سرکلانتر عشایر ایل سرخى، قیام عشایر فارس را شعله‌ور ساختند. تشکل عشایر مسلح تحت پوشش نهضت مقاومت ملى عشایر از اولین نشانه‌هاى بارز آن بود. نهضت مقاومت ملى طى اعلامیه‌هاى متعددى از قیام امام خمینى(سلام‌اللّه‌ علیه) در طول نهضت حمایت کرد. نفوذ آیت‌اللّه‌ محلاتى در میان عشایر فارس و حمایتهاى مادى و معنوى شهید آیت‌اللّه‌ دستغیب ارتباط مستحکمى میان نهضت روحانیون و عشایر فارس به وجود آورد»[8]

اسداللّه‌ علم نخست وزیر طى مصاحبه‌اى در تاریخ 14 آذرماه 1341 اغتشاشات و شورش‌هاى استان فارس را با مخالفت روحانیون مرتبط دانست و اظهار داشت:

«ما مجرمین توطئه فارس را مى‌شناسیم. دولت مرکز تحریکات را مى‌داند و اگر لازم باشد محرّکین را معرفى خواهد کرد.»

چندى بعد هم به دنبال گسترش مخالفت‌ها و اعتراضات در آن استان و کشته شدن چند تن از مأموران دولتى به دست مخالفان، در 26 اسفند ماه همان سال تهدید کرد که:

«کشتار کنندگان جنوب قلع و قمع مى‌شوند. براى این که زارعین صاحب زمین نشوند یکى دو نفر در مناطق جنوبى شروع به کشتار کردند و سرنخ این مطالب در تهران و جاهاى دیگر است که من مصلحت نمى‌دانم بگویم.»[9]

با آغاز قیام عشایر جنوب، سپهبد بهرام آریانا در اسفند 1341 توسط شاه با اختیارات تام و با عنوان فرمانده «نیروهاى جنوب» به شیراز رفت. او با شیوه‌هاى خشن، از جمله بمباران شدید مناطق عشایرى، موفق شد که تا تابستان 1342 این قیام گسترده را سرکوب کند. نقش آریانا در فرماندهى «عملیات جنوب» که در زمان خود در رسانه‌هاى داخلى و خارجى بازتاب وسیع داشت، سبب شهرت او شد و وى بعدها این نقش ضدانسانى را دستمایه مباهات قرارداد و در تشریح آن کتاب‌هاى تاریخچه عملیات جنوب(چاپخانه ارتش، 1342) و نتایج عملیات جنوب(اداره خدمات پرسنلى، چاپخانه ارتش) را نگاشت.

بمباران گسترده عشایر جنوب در زمان خود در نشریات داخلى و خارجى انعکاس یافت و سپهبد کریم ورهرام، استاندار نظامى فارس، اعلام داشت:

«تا 24 ساعت دیگر کلیه اشرار یا در بمباران نابود و یا در شیراز به دار آویخته مى‌شوند. من حتى اجازه نمى‌دهم اجساد اشرار در شیراز دفن شوند. از اینکه عده‌اى بى گناه در این بمباران از بین مى‌روند متأثرم، ولى چاره دیگرى نیست. سپهبد آریانا به دستور شاهنشاه از امروز سرکوبى اشرار را آغاز کردند.»[10]

پس از انقلاب اسلامى، نقش ضد انسانى آریانا در این منطقه توسط برخى بازماندگان عشایر در نشریات داخلى مطرح شد و وى از پاریس نامه‌اى به روزنامه اطلاعات ارسال داشت. توجه به برخى مطالب این نامه منتشر نشده در شناخت روحیات این اعجوبه! نظامى محمدرضا شاهى جالب است:

از: ارتشبد  دکتر بهرام آریانا

2 خرداد 1358

به: روزنامه اطلاعات

پاسخ به بعضى یاوه سراییها(!)

دزد سرگردنه که تا دیروز راهزنى و آدم کشى مى‌کرد مرا دژخیم مى‌خواند و او و مانند او ابزارهاى بى ارزش دست‌هاى ناپاک پشت پرده هستند. همان‌هایى که نمى‌توانند فرزندان پاک و شایسته و میهن‌پرست این سرزمین  را با پیشینه بس درخشان ببینند. مردک مى‌نویسد که من عشایر پارس را بمباران کردم. در پایان زمستان سال 1342 خورشیدى آشوب بزرگى در یک بخش گسترده‌اى در جنوب ایران که استان اصفهان، پارس، خوزستان را در برمى‌گرفت برپاخاست. شورشیان، ژاندارم‌ها را کشتند و پاسگاهها را خلع سلاح کرده، جاده‌ها را بستند و روستاها را یغما کرده بودند(؟!) و یگان‌هاى ارتش هم در برابر شورشیان نتوانسته بودند کارى از پیش ببرند، تا اینکه ناگزیر من به فرماندهى نیروهاى جنوب برگزیده شدم و فرمان یافتم که شورشیان را خلع سلاح و آرامش را به آن استان‌ها باز گردانم. شورشیان که شماره تیراندازان آنها پیرامون 10 هزار نفر بود در کوهستان‌هاى سخت و سر به آسمان کشیده جایگزین شده و هر بار پس از تاخت به راه‌ها... و دستبرد به یگان‌هاى ارتش به آشیان‌هاى سرسخت و دست نیافتنى کوهستانى خود پناه مى‌بردند.»

آریانا پس از تکرار مطالبى که در تاریخچه عملیات نظامى جنوب درج شده، سرکوب خونین عشایر جنوب را افتخار بزرگ خود مى‌داند و مى‌نویسد:

«من بزرگترین خدمت را در این نبردها به ایران زمین کردم... من درجه ارتشبدى را در سالن نگرفتم. من در پایان عملیات، 10500 قبضه اسلحه ضمن زد و خورد از اشرار گرفتم و پس از پایان نبردها این شمارش به 27000 قبضه رسید. اینها داستان سرایى نیست. همه مدارک در نیروى زمینى ارتش وجود دارد...»

آریانا که به گواه اسناد با خدعه و فریب سران عشایر فارس را «تأمین» داد و با واسطه برخى افراد «موجّه» و ارسال قرآن توانست آنها را به شیراز کشانیده و دستگیر و سپس تیرباران کند، در این نامه مدعى است:

«من با هماوردان خود با مردانگى رفتار کردم(!) و جز 6 تن از آنها که انگیزه این کشت و کشتارها بودند، به همه... بخشش همگانى(عفو عمومى) دادم و به آن 6 تن هم هیچ گونه زینهار ندادم و گفتم که این دادگاه‌هاى ارتش است که باید سرنوشت شما را روشن کند...»

به هر روى نقش جنون‌آمیز آریانا در قتل عام عشایر جنوب مورد توجه سرهنگ گراتیان یاتسوویچ رئیس سیا در ایران که در فروردین 1342 همراه رابرت کومر، کارشناس برجسته «سیا» در «جنگ روستایى» در فارس حضور مستقیم داشت و هیئت مستشارى آمریکا در ارتش و محمدرضا پهلوى قرار گرفت و وى به درجه ارتشبدى رسید. به توصیه آمریکایى‌ها، آریانا در 30 / 9 / 1344 به جاى ارتشبد حجازى رئیس «ستاد بزرگ ارتشتاران» عالى‌ترین پست نظامى کشور برگزیده شد و در اطلاعیه‌اى که بدین مناسبت در جراید درج گردید، «خدمات» آریانا در سرکوب عشایر جنوب عامل اصلى این انتصاب ذکر شد.

 

زمینه‌هاى شکل‌گیرى شایعات در مورد آریانا

آریانا در دوران ریاست ستاد ارتش به تقویت «حزب آریا»، به رهبرى هادى سپهر که داراى تمایلات شووینیستى بود، دست زد. جاه‌طلبى‌ها و هرزگى‌هاى اخلاقى آریانا، که ارتشبد حسین فردوست بدان اشاره دارد، عناد و کینه برخى امراى ارتش را برانگیخت و ظاهراً توسط آنان توطئه سازمان یافته‌اى علیه او آغاز شد. طبق اسناد ساواک، از تیر ماه 1346 شایعه وسیعى در سراسر کشور، به ویژه آذربایجان، پخش شد که گویا به همراه تیمسار باتمانقلیچ و در ارتباط با وابسته نظامى الجزایر در تهران قصد کودتا دارد! این شایعه از کانال‌هاى مختلف به «دفتر ویژه اطلاعات» منعکس مى‌شد و از طریق فردوست به اطلاع محمدرضا پهلوى مى‌رسید. دامنه این توطئه که ظاهراً رادیوى «پیک ایران» (ارگان حزب توده) نیز به آن دامن مى‌زد، تا بدانجا رسید که شایعه دستگیرى بیش از یکصد افسر در رابطه با «کودتاى آریانا» منتشر شد! علیرغم کذب بودن این شایعات و تکذیب مکرر آن توسط عوامل ساواک، مستشاران آمریکایى و شاه به دلیل گسترش نارضایى در ارتش، حضور بیشتر آریانا را صلاح ندانستند و او در نیمه اردیبهشت 1348 از سمت ریاست ستاد ارتش برکنار شد و ارتشبد فریدون جم جایگزین او گردید. ساواک در گزارش مورخ 21 / 2 / 1348 اعلام کرد:

«تعویض ارتشبد آریانا (رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران) در میان طبقات جوان ارتش با حسن اثر تلقّى شده و افراد مختلف این تغییر را با خوش‌بینى تلقى کرده‌اند.»

برکنارى آریانا، شایعات دیرینه علیه او را توسعه داد و مسئله در جراید خارجى بازتاب یافت. رژیم‌هاى وقت مصر و عراق در چارچوب ستیز خود با رژیم شاه به این شایعه دامن مى‌زدند. نشریه فرانسوى زبان لوریان، چاپ بیروت، انفصال آریانا را به علت «اختلاف نظر او با شاه در مسئله تشکیلات ارتش» عنوان کرد و نشریه پاتریوت، چاپ دهلى نو به نقل از خبرگزارى خاورمیانه مصر علت آن را مخالفت آریانا با سیاست شاه در خلیج فارس دانست و این مسئله در یکى از سخنرانى‌هاى صالح مهدى عمّاش، نخست وزیر وقت عراق، نیز مطرح شد.

ساواک براى مقابله با این شایعه به تکاپو افتاد. نواب، رئیس ساواک تهران، در تاریخ 18 / 3 / 1348 به اداره کل سوم چنین نوشت:

«تیمسار ریاست معظم ساواک [نصیرى] ذیل گزارش خبر [شایعه فوق] ... پى‌نوشت فرمودند: «ارتشبد آریانا مورد محبت شاهنشاه آریامهر است و ماهیانه کسرى زندگى او به فرمان شاهنشاه طبق حقوق فعلى (حقوق ریاست ستاد ارتش) تأمین مى‌شود  و اتومبیل ارتشى هم در اختیار دارد». با توجه به پى نوشت تیمسار ریاست معظم ساواک و اینکه موضوع تحت تعقیب قرار گرفتن و حتى اعدام ارتشبد آریانا در افواه عمومى شایع مى‌باشد، به نظر این ساواک اصلح است طى مراسمى از خدمات گذشته افسر مزبور تجلیل و موضوع از طریق رادیو و تلویزیون و نشریات به اطلاع همگان برسد تا بدینوسیله شایعات موجود خنثى شود.»

در پى این توصیه ساواک، به منظور خنثى ساختن شایعات در تاریخ 9 / 3 / 1348 ارتشبد فریدون جم، رئیس جدید ستاد ارتش، ضیافت شامى براى تودیع با آریانا در باشگاه افسران ترتیب داد و خبر آن در رسانه‌هاى عمومى به طور وسیع انعکاس یافت. در این ضیافت، جم به نمایندگى از شاه از آریانا به شدّت تجلیل کرد و «فرمان همایونى مبنى بر رضامندى خاطر خطیر ملوکانه» و هدایایى به وى اهدا نمود. مدت کوتاهى بعد، آریانا بازنشسته شد. متن فرمان شاه چنین است:

«با تأیید خداوند متعال ما محمدرضا پهلوى آریامهر شاهنشاه ایران در این موقع که ارتشبد بهرام آریانا به افتخار بازنشستگى نائل مى‌گردد به موجب این فرمان همایونى مراتب رضامندى خود را به پاس خدمات گذشته مشارالیه ابلاغ مى‌نمایم. 1 / 4 / 1348»

آریانا در مراسم جشن بازنشستگى خود سخنانى ایراد کرد و برنامه خود را پس از بازنشستگى نگارش کتابى در ترسیم «ایدئولوژى ارتش ایران» اعلام داشت. به زعم آریانا این «ایدئولوژى» چنین است:

«نخستین سفارش من این است که در ارتش ایدئولوژى را که بر مبناى فلسفه شاهنشاهى است و هم اکنون در دانشکده‌ها و دانشگاه‌هاى ارتش آموخته مى‌شود پشتیبانى بفرمایند. از 3 سال قبل این فلسفه که در خون نژاد ایرانى به طور طبیعى وجود داشته و دارد تنظیم و نوشته شده و هم اکنون به طور دیالکتیک تدریس مى‌شود و این موضوع اهمیت شایان دارد، زیرا در دنیاى امروز همان طور که در جنگ دوم دیدیم، هیچ ارتشى بدون داشتن ایدئولوژى نمى‌جنگد.»[11]

 

آریانا پس از بازنشستگی

     علیرغم این نمایش تبلیغاتى، تحمل بازنشستگى براى این عنصر جاه‌طلب بسیار دشوار بود. ثریا عصار، همسر دوم آریانا، بعدها گفت:

«وقتى تیمسار بازنشسته شد برایش خیلى غیرمنتظره بود. تیمسار گفت: من کسى بودم که در روز 28 مرداد در برابر این همه دشمن روى تانک رفتم و براى ملّت نطق کردم در حالى که بقیه اطرافیان اعلیحضرت خود را قایم کرده بودند. من کسى هستم که همیشه پاى‌بند این مى‌باشم که ایران باید شاهنشاهى باشد و به سلطنت پهلوى افتخار مى‌کنم و از مریدان رضاشاه هستم. پس چگونه ممکن است به پسر او خیانت کنم.»

گفته فوق توسط منبع خبرى ساواک گزارش شد و فردوست در زیر آن چنین نوشت:

«تیمسار آریانا 28 مرداد در تهران نبود که روى تانک سوار شود. این حرفهاى زنانه است.»

آریانا پس از بازنشستگى، رنج کار ترسیم این «ایدئولوژى» را بر خود هموار نکرد و ترجیح داد که به فعالیت‌هاى «نژادى» و «دیالکتیکى» مطبوع‌ترى بپردازد و به شکل بى‌پروایى به هرزگى‌ها و عیاشى‌هاى دیرین خود دامن زد. او که در دوران فقر و جوانى و در درجه ستوان یکمى با دختر فهیم‌الملک (فهیمى) ازدواج کرده بود، اینک در سن 63 سالگى با عنوان شامخ ارتشبدى و غوطه‌ور در ثروت بادآورده‌اى که از عطایاى «پدر تاجدار» به وى رسیده بود، هوس تجدید فراش کرد و با دختر کم سن و سال و زیبایى ازدواج نمود و نام او را از ثریا به «آریانوش» تغییر داد!

در تاریخ 4 / 4 / 1348، ساواک از مجلس ازدواج آریانا چنین گزارش داد:

«3 / 4 / 48 مراسم ازدواج ارتشبد بازنشسته آریانا و دوشیزه ثریا عصار برگزار شد. در این مراسم ارتشبد آریانا مست بود و مرتباً دست به حرکات ناشایستى مى‌زد. هنگامى که از او خواستند جهت مدعوین صحبت نماید، اظهار نمود من فقط راجع به همسرم ثریا صحبت مى‌کنم. سپس سرگرد عصار با یکى از اقوام عروس صحبت کرد و نسبت به شاهنشاه ابراز وفادارى نمود، ولى ارتشبد آریانا عکس‌العملى از خود نشان نداد و در پایان مراسم شمشیرى آورده و ارتشبد آریانا کیک را با آن بریدند.»

رفتار آریانا در نخستین ماه‌هاى پس از تجدید فراش بسیار وهن‌آور است. او که با بازنشستگى عطش جنون‌آمیز خود را به قدرت سیراب ناشده مى‌بیند، تظاهر بیش از پیش به هرزگى را دستمایه ارضاى روح بیمار خود مى‌سازد.

در گزارش دیگر، نفرت شدید آریانا از فرهنگ اسلامى مردم ایران چنین دیده مى‌شود:

«22 / 2 / 49 ضیافتى با شرکت 6 نفر در منزل ارتشبد بهرام آریانا ترتیب یافت... تیمسار اظهار داشت این یک کتاب آسمانى مى‌باشد(منظور شاهنامه است) چون من به زبان فارسى خیلى علاقمند هستم و در ضمن مخالف خط کنونى فارسى هستم و معتقدم که باید زبان فارسى به خط لاتین نوشته شود چون خط فارسى 24 عیب دارد و نمى‌دانم چرا مسئولین توجه نمى‌کنند... من در زمان تصدى خودم در ارتش در مورد زبان دگرگونى به وجود آوردم و اکثر لغات عربى را بیرون کشیدم... بین خودمان باشد اگر خط لاتین شود ارتباط ما با اعراب قطع خواهد شد، چون ما هر جمله‌اى را که بخواهیم بنویسیم باید به سراغ زبان عربى برویم... طبقه آخوند همیشه براى اینکه دکانش تخته نشود از افکار پوسیده حمایت مى‌کند...»

رفتار آریانا در این دوره، که حتى ساواک نیز آن را «ناشایست» ارزیابى مى‌کرد، سبب شد تا وى به اشاره غیرمستقیم شاه از کشور خارج شود و در پاریس اقامت گزیند. نمونه‌هایى از عقاید آریانا در این دوران براساس اسناد ساواک چنین است:

«در سال 1351 برابر گزارشى، دکتر رفیعى جریان حمله چریک‌هاى عرب به خوابگاه قهرمانان اسرائیلى در مونیخ را براى تیمسار تعریف کرد. تیمسار که در جریان نبود سخت ناراحت شد و ضمن محکوم کردن عملیات چریکى اعراب اظهار داشت: ملت عرب خوى وحشیگرى را از دست نمى‌دهد و الان ملتى شدند که مزاحم امنیت جهان هستند و این عمل واقعاً وحشیانه بود. من چند سال قبل غیر رسمى به اسرائیل رفتم. وقتى هواپیما به مرز اسرائیل رسید کلاً سبز و خرم بود. اسرائیل واقعاً یک ملت زنده هستند و در هر موردى که فکر کنید پیشرفت کردند و دارند عظمت قبلى خود را که استحقاق آنهاست به دست مى‌آورند.»

و در گزارش دیگر چنین مى‌خوانیم:

«خانم آریانوش در جلسه‌اى اظهار داشته: بهائى‌ها خیلى به تیمسار همسرم علاقه دارند، چون جد مادرى تیمسار منوچهرخان والى اصفهان بود که باب را پناه مى‌دهد. تیمسار آریانا نیز در ادامه اظهار نموده: جالب اینجاست که باب مرگ زودرس منوچهرخان را پیش بینى مى‌کند و درست از آب در مى‌آید... دین اسلام یک دین سیاسى است و براى جامعه ما خطرناک شده.»

آریانا هرسال از فرانسه یکى ـ دو مرتبه براى دیدن اقوام و دوستان به ایران سفر مى‌کرد. آخرین بار در پاییز و زمستان 1356 در ایران بود. او علت سکونتش را در پاریس به جهت برکنار بودن از اقدامات خصمانه بعضى از سازمانها ذکر مى‌کند.

 

نقش آریانا در توطئه‌هاى دهه نخستین انقلاب اسلامى

1ـ ارتش رهایى‌بخش ایران

ارتش رهایى‌بخش ایران «آرا» نامى بود که به تمامى نیروهاى مسلح و یا عمدتاً نظامى که علیه جمهورى اسلامى فعالیت مى‌کردند، یا اندیشه مقابله مسلحانه با جمهورى اسلامى را در سر مى‌پرورانند، اطلاق مى‌شد لذا با تشکیل یک مرکز فرماندهى در پاریس، گردانندگان «آرا» خود را نماینده همه عناصر راست مخالف جمهورى اسلامى ایران و رهبر آنان مى‌دانستند. جمعى از این افراد مانند ارتشبد غلامعلى اویسى، ارتشبد غلامرضا ازهارى، ارتشبد بهرام آریانا، اردشیر زاهدى، اشرف پهلوى و همچنین عده‌اى از سران ساواک موجودیت ارتش رهایى بخش ایران «آرا» را اعلام کردند. نخستین نشریه این گروه به تاریخ 20 / 5 / 1358 منتشر شد. افراد فوق در عین ارتباط و همکارى با هم، هر یک علاوه بر تشکیل گروههاى مستقل و تحت نفوذ خود با یک یا چند جریان دیگر در داخل یا خارج از کشور کم و بیش ارتباط داشتند. مثلاً اویسى و اشرف و آزاده شفیق به اتفاق هم کانون فعالیت جمعى از افراد نظامى، سرهنگ تا سپهبد را تشکیل مى‌دادند. اشرف و آزاده به همراه هوشنگ نهاوندى وزیر علوم و آموزش عالى در دولت آموزگار و اردشیر زاهدى در جبهه میهن پرستان ایران شرکت فعال داشتند و یا بهرام آریانا ضمن ارتباط با اویسى و اشرف پهلوى و در عین فعالیت در «جبهه میهن پرستان ایران» خود تشکیل دهنده ستادى بود مرکب از جمعى از مقامات سابق نیروهاى هوایى، زمینى و دریایى، ستاد فرماندهى نیروهاى مسلح با نام جنبش رهایى ایران «آرا» و«پاسداران شاهنشاهى» که به عنوان شاخه‌هاى نظامى، سیاسى، تحت رهبرى آریانا عمل مى‌کردند.[12]

 

2ـ سازمان آزادگان

در اینجا ضرورت دارد به معرفى گوشه‌اى از تاریخچه سازمان آزادگان و نقش آریانا در این سازمان بپردازیم. در حدود پنج سال قبل از پیروزى انقلاب اسلامى فعالیت‌هایى علیه حکومت شاه در خارج از کشور صورت مى‌گرفت که یکى از این نوع فعالیت‌ها را یک تیم دونفره انجام مى‌داد. این دو نفر شاهین اسپهبدى و مهران خلیلیان بودند. شاهین اسپهبدى دو سال قبل از پیروزى انقلاب از پاریس به تهران آمد. او در سوادکوه مازندران با شخصى ملاقات کرد به نام آریابد باوند. وى استاد تاریخ نظامى در دانشکده افسرى و دانشگاه جنگ بود و دکتراى دولتى در رشته فلسفه و تاریخ از دانشگاه سوربن فرانسه داشت. باوند معتقد بود که کشور باید «پادشاهى» باشد لیکن هر پادشاه باید خود پادشاهى را به دست آورد و با استفاده از دلاوری‌ها و لیاقت‌ها و شایستگى‌هاى خود ترقى کرده، به پادشاهى برسد نه اینکه پادشاهى همچون ماترک و میراث پدر به فرزند وارث (ولیعهد) برسد.

شاهین اسپهبدى از طریق باوند با محمودى بختیارى (همفکر باوند) آشنا شد. محمودى بختیارى به اسپهبدى توصیه کرد که دنبال شخصى بروند که شهرتى دارد و همان طور که  عبدالناصر در مصر ابتدا از نام ژنرال نجیب استفاده کرد، آنها نیز مى‌توانند از نام ارتشبد آریانا بهره جویند. محمودى بختیارى قبلاً چند نفرى را به دور خود جمع کرده بود و نام گروه خود را «کانون آزادگان» گذاشته بود و شاهین اسپهبدى و مهران خلیلیان نیز همین نام را براى گروه خود انتخاب کردند. به دنبال وقوع انقلاب اسلامى در ایران بهرام آریانا که خود را رهبر و شخص اول و کورش آریانا فرزند ارشد وى که خود را در مقام نخست وزیر آینده ایران مى‌دید، تمام تلاش‌هاى خود را علیه انقلاب اسلامى بکار برد و سعى وافر نمود تا هرچه بیشتر افسران، درجه داران، سرمایه داران، روزنامه نگاران و نویسندگان و... متوارى ایرانى را در سازمان آزادگان گرد آورد. آنان اساسنامه‌اى هم براى سازمان آزادگان نوشتند و آن را به زبان فرانسه ترجمه کردند و یک نشریه نیز به نام «آزادگان» روى خط چاپ بردند.

درست بعد از این ماجرا، با پیوستن چند نفر آن هم بر روى کاغذ، توانستند کابینه‌اى خیالى و ارتشى آریانایى تشکیل دهند(!) که در ستاد و سر فرماندهى آن اشخاصى همچون سپهبد على امیرى، رییس اداره مهندسى ارتش و مدتى رییس اداره حسابرسى ارتش شاهنشاهى و سپهبد مینو سپهر معاون فرمانده نیروى هوایى و دریادار حبیب الهى فرمانده نیروى دریایى شاه و سرهنگ کریم شمس ـ که در مراسم جشن‌هاى 2500 ساله براى سران کشورها گزارش نظامى مى‌دادـ نام نویسى کرده بودند. کورش آریانا نیز در همین خصوص تلاش نمود که بین سازمان آزادگان و«سیا» رابطه‌اى بر قرار کند. براى این کار به آمریکا رفت و پس از تماسها و گفتگوهاى بسیار قرار شد که «سیا» از طریق اسرائیل و آفریقاى جنوبى به سازمان آزادگان کمک کند. لیکن آریانا به دنبال این تحریکات و پس از شکست عملیات ناو ربائى و از هم گسیختگى، با صدور اعلامیه‌اى خود را از سازمان آزادگان کنار کشید.[13]

 

3ـ عملیات ربودن ناو تبرزین

در زمان شاه دوازده فروند ناو کامباتانت از فرانسه خریدارى شده بود. چهار فروند از ناوها پیش از انقلاب تحویل نیروى دریایى ایران شده و هشت فروند دیگر قرار بود تحویل گردد که آمریکایی‌ها جلو تحویل آنها را گرفتند. اما از آنجایى که فرانسوى‌ها کل قیمت ناوها را دریافت کرده بودند در سال 1359 در برابر هماهنگى‌هاى انجام شده تعدادى افسر از نیروهاى دریایى جمهورى اسلامى ایران به فرانسه عزیمت کردند تا ظرف شش ماه آموزش‌هاى لازم را فراگرفته، با ناوها به ایران برگردند. از نزدیکان یکى از افسران اعزامى فردى بود مقیم فرانسه و مرتبط با سازمان آزادگان. این شخص ترتیبى داد تا افسر مورد نظر چند بار به ‌طور بسیار محرمانه در پاریس با کورش آریانا، ارتشبد آریانا و دریادار حبیب الهى(آخرین فرمانده نیروى دریایى شاه) ملاقات کند. بعد از این ملاقات‌ها و هماهنگی‌ها با دقت زیاد هشت گروه[14] جهت انجام مأموریت‌هاى شخصى انتخاب و دستورالعمل‌ها به صورت محرمانه تهیه و مرحله به مرحله ابلاغ و اجرا
گردید.

قرار بود که سه ناوچه در بندر شربورگ تحویل ایران گردد. مسیر این ناوچه‌ها عبور از تنگه جبل الطارق، مدیترانه، کانال سوئز، دریاى سرخ و آب‌هاى ایران در خلیج فارس بود.

برابر هماهنگی‌هاى انجام شده قرار بود دریادار حبیب الهى و گروه کماندویى وى تحت پوشش دانشجویان اقیانوس‌شناسى، یک یدک کش کرایه کنند و با آن به ناو تبرزین نزدیک شوند. طبق هماهنگى که با فرمانده ناو تبرزین در پاریس شده بود، فرمانده نیز موضوع را با افسر موتورخانه ناو و یکى دیگر از افسران مطرح و هماهنگ کرده بود.[15] هنگامى که یدک‌کش به ناو تبرزین نزدیک شد طبق قرار، مهندس کشتى اعلام کرد که موتور ناو با اشکال مواجه و خراب شده و نیازمند تعمیر است. در این لحظه بقیه ناوها به مسیر خود ادامه دادند.

کماندوها با سلاح قلابى (اسباب بازى) وارد ناو شده و با اطلاع قبلى، از طبقه پایین ناو سلاح‌هاى واقعى را برداشته، ملوانان ناو را وادار به تسلیم و در اتاقک پایین ناوچه زندانى کردند و ناو سریعاً به حرکت خود ادامه داد و وارد آبهاى بین‌المللى گردید. دفتر سازمان آزادگان در پاریس طبق برنامه از پیش طراحى شده از خبرنگاران، عکاسان و نمایندگى‌هاى مطبوعات براى تهیه گزارش دعوت کرده بود، موضوع که تا این لحظه سرى بود با آب و تاب فراوان تشریح و به سراسر جهان اعلام و نام آریانا و «ارتش رهایى بخش ایران» یا «آرا» در رسانه‌هاى گروهى مطرح و مرتب تکرار شد.

بسیارى از متواریان و فراریان به تصور اینکه کار تمام شد، به آریانا تبریک گفتند و این بازتاب‌ها بیشتر موضوع را سر زبان‌ها انداخت. اطرافیان رضا پهلوى با اطلاع از فلسفه و اندیشه آریانا ـ که خواهان پادشاهى غیر موروثى است ـ از ارسال تبریک به آریانا خوددارى کردند و برعکس براى جمشید حسنى استوار ارتش و رهبر گروه «جوان» تبریک فرستادند که در مطبوعات نیز منعکس گردید.

ناو با همان سوخت و آذوقه اولیه تا مراکش رسید. سلطان مراکش به تصور اینکه این افراد سلطنت طلب هستند و براى رضا پهلوى کار مى‌کنند موضوع را با او در میان گذاشت و در مورد تحویل سوخت و غذا به ناو و ملوانان کسب تکلیف کرد ولى چون سازمان آزادگان سلطنت طلب نبود، رضا پهلوى از تأیید آنها خوددارى کرد.

ارتشبد آریانا چند بار به مصر رفته بود و با فرح پهلوى مذاکره کرده بود ولى به نتیجه‌اى نرسیده بودند. روى این اصل، رضا پهلوى از سلطان مراکش مى‌خواهد که از دادن کمک خوددارى نماید. بردن ناو بدون سوخت و آذوقه به آفریقاى جنوبى غیرممکن بود. ناچار ناو به آبهاى فرانسه برگردانده شد و در بندر مارسى تحویل مقامات فرانسوى گردید. ربایندگان نیز به عنوان پناهندگان سیاسى تسلیم شدند و ناو مجدداً تحویل دولت جمهورى اسلامى و روانه ایران شد و در جنگ تحمیلى شرکت کرد.[16]

 

سرنوشت ذلت بار آریانا

آریانا که پس از هفت سال عیاشى لجام گسیخته در پاریس، با انقلاب اسلامى ایران مواجه شده بود و سرویس‌هاى غرب نیز که در میان عناصر نظامى ورشکسته رژیم گذشته موجودى جاه‌طلب‌تر از آریانا نمى‌شناختند، به سراغ او رفتند و با وعده‌هاى فراوان دال بر سقوط قریب‌الوقوع جمهورى اسلامى ایران، کوشیدند تا مجدداً رؤیاى دیرینه ناپلئونى را در او زنده کنند. بدین ترتیب با یک میلیون دلار اعتبارى که سرشاپور ریپورتر در اختیار او گذارد، در رأس یکى از نخستین گروهک‌هاى سلطنت طلب قرار گرفت که خرابکارى مسلحانه را در مرزهاى شمال غربى ایران هدف قرار داده بود. آریانا که با پول امپراتورى روچیلدها و صهیونیسم جهانى تقویت و تسلیح مى‌شد، نخست با حمایت رژیم عراق مرکز فعالیت خود را در شهریار ولى عراق (جنوب شرقى کرکوک) قرار داد و به همراه افرادى چون سردار جاف، دکتر حسن جاف و سروان مختارى براى آموزش نظامى ضدانقلابیون اردوگاهى تأسیس کرد. در پى تجاوز نظامى رژیم عراق به ایران انقلابى، آریانا توانست از طریق سرویس‌هاى جاسوسى آمریکا و انگلیس حمایت دولت ترکیه را جلب کند و مرکز گروه خود را در شهر مرزى  وان قرار دهد. این در حالى بود که نخست وزیر ترکیه در دی ماه 1360 رسماً حضور ضدانقلابیون مسلح ایرانى را در خاک ترکیه تکذیب کرد! بدینسان گروهک «ارتش رهایى بخش ایران» با حضور قریب به 300 نفر از وابستگان امنیتى و نظامى رژیم ساقط شده پهلوى به خرابکارى مسلحانه علیه انقلاب اسلامى ایران پرداخت.

پس از چندى میان آریانا و اویسى اختلاف پدید آمد. به نوشته نشریات ضدانقلاب در خارج از کشور، پس از دریافت 8 میلیون دلار وجه از سرویس‌هاى اطلاعاتى غرب، در هتل بزرگ آنکارا میان ژنرال‌ها و همسرانشان بر سر تقسیم همان پول اختلاف در گرفت و به نزاع آنان انجامید.

بدینسان، آخرین تلاش بقایاى ژنرال‌هاى رژیم پهلوى به افول گرایید و در کارزار رقابت‌ها و نزاع‌هاى شدید بر سر تقسیم واپسین میراث رژیم وابسته و منحط پهلوى در سال 1362 به رکود کامل کشیده شد و تنها دستاورد آن براى سرویس‌هاى جاسوسى غرب سیاهه حداقل 10 میلیون دلارى هزینه‌هاى برباد رفته آن بود! این افول با نام ارتشبد سابق بهرام آریانا در پیوند است.[17]

سرانجام ارتشبد بهرام آریانا در تاریخ 31 / 3 / 1364 پس از یک بیمارى چند ماهه در سن 80 سالگى در بیمارستان نظامى پاریس درگذشت.

 

پی‌نوشت‌ها:


[1] ـ دانشکده صاحب منصبى در 1314 هـ ش به دانشکده افسرى تغییر نام داد.

[2] ـ آریانا از همسر اولش سه پسر به اسامى کورش، گشتاسب، آریاسب و یک دختر به نام آریاناز داشت. کورش فارغ‌التحصیل دانشکده افسرى بود و در وابستگى نظامى ایران در فرانسه کار مى‌کرد. او با دختر خاله شاه، شهلا دادستان، دختر تیمسار دادستان ازدواج کرد و در کار معدن در ایران نیز فعالیت داشت او بعد از انقلاب به پاریس رفت و در آنجا زندگى کرد و در اوایل انقلاب نیز بر ضد جمهورى اسلامى در تشکیل و فعال نمودن نشریه «آرا» و «سازمان آزادگان ایران» نقش اصلى داشت. آریاناز با یک مرد فرانسوى ازدواج کرد. گشتاسب نیز متولد 1328، فارغ التحصیل سن‌سیر فرانسه بود. ابتدا در دانشکده افسرى و سپس در نیروى هوابرد خدمت کرد و در اثر یک تصادف چهره و حافظه‌اش آسیب دید. آریاسب متولد 1330 کوچکترین پسر خانواده است.

[3] ـ ثریا عصار قبل از اینکه بتواند دیپلم خود را بگیرد با یک کشتى‌گیر به نام محمد عرب ازدواج کرد. او بعد از چندى از محمد عرب جدا شد و به خانه پدرش برگشت و دوباره به تحصیل پرداخت و توانست تا سطح دیپلم برسد. عموى ثریا، نصیر عصار معاون نخست وزیر و سرپرست سازمان اوقاف و دو نفر از پسرعموهایش افسر بودند و در ساواک کار مى‌کردند.

[4] ـ حزب آریا

[5]ـ شوونیسم عبارت است از سرسپردگى بى چون و چرا به دولت، عشق شدید به افتخار و سربلندى کشور، و احساس تند و نامعقول در مورد شکوه و جلال کشور. این اصطلاح از نام نیکلاشوون درجه‌دار ناپلئون گرفته شده که به دلیل سرسپردگى بى چون و چرا به ناپلئون و امپراتورى انگشت نما شده بود.

[6]ـ براى اطلاع بیشتر مراجعه شود به: زندگى سیاسى خاندان علم، مظفر شاهدى، ص 204 و گازیوروسکى مارک، سیاست خارجى آمریکا و شاه، ترجمه فریدون فاطمى، نشر مرکز، ص 220

[7]ـ سالهاى نهضت ملى، جلد پنجم، کتاب سیاه، حسین مکى، ص 370

[8]ـ خاطرات 15 خرداد شیراز، دفتر اول، ص 78ـ77 ـ دفتر دوم، ص 2ـ1

[9] ـ عبدالله شهبازى، ایل ناشناخته، ص 302 و 303

[10] ـ کیهان، 22 / 12 / 1341

[11] ـ نداى ایران نوین، 2 / 4 / 1348

[12] ـ ر.ک: کودتاى نوین و توطئه در دهه نخستین‌انقلاب اسلامى، نشر مؤسسه مطالعات وپژوهشهاى سیاسى، ج 3، ص 138

[13] ـ رک: ارتش تاریکى، بهروز کیا، ص 152ـ160

[14] ـ الف ـ گروه اول تا سوم، متشکل از افرادى در قالب مأموریت کماندویى به وسیله هواپیما، قطار و اتومبیل به مقصد اسپانیا

ب‌ـ گروه چهارم، مسئول برقرارى ارتباطات و هماهنگى در مرکز سازمان در پاریس

ج‌ـ گروه پنجم، مرکب از کورش آریانا و دریادار حبیب الهى براى نظارت و کنترل سه گروه بالا به مقصد اسپانیا

دـ گروه ششم، متشکل از سرلشگر مینو سپهر و سرهنگ کریم شمس فرمانده گارد جاویدان سابق براى تهیه سوخت ناو و تأمین آذوقه ملوانان، حرکت به کشور مراکش

ه ـ گروه هفتم مأموریت داشت که یک فرستنده قوى تهیه و براى نصب روى ناو تبرزین آماده کند و ناو از خلیج فارس پرسنل نیروى دریایى جمهورى اسلامى ایران را دعوت به الحاق به ارتش رهایى بخش ایران «آرا» کند.

وـ گروه هشتم مرکب از ارتشبد آریانا با تعدادى از افسران، حرکت به کشور ترکیه و استقرار در خاک ایران در «سرو» یا «خانیک».

این گروه چند آپارتمان در ترکیه اجاره کرده و عملیات زمینى را هدایت مى‌کرد. بخشى از این گروه مأمور تهیه فرستنده رادیویى و تولید برنامه رادیویى بودند تا به وسیله قاطر و عبور از نقاط کوهستانى به ارتفاعات مرزى رسیده و با دعوت از عشایر، ناراضیان و اشخاص خوش‌باور فعالیت تبلیغاتى خود را آغاز کنند.

[15] ـ هر دو افسر در قبال ایجاد تسهیلات براى رفتن به امریکا حاضر به همکارى شدند که افسر موتورخانه ناو پیوستن به همسر و افسر دیگر فرار از جنگ را بهانه قرار دادند.

[16] ـ ارتش تاریکى، بهروز کیا، ص 162ـ171

[17] ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج 2، ص 433 (ضمنا قسمت‌هایى از زندگى‌نامه آریانا از این کتاب استفاده شده است)


مرکز بررسی اسناد تاریخی