​​​​​​​فرماندهی ارتشبد تدین و کشته شدن او

زمانی که سفیر آمریکا در تهران فرمانده نیروی هوایی ایران را تعیین می کرد

خاطرات سپهبد خلبان عبداله شاپور آذربرزین


زمانی که سفیر آمریکا در تهران فرمانده نیروی هوایی ایران را تعیین می کردنفر اول سمت راست: تیمسار آذربرزین نفر اول سمت چپ: تیمسار حسن طوفانیان

اشاره:

سپهبد عبدالله (شاپور) آذربرزین درسال  1308 در خرم‌آباد لرستان ،  در یک خانواده نظامی به دنیا آمد. دوره تخصصی خلبانی و مدرسی این رشته را در آمریکا گذراند و عهده‌دار سمت‌هایی چون فرمانده پایگاه هوایی دزفول، معاونت عملیاتی و جانشین نیروی هوائی ارتش شد.

او پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دوره کوتاهی از ۲۴ بهمن ۱۳۵۷ تا ۶ اسفند ۱۳۵۷ به فرماندهی نیروی هوایی ارتش منصوب شد. سپس مدتی زندانی گردید و به توصیه بازرگان آزاد شد. پس از آن به خارج از کشور و ابتدا به انگلیس و بعد در بورلی هیلز کالیفرنیا آمریکا زندگی می‌کرد. آذربرزین در سال‌های اخر عمر دو بار سکته کرد و سرانجام در ۱۷ آبان ۱۳۹۴ در حومه لس‌آنجلس درگذشت.

در متن پیش رو خاطرات او را در مورد مداخله مستقیم سفیر آمریکا در تهران برای انتصاب ارتشبد تدین به عنوان فرمانده جدید نیروی هوایی بجای خاتمی آشنا می شویم . این تنها یک نمونه کوچکی از مداخلات امریکایی ها در امور داخلی ایران در زمان شاه بشمار می رود. در ادامه چگونگی کشته شدن ارتشبد تدین فرمانده وقت نیروی هوایی در حادثه سقوط هلی کوپتر را می خوانیم . 

*********

فرماندهی ارتشبد تدین و کشته شدن او

به دنبال سانحه مرگ ارتشبد خاتمی فرمانده نیروی هوائی که در ساعت 9 صبح روز 21 شهریور 1354 اتفاق افتاد شاهنشاه، علم وزیر دربار، ارتشبد نصیری رئیس سازمان امنیت و اطلاعات کشور، ارتشبد ازهاری رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران و ارتشبد فردوست را در ساعت 7 بعد از ظهر به کاخ نیاوران احضار نمود تا در مورد انتخاب فرمانده نیروی هوایی با آنها مشورت نموده نظر آنها را نیز سئوال کند. شرکت‌کنندگان در این جلسه برابر اظهار وزیر دربار که شب بعد به من بازگو کرد متفقاً به سرلشکر آذربرزین معاون عملیاتی نیروی هوائی رأی موافق دادند و متذکر شدند چون در حال حاضر بیش از هفت سپهبد در نیروی هوائی شاغل هستند بنابراین لازم است با استفاده از ترفیع قبل از موعد یا ترفیع موقت با درجه سپهبدی مشغول کار شود.

 پادشاه ضمن تأیید نظرات شرکت‌کنندگان در این کمیسیون به ارتشبد ازهاری ابلاغ کردند در ساعت اول وقت فردا سرلشکر آذربرزین شرفیاب شود تا ترفیع و فرماندهی وی ابلاغ شود. علم وزیر دربار نامه تبریکی برای ترفیع و فرماندهی من با یک سبد گل فرستاد. ابوالفتح محوی که در همان شب در منزل وزیر دربار بود نیز سبد گلی فرستاد و ارتشبد نصیری و فردوست تلفنی تبریک گفتند. ارتشبد ازهاری در ساعت 9 شب تلفنی از من خواست که فردا ساعت هشت و چهل و پنج دقیقه صبح با لباس مرتب در کاخ نیاوران باشم و مسئله را چنین عنوان نمود شما باید در کاخ باشید تا اگر شاهنشاه درباره نکات فنی گزارشی که مربوط به نیروی هوائی است سئوالی فرمودند جوابگو باشید. البته من متوجه شدم که ارتشبد ازهاری مانند همیشه نمی‌خواهد قبل از شاهنشاه این خبر را به من بدهد.

در ساعت هشت و چهل دقیقه روز بعد به کاخ نیاوران رفتم. در جلو پله‌های ورودی دفتر شاهنشاه روانشاد سپهبد بدره‌ای و کامبیز آتابای ایستاده بودند. هر دو به من تبریک گفتند و اظهار داشتند ریچارد هلمز سفیر آمریکا در ساعت هشت و سی دقیقه به کاخ آمده و تقاضای ملاقات اضطراری نموده و در حال حاضر در دفتر اعلیحضرت می‌باشد بنابراین شرفیابی شما به ساعت یک بعد از ظهر موکول شده است. وقتی تصمیم گرفتم مراجعت کنم آنها اصرار داشتند ناهار را با آنها باشم که قبول کرده و در کاخ ماندم. در ساعت 12.30 ابتدا سرلشکر ربیعی و بعد سپهبد تدین نیز به کاخ آمدند و برای من مسلم بود که منظور از شرفیابی هلمز چه بوده و زیاد هم ناراحت نشدم. چون از کارهای هلمز در زمینه مراوده با بعضی از افسران آگاهی داشتم و به خصوص در مورد رفت و آمد هلمز و ربیعی و مسافرت آنها به اصفهان و برنامه‌ریزی تنیس هلمز در پایگاه یکم شکاری گزارش هایی از اداره دوم به ستاد نیروی هوائی فرستاده شده بود که ارتشبد خاتمی با ذکر اینکه به ربیعی ابلاغ شود اکتفا نموده بود، به علاوه اسم من و تعداد دیگری از امرای ارتش در لیست سیاه سفارت آمریکا قرار داشت و این موضوع را من می‌دانستم. در ساعت یک بعد از ظهر سپهبد تدین، من و سرلشکر ربیعی به دفتر اعلیحضرت رفتیم. ایشان پس از مکث کوتاهی فرمودند اتفاقی است افتاده[،] فردپرستی هم مطرح نیست تا دیروز خاتمی فرمانده نیروی هوائی بود امروز سپهبد تدین به فرماندهی نیرو منصوب می‌گردد و در وضع نیروی هوائی نباید تغییری حاصل شود.

سرلشکر آذربرزین مانند گذشته معاون عملیاتی نیروی هوائی است و اختیاراتی که در زمان خاتم به وی داده شده به جای خود باقی است که البته این اختیارات مربوط به اجرای پروازهای شناسائی روی کشورهای هدف بود چون قبلاً باید از طریق ستاد بزرگ ارتشتاران کسب اجازه می‌شد و بعد از تصویب انجام می‌گردید که غیرعملی بود. به علاوه جنبه حفاظتی نیز رعایت نمی‌شد به همین دلیل به من اجازه داده شده بود هر زمان که مناسب است مأموریت‌ها را انجام دهم. مسئله دیگر مربوط به عملیات پنهانی بود که من پایه‌گذار آن در نیروی هوائی بودم و از همان زمان کلیه عملیات زیر نظارت دقیق من اجرا می‌شد. مأموریت‌ها شخصاً به من ابلاغ می‌گردید و هیچ نوع مکاتبه‌ای انجام نمی‌شد و در کشور فقط چهار مقام (شاهنشاه، ارتشبد نصیری، ارتشبد فردوست، علم وزیر دربار) از آن مطلع بودند. در زمان زنده بودن ارتشبد خاتمی وی نیز آگاهی داشت ولی من مأموریت‌ها را به او گزارش نمی‌دادم و به خدمه پروازی عملیات دستور کتبی داده شده بود با هیچ مقامی مجاز نیستند در مورد مأموریت‌های خود صحبت کنند یا جواب دهند و نتیجه این عملیات از طریق فردوست یا شرفیابی خودم به عرض می‌رسید. به دنبال این مطلب شاهنشاه از سرلشکر ربیعی نتیجه آرایش فنی رادارهای F-4 را جویا شدند که ربیعی در اثر عدم اطلاع جواب داد قربان تا به حال سه موشک از فاصله 15 مایلی پرتاب شده و همه موفقیت‌آمیز بوده. ربیعی در حقیقت پاسخی را که درباره موشک‌های ماوریک باید بدهد به شاهنشاه داد. شاهنشاه نگاهی به سپهبد تدین نمودند و بعد از من سئوالی کردند که پاسخ دادم سپس عین سئوال ربیعی را از من کردند به عرض رساندم به طوری که استحضار دارید Kite مربوط به آرایش فنی رادارها و سیستم اعلام خطر موشکی توسط معاوم تسلیحاتی وزارت جنگ خریداری و تحویل گردیده و مشکل این بود که آیا سازمان صنایع هواپیمائی می‌تواند این آرایش فنی را در ایران انجام دهد یا باید توسط کارخانه سازنده انجام شود که صنایع هواپیمائی اعلام نمود پرسنل آنها می‌توانند این آرایش فنی را انجام دهند و از یک ماه پیش شروع نمودند تا به حال روی 25 فروند از هواپیماهای F-4 آرایش فنی انجام و به پایگاه‌های مربوطه فرستاده شده و برابر برنامه هر هفته شش فروند F-4 آرایش فنی می‌‎شود و سازمان صنایع نظامی اعلام نموده با تجربه‌ای که پرسنل به دست می‌آورند میزان آن به ده فروند در هفته خواهد رسید. سپس شاهنشاه خطاب به سپهبد تدین دستور دادند سانحه مرگ ارتشبد خاتمی را سرلشکر آذربرزین بررسی کرده شخصاً گزارش دهد. بعد من و سرلشکر ربیعی را مرخص کردند و سپهبد تدین در اطاق باقی ماند. پس از 15 دقیقه سپهبد تدین از دفتر خارج شد و از من خواست با اتومبیل وی به ستاد نیرو مراجعت کند و به راننده خود دستور داد با اتومبیل سرلشکر آذربرزین به دنبال ما بیاید. قبل از حرکت سرلشکر ربیعی درب عقب اتومبیل سپهبد تدین را باز کرد تا با ما به ستاد مراجعت نماید که سپهبد تدین به وی دستور داد شما با اتومبیل خودتان مراجعت کنید. در بین راه به من گفت شاهنشاه مراحم خاص به تو دارند و ضمن توضیح بعضی از مسائل از کار سرلشکر ربیعی انتقاد کرد که چرا ربیعی آن جواب نامربوط را به شاهنشاه آریامهر داد آیا تصور می‌کند شاهنشاه نمی‌داند؟ بعد به من گفت شاهنشاه مایلند هرچه زودتر نتیجه بررسی سانحه گزارش شود. در پاسخ گفتم در نظر دارم از وجود دو متخصص خارجی که یکی از آنها طراح Kite ارتشبد خاتمی است و دیگری یکی از قهرمانان Kite در جهان می‌باشد که تا به حال دو بار از قله دماوند با Kite فرود آمده و نیز اهل چکسلواکی است، اگر بتوانم آنها را در دو سه روز آینده به تهران بیاورم گزارش سانحه را ده روز دیگر تهیه خواهم کرد. سپهبد تدین از اول وقت اداری روز بعد با درجه ارتشبدی پشت میز فرمانده نیرو قرار گرفت و کار خود را شروع کرد. سپهبد هوائی بهسرشت را به مقام جانشینی وی انتخاب نمودند. در ساعت 11 صبح روز بعد از شرفیابی و انتخاب ارتشبد تدین علم وزیر دربار شخصاً با من تلفنی صحبت کرد و از من خواست شام را در منزل وی با او صرف کنم. ساعت 7 بعد از ظهر به منزل وزیر دربار رفتم. با من روابط خاصی داشت و مرا همیشه دوست خوبم خطاب می‌کرد. به من خوش‌آمد گفت، روی مرا بوسید، دست مرا گرفت و پهلوی ود روی زمین نشاند. لباسی که به تن داشت لباس منزل راحت او بود و بیشتر اوقات در روی زمین می‌نشست. گفت از اینکه توانستی با این فرصت کوتاه دعوت مرا قبول کنی خوشحالم زیرا مایل بودم مسائلی را با تو مطرح کنم. اول اینکه شاهنشاه امروز از تصمیمی که گرفته بودند بسیار ناراحت بودند و به من امر کردند تو را در این زمینه روشن کنم. باید بدانی شاهنشاه محظوراتی دارند در بعضی اوقات ناچار مسائلی را که دوست ندارند باید تصویب نمایند به همین دلیل امر کردند شام را با تو بخورم و تو را درباره بعضی از مسائل ارتش و سیاست کلی روشن کنم. به هر حال از اینکه سفارت آمریکا با انتخاب تو به فرماندهی نیروی هوائی مخالف است اطلاعی ندارم ولی اعلیحضرت قطعاً اطلاع دارند و شاهنشاه حتی به سفیر آمریکا که درباره تو اظهارنظر کرده: آذربرزین به حرف ما گوش نمی‌دهد و بحث و گفتگو با او بی‌فایده است، پاسخ داده‌اند مگر قرار است آذربرزین یا هر فرمانده نیروئی به حرف شما گوش بدهد پاسخی است که به هلمز داده‌اند. شاهنشاه به من امر کردند برای آذبرزین شغلی بالاتر در نظر گرفته‌ام و به موقع آن را ابلاغ خواهم کرد. ضمناً امر شد چکی به مبلغ یک میلیون تومان به شما پاداش دهم زیرا در جریان بهم زدن قرارداد بوئینگ و صرفه‌جوئی بیش از 500 میلیون دلار بابت قرارداد مزبور خیلی خوب عمل کرده‌ام. علم از من خواست درباره نامه تبریکی که شب قبل به من نوشته با کسی صحبت نکنم. در پاسخ ایشان گفتم من از مشکلات شاهنشاه اطلاع دارم خواستم استدعا کنم خواسته مرا به عرض برسانید. گفتم من نمی‌توانم خصوصیات اخلاقی خود را عوض کنم زیرا مایل نیستم با جلب رضایت سفارت آمریکا و مستشاران به مقامی برسم، این است که اکنون سفیر آمریکا راه مرا بسته با استعفا یا بازنشستگی من موافقت فرمایند تا من به دنبال کار دیگری بروم و کار آزادی را انتخاب کنم که سفیر آمریکا نتواند جلوی مرا بگیرد. علم به من جواب داد: من پاسخ اعلیحضرت را می‌دانم ولی پس از اینکه به عرض رساندم به تو خواهم گفت. چهل و هشت ساعت بعد وزیر دربار مرا مجدداً دعوت کرد که شام با او بخورم. در سر شام به من گفت درخواست تو را به عرض رساندم همان جوابی را که فکر می‌کردم گرفتم، فرمودند به آذربرزین ابلاغ شود نه با استعفای او موافقت می‌کنیم و نه او را بازنشسته خواهیم کرد. در ضمن هر شغلی که در آینده داشته باشد یک پای او باید در نیروی هوائی باشد ضمناً ما به ارتشبد تدین ابلاغ کرده‌ایم آزادی کامل به تو بدهد تا مانند گذشته خدمات خوب خودت را ادامه دهی. کار کردن با ارتشبد تدین برای من آسان‌تر از دوران ارتشبد خاتمی بود. در آن دوران قرار بود مسائل ستادی قبلاً به اطلاع جانشین برسد و نامبرده آن را پاراف نماید. سپس ارتشبد خاتمی آن را امضاء کند و بعضی اوقات مسائل پیچیده عملیاتی بود که مدت‌ها وقت صرف می‌شد تا جانشین نیرو را درباره مسئله توجیه کنیم ولی اکنون با اعتمادی که داشت راحت‌تر نامه‌ها را امضاء می‌کرد و اگر لازم بود قبل از امضاء نامه در مورد مطالب آن بریف نمائیم به همان ترتیب عمل می‌کردیم. رفتار ارتشبد تدین با من توأم با محبت بود. ارتشبد تدین که خنده او را کسی ندیده بود، در بعضی وارد وقتی در اطاق او بودم خنده او را می‌دیدم. ضمناً مطلب دیگری را که نگران بود نمی‌خواست مسائل نیروی هوائی قبل از اینکه به اطلاع وی برسد از مسیر دیگری به شاهنشاه گزارش شود و خیلی علاقمند بود اگر درباره موضوع مورد سئوال قرار می‌گرفت جواب آن را داشته باشد و من هم این موضوع را در تمام مدت فرماندهی او انجام دادم. به خلاف تصور بعضی‌ها که به غلط تصور می‌کنند یک فرمانده نیروی هوائی حتماً باید خلبان باشد، خوب پرواز کند و خوب معلق بزند، من هیچگاه اینطور فکر نمی‌کردم و آن را نقطه ضعف نمی‌دانستم زیرا صرفنظر از مسائل عملیاتی در بقیه موارد فرمانده باتجربه‌ای بود. ارتشبد خاتمی هیچگاه در مورد مسائل پشتیبانی و لجستیکی نمی‌توانست به اندازه ارتشبد تدین تجربه داشته باشد پس باید گفت ارتشبد خاتمی ضعف داشته است. فرمانده و مدیر خوب کسی است که از نیروهای متخصص خود بهره‌برداری کند. ارتشبد تدین افسری پاک، میهن‌پرست و زحمتکش بود، با پرسنل ناپاک به شدت مبارزه می‌کرد، هیچگاه پرسنل نیروی هوائی را از مستشاران پائین‌تر نمی‌دانست، تصمیم داشت فساد را در نیروی هوائی ریشه‌کن کند و از روز اول فرماندهی پیشنهاد نمود 17 نفر از امرا و افسران نیروی هوائی را تحویل دادگاه بدهند. یک سال و نیم پافشاری کرد تا بالاخره در روز مرگش تصویب آن را گرفت ولی فرمانده بعدی سپهبد ربیعی آن را پیگیری نکرد و برای بعضی از آنها واکسیل و درجه هم گرفت. چند ماه اول فرماندهی ارتشبد تدین توأم با آرامش بود. ارتشبد تدین به ستاد خود خیلی متکی بود. جلوی خلافکاری‌ها را گرفته بود. با گذشت هشت ماه مستشاری شروع به نوشن گزارشاتی به ستاد بزرگ نمود که ارتشبد تدین با سختگیری‌هائی که می‌کند عملیاتی کردن پایگاه اصفهان به این زودی‌ها عملی نخواهد شد. رئیس مستشاری سرتیپ سیکورد که دلال کمپانی‌ها بود بیش از همه از سخت‌گیری‌های ارتشبد تدین ناراحت بود زیرا در تمام مدت فرماندهی ارتشبد تدین نتوانست دست از پا خطا کند و (دنباله در صفحه 4)

(

دنباله از صفحه 3)

فرماندهی ارتشبد تدین...

پیشنهاداتی را که به ستاد می‌داد افسران عملیات در جا آن را رد می‌کردند. با ارسال سومین گزارش در طول سه ماه که ارتشبد ازهاری هیچگاه درباره آن از نیروی هوائی توضیحی نخواسته بود و آن را مستقیماً به عرض می‌رساند شاهنشاه دستور دادند هیأتی به ریاست ارتشبد شفقت برای بررسی و تأیید گزارش مستشاری از نیروی هوائی بازرسی به عمل آید. البته قبل از اینکه چنین اقدامی بشود فشار مستشاری از اینکه وسایل زندگی پرسنل آمریکائی در اصفهان اسف‌آور است و نیروی هوائی نمی‌تواند اقدامی بکند ارتشبد طوفانیان را وادار کردند قراردادی با کمپانی هواپیماسازی نورتروپ امضا نماید و کمپانی مزبور ناگهداری پایگاه اصفهان را در ازاء سی میلیون دلار در سال به عهده بگیرد آن هم تازه قسمتی از نگهداری بود و قرارداد مزبور ننگین‌ترین قرارداد در قرن بود بدین معنی که اگر آن قسمت از نگهداری که به عهده پایگاه محول شده بود مورد رضایت نورتروپ قرار نگیرد کمپانی نورتروپ از سازمان‌های خصوصی خریداری سرویس و پول آن را پرداخت خواهد کرد و نیروی هوائی هم باید پول را به کمپانی نورتروپ پرداخت نماید اگر اعتراض داشت بعداً رسیدگی شود و در شش ماه اول نیز بابت خرید سرویس از یک شرکت خصوصی در اصفهان که تعدادی ماشین قراضه داشت صورت حساب سه میلیون تومانی را به نیروی هوائی ارسال نمود. وقتی ارتشبد تدین از من سئوال کرد پاسخ دادم بازدیدی از اصفهان بکنم بعد درباره پرداخت مبلغ مورد تقاضا اقدام شود، علیرغم اینکه کلیه خودروهای واگذاری به اصفهان نو و پس از تحویل از کمپانی در اختیار پایگاه قرار گرفته بود معهذا برای اینکه روشن شود مسئله چیست به اصفهان رفتم. کلیه خودروهای پایگاه زیر 5 هزار کیلومتر کار کرده بودند و احتیاجی به چنین خرید خدمتی نبوده و پول را هم پرداخت نکردیم. ارتشبد شفقت در روز اول بازرسی مرا به دفتر خود خواست و نظر مرا درباره گزارش مستشاری سئوال کرد. پاسخ دادم با فرماندهی ارتشبد تدین سفارت آمریکا و مستشاری در وضع پیش‌بینی نشده قرار گرفته‌اند زیرا ربیعی در لیست فرمانده منتخب سفارت آمریکا قرار داشت و چون علیرغم سماجت هلمز سفیر آمریکا برای فرمانده شدن ربیعی شاهنشاه زیر بار نرفتند و ارتشبد تدین هم جلوی گشادبازی‌ها را گرفته مستشاری با دادن این گزارشات در نظر دارد تدین را کنار زده و ربیعی را به فرماندهی انتخاب نماید. اگر مایلید درباره این گزارشات اظهارنظر کنم دستور فرمائید رئیس کل مستشاری به نیروی هوائی بیاید تا بتوانم نظر خودم را بدهم. روز بعد رئیس مستشاری نیروی هوائی سرتیپ سیکورد به دفتر من آمد. وی را به دفترم راه ندادم، گفتم قرار است من با رئیس کل مستشاری مسئله را بررسی کنم. سرتیپ سیکورد با حالت ناراحت نیروی هوائی را ترک کرد و صبح روز بعد ژنرال Gast رئیس کل مستشاری که با یکدیر هم‌دوره پرواز بودیم و هر دو در یک پایگاه آموزش خلبانی را فراگرفتیم به دیدن من آمد. به او گفتم تو را در اینجا خواسته‌ام تا سئوال کنم چطور می‌توان پایگاه اصفهان را عملیاتی نمود؟ هواپیمای F-14 از کلیه مأموریت‌های نیروی هوائی فقط دفاع هوائی را قادر است انجام دهد آن هم زمانی که سیستم دفاع هوائی ایران Automated بشود یعنی کلیه پروازهائی که در آسمان کشور انجام می‌گیرد باید اطلاعات آن پرواز در اختیار دفاع هوائی ایران قرار گیرد تا بتوان از موشک فنیکس آن استفاده برد. علاوه بر آن ما هنوز نتوانسته‌ایم زبان دو هواپیما را یکی بکنیم زیرا اگر قرار باشد مجموعه هواپیماهای نیروی هوائی که ترکیبی از هواپیماهای نیروی هوائی آمریکا و نیروی دریایی آمریکا است هر کدام سیستم خاصی دارند و باید هر دو زبان را یکی کرد تا بتوانند تحت کنترل یک مرکز دفاع هوائی قرار گیرند. حال شما به من بگو منظور از عملیاتی شدن پایگاه اصفهان که سرتیپ سیکورد در این گزارش عنوان نموده چیست؟ مسئله دیگر این که این سیستمی را که سرتیپ سیکورد عمل می‌کند در کدام دانشگاه آمریکا به ما درس دادید، وی رئیس مستشاری نیروی هوائی یعنی مشاور فرمانده نیروی هوائی است، اگر این سرتیپ ایرادی را مشاهده کند باید اول به فرمانده نیرو گزارش کند، دلیل اینکه گزارشات را مستقیماً به ستاد بزرگ می‌دهد چیست؟ من قادرم تمام جواب‌های او را بدهم و زیر سئوال‌های او را بگذارم که قادر نباشد هیچکدام را جواب بدهد. اصری که طول خدمت خود را در سیا CIA بوده و با تنها هواپیمائی که پرواز کرده هلیکوپتر بوده است چطور می‌خواهد به ما درس بدهد؟ من روی دوستی که با تو دارم نخواستم بدون صحبت کردن با تو اقدامی بکنم بنابراین اگر قبول می‌کنی که نامه اشتباه بوده برای نیروی هوائی طی نامه آن را بفرست والّا من ناچار گزارش لازم را تهیه خواهم کرد. مرا همیشه ZEE خطاب می‌کرد. گفت خیلی متأسفم ZEE این گزارشات بدون مشورت با من تهیه و فرستاده شده و صددرصد اشتباه است، نظرات تو درباره عملیاتی کردن پایگاه اصفهان صددرصد صحیح است و این به عمر خدمتی من و تو نخواهد رسید. منظور وی صرفاً مسائل لجستیکی بوده و گزارش به ستاد هم غلط بوده. از وی خواستم تا عصر فردا نظرات خود را کتباً به دفتر من بدهد و گفتم اگر نامه تو تا فردا نرسید من نظرات خود را گزارش خواهم کرد. فردا صبح اول وقت اداری نامه سرلشکر گست روی میز من بود. مطالبی را که با هم بحث کردیم تأیید کرده بود و صریحاً نوشته بود مسیر گزارش رئیس مستشاری نیروی هوائی اشتباه بوده به او تذکر داده شد. روز بعد بررسی خود را درباره نامه مستشاری نیروی هوائی همراه با نامه ژنرال گست به ارتشبد شفقت دادم. در این گزارش مسائل زیر عنوان شده بود: 1- سرتیپ سیکورد رئیس مستشاری نیروی هوائی یک افسر اطلاعاتی است که از ستوان دومی به سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا CIA مأمور بوده، تنها هواپیمائی که پرواز کرده هلیکوپتر است ولی تجربه عملیاتی روی هواپیماهای شکاری و حمل و نقل ندارد تا بتوان از او به عنوان مستشار استفاده کرد. 2- نامه به طور کلی مغرضانه نوشته شده و مفاد آن بر مبنای اطلاعات نادرستی است که سرلشکر ربیعی فرمانده تاکتیکی در اختیار او قرار داده والّا دلیلی ندارد این گزارش را به جای اینکه به فرمانده نیرو بدهد به ستاد بزرگ فرستاده است. سرلشکر ربیعی هفته‌ای یک بار روزهای سه‌شنبه بدون اجازه از شیراز به تهران می‌آید و با رئیس مستشاری نیروی هوائی، رئیس ضداطلاعات سرلشکر برنجیان، معاون ضداطلاعات سرتیپ جعفری و یک استوار بازنشسته ارتش که برای ساواک خدمت می‌کند شام را در رستوران چیت‌نیک واقع در خیابان خردمند شمالی صرف می‌نماید و سرلشکر ربیعی اطلاعاتی را به غلط در اختیار آنها می‌گذارد و این اطلاعات از سه مسیر مستشاری، ضداطلاعات و ساواک به رده بالا گزارش می‌شود. 3- رئیس مستشاری نیروی هوائی سرتیپ سیکورد در چند مورد تلفنی از من خواسته است که اگر من مایلم طرح‌های عملیاتی خود را تجدیدنظر نمایم یا طرح جدیدی تهیه نمایم افسران وی می‌توانند کمک کنند ولی پاسخ همیشه منفی بوده و به خواسته او ترتیب اثری داده نشده، نامبرده اشتیاق زیادی دارد تا اطلاعاتی درباره طرح‌های عملیاتی نیرو به دست آورد و به همین دلیل نیروی هوائی برای حفاظت طرح‌های خود بسیار محتاط عمل می‌نماید و بسیاری از طرح‌ها را که باید در اختیار پایگاه‌ها قرار گیرد به طور سربسته در اختیار پایگاه‌ها گذارده می‌شود و تأکید زیاد می‌شود برای گرفتن هرنوع اطلاعات از طریق ستاد نیروی هوائی عمل نمایند و از مستشاران سئوالی نشود. هنگامی که ارتشبد شفقت گزارش نتیجه بازرسی را به شاهنشاه می‌دهد، پادشاه ایران به ستاد بزرگ ارتشتاران دستور می‌دهد توجهی به گزارشات مغرضانه داده نشود و به رئیس کل مستشاری هم ابلاغ شود مستشاران نیروها باید گزارشات اولیه را به ستاد مربوطه گزارش دهند و اگر مشاهده کردند که در واقع اشکال اقدامی نشده آنگاه به ستاد بزرگ گزارش دهند. در پایان بازرسی گزارش مشروح مسائلی را که به ارتشبد شفقت داده‌ام به اطلاع ارتشبد تدین رساندم و متذکر گردیدم بررسی مزبور را در زیر کلاه معاون عملیاتی نیرو تهیه نکرده‌‌ام و ارتشبد شفقت مرا به عنوان مشاور خود در این بازرسی انتخاب کرده بود. ارتشبد تدین سئوال کرد از کجا موضوع آمدن سرلشکر ربیعی به تهران را آگاه شده‌ای؟ پاسخ دادم مدتهاست جریان مسئله را پی‌گیری می‌نمایم و اتفاقاً امروز که سه‌شنبه است این جله در همان محل و همان ساعت تشکیل خواهد شد، شما می‌توانید با اعزام یک شخص مطمئن در این باره یقین حاصل نمائید و اضافه کردم فرمانده شدن شما برای سفارت آمریکا و مستشاران وضع غیرعادی به وجود آورده و تمام تلاش بر این است که فرماندهی نیرو را کسی در دست داشته باشد که در اختیار آنها باشد. ارتشبد تدین آجودان خود ستوان عاجلو را به رستوران مزبور می‌فرستد و نامبرده تأیید می‌نماید که در این رستوران سرتیپ سیکورد، سرلشکر ربیعی، سرلشکر برنجیان، سرهنگ جعفری معاون ضداطلاعات نیروی هوائی و استوار بازنشسته بابائی مشغول شام خوردن بودند. ارتشبد تدین با مذاکره تلفنی با شیراز از جانشین فرماندهی تاکتیکی سرلشکر مهرمند می‌خواهد به سرلشکر ربیعی ابلاغ شود با من تماس تلفنی بگیرد. وی اظهار می‌دارد سرلشکر ربیعی برای شرکت در کمیسیون به تهران رفته است. ارتشبد تدین به جانشین فرمانده تاکتیکی دستور می‌دهد به سرلشکر ربیعی ابلاغ شود فردا صبح اول وقت اداری در ستاد باشد. ارتشبد تدین با اطلاع بود که برابر روش جاری نیروی هوائی، هیچ معاون یا سازمانی در ستاد نیروی هوائی اجازه نداشت فرماندهان عملیاتی را برای شرکت در کمیسیون به تهران دعوت نماید مگر اینکه این خواسته از مسیر معاون عملیاتی نیرو انجام گیرد و به همین دلیل از من سئوال کرد آیا سرلشکر ربیعی را برای شرکت در کمیسیونی دعوت کرده‌اید؟ پاسخ دادم خیر. اول وقت روز بعد وقتی وارد دفترم شدم دیدم سرلشکر ربیعی در دفتر من نشسته. از من خواست تا اگر تدین سئوال کرد آیا سرلشکر ربیعی برای کمیسیون به تهران دعوت شده آن را تأیید کنم. به وی پاسخ دادم آیا دوست داری زیردست تو به تو دروغ بگوید، علاوه بر این که نخواهم کرد وی روز قبل از من سئوال کرد پاسخ منفی دادم. ارتشبد تدین با پشتوانه اینکه پادشاه از موضوع اطلاع دارند و بی‌انضباطی سرلشکر ربیعی غیرقابل انکار است با وی برخورد شدیدی کرد وی را در دستور نیروی هوائی توبیخ نمود و تذکر داد از این پس بدون اطلاع ستاد نیروی هوائی نمی‌تواند محل خدمت خود را ترک کند. مستشاری و افسران مستشاری دیگر گزارش مشابهی ندادند ولی رفتار سیکورد بدتر از گذشته گردید و تماس وی با من و افسران عملیات قطع شد. در این جریانات تعدادی از افسران خلبان در درجات سروانی و سرگردی به من گزارش دادند که سرتیپ سیکورد رئیس مستشاری نیروی هوائی در مذاکرات خود با آنها شروعت به بدگوئی از ارتشبد تدین و من می‌نماید و در دو سه مورد پاسخ‌های تندی به وی داده شده. ناچار رئیس مستشاری سرلشکر گست را در دفترم خواستم و گفتم به سرتیپ سیکورد ابلاغ نماید اینجا کشور مستعمره نیست اگر نتواند روش خود را تغییر دهد ناچار گزارش‌های لازم را از عدم کارآئی وی تهیه کرده و به ستاد بزرگ ارتشتاران و شاهنشاه خواهم فرستاد و با کمال تأسف باید بگویم به هر قیمتی شده عذر او را خواهم خواست.

چگونگی کشته شدن ارتشبد تدین

در ساعت 6.40 بامداد روز 19 بهمن ماه سال 1355 هنگام صرف صبحانه در منزل بولتن پست فرماندهی نیروی هوائی را که همه روزه توسط افسر نگهبان مرکز فرماندهی تهیه و در ساعت 6 صبح به منزل من فرستاده می‌شد مطالعه می‌کردم. در این بولتن کلیه گزارشات روز قبل تا ساعت 6 صبح بعد به اطلاع من می‌رسید. افسر نگهبان گزارش داده بود اداره هواشناسی اخطاریه‌ای در مورد کولک برف صادر کرده و برابر پیش‌بینی هواشناسی دید پروازی زیر حداقل تعیین شده برای پرواز هواپیماهای شکاری و هلیکوپتر است و به همین دلیل پایگاه‌های سوم و یکم شکاری یعنی شاهرخی و مهرآباد برنامه‌های پروازی را متوقف نموده‌اند. هنگامی که با اتومبیل از منزل به ستاد می‌رفتم متوجه شدم هلیکوپتری درپارکینگ آشیانه مجاور ستاد به زمین نشسته است. جلو رفتم، از خلبان پرسیدم اینجا چه می‌کنی؟ گفت برای بردن فرمانده نیرو به لویزان آمده‌ایم. برداشت من این بود که معلم خلبان به ستاد رفته تا ورود خود را اطلاع دهد زیرا ستوانی که پهلوی هلیکوپتر ایستاده بود بیش از 15 روزی نبود که به پایگاه مهرآباد فرستاده شده بود و علاوه بر اینکه هنوز زیر برنامه آموزشی است اجازه ندارد فرمانده نیرو را پرواز دهد. هنگامی که به دفتر خود رفتم و گزارش هواشناسی را بررسی کردم مشاهده کردم هوا بدتر از وضعی است که من پیش‌بینی کرده بودم. به دفتر ارتشبد تدین رفتم سئوال کردم آیا تیمسار در نظر دارند امروز با هلیکوپتر پرواز کنند؟ گفتند بلی. گفتم پیش‌بینی حاکی از آن است که کولاک برف خواهد بود و دید پروازی زیر حداقل است و پایگاه‌های یکم و سوم پرواز خود را قطع کرده‌اند، پرواز شما برخلاف مقررات و آئین‌نامه‌های تصویب  شده است، البته در شرایط جنگ و موارد اضطراری فرمانده نیرو می‌تواند از مقررات عدول نماید ولی پرواز شما نه در زمان جنگ است و در شرایط اضطراری هم نیست. پاسخ داد آذربرزین من مراقبم اگر هوا خراب شد پرواز نخواهم کرد و به هیچ‌وجه ریسک نخواهم نمود. از او خواهش کردم به هر صورت از تصمیم خود مرا مطلع نماید و از اطاق او خارج شدم.

من معمولاً برای صرف ناهار به مدت سی دقیقه به منزل می‌رفتم چون فاصله منزل تا محل کارم بیش از سه دقیقه نبود. در آن روز سرلشکر خرمی در دفتر من بود. از او دعوت کردم ناهار را با هم بخوریم تا ضمن ناهار خوردن صحبت‌های خود را بکنیم. با وی به منزل رفتم. هنوز ده دقیقه نگذشته بود کولاک برف به تهران رسید. در چند ثانیه همه چیز سفید بود. دید تقریباً صفر شده بود، به طوری که درختی که در پشت پنجره و به فاصله سه متر بود دیده نمی‌شد. سرلشکر خردمی به شوخی گفت: عجب، برای اولین بار پیش‌بینی هواشناسی درست درآمد. در این وقت تلفن زنگ زدم. دلم نمی‌خواست گوشی را بردارم، می‌دانستم خبر بدی است. سرتیپ باقری فرمانده پایگاه یکم مهرآباد بود، گزارش داد هلیکوپتر فرمانده نیرو از لویزان پرواز کرده و ارتباط وی ناگهان قطع شده است، اجازه می‌دهید هلیکوپتری را برای تجسس پرواز دهم؟ گفتم خیر تا ده دقیقه دیگر کولاک برطرف خواهد شد آن وقت می‌توانید لاشه هلیکوپتر فرمانده نیرو را در تپه‌های شیان که در شرق تهران است پیدا کنید. گوشی را گذاشتم و ناهار نخورده به ستاد مراجعت کردم. با آجودان ارتشبد تدین صحبت کردم، گفت تیمسار نیم ساعت قبل به وسیله تلفن اتومبیل خود با این تلفن (اشاره به تلفن روی میز خود کرد) تماس گرفتند. من نبودم. اطاق‌دار به تلفن جواب داده. تیمسار از وی خواسته‌اند با برج کنترل تماس بگیرد و سئوال کند هوا چطور است، نامبرده دستور را اجرا کرده، متصدی برج کنترل که یک استوار است جواب داده هوا برای پرواز هلیکوپتر مناسب است ولی برای هواپیما خوب نیست. در حالت بهت فر رفتم. این همه روش جاری، این همه آئین‌نامه، این همه امکانات و یک پست فرماندهی مجهز که افسر نگهبان آن در جریان تمام آئین‌نامه‌ها و رویدادها قرار دارد نتوانست جلوی چنین سانحه‌ای را بگیرد. فرمانده نیروی هوائی چرا از امکاناتی که داشته استفاده نکرده، بهتر نبود به جای تلفن به آجودان خود با مرکز فرماندهی نیروی هوائی یا معاون عملیاتی خود تماس بگیرد؟ هلیکوپتر تجسس در همان منطقه که من حدس زده بودم لاشه هلیکوپتر را پیدا می‌کند. ارتشبد تدین، خلبان و مکانیسین هلیکوپتر در لحظه برخورد جان خود را از دست داده بودند. به علت نبودن آتش‌سوزی نامه‌ها و گزارشات داخل هلیکوپتر پراکنده ولی سالم بود. مراتب را به وسیله آجودان نگهبان کاخ به اطلاع شاهنشاه رساندم و بلافاصله به سرتیپ باقری ابلاغ کردم سریعاً به وسیله هلیکوپتر به ستاد نیرو بیاید. سرتیپ باقری به فاصله سی دقیقه در دفتر من بود. از او سئوال کردم با چه مجوزی اجازه این پرواز را دادی و چرا یک خلبان بی‌تجربه فرمانده نیرو را پرداز داده است مگر در روش جاری صریحاً قید نشده هرگاه یک امیر در صندلی خلبان برای پرواز قرار می‌گیرد خلبان دوم او باید یک معلم خلبان باشد؟ سرتیپ باقری پاسخ داد صبح امروز وقتی پرواز پایگاه قطع شد فرمانده گردان هلیکوپتر سروان سیدین از من اجازه خواست با توجه به اینکه معلم خلبانان هلیکوپتر در طول هفته در آماده‌باش برای پروازهای شاهنشاه می‌باشند در نظر دارم به آنها مرخصی دهم تا به کارهای خود برسند، من هم موافقت کردم، فقط از او خواستم برای انجام پروازهای اضطراری در دسترس باشد و به مرخصی نبود. امروز وقتی از دفتر فرمانده نیرو تقاضای هلیکوپتر شد ضمن اینکه تصمیم پایگاه را درباره قطع پروازها اطلاع دادم معهذا پاسخ دادم بررسی می‌کنم و نتیجه را به ستاد اطلاع خواهم داد. با ستاد فرماندهی تاکتیکی تماس گرفتم جریان را به تیمسار ربیعی اطلاع دادم و مخصوصاً متذکر شدم که به جز سروان سیدین فرمانده گردان که برای پرواز شاهنشاه در قسمت است تنها یک ستوان دوم که اخیراً از آمریکا مراجعت نموده و تجربه کافی ندارد در دسترس است. تیمسار ربیعی به من دستور داد از همان خلبان استفاده شود، ناچار هلیکوپتر را با خلبانی که دچار سانحه شد فرستادم. گفتم مگر قرار نبود معلم خلبان در هلیکوپتر باشد؟ گفت بلی ولی من به فرمانده تاکتیکی گزارش دادم و او اجازه پرواز را داد. به وی گفتم نمی‌دانی تخلف از مقررات و آئین‌نامه‌ها در اختیار فرمانده تاکتیکی نیست؟ گفت استنباط من این بود که وی از رده بالا یعنی ستاد نیرو اجازه این کار را گرفته است!! ارتشبد تدین در زمان فرماندهی ارتشبد خاتمی اجازه گرفت با هواپیمای سبک و هلیکوپتر پرواز کند. وی تحت آموزش قرار گرفت. نه خلبان هواپیما و نه ارتشبد تدین در آن روز صلاحیت این پرواز را نداشتند. هر خلبان باتجربه با برخورد با چنین هوائی بلافاصله هلیکوپتر را به زمین می‌گذارد ولی این خلبان بی‌تجربه با گردش به چپ (مشرق) تصور نموده می‌تواند از کولاک برف خود را دور نگه دارد ولی سرعت کولاک بیش از سرعت هلیکوپتر بود و وی در میان کولاک برف نتوانست با دستگاه‌ها پرواز نماید و تجربه این کار را هم نداشت در نتیجه جان خود و سرنشینان را در اثر دستور غلط فرماندهان پروازی از دست داد. با فردوست که یکی از مسیرهای تعیین شده برای گزارش های من بود ماوقع را شرح دادم و گفتم مقصرین و کسانی که آئین‌نامه‌ها و روش جاری‌ها را نادیده گرفته‌اند باید تحویل دادگاه شوند، بار اول نیست که چنین بی‌نظمی و لاقیدی منجر به سانحه شده و نباید این کار ادامه پیدا کند، پیشنهاد من اینست که سانحه در یک کمیسیون صلاحیت‌دار مورد بررسی قرار گیرد و خطاکاران تنبیه شوند. فردوست دو سه روز بعد به من گفت فرمودند دستور این کار را به موقع خواهم داد ولی هیچگاه دستور صادر نشد و از کسی هم توضیحی خواسته نشد.


ماهنامه نیما، شماره 156 ، اردیبهشت 1386، صفحه 3.