روزی که آیت‌الله خامنه‌ای ممنوع‌التفسیر شد


2579 بازدید

  به مجرد ورود به مشهد که سال چهل‌وسه بود، جوانها و روشنفکرها و یک عده از افرادى که خب دورادور با ما یک آشنائی‌هایى داشتند و اینها، شنیدند من آمدم مشهد و بناست بمانم، آمدند دور و ور ما و از من خواستند که من برایشان جلسات درس و این چیزها درست کنم. ما هم شروع کردیم. از سال چهل‌وسه چندین اقدام من کردم. یک اقدام، شروع یک درس قرآن بود، که درس تفسیر روزی که آیت‌الله خامنه‌ای ممنوع‌التفسیر شدبود، براى یک عده‌اى از مردم که جوان‌ها و دانشجوها و محصلین و اینها مى‌آمدند، بعد درس‌هایى در حوزه شروع کردم؛ درس‌هاى فقه و اصول براى طلاب، که اگر چه که درس فقه و اصول بود، واقعاً هم فقه و اصول بود، اما در لابلاى مباحث فقهى و اصولى، مباحث سیاسى اینها را مطرح مى‌کردیم و شاگردهاى من، آن کسانى که آن روز آن درس‌هاى من مى‌آمدند، بعدها همه‌شان جزو کسانى بودند که در میدان‌هاى سیاست و مبارزه و کارهاى انقلابى جزو افراد برجسته و نام‌آور بودند، الان هم هستند. الان هم در مشهد شاگردهاى آن روزِ ما خوشبختانه هر کدامى مسؤولیت مهم ارزنده‌اى را از کارهاى انقلابى و پرزحمت بر دوش دارند. بعد، یک درس تفسیر شروع کردم، که در حوزه‌ى علمیه‌ى مشهد هیچ درس تفسیرى تا آن وقت نبود و لااقل به طور عمومى نبود.
بعد از این‌که من درس تفسیر را شروع کردم که سال چهل‌وهفت بود خیال مى‌کنم یا چهل‌وشش بود یا چهل‌وهفت بود، که درس تفسیر شروع کردم، بعد البته یک درس تفسیر ارزنده‌ى خوبى از طرف یکى از علماى بزرگ مشهد شروع شد لکن تا آن زمانى که ما شروع کردیم درسى نبود و آن درس هم مجمع طلاب و فضلا و جوانهاى پرشور حوزه‌ى علمیه بود و این درس پنج سال ادامه پیدا کرد یعنى از سال چهل‌وهفت یا چهل‌وشش، چهل‌وهفت این درس شروع شد تا سال پنجاه‌ویک ادامه داشت.

 

روزی که آیت‌الله خامنه‌ای ممنوع‌التفسیر شد

 

سال پنجاه‌ویک ساواک این درس را تعطیل کرد که من بعد تبدیلش کردم به درسى از عقاید، یعنى کلام جدید شروع کرده بودم. بعد باز پیرو این دیدم که جوان‌هاى دانشجو کمتر مى‌توانند به این درس طلبه‌ها که در حوزه‌ى علمیه و در مرکز حوزه، مدرسه‌ى میرزاجعفر، میرزاجعفرِ آن روز، تشکیل مى‌شد که مرکز و قلب حوزه‌ى علمیه بود، کمتر مى‌توانند آن‌جا بیایند، من یک درسى مخصوص دانشجوها شروع کردم، درس تفسیر قرآن که بسیار پرشور و جالب بود و بیشترِ آن کسانى که در آن درس‌ها شرکت مى‌کردند،بلکه همه‌شان شاید، آن عده‌ى چند صد نفرى که شرکت مى‌کردند، بعدها همه جزو این گروههاى مبارز و انقلابى بودند، البته بعضى راه درست را تا امروز هم ادامه دادند، بعضى هم در این ریخت و پاشهاى انحرافى که ما در این مدت داشتیم، بدبختانه دچار انحراف شدند و از راه‌هاى دیگر رفتند، به‌هرحال آن‌جا یک پایه‌ى متینى بود براى ارائه‌ى تفکر اسلامى و آشنایى جوان‌ها با قرآن. ساواک هم مرتباً مزاحم بود دیگر، یعنى مسأله‌ى یک بار و دوبار و ده بار نبود، مرتب اذیت مى‌کردند، مزاحمت مى‌کردند، درس را تعطیل مى‌کردند، من را مى‌خواستند، شاگردها را مى‌خواستند، اندک چیزى را بهانه مى‌گرفتند. بالأخره هم بعد از مدتى آن درس را تعطیل کردند، این درس تفسیر جوان‌ها را هم مثل آن درس دیگر تعطیل کردند و بنده ممنوع‌التفسیر شدم در مشهد، یعنى سخنرانى اگر مى‌کردم یک جایى اشکال نداشت اما تفسیر قرآن حق نداشتم بگویم.

 

روزی که آیت‌الله خامنه‌ای ممنوع‌التفسیر شد

من بعد از این‌که این درس‌ها تعطیل شد، نماز جماعت مى‌رفتم در یکى از مساجد مشهد به نام مسجد کرامت و همچنین مسجد دیگرى به نام مسجد امام حسن، امام جماعت بودم در دو مسجد. آن‌جا بعد از نماز، هر شب بدون هیچ تعطیلى و وقفه‌اى ما معارف اسلامى را از روى متون اسلامى بیان مى‌کردیم، چه حدیث و چه نهج‌البلاغه به خصوص و چه قرآن و این شیوه‌ى تخته‌نویسى را یعنى بردن تخته سیاه توى مسجد و نوشتن روى تخته و ارائه‌ى به مردم از طریق سمعى و بصرى این را ما در مشهد باب کردیم که خیلى هم علاقه‌مند پیدا کرد، جمعیت‌هاى زیادى جمع مى‌شدند

روزی که آیت‌الله خامنه‌ای ممنوع‌التفسیر شد

آن زمان‌هاى دوران اختناق که خب جمعیت‌ها مثل امروز، امروز جمعیت‌ها صحبت یک میلیون و پانصد هزار و اینهاست، آن وقتها هزار نفر، دو هزار نفر، سه‌هزار نفر، پنج‌هزار نفر جمعیت جمع مى‌شد، اما آن جلسات ما گاهى چند ده هزار نفر جمعیت جمع مى‌شدند، توى خیابانها پر مى‌شد دور و ور و جلسات خیلى موفق و خوبى بود، بالأخره آنها را هم تعطیل کردند، یعنى ساواک باز بنده را خواستند و گفتند که این مسجد کرامت باید تعطیل بشود، آن هم تعطیل شد


مشرق