مبارزات سیاسی آیت‌الله خوئی


 مبارزات سیاسی آیت‌الله خوئی

 در کتاب «اندیشۀ سیاسی آیة‌الله خوئی، محمد اکرم عارفی، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، مؤسسۀ بوستان کتاب، صص۲۳-۲۸» آمده است:
"حجم گستردۀ فعالیت‌های علمی، فرهنگی و اجتماعی آیة‌الله خوئی فعالیت‌های سیاسی او را کاملاً تحت‌شعاع قرار داده است. میزان فعالیت‌های سیاسی و مبارزاتی او نسبت به فعالیت‌های دیگرش بسیار اندک می‌باشد، اما این به معنای عدم ورود او در فعالیت سیاسی نیست. آیة‌الله خوئی در هر زمانی که شرایط ایجاب کرده، به نحوی در عرصۀ تحولات سیاسی حضور یافته است.
آغاز مبارزۀ سیاسی ایشان به سالهای ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲ که نهضت امام خمینی در ایران شروع شده بود، برمی‌گردد. در مهر ماه ۱۳۴۱ که لایحۀ انجمن‌های ایالتی در هیئت دولت ایران به تصویب رسید و از سوی حضرت امام مورد اعتراض قرار گرفت، آیة‌الله خوئی نیز با ارسال تلگرافی به آیة‌الله بهبهانی در تهران دیدگاه خود را دربارۀ آن چنین اعلام کرد:
«تصویب‌نامۀ اخیر دولت راجع به تساوی زن و مرد و کافر و مسلمان در انتخابات انجمن‌ها مخالف شرع انور و قانون اساسی است، لذا استنکار شدید خود و حوزۀ علمیۀ نجف اشرف را بدین وسیله اطلاع داده مستدعی است مراتب را به پیشگاه اعلی‌حضرت همایون ابلاغ [نمایید] …»(۱)
آیة‌الله خوئی در سال ۱۳۴۲ به مناسبت حادثۀ خونین فیضیۀ قم و یورش نظامیان به آن، از مردم و علما دعوت کرد تا علیه رژیم شاه دست به مبارزه و مقاومت همه‌جانبه زده و در سرنگونی آن تلاش کنند. در بیانیه‌ای که به همین منظور صادر شده بود، آمده است:
«ما ملت ایران را که ایمان به مقدسات خود دارند، دعوت می‌کنیم با دشمنان دین و وطن به طُرُق مقتضی بدون اخلال و اغتشاش که دشمنان از آن استفاده کنند، بجنگند و بر عهدۀ علمای عالی‌قدر است که مسلمانان را در وظیفۀ مقدسی که در پیش دارند، رهبری کنند که اذا ظهرت البدع فعلی العالم ان یظهر علمه و الا فعلیه لعنة الله.»(۲)
و در بخش دیگر آن می‌گوید:
«من افتخار می‌کنم که خون ناچیز خود را به‌عنوان قربانی در راه حفظ دین و قرآن و نابودی ستم‌کاران تقدیم کنم، زیرا زندگی با فشار ستم‌گران و دشمنان اسلام برای من چیزی جز مرگ یا بدتر از مرگ نیست.»(۳)
در جریان واقعۀ پانزدهم خرداد سال ۱۳۴۲ که عدۀ زیادی به دست عوامل حکومت شاه در شهرهای قم، تهران و جاهای دیگر به شهادت رسیدند، آیة‌الله خوئی رژیم شاه را ظالم خوانده و از مردم خواست که با آن قطع رابطه کنند و به پیروی از امام حسین (علیه‌السلام) در مبارزۀ آشکار با ستم‌کاران شرکت نمایند.(۴)
مبارزۀ آیة‌الله خوئی با رژیم شاه از طریق حمایت از مبارزات امام خمینی ادامه یافت. به اعتقاد ایشان، رژیم شاه رژیم ظالم و غیر اسلامی بود که تحت تأثیر قدرت‌های غیر اسلامی قرار داشت.(۵) وی اصلاحات و عمل‌کرد شاه را به تقلید از جهان کفر به‌ویژه آمریکا می‌دانست. او مبارزۀ سیاسی را بیشتر به منظور ایجاد اصلاحات دینی، جلوگیری از استبداد، الغای قوانین غیر شرعی و برقراری عدالت در دستگاه سلطنت مورد توجه قرار داده بود، اما در عین حال از استراتژی امام خمینی مبنی بر سرنگونی سلطنت و تشکیل نظام واقعی اسلامی تحت زعامت فقها نیز حمایت به عمل آورد، چنان‌که در دوران اوج انقلاب اسلامی که امام خمینی هدف خود را دربارۀ تشکیل حکومت اسلامی آشکار کرد، آیة‌الله خوئی در پیام آبان ماه ۱۳۵۷ خود ضمن اعلام حمایت از آن، از مردم خواست که از رهبری علما در نهضت اطاعت کنند. او در آن پیام آورده بود:
«از ملت می‌خواهم با شجاعت قدم برداشته، ولی با حفظ کامل موازین شرع و در تمام مراحل از علمای اعلام و قاطبۀ مراجع معظم تقلید تبعیت و پیروی کنند.»(۶)
هم‌چنین ایشان در پیام نهم فروردین ۱۳۵۸ با حمایت از «جمهوری اسلامی» از مردم ایران خواسته بود که در همه‌پرسی نظام جمهوری اسلامی شرکت کرده، به حکومت اسلامی رأی دهند.(۷)
آیة‌الله خوئی همان‌طور که از نهضت اسلامی مردم ایران علیه رژیم استبدادی شاه حمایت کرد، ازمبارزات مسلمانان در سایر کشورها نیز حمایت به عمل آورد، چنان‌که در جنگ چهارم اعراب-اسرائیل که در اکتبر ۱۹۷۳ (رمضان ۱۳۹۳) اتفاق افتاد، اعلامیه‌ای در حمایت از مبارزان مسلمان عرب صادر کرده، پشتیبانی از آنان را امری واجب دانست.(۸)
او هم‌چنین اقدام حسن البکر، رئیس جمهور وقت عراق را در ملی کردن صنعت نفت و پایان دادن به سلطۀ اقتصادی انگلیسی‌ها مورد تمجید قرار داده، آن را اقدامی اسلامی لقب داد.(۹)
ایشان در حمایت از جهاد مردم افغانستان علیه شوروی سابق نیز لحظه‌ای تردید به خود راه نداد و با حمایت مالی و معنوی، شیعیان آن کشور راتقویت نمود.
یکی از نمونه‌های بارز مبارزاتی آیة‌الله خوئی، نقش رهبری‌کنندۀ ایشان در قیام شعبان ۱۴۱۲ شیعیان عراق علیه صدام و حکومت بعثی بود. ایشان در پیامی که در هیجدهم شعبان به همین مناسبت داد، آورده است:
«بی‌گمان پاسداری از کیان اسلام و محافظت از مقدسات آن بر هر مسلمانی واجب است. من به سهم خود از خدای تبارک و تعالی موفقیت شما را در آن‌چه به صلاح امت مسلمان است، طلب می‌کنم و از شما می‌خواهم که نمونه‌ای صالح بر ارزش‌های رفیع اسلامی باشید.»(۱۰)
آیة‌الله خوئی به دنبال پیام فوق در حالی که قیام مردم در شهرهای نجف، کربلا، کوفه و بصره هر روز گسترده‌تر می‌شد، در بیست و یکم شعبان، هیئت نه نفره‌ای را برای رهبری و مدیریت قیلم تعیین کرد و در پیامی آن را چنین معرفی نمود:
«به این سبب مصلحت عموم جامعه را در آن می‌بینم که هیئتی عالی تعیین کنم تا مسئولیت اشراف و نظارت بر ادارۀ شئون کل جامعه را بر عهده گیرد تا کارها و نظریۀ آنها منعکس‌کنندۀ نظر ما باشد.»(۱۱)
پس از سرکوب خونین قیام مردمی از سوی گارد ریاست جمهوری عراق در اواخر سال ۱۳۶۹ و اوایل سال ۱۳۷۰، آیة‌الله خوئی در سحرگاه چهارشنبه سوم رمضان ۱۴۱۱ق / ۲۹ اسفند ۱۳۶۹ش به دست نیروهای مزبود دست‌گیر و به بغداد منتقل گردید. سپس یک سال تمام را در کوفه در تبعید به‌سر برد و سرانجام در عصر روز شنبه هشتم صفر ۱۴۱۳ برابر با هفدهم مرداد ۱۳۷۱ در کوفه زندگی را بدرود گفت.
سیره و رفتار سیاسی و اجتماعی آیة‌الله خوئی با اندیشۀ سیاسی او در سازگاری کامل قرار دارد. به نظر می‌رسد اعتقاد او مبنی بر عدم تلاش سازمان‌یافته برای تشکیل حکومت اسلامی ناشی از این اصل باشد که او ولایت نصبی را که ایجاد حق می‌کند، برای فقها قائل نیست و از طرف دیگر معتقد است که تحصیل مقدمات و شرایط واجب از نظر شرعی واجب نمی‌باشد.(۱۲)  بنابراین، تشکیل حکومت حتی اگر واجب هم باشد، تحصیل مقدمه و شرایط آن واجب نیست، اما مدیریت جامعه و سیاست از باب حسبه بر فقها واجب است، به همین دلیل ایشان رهبری قیام در سال ۱۴۱۱قمری / ۱۳۶۹ شمسی را به دست می‌گیرد.
آیة‌الله خوئی عمده‌ترین وظیفۀ فقیه را در عصر غیبت، تبلیغ و قضاوت و افتا دانسته و بر اساس رسالت تبلیغی و روشن‌گری فقیه در همۀ زمان‌ها بود که در برابر سیاست‌های غیر دینی شاه در ایران موضع‌گیری می‌کرد، زیرا همان‌طور که خود او در پیام‌هایش اشاره کرده وظیفۀ هر عالم است که در برابر بدعت‌ها و انحرافات سکوت نکرده، فریاد اعتراض برآورد.
به نظر می‌رسد او در شیوۀ مبارزه از استاد خود آیة‌الله نائینی تأثیر پذیرفته است. آیة‌الله نائینی پس از آن‌که در مبارزات سیاسی در عراق به نتیجۀ مطلوبی نمی‌رسد، دست از مبارزات سیاسی کشیده، به فعالیت‌های علمی و فرهنگی روی می‌آورد. آیة‌الله خوئی نیز تمام سعی خود را بر فعالیت‌های علمی و فرهنگی متمرکز کرده بود. هم‌چنین وی در مئلۀ ولایت بر این نظریه بود که هرگاه فقیهی در حوزۀ صلاحیت ولایی خود بر کاری اقدام کند و این وجوب کفایی را عهده‌دار گردد، بر فقهای دیگر دور نیست که در دایرۀ عمل او تصرف دیگری انجام دهند.(۱۳)  اقدام و موضع آیة‌الله خوئی در به رسمیت شناختن حکومت جمهوری اسلامی ایران به رهبری امام و عدم مخالفت با آن در سخت‌ترین شرایط ریشه در همین بینش فقهی او نسبت به شأن سیاسی فقیه و حکومت اسلامی دارد.”

پی‌نوشت‌ها:
۱- غروب خورشید فقاهت، غلام‌رضا اسلامی، دارالکتب الاسلامیه، صص۵۸-۵۹
۲- اسناد انقلاب اسلامی،مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج۱، ص۸۹
۳- همان
۴- همان، ص۱۰۷ / غروب خورشید فقاهت، غلام‌رضا اسلامی، دارالکتب الاسلامیه، ص۹۳
۵- اسناد انقلاب اسلامی،مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج۱، صص۸۰ و ۱۲۵
۶- همان، ص۴۶۳
۷- غروب خورشید فقاهت، غلام‌رضا اسلامی، دارالکتب الاسلامیه، ص۱۳۷
۸- همان، ص۲۷۲
۹- همان، ص۳۵۱
۱۰- «حضرت آیة‌الله‌العظمی خوئی پیشوای حوزۀ علمیه و مرجع عظیم‌الشأن»، سیدمرتضی حکمی، ماه‌نامۀ مسجد، ش۵، شهریور-مهر ۱۳۷۱، ص۶۲
۱۱- همان
۱۲-محاضرات فی اصول الفقه، محمداسحاق فیاض، ج۲، صص۴۳۷ و ۴۴۰-۴۴۹
۱۳- مصباح‌الفقاهه، محمدعلی توحیدی، انتشارات انصاریان، ج۵، ص۶۶


پارسینه