آیا نسخههای خطی میتواند به عنوان یک منبع پایه برای مطالعات میراث ملی مورد استفاده واقع شود؟
هنگامی که به تیراژ کتاب های منتشره در جمهوری ترکمنستان توجه می نمودیم با اعدادی چون پنج هزار و پانصد نسخه از آثار منتشره شده روبرو می شدیم که نشان از انگیزه و علاقه به فراگیری و آموزش پذیری داشت.
انسیتو ملی نسخه های خطی آکادمی علوم جمهوری ترکمنستان 13 و 14 مارس 2013 میزبان جمعی افزون بر 60 پژوهشگر و محقق از 47 کشور جهان بود تا با ارائه مقالات و پژوهش های خود در حوزه نسخه های خطی به ارزیابی این مفهوم بپردازند که آیا نسخه های خطی می تواند به عنوان یک منبع پایه برای مطالعات میراث ملی مورد استفاده واقع شود یا خیر؟
برای اینجانب که فرصت مشارکت در این همایش علمی را پیدا نموده بودم، دیدار از ترکمنستان پس از افزون بر 17 سال فرصت مغتنمی بود تا در ارزیابی تحولاتی که در همسایگی جمهوری اسلامی ایران چه از لحاظ علمی و فرهنگی و چه از منظر اجتماعی و اقتصادی در حال تکوین است، قرار گیرم. آخرین سفرم به جمهوری ترکمنستان به سال های پایانی دهه هفتاد شمسی باز می گشت.
در نیمه نخست دهه هفتاد به دلیل تحولات ناشی از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تشکیل جمهوری های مستقل آسیای مرکزی در مجموعه ای از طرح ها و پژوهش های مشترک با محققان کشورهای منطقه مشارکت داشتم و حاصل آن ایام تدوین برخی از فهارس نسخه های خطی در سرزمین های پیرامونی ایران اعم از آسیای مرکزی و شمال قفقاز بود. علاقه شخصی به سفر در این منطقه تاریخی که به نوعی در هویت سازی فرهنگ کنونی ایران نقشی به سزا داشته است زمینه سفرهای متعدد زمینی را به شهرها و روستاهای منطقه فراهم ساخته بود. از این منظر، بارها از شهرهای مختلف ترکمنستان و اماکن تاریخی آن منطقه دیدار به عمل آورده بودم.
ترکمنستان آن سال ها در قیاس با سایر جمهوری های آسیای مرکزی از ویژگی های متمایزی برخوردار بود. برای یک ناظر خارجی چنین به نظر می رسید که در زمان اتحاد جماهیر شوروی ترکمنستان نقطه ای دور افتاده ای بود که زمامداران مسکو به ویژگی ها و خصائص اجتماعی و فرهنگی آن بی توجه بودند. البته کمیّت جمعیتی این کشور و گسترة جغرافیایی آن نیز مشکلاتی را برای توسعه و اجرای برنامه های عمرانی و اجتماعی فراهم ساخته بود. به ویژه آنکه بخش قابل ملاحظه ای از صحرای قره قوم در این سرزمین جای داشت و اراضی خشک و بایر آن امکان توسعه متوازن را از این سرزمین دریغ نموده بود.
در سال های نخست پس از فروپاشی دغدغه اصلی مردمان این سرزمین ها بازسازی هویت و فرهنگی بود که به عمد از سوی دولتمردان اتحاد جماهیر شوروی به فراموشی سپرده شده بود. تلاش برای ساخت یک جامعه متأثر از فرهنگ روسی به همان میزانی که سبب کاهش ظرفیت های فرهنگی اقوام و طوایف را به دنبال داشت اسباب بیگانگی نسل های جدید را با میراث نیاکان را فراهم می ساخت. تغییر خط و زبان و جایگیر شدن فرهنگ و ادبیات روسی که توسط مهاجرین روس از صفحات شمالی ترویج می شد به هویت و فرهنگ ملی این کشورها لطمات جبران ناپذیری را وارد ساخته بود. دوری از دین که از سوی دستگاه های تبلیغاتی اتحاد جماهیر شوروی تبلیغ می شد هم سبب می گردید سنت ها و باورهای مردم به شدت دستخوش تحریف و تغییر گردید. با این همه اگر به دیده تیزبین به مردمان این نواحی نگریسته می شد می توانستیم دریابیم که این تغییرات روبنایی و سطحی است.
روس ها در زمان حاکمیت خود تمایل داشتند تا مجتمعات کارگری را جایگزین نظامات عشایری و نظام کشاورزی سنتی موجود در منطقه نمایند. مالکیت خصوصی کم رنگ شده بود و چارچوب آئین ها و سنن مورد کم توجهی قرار می گرفت. با این همه ترکمن ها حتی در همان سال ها به دلیل دلبستگی های ذاتی خود در قیاس با سایر مردمان آسیای مرکزی می کوشیدند سنن و قواعد اجتماعی خویش را حفظ نموده و مراعات نمایند. پوشش ترکمنی در جای جای این سرزمین قابل مشاهده بود. احترام به شیوخ و بزرگان و ریش سفیدها مشاهده می شد. مزارات و اماکن مذهبی و ملی ترکمن مورد احترام و توجه بیش از حد سکنه محلی بود. موسیقی ترکمن در قیاس با سایر جمهوری ها اصالت و هویت خود را بیشتر به رخ می کشید و چه بسا به تعبیری سازهای جدید در این موسیقی وارد نشده بود. سنت فرمانبرداری از ریش سفیدان کمتر از سایر جمهوری ها دگرگون شده بود. تصویر ترکمن های ساکن در جمهوری ترکمنستان در مقایسه به مناطق ترکمن نشین ایران که هویت و سنن خود را مورد تهاجم روسها ندیده بودند، بیشتر نزدیک بود. به عنوان مثال، اگر عید قربان را در سرتاسر جمهوری های اتحاد جماهیر شوروی محترم می دانستند و جشن می گرفتند در ترکمنستان این مراسم از شکوه و جلوه افزون تری برخوردار بود.
به رغم همه این ویژگی ها شناخت و درک بیگانگان از ترکمن ها کمتر از سایر اقوام اتحاد جماهیر شوروی بود و این سبب می شد که قضاوت ما از ترکمن ها محدود به گزارش ها و توصیفاتی باشد که در متون قرون متأخر گنجانده شده بود. مردمانی که به اسب عشق می ورزیدند و صحرانوردی را دنبال می نمودند و به جهت هیبت و ظاهر پوشش خود، تصویری متمایز از دیگران را نشان می دادند. این نکته را نیز نباید فراموش کرد که ارتباط ما با ترکمن ها در سرتاسر دوره قاجار و حتی در عهد نادرشاه که آخرین تبادلات سیاسی- نظامی ایران با منطقه آسیای مرکزی به آن دوره بازمیگشت، به گونه ای تعریف شده بود که صحرای ترکمن نشین میان مرزهای ما و خانات ماوراءالنهر، منطقه ای بود دست نایافتنی، پرخطر و پرمخاطره.
حکایات و افسانه های مختلفی در خصوص زندگی ترکمانان و فرهنگ ترکمن های این صحرا در متون و منابع این دوران وجود دارد. در بعضی از این روایات و افسانه ها حقایقی نهفته بود و در برخی نیز مبالغه هایی صورت پذیرفته بود. حضور استعمار بریتانیا در افغانستان و تلاش دولت بریتانیا در بی ثباتی مرزهای ایران و روسیه هم سبب شده بود که طی آن سال ها این منطقه سرزمینی برای تسویه حساب ها و زد و خوردهای گوناگون باشد.
ثروت کشاورزی و تجاری متأثر از زیارتگاه امام هشتم شیعیان در خراسان هم زمینه ای را فراهم ساخته بود که نوعی نابرابری و عدم توازن در دوسوی مرز به وجود آید. قاجاران هم به دلیل نظام تیولداری و توزیع مناصب حکومتی کمتر به واقعیات پیرامونی توجه داشتند. مرز برای آنها پایان قلمرو تلقی می شد و تصوری از پیوستگی از اقوام و طوایف دو طرف مرز و نیز خاستگاه فرهنگی و تاریخی ایران زمین در آن سوی خراسان برای آنها کمتر جلوه و نمود داشت. اگرچه قاجارها خود به نوعی با ترکمن ها پیوستگی خاندانی داشتند اما روحیه شهرنشینی و تأثیرپذیری از فرهنگ جغرافیای مرکزی ایران به ویژه از اواسط دوره فتحعلی شاه آنها را با زادگاه تاریخی خود بیگانه ساخته بود. آقامحمدخان قاجار در شیراز پرورش یافته بود و شهر شیراز او را در قیاس با سایر بنی اعمام خویش که کماکان در مناطق ترکمن نشین حضور داشتند تحت تأثیر قرار داده بود. باباخان یا فتحعلی شاه بعدی وقتی بر اریکه قدرت برساخته عموی خود تکیه نمود که ظواهر دولتمداری ایران و ویژگی های نظام بین الملل آن روزگاران روحیات و خلقیات او را متحول نموده بود. از این رو، انقطاع رابطه فرهنگی و اجتماعی ما با این مناطق سبب شده بود که این مرزها نابسامان گردد. دخالت های روس و انگلیس هم بر مشکلات افزوده بود. شکست ایران در دو دوره جنگ های قفقاز یک ترس و هراس را از حضور در مناطقی که هم مرز با روسیه می شد به وجود آورده بود و همه اینها عواملی شد که ما نسبت به سرزمین های شمال شرقی کم توجه و بیگانه شویم. چند دهه استقرار نظام اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و دیوار آهنینی که این نظام بر دور مرزهای خود کشید اگر نگوییم کاملاً، اما به میزان قابل ملاحظه ای رابطه و شناخت ما را از منطقه و مردمانش نقصان داده بود.
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی که به ناگاه و با شتاب به انجام رسید هم اجازه نداد که ما با ارزیابی واقع بینانه و دقیقی تلاش نمائیم حفره عدم شناخت خود از منطقه را پر نمائیم. فلذا بی توجه به برخی از واقعیت های درونی منطقه شاید در نگاه نخست به دلیل همزبانی و هم فرهنگی با مناطق تاجیک نشین از ظرفیت های دیگر در منطقه آسیای مرکزی غفلت ورزیم. متأسفانه دیگر مسیرهای زمینی نبود که ما را با این منطقه پیوند می داد، تجار، صاحب منصبان و حتی توریست های ما با پرواز و با عبور از این فضای فراموش شده بینابینی عبور می نمودند و تنها از بعضی از اماکن خاص تاریخی یا پایتخت ها دیدار داشتند و به تجارت و تبادل مشغول می شدند.
ترکمن ها هم به نظر می رسد که در پی مجموعه ای از این تحولات به زندگانی سنتی خود و انزوای تاریخی این منطقه خو گرفته بودند و تلاش برای ایجاد ارتباط و تعاملات فرهنگی از ناحیه ما و آنها کم مایه و کم رنگ بود. هنگامی که آن روزها به شهرهای تاریخی ترکمنستان می رفتم و با مردم ترکمن حشر و نشر می داشتم دو وجه تفاوت زبانی و دوری تاریخی از یکدیگر سبب شده بود تا روابط عاطفی و شخصی که بایستی خود را بنمایاند کمتر ظهور می یافت. شاید آن چیزی که کمک کرد تا اندکی بیش از دیگر هموطنان خود بتوانم آن روزها با مردم ترکمن مراوده کنم تاریخ و میراث بازمانده از تاریخ یعنی نسخه های خطی و آثار تاریخی درون منطقه بود. اما همین میزان اندک از فضاهای مشترک زمینه ای را فراهم ساخت تا دیدارهای متعددی از کتابخانه ها و مراکز نسخه های خطی چه آن بخشی که در سازمان های دولتی مثل کتابخانه ملی ترکمنستان همچون کارل مارکس وجود داشت و یا آن بخش هایی که در کتابخانه های عمومی و استان ها و روستاها قرار گرفته بود، بی نهایت کمک کرد تا دریابم که برخلاف دیگر جمهوری ها ترکمن ها پیوند بیشتری با منابع مکتوب دارند. هنگامی که برای نخستین بار از کتابخانه ملی ترکمن باشی (صفر مراد نیازاف) بازدید کرده، چون دریافتم که در 35 کیلومتری مرز ایران کتابخانه های وجود دارد که 5/5 میلیون اثر را در خود جای داده دچار تعجب و شگفتی شدم. مسئولان آن روز کتابخانه اظهار می داشته اند که میزان مراجعه کنندگان به کتابخانه با توجه به کمیّت جامعه ترکمنستان قابل ملاحظه است به طوری که این کتابخانه حدود 25 هزار عضو پیوسته داشت. سطح آگاهی عمومی طبقات تحصیل کرده ترکمنستان به همان میزان که از مدار مرکز اتحاد جماهیر شوروی دور می شدیم با فرهنگ قومی و سنتی خود پیوستگی عمیق تری داشت. مردم اشعار شعرای ترکمن را زمزمه می کردند و در قیاس با یک جمهوری دیگر مثل باشقیرستان، توجه آنها به میراث قومی خود افزون تر بود. نمونه هایی از این نوع گرایش را می توانستیم در تاتارستان، ازبکستان و تاجیکستان نیز مشاهده کنیم اما باید می پذیرفتیم که مثلاً تاجیکان به دلیل تنوع و غنای فرهنگ و ادبیات خود از ظرفیت های نهفته افزون تری برخوردار بودند. فلذا رواج شعر و امثال در تاجیکستان را نمی توان به صرف برتری فرهنگی تاجیکان بر سایر اقوام جمهوری ها در نظر آورد. قرقیزها با افسانه هایی مثل ماناس هویت خود را ساخته بودند اما ترکمن ها هم افسانه و حکایات تاریخی داشتند و هم ادبیاتی نو که برخاسته از اشعار مختوم قلی و پدرش دولت محمد آزادی بود. رویکرد ادبیات معاصر ترکمن مبارزه جویانه تر از نمونه های دیگر بود چرا که ظاهراً ترکمن ها آخرین قومی از مجموعه اتحاد جماهیر شوروی سابق بودند که در مقابل هجوم وحشیانه ارتش تزاری سر فرود آورده بودند. بنابراین به نظر می رسید آنها توانسته بودند روحیه مبارزه جویی خود را بیش از تعاملی که در سایر مناطق آسیای مرکزی مشاهده می شد حفظ کنند.
آن سال ها علاقه به توسعه و مدیریت آبادانی شهرها و روستاها خود را نشان می داد اما تصور دگرگونی در کمتر از دو دهه لااقل در عشق آباد که طی سفر اخیر با آن مواجه شدم غیرممکن می نمود. عشق آباد دیگر آن شهر کوچک مملو از خانه باغ های ترکمنی نبود. عشق آباد امروزی به شهری مدرن و توسعه یافته بر اساس معیارهایی جدید تبدیل شده بود که به خوبی توانسته بود رابطه سنت ها و مدرنیته را حفظ نماید. عمارت های بلندمرتبه، پارک ها و خیابان های بازسازی شده اگرچه نشان از یک روند توسعه ای داشت اما سردر عمارت ها، نمادهای سنتی، و سازه ای شبیه به یورت های ترکمنی بر فراز بام برج ها و ساختمان ها نشان می داد که توسعه به منزله از میان برداشتن سنن و ویژگی قومی مردم کمتر بوده است. شهری آراسته تر با ساکنانی مداراجوی که می کوشیدند با نظم و دقتی که در برنامه ریزی سمینار از خود نشان می دادند این پیام را بدهند که روند تغییر نسل های جدید به صرف شیفتگی و ظاهرفریبی نبوده است. حتی در بازدید از بازارها و کوچه ها، نمونه های بارزی از تغییر و تحول را می توانستیم مشاهده کنیم. پاکیزگی قابل ملاحظه در قیاس با دو دهه پیش به همان میزان چشم نواز بود نشان از تغییرات بنیادین در مناسبات اجتماعی و عادات و رسوم زندگی داشت.
در این فضا تلاش برای رویکرد به بازیابی میراث ملی از درون آثار خطی و گنجینه های فکری موجود در ترکمنستان که هدف برگزاری این نشست بود این پرسش را ایجاد می کرد که آیا این رویکرد به صرف جلوه ای ظاهری است و یا اینکه نشان از تحولی بنیادین دارد. یکی از میهمانان دیگر این همایش، دکتر رسول جعفریان بود که او نیز با این پرسش مواجه شده بود. پاسخ ساده من برای ایشان آن بود که اگر ترکمن ها توانسته اند در محیط شهری و تعاملات اجتماعی خود طی دو دهه اخیر تحولی اینچنین نمادین را نشان دهند دور از انتظار نیست که در رویکرد به بهره برداری از دانش ها و میراث نیاکان هم موفق و سربلند باشند.
هنگامی که به تیراژ کتاب های منتشره در این جمهوری توجه می نمودیم با اعدادی چون پنج هزار و پانصد نسخه از آثار منتشره شده روبرو می شدیم که نشان از انگیزه و علاقه به فراگیری و آموزش پذیری داشت. به نظر می رسد به همان میزانی که ما در سالیان اخیر از متون کلاسیک دور شده ایم جامعه فرهنگی و آموزشی ترکمنستان اهتمامی در خور تحسین را به کار بسته تا منابع متعدد پیوسته به فرهنگ خود را به زبان ترکمنی ترجمه و رواج دهد. از این رو بود که مشاهده آثاری چون جوامع الحکایات، تاریخ بیهقی، جامع التواریخ، دوانین شعرای متعدد، متون عرفانی و صوفیان خراسان و ماوراءالنهر و... که نشان از آن می داد که این جامعه می کوشد با منابع تاریخی و فرهنگی پیوسته به خود رابطه برقرار سازد.
سمینار، فضایی باز برای ارائه موضوعات و مقولات فرهنگی- اجتماعی بود و هر مشارکت کننده ای نیز کوشیده بود به نوعی زمینه هایی از اشتراکات فرهنگی خود را با این قلمروی جغرافیایی عرضه دارد تا به آن حد که مثلاً یک پژوهشگر مجار با اتکا به سفرنامه آرمینییوس وامبری و توصیفات او از ترکمانان در قرن نوزدهم میلادی تلاش داشت زمینه های ارتباط فرهنگی خود را با ترکمنستان به رخ دیگران بکشد.
در خصوص فهرست نگاری و نگاهداری و مرمت نسخه های خطی، حتی جمع آوری و خرید آثار از دست مردم نیز اهتمامی شایسته از جانب مسئولان انسیتو خطی آکادمی علوم جمهوری ترکمنستان به کار گرفته شده بود. فهرست نویسان جوانی که هیئت ها را همراهی می کردند می کوشیدند از توانایی خود در فراگیری زبان های دیگر بهره جویند و با لذت و شادابی از ما که فارسی گوی بودیم به گویش فارسی استقبال و همراهی می نمودند. این ویژگی را در خصوص محققانی از کشورهای دیگر هم می توانستیم به خوبی مشاهده کنیم.
اگر اقامت کوتاه مدت و گفتگوهای محدود با تجسم تغییرات رخ داده در ساختارها و نظام کشور ترکمنستان طی دو دهه اخیر را معیاری نخستین برای یک قضاوت اولیه قرار دهیم شک نباید کرد که همسایه شمال شرقی ما جمهوری ترکمنستان در آستانه یک تحول بنیادین و اساسی هم به جهات نسلی و هم به جهات آموزشی و توسعه ای است. تصویر ما از ترکمنستان متأسفانه بر اساس متون تاریخی و عدم پیوستگی و ارتباط لازم میان دو همسایه کمتر تغییر یافته، پژوهشگران و محققان ما از همکاری و همراهی با مسیری که ترکمن ها برگزیده اند به دور مانده اند و این در درازمدت می تواند ضایعه ای برای روابط فرهنگی دو کشور همسایه و دو ملتی باشد که خاستگاه فرهنگی و اجتماعی درهم تنیده شده ای دارند. البته برخی ملاحظات سیاسی و حساسیتهای غیرضروری نیز در طرفین مشاهده می شود که بیش از آنکه از سر عناد و لجبازی باشد ناشی از سامان نایافتن مناسبات فرهنگی نخبگان و اندیشمندان دو سوی «تجن» باید تلقی گردد.
نظرات