ویژه گی های اخلاقی و مجاهدت شهید مهدی عراقی


مصاحبه با آیت الله محمد باقر محی الدین انواری
1842 بازدید
شهید مهدی عراقی آیت الله محی الدین انواری گروه تروریستی فرقان

ویژه گی های اخلاقی و مجاهدت شهید مهدی عراقی

چهارم شهریور ماه سالروز شهادت حاج مهدی عراقی  یکی از یاران نزدیک امام خمینی در مسیر پیروزی انقلاب اسلامی است. به همین مناسبت مصاحبه  آیت الله محمد باقرمحی الدین انواری  از دوستان و همبندان سیزده ساله شهید عراقی در زندان های شاه در اینجا باز نشر می گردد . آیت الله انواری در مصاحبه با  ویژه نامه روزنامه کیهان  که در سالگرد شهاد ت عراقی در سال 1359منتشر شد ، ابعاد مختلف شخصیتی شهید عراقی را مورد توجه قرار داده و به تشریح ویژه گی های اخلاقی و بزرگ منشی او در مسیر مقابله با رژیم شاه و عشق و علاقه و فرمانبری که نسبت به امام خمینی داشته ، پرداخته است  .

*******

در جریان تصویب‌نامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی که مورد اعتراض جامعه روحانیت و در رأسشان امام خمینی واقع شد و نیروهای اسلامی بسیج شدند و به فعالیت افتادند برای لغو این تصویب‌نامه و قبل از اینکه اصلاً هیأت مؤتلفه اسلامی به وجود بیاید من در این رابطه با مرحوم عراقی آشنا شدم. البته آن موقع ما جوان بودیم که در این ماجرا وارد شده بودیم و به قم می‌رفتیم، می‌آمدیم، در مجالس شرکت می‌کردیم، همراهی می‌کردیم. در این آمدورفت‌ها من با ایشان آشنا شدم و دیدم که ایشان هم به منزل امام آمد و شد می‌کنند و مشغول فعالیت هستند. این مبدأ آشنایی ما بود و بعداً تمام این جوانها و گروه‌هایی که جداجدا از یکدیگر مشغول فعالیت بودند برای لغو آن تصویب‌نامه به دستور امام به نام جمعیت یا هیأت مؤتلفه اسلامی به عنوان یک حزب نیمه‌علنی و نیمه‌مخفی به وجود آمد. در آن جلسه که دعوت شدیم که هسته مرکزی این حزب تشکیل بشود مرحوم مطهری بود، من بودم و دوستان دیگر هم بودند و مرحوم عراقی و حاج‌صادق امانی هم حضور داشتند و دیگر دوستان که مجموعاً 10 تا 13 نفر بودند که به‌اصطلاح کادر مرکزی این جمعیت را تشکیل می‌دادند. بعدً هم که جمعیت تشکیل شد من به عنوان عضو روحانی شورای جمعیت مؤتلفه اسلامی مشغول خدمت شدم و طبیعتاً با مرحوم شهید عراقی که در کمیته مرکزی مؤتلفه اسلامی بود ارتباطی پیدا کردم و همکاری داشتیم و ایشان گاهی در جلسات تصمیم‌گیری حضور پیدا می‌کردند و آن روز جوانی بود بسیار فعال، معتقد، متعهد، پرشور و انقلابی، تا حادثه اول بهمن پیش آمد، البته می‌دانید که جمعیت مؤتلفه اسلامی بعد از آنکه امام را در رابطه با مسئله کاپیتولاسیون که لایحه‌اش از طرف منصور به مجلس برده شده و مصونیت مستشاران نظامی آمریکا تصویب شد هم قبل و هم بعد از تصویب سر و صدا خیلی زیاد شد و فعالترین جمعیتی که با این لایحه مبارزه می‌کرد جمعیت مؤتلفه اسلامی بود که مرحوم عراقی در کادر مرکزی‌اش بود و من هم در شورای روحانی که رابط بودم بین کادر مرکزی و امام خمینی، گاهی مطالبی از پایین پیشنهاد می‌شد و در شورای روحانی صحبت می‌شد، مطلبی داده می‌شد و به عرض امام می‌رسید. امام تصویب می‌فرمودند، ابلاغ می‌شد به پایین و اجرا می‌شد و گاهی طرح‌هایی بود که خود شورای روحانیت داشت، مطالب پخته می‌شد و به کادر مرکزی داده می‌شد و اینها مجریان آن بودند. حادثه اول بهمن پیش آمد که بعد از تصویب لایحه کاپیتولاسیون، جمعیت مؤتلفه اسلامی دادگاهی تشکیل داد و در آن دادگاه  «منصور» که عامل استعمار بود و لایحه را به دستور اربابان آمریکایی‌اش به مجلس آورده بود محکوم به اعدام شد. البته یک گوشه‌اش هم به من مربوط می‌شد و همانطور که اطلاع دارید منصور را اول بهمن 43 جلوی مجلس شورای آن روز در بهارستان به وسیله برادرهایمان که گروهی بودند به نام گروه ضربت و مرحوم بخارائی جزو آن بود و افرادی که یادم هست به غیر از ایشان صادق امانی و مرتضی نیک‌نژاد، شهید رضا صفارهرندی، شهید سیدعلی اندرزگو [شیخ عباس تهرانی] که همگی‌شان آمادگی داشتند که منصور را اعدامش کنند و حکم را اجرا بکنند. این حکم به وسیله شهید بخارایی انجام شد و در این رابطه هیأت مؤتلفه اسلامی تقریباً شناخته شدند و بازداشت شدند. طبیعتاً شهید عراقی هم بازداشت شد و من هم که یکی از اعضای شورای روحانی بودم یک ماه پس از دستگیری شهید عراقی بازداشت شدم و ما حدود 4 ماه در زندان موقت تقریباً شب و روز با ایشان بودیم. خاطرات بسیاری از ایشان دارم چون می‌دانید که ایشان در دادگاه بدوی با دیگر برادران شهید محکوم به اعدام شدند که البته در دادگاه دوم دو نفر را تحفیف دادند که یکی مرحوم عراقی و دیگر حاج‌صادق امانی بود. اعدام این دو تبدیل به حبس ابد شد. در آن فاصله بین دادگاه اول و دوم که مرحوم عراقی محکوم به اعدام شد خاطراتی بسیار شیرین از ایشان دارم و آن حالات روحانی و عرفانی‌اش و توجه‌اش به خدا و اینکه از شوق در پوست خود نمی‌گنجید و می‌گفت که بالاخره ما این سعادت را پیدا کردیم که شهید راه اسلام باشیم ولی به هر صورت خدا نخواست که در آن جریان به شهادت برسد و ما مجالسی داشتیم که در آن جلسات دوره موقت زندان بسیار علاقه نشان می‌داد که هرچه بیشتر مفاهیم و مسائل اسلامی را بهتر بفهمد و واقعاً سعی می‌کرد که خودش را کامل بکند و توصیه می‌کرد به بچه‌ها که حالا که ما شهید می‌شویم و می‌رویم شما این راه را رها نکنید و نجات کشور ما و ملت ما از یوغ استعمار و قدرت‌های سلطه‌گر تنها و تنها در سایه برقراری نظام اسلامی است. آن روز بحث حکومت اسلامی بود و البته که گاه از دوستان در باب نظام جمهوری اسلامی هم صحبت می‌شد و ایشان توصیه می‌کردند که این راه را رها نکنید و من با ایمان کامل می‌گویم راه پرخطری است ولی باید این راه را رفت و تا حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی در ایران استقرار پیدا نکند و ملت زیر پرچم لااله‌الاالله جمع شوند و وحی خدا و احکام خدا را حاکم بر روابطشان نکنند نابسامانی‌های ما سامان نمی‌پذیرد. و یک مسئله‌ای که خیلی برای ما جالب بود این بود که عشق عجیبی نسبت به امام داشت و حتی تعبیرات زیادی از این قبیل داشت که من «گمشده» خودم را پیدا کردم.

می‌دانید که چون مرحوم عراقی با فدائیان اسلام بودند و مدتی هم با مرحوم نواب صفوی همکاری داشتند البته آن موقع جوان بودند و بعد از اینکه کودتای 28 مرداد که به‌اصطلاح حکومت زاهدی را آمریکایی‌ها آوردند و مستقر کردند و مرحوم شهید نواب صفوی را اعدام کردند، یک حالت یأسی برای مرحوم عراقی پیش آمده بود و می‌گفت دیگر من کسی را پیدا نمی‌کنم که اسلامی محض فکر کند و تفکرش، تفکر اسلامی باشد و زیاد هم به آن کسانی که می‌خواستند زیر پرچم ملیت و همین مسائل ملی‌گرایی را عنوان کنند عقیده نداشت و می‌گفت چاره تنها در سایه استقرار نظام اسلامی است و می‌گفت چون آنها اسلامی محض فکر نمی‌کنند و یک چیزهای دیگر قاطی‌اش می‌کنند عمقی نیست و چون آن فردی که بتواند یک چنین فتوحی را بوجود بیاورد بعد از شهادت سیدمجتبی نواب صفوی دیگر پیدا نمی‌کرد تقریباً یک حالت یأسی برایش به وجود آمده بود و در جریان انجمن‌های ایالتی و ولایتی وقتی که امام خمینی به میدان آمد و اعتراض کرد و منجر به حادثه 15 خرداد شد و عنوان کردن این مسئله از جانب امام، که مردم را بسیج می‌کرد بنام اسلام و توصیه می‌کرد که جوانها با مسائل اسلامی باید آشنا بشوند و تمام دردهای ما وقتی چاره می‌شود که کشور اسلامی بشود و قرآن حاکم بشود و ایشان وقتی‌که با امام آشنایی پیدا کرد عمیقاً عشق می‌ورزید به امام و حتی من یادم هست وقتی که ما در زندان بودیم [حدود 13 سال با ایشان در زندان بودیم، حتی وقتی ما را به برازجان تبعید کردند ما همراه ایشان بودیم و در اکثر زندان‌ها وقتی یک فاصله‌هایی که ما را از هم جدا می‌کردند و به انفرادی می‌بردند شاید مجموعش چند ماه شد و بقیه‌اش در سفر و حضر با هم بودیم. هر وقت نام امام برده می‌شد و خاطرات گذشته تجدید می‌شد، اشک در چشمانش حلقه می‌زد و این نشانه عشق عمیقی بود که به رهبر داشت و فکر [می‌کنم] یکی از خاطرات جالبی که بتوانم برای شما از ایشان نقل کنم که به نظر خود من خیلی جالب است و واقعاً روح‌بخش بود برای ما و ما را گرم می‌کرد و همین خاطره سبب شد که زندان برای ما خیلی گوارا شد و تحمل کردیم، آن این مسئله بود که، گهگاه مسافرینی که به نجف خدمت امام می‌رفتند، امام محبت می‌فرمودند و از حال ما و دوستان احوالپرسی می‌کردند و دعا می‌کردند که الطاف و مراحمشان در زندان به ما ابلاغ می‌شد. یک روز مرحوم عراقی بعد از ملاقات آمد در اتاق و چهره‌اش به قدری بشاش و فرحناک و خوشحال بود و واقعاً در پوست خودش نمی‌گنجید. گفتم چی؟ گفت جریانی است برایت می‌گویم. آمد کنار من نشست و گفت یک خبر بسیار خوشی دارم. گفتم آن خبر چیست؟ یک کسی از نجف آمده و خدمت امام رسیده، امام هم از ما احوالپرسی کرده‌اند و خلاصه دعا کرده‌اند و این جمله را فرموده‌اند که من بعد از اینکه این دوستان زندانی شدند، این دوستان را در ثواب تمام کارهای مستحبی‌ام شریک کرده‌ام و این به قدری مرا خوشحال کرد و خودش هم عمیقاً خوشحال شده بود که ما اگرچه در راه اسلام  شهید  نشدیم ولی چشم و چراغ آینده اسلام، رهبر اسلام و مرجع عالیقدر شیعه و کسی که ملت را در راه استقرار جمهوری اسلامی بسیج می‌کند، ما اینقدر سعادت پیدا کرده‌ایم که در اعمال مستحبی ایشان شریک شویم و این برای ما خیلی افتخار بود. این بخاطر آن بود که «عراقی» واقعاً اسلامی بود. اسلامی فکر می‌کرد و می‌خواست اسلامی زندگی کند و برخوردهایش مکتبی بود.

خداوند انشاءالله ایشان را رحمت کند و واقعاً شهادت ایشان فاجعه‌ای بود وما بهترین دوست و بهترین صدیق و بهترین هم‌سنگر را از دست دادیم و از این جهت متأسف هستیم ولی خوب ازاین جهت خوشحال هستیم که ایشان به آرزوی دیرینه خودش که شهادت بود، الحمدالله نائل شد.

آخرین ملاقات من با شهید مرحوم عراقی در شورای حج یک یا دو روز قبل از شهادتش در سال گذشته  بود، چون من نماینده امام در شورای حج بودم و در شورای حج من موظف شده بودم از جانب رهبر که مدیران گروه متعهد را و همینطور روحانیونی که متعهد و خدمتگزار اسلام هستند اینها را تعیین و آماده‌شان بکنیم برای حج و یکی از کارهای ما این بود که افراد متعهد را هم جمع‌آوری کنیم و از نیرویشان استفاده بکنیم که ستاد حج را تشکیل بدهند و در آنجا مدیریت حج را داشته باشند.

از چهره‌هایی که ازشان دعوت شد که در شورای حج شرکت بکنند مرحوم شهید عراقی بود و چند ماهی هم در شورا با ما همکاری کرد و یکی از آرزوهایش این بود که به حج مشرف بشود و خوب هم نزدیک شده بود و فکر می‌کردیم که به اتفاق ایشان مثلاً می‌توانیم در مراسم شرکت بکنیم که نمی‌دانم بدبختانه یا خوشبختانه قبل از اینکه مراسم حج پیش بیاید و حجاج حرکت بکنند من یک روز می‌آمدم به شورا و این خبر ناگوار را به من دادند. البته روزی که حادثه پیش آمد بعد ما آمدیم مسجد ارک واقعاً یک روز غم‌انگیزی برای ما بود و یک حالت عجیبی به من دست داده بود که نمی‌توانستم جلوی اشک خودم را بگیرم. خوب می‌دانید که ما قریب 13 سال معاشرت داشتیم و باهم  زیر یک سقف زندگی کردیم و آن محبت‌های عمیقی که نسبت به همه داشتند و نسبت به من هم خیلی لطف داشتند و مثل یک برادر مهربانی که [در] تمام گرفتاری‌ها و شداید همراه و کمک ما بودند و روحیه به ما می‌دادند خیلی برای من ناگوار بود. بعد هم که تشییع کردیم جنازه ایشان را و در صحن مطهر حضرت معصومه(س) به دستور امام جایی برایشان تهیه شد، نزدیک مقبره مرحوم شهید شیخ‌فضل‌الله نوری با فرزندشان دفن شدند.

حسام عزیز که واقعاً چه پسر خوبی بود، او نمونه‌ای از پدر بود، در اخلاق و برخورد و مکتبی بودن و عشق و علاقه عمیقی که آن نوجوان به اسلام داشت.

من هیچ‌وقت ایشان را فراموش نمی‌کنم. هر وقت که به قم مشرف می‌شوم، ملزم می‌دانم خودم را که مدتی بالای قبرایشان باشم و قرآن بخوانم و طلب رحمت کنم و نوعاً شب‌های جمعه برای ایشان طلب مغفرت می‌کنم به یاد آن محبت‌هایی که برای ما کردند و امیدوارم انشاءالله ایشان با آن مقام و درجه‌ای که پیش خدا دارند آن خدمات بزرگی که شهید عراقی به اسلام کرد امیدوارم که انشاءالله در قیامت هم از من شفاعت کند.


روزنامه کیهان شماره 11077 ، سوم شهریور 1359 صفحه 6