حزب رستاخیز؛ دموکراسی نمایشی
« برای ما ایرانیان که در طریق وصول به دموکراسی واقعی گام برمی داریم، فرض است که همواره این نکته را نصبالعین خویش قرار دهیم که برای رسیدن به این منظور تحمل هر دشواری سهل و سزاوار است.» - محمد رضا پهلوی
«دموکراسی؟ آزادی؟ این حرفها یعنی چه؟ ما هیچ کدام از آنها را نمیخواهیم.» - محمد رضا پهلوی
احزاب دولت ساخته امدادگر همیشگی قدرت طلبان بوده اند؛ احزابی که هدف از تأسیس آن ها صرفاً حفظ قدرت یا رسیدن به آن و حفظ استیلای کامل بوده است. در زمان حکمرانی محمد رضا پهلوی نیز اتفاقاً با همین هدف، از ضرورت شکل گیری حزبی قوی سخن به میان آمد و شخص شاه نیز از دموکراسی و ضرورت وجود احزاب قوی در کشور سخن گفت! و به این ترتیب احزابی شکل گرفت که تنها یک رسالت واقعی بر دوش داشتند و آن حفظ سلطنت محمد رضا بود.
با نظر مستقیم شاه، 2 حزب "مردم" و "ملیّون" تأسیس شد. رهبر حزب مردم "غلام خانه زاد" بود و رهبر حزب ملیّون "چاکر جان نثار". این 2 صفت پسوند امضای "اسد الله علم" و "منوچهر اقبال" بودند. در واقع بله قربانگوهای شاه، رسالت تأسیس احزاب دولتی را به دوش کشیدند تا مدت حاکمیت محمد رضا را برای همیشه تمدید کنند.
این همه با فاصله چند سال از کودتای 28 مرداد 1332 که به برکناری مصدق هم انجامید، صورت گرفت. اقدام به راهاندازی احزاب از یک سو به خاطر نگرانی هایی بود که محمد رضا شاه در برابر مخالفت سلطنت شاهنشاهی حس می کرد و از سوی دیگر به جهت تأثیر مستقیم تجربه غرب در به کار گیری احزاب برای حفظ قدرت بر روشنفکران تحصیل کرده امریکا.
شاه در منقبت احزاب و دموکراسی بارها و بارها سخن گفت. او تصریح کرد: «دموکراسی بدون حزب فایده ندارد. اگر حزبی خوب نباشد، عملاً از بین می رود، بنابراین باید اصولاً 2 حزب داشته باشیم... باز تأکید می کنم که دموکراسی بدون حزب معنی ندارد و احزاب یا بر اثر سستی و بی لیاقتی از میان می روند و یا دیگران به جایشان می آیند.» او حتی بر انتخابات حزبی نیز تأکید داشت.
شاه همان زمان که رهبران دینی به خاطر مخالفتهایشان با سیاست های پهلوی تحت شدیدترین شکنجه ها قرار می گرفتند، در مدح دموکراسی سخن می گفت. او در کتاب "مأموریت برای وطنم" مینویسد: «دموکراسی از نظر من مفهوم بسیار وسیعی دارد که شامل فعالیتهای متنوع است. اما دموکراسی تنها عبارت از یک سلسله فعالیت و اقدام نیست، بلکه یک نوع فلسفه زندگانی است، وصول به این فلسفه برای هیچ فرد یا اجتماعی هرگز آسان نبوده است. اما این فلسفه در عین دشواری و پیچیدگی بهترین روشی است که بشر بدان پی برده است. بنابراین برای ما ایرانیان که در طریق وصول به دموکراسی واقعی گام برمی داریم، فرض است که همواره این نکته را نصبالعین خویش قرار دهیم که برای رسیدن به این منظور تحمل هر دشواری سهل و سزاوار است. ما تاکنون مسافتی بزرگ از این راه را پیموده ایم و از همین جهت تصور میکنم اکثریت مردم از مفهوم واقعی دموکراسی آگاه شده باشند. ما ایرانیان باید خواهان پیشرفت سریع در وصول به هدف دموکراسی باشیم.»
محمد رضا پهلوی در حالی از دموکراسی و تعلیم مردم سخن میگفت که ساواک کنترل امنیت کشور و فعالیتهای مخالفین حکومت را بر عهده داشت. در واقع، این همه صرفاً یک سلسله شعارهای وارداتی از غرب بودند برای جلب نظر مردم و لاپوشانی کاستیها و مشکلات.
با این وجود، در نهایت عملکرد احزاب شاهنشاهی چندان هم مورد رضایت واقع نشد. کم کم دامنه فعالیت های حزب ملیون کم شد و جای خود را به حزب "ایران نوین" داد. حزبی که بعدها تریبون اکثریت قلمداد شد و هر روز قدرت بیشتری یافت. در این فضا، انقلاب سفید شاه مطرح و با شکست مواجه شد. این اصلاحات با واکنش شدید علما مواجه شده بود. امام خمینی(ره) از جمله مخالفان این اصلاحات بود: «خمینى را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد کرد. با سرنیزه نمىشود اصلاحات کرد. با نوشتن "خمینىِ خائن" به دیوارهاى تهران که مملکت اصلاح نمىشود! دیدید غلط کردید؟ دیدید اشتباه کردید؟»
شکست اصلاحات محمد رضا شاه عرصه را بر دولتمردان تنگ می کرد. علاوه بر اینکه حزب مردم، هر از گاهی برخی سیاست های شاه را مورد برخی انتقادات جزیی قرار می داد و این چندان باب میل شاه نبود. او فعالیت های حزب اقلیت را الهام گرفته از بیگانگان تلقی می کرد.
با بی اعتماد شدن شاه به احزاب سیاسی موجود، شکل گیری حزبی فراگیر با عنوان "حزب رستاخیز" در دستور کار قرار گرفت. این حزب دولت ساخته قرار بود همه احزاب گذشته را در بر بگیرد و به نوعی با ایجاد وحدت ملی در راستای حفظ منافع از پیش تعیین شده گام بردارد. مقدمه تشکیل این حزب، بسته شدن تعداد زیادی از روزنامه ها بود. جمشید آموزگار، داریوش همایون، هوشنگ نهاوندی، هوشنگ انصاری و علینقی عالیخانی از طراحان سیستم تک حزبی فوق بودند.
شاه که نمی توانست احزاب موجود را نفی و سرکوب کند، تلاش کرد تا این ساختار جدید را به نفع همه خصوصاً حزب اقلیت معرفی کند. این در حالی بود که او بر وفاداری احزاب پیشین به سلطنت صحه میگذاشت: «همه احزاب موجود در وفاداری به تاج و تخت و سلطنت و پشتیبانی از انقلاب شاه و ملت با یکدیگر مشترکاند. قرار داشتن یکی از این احزاب در اکثریت و 12 سال در دست داشتن دولت، امکان رشد را از اعضای دیگر احزاب (اقلیت) گرفته است. باید آنها را هم به کار گرفت.» در واقع بهانه شاه در ایجاد سیستم تک حزبی در کشور، ایجاد وحدت و به کار گیری همه نیروها برای اداره کشور بود.
این همه در حالی بود که پیش از این خود او در نفی سیستم تک حزبی سخن گفته بود و تصریح کرده بود که بههیچوجه قصد ندارد نظامی تکحزبی ایجاد کند. او در کتاب "مأموریت برای وطنم " نوشت: «اگر من یک دیکتاتور بودم تا پادشاه مشروطه، میبایست وسوسه میشدم تا همانند هیتلر و یا مانند آنچه امروزه در کشورهای کمونیستی میبینید، حزب واحد مسلطی تشکیل دهم، اما من به عنوان یک پادشاه مشروطه، آن توان و جسارت را دارم که فعالیتهای حزبی گسترده و به دور از خفقان نظام یا دولت تکحزبی را تشویق کنم.» ظاهراً نظر شاه در مورد خیلی موضوعات تغییر کرده بود. از جمله این موضوعات آزادی و دموکراسی بود که روزی در مدح آنها سخن ها گفته بود. شاه در پاسخ به روزنامهنگاران خارجی که سیستم تک حزبی را مغایر با اصول دموکراسی دانسته بودند، گفت: «دموکراسی؟ آزادی؟ این حرفها یعنی چه؟ ما هیچ کدام از آنها را نمیخواهیم.»
به نظر می رسید شعارهای آزادی و دموکراسی هم تنها برای تداوم قدرت پیش کشیده شده است و دستاویزی بیش نیست. دموکراسی برای شاه در سخن شیرین بود اما در عمل او هیچ گاه نتوانست صدای مخالف خود را تحمل کند. در واقع آزادی در شعار به استبداد در عمل انجامید.
به دنبال دستور شاه، سرانجام 13 اسفند 1353 طی بخشنامهای خطاب به استاندارها و فرمانداری های سراسر کشور که مهر خیلی فوری نیز بر روی آن حک شده بود، دستورالعمل چگونگی ثبت نام از داوطلبین عضویت در حزب رستاخیز ابلاغ شد. همه مردم مجبور بودند در این حزب ثبت نام کنند. شاه خود هدفش را از این اقدام بیان کرد: «چون ما اجازه نمیدهیم هیچ گروهی خارج از ضوابط نظام شاهنشاهی تشکلی داشته باشد؛ لذا خودمان چیزی را به وجود میآوریم تا همه نیروها زیر چتری که درست میکنیم، جمع شوند و فعالیت نمایند.»
کسانی که علاقه ای به ثبت نام در این حزب دولت ساخته نداشتند، باید به خارج از کشور می رفتند. شاه در کنفرانس بزرگ مطبوعاتی اعلام موجودیت حزب رستاخیز، خطاب به مردم گفت: «به هر حال کسی که وارد این تشکیلات سیاسی (حزب رستاخیز) نشود، دو راه در پیش دارد یا فردی است متعلق به یک تشکیلات غیرقانونی یعنی به اصطلاح خودمان تودهای و یک فرد بیوطن است. یا اگر بخواهد، فردا با کمال میل، بدون اخذ عوارض، گذرنامهاش را در دستش میگذاریم و به هر جایی که دلش خواست، میتواند برود؛ چون ایرانی نیست. وطن ندارد.»
به این ترتیب، ثبت نام زوری آغاز شد. سفارت آمریکا در تهران طی گزارشی در تاریخ 19 تیر 1354 برای وزارت خارجه آمریکا نوشت: «ایرانی ها چه به عنوان فرد و چه به عنوان عضو تشکیلات برای پیوستن به حزب رستاخیز هجوم می آورند تا ایمان و اعتقاد خود را به مثلث جدید سیاسی (سلطنت- قانون اساسی- انقلاب شاه و مردم) اعلام نمایند. با این حال ما گمان نمی کنیم که شاه معتقد باشد که آنها در اعلام حمایت خود صادق باشند یا حزب رستاخیز خواهد توانست برخلاف دیگر اسلاف خود مشارکت سیاسی مردم را جلب کند. وی به ظاهر قضیه بیشتر اهمیت می دهد تا باطن قضیه.»
یکی از مسئولین درخصوص عضویتش در حزب رستاخیز این چنین می گوید: «زمانی که موجودیت حزب رستاخیز اعلام شد، من در مشهد بودم. وقتی به تهران آمدم، اطلاع یافتم عضو حزب رستاخیز شده ام؛ آن هم به موجب دفتری که همه همکارانم و از جمله خودم امضاء کرده ایم که البته نکرده بودیم. حدود 2 سال بعد، از یکی از مراکز حزبی تلفن کردند و مرا مورد شماتت قرار دادند که چرا کانون حزبی من غیرفعال است. وقتی با حیرت پرسیدم کدام کانون؟ جواب دادند یعنی شما این قدر بیخبرید؟ یعنی یادتان رفته که در فلان جا برای تشکیل کانون حزبی انتخابات شد و شما به سمت نایب اول رئیس این کانون انتخاب شدید؟ که به راستی من از این انتخابات بیخبر بودم و تا آنجا که می دانم انتخاباتی هم انجام نشده بود. این یک دروغ از میلیونها دروغی بود که دار و دسته و حکومتکنها پیرامون اوضاع مملکت ساخته و با همین دروغ ها مجلس و دولت پوشالی را سال ها به جان ملت انداختند.»
در این شرایط بود که از امام راحل در خصوص عضویت در این حزب سؤال شد و پاسخ مشروح امام که آن روزها در نجف به سر می بردند، ماجرا را وارد فاز تازه ای کرد...
پورتال نور
نظرات