روایت عنایت امام رضا(ع) به آیت‌الله تهرانی از زبان میثم مطیعی


2207 بازدید

روایت عنایت امام رضا(ع) به آیت‌الله تهرانی از زبان میثم مطیعی

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، میثم مطیعی از مداحان و ذاکرین اهل‌بیت(ع) است که سال‌ها در جلسات حضرت آیت‌الله حاج‌آقا مجتبی تهرانی مداحی کرده است. او از مؤسسین دفتر حفظ و نشر آثار حاج آقا مجتبی و اولین مدیرعامل این مؤسسه است. مطیعی هم‌اکنون دانشجوی دکترای دانشگاه امام صادق(ع) و از اساتید همین دانشگاه است.

مطیعی با آنکه رسانه‌ای نیست و به‌قول خودش مصاحبه‌ای نکرده، اما سال گذشته و در ایام ارتحال ملکوتی مرجع فقید عظیم‌الشأن و عالم ربانی، آیت‌الله آقامجتبی تهرانی در گفت‌وگویی تفصیلی با خبرنگار تسنیم به تبیین برخی از زوایای زندگی آیت‌الله تهرانی پرداخت که پیش‌تر در همین رسانه منتشر شد.

بخشی از این گفت‌وگوی تفصیلی به موضوع ارتباط خاص آیت‌الله تهرانی با وجود مقدس حضرت ثامن الحجج(ع) و مشهد الرضا(ع) اختصاص داشت که به‌مناسبت سالروز شهادت جانسوز این امام همام منتشر می‌شود:

در مورد ارتباط حاج‌آقا با امام رضا(ع) باید بگویم که ایشان قبل از جلسه‌های مهم خودشان مثلاً قبل از محرم، قبل از ماه مبارک رمضان و برخی از ایام دیگر مانند نوروز و... به مشهد می‌رفتند و مقید به زیارت امام رضا(ع) بودند و می‌رفتند و از امام رضا(ع) کمک می‌طلبیدند. معتقد بودند که انسان باید پیامی را که می‌خواهد به مردم منتقل کند از منبع تبلیغ بگیرد.  من بارها از ایشان شنیدم که می‌فرمودند: من هرچه دارم از امام رضا(ع) دارم.

از اول تا آخر دوران بستری شدنشان در بیمارستان، تختشان رو به مشهد الرضا(ع) بود و ماه‌ها قبل به پسرشان گفته بودند: عزای من را با عزای علی‌بن موسی الرضا(ع) می‌گیرید. و تقدیر نیز چنین شد که شب هفتم درگذشت حاج‌آقا با شهادت امام رضا(ع) مصادف شد.

ایشان در بیمارستان مدام به ائمه(ع) سلام می‌دادند و در آخرین لحظات عمرشان به‌طور خاص به امام رضا(ع) سلام داده‌اند. در مشهد هم حاج آقا مجتبی مودت در زیارت و عتبه‌بوسی داشت و مانند عامه مردم جای‌جای حرم را می‌بوسید.

خاطره‌ای از عنایت امام رضا(ع) به آیت‌الله تهرانی

یک خاطره از عنایت امام رضا علیه السلام را از خودشان شنیدم که نقل می‌کنم، سال 88 بود که خدمتشان بودیم، فرمودند: قبل از جلسات ماه مبارک رمضان در شب جمعه آخر ماه شعبان من همیشه به مشهد می‌روم و به امام هشتم عرض می‌کنم: آقاجان! شما می‌دانید که من هیچ‌چیز بلد نیستم. به امام هشتم عرض می‌کنم: آقا من هم می‌خواهم روزه بگیرم، هم می‌خواهم جلسه‌ام را اداره کنم و هم می‌خواهم ظهرها مسجدم را بروم. دیگر خودتان می‌دانید، خداحافظ! یک حرم هم بیشتر نمی‌روم، همین یک حرم را می‌روم و این حرفها را می‌زنم و برمی‌گردم. شب می‌روم مشهد صبح جمعه می‌روم حرم و بعدش صاف برمی‌گردم و می‌آیم.

همین امسال قبل از ماه مبارک رفتم و برگشتم و قصد داشتم در ماه رمضان همین بحث دعا را ادامه بدهم. خاطرم هم جمع بود. موضوع هم که مشخص بود. سال گذشته‌اش هم بحث دعا را کرده بودم. شماره هم گذاشته بودم از یک تا 30. شب آخر سال قبلش هم گفته بودم که این موضوعات مانده است. خدا شاهد است که تمام اتاقم را زیر و رو کردم، ولی یادداشت‌های سال گذشته را پیدا نکردم. لای همه کتاب‌هایم را باز کرده و بالا و پایین کردم، خبری نبود و پیدا نشد. خوب یادم است که آن روز، روز جمعه‌ای بود که از مشهد برگشتم.

هرچه گشتم پیدا نشد، چند دفعه کتاب‌ها را زیر و رو کرده بودم. تا شروع ماه رمضان هم چیزی نمانده بود. مضطر مضطر شدم. فردایش به داخل اتاقم برگشتم و تا وارد اتاقم شدم، به ذهنم آمد که ما به امام هشتم گفته بودیم که... بی‌اختیار رویم را برگرداندم به‌سمت مشهد و عرض کردم: یا امام هشتم! من که آمدم و به شما عرض کردم که چه می‌خواهم. شروع به صلوات فرستادن برای امام هشتم کردم. خدا می‌داند هنوز چهار یا پنج صلوات فرستاده بودم که کنار میزم دو کتاب روی هم بود. اولی را برداشتم دیدم مطالبم داخل این کتاب است و هر 30 جلسه هم روی هم است. اینها را می‌گویم که اگر مُردم بدانید خدا هست و این حرف‌ها هم درست است.


تسنیم،