انقلاب اسلامی در مرداد 1357
برگهای تقویم مردادماه سال 1357 پُر است از رویدادهایی که کام تاریخ ایران را تلخ کرده است. هر چند این تلخکامی داغهای فراوانی بر دل خانوادههای شهرهای ایران گذاشت - و در این میان آبادان داغدارترین بود - اما شتاب گذر از سیاهی و رسیدن به روشنایی آزادی را دوچندان کرد و فاصله جامعه ایرانی را با روز موعود، روز رهایی و پیروزی به حداقل رساند.
اوایل مردادماه سال 1357 مصادف بود با فرارسیدن ماه مبارک رمضان. رمضان، ماه عبادت و بندگی، در آن سال شاهد سیاسیترین روزهای خود در ایران بود. گردهمآیی و اجتماعات آیینی در مساجد، منازل و حسینیهها که به طور سنتی در این ماه صورت میگیرد، ظرفیت مبارزه با حکومت پهلوی را بسیار بالا برد. در پی تجمعی که پس از نماز مغرب وعشا در مسجدها صورت میگرفت، وقوع تظاهرات بسیار محتمل بود. یعنی حادثهای که پیش از این ممکن بود فقط در مناسبتهای مذهبی یا ملی علیه حکومت شاه پدید آید، در این ماه هر شب و گاه هر روز روی داد.
دستگاه امنیتی رژیم پهلوی از عواقب ماه رمضان آگاه بود؛ و مهمترین اقدامی که توانست صورت دهد، جابهجایی روحانیان تبعیدی بود. ساواک میدانست که با استقرار چند ماهه این عناصر سیاسی در یک منطقه، ایجاد ارتباط با مردم و تأسی آنان از این روحانیان امری حتمی است؛ از این رو تبعیدگاه ایشان را تغییر داد و در اوایل ماه رمضان موفق شد محل همه این افراد را که تبدیل به قطب سیاسی شده بودند، عوض کند. این اقدام ساواک قطعاً از حجم تبلیغات ضدرژیم کاست اما در روند مبارزه که با گذشت زمان عمومیتر میشد خللی وارد نکرد.
در آستانه ماه رمضان امام در پیامی، مردم را خطاب قرار دادند و از وعده انتخابات آزاد حکومت شاه که به یک سال بعد (1358) حواله داده میشد، به عنوان عوامفریبی یاد کردند و همه اقشار مردم را تا سقوط رژیم حاکم بر ایران، به وحدت و مبارزه دعوت کردند.
پیش از فرارسیدن ماه رمضان مجالسی که برای بزرگداشت مرحوم آقای کافی برپا میشد، دردسرهایی را برای رژیم شاه فراهم کرد، چرا که شایعهای در مورد چگونگی مرگ این واعظ مشهور پراکنده شده بود که میگفت؛ او در یک تصادف ساختگی به دست عوامل حکومت از دنیا رفته است. سوءظن بیش از حد مردم به دستگاه حاکمه اجازه شیوع این گفتهها را با راحتی فراهم کرد. در مجالسی که برای مرحوم کافی برپا میشد، مردم با چنین ذهنیتی شرکت میکردند و طبیعی بود که در صورت بروز تظاهرات یا سر دادن شعاری مشارکت کنند و همگامی و همآوایی از خود نشان دهند.
از دیگر شایعاتی که در این ماه به اوج خود رسید، ترور محمدرضا پهلوی بود. او بیشتر مردادماه را در شمال ایران و در حاشیه سبز دریای خزر گذراند. دوری او از پایتخت به این شایعه دامن زد تا حدی که مجبور شد، یکی - دو میهمان خارجی را برای عقب زدن این شایعهها بپذیرد و تصاویر آن را از تلویزیون پخش کند.
وقتی برگزاری مجالس ختم برای مرحوم کافی میتوانست ظرفیت مخالفت با رژیم سلطنتی را نشان دهد، طبیعی است که تشییع جنازه عالم بزرگواری چون آیتالله ملاعلی معصومی همدانی نیز از چنین ماهیتی برخوردار بود. پس از این که پیکر این روحانی عالیمقام از لندن به تهران منتقل شد - ایشان برای معالجه راهی آن دیار شده بود - و به شهر همدان رسید، تشییع جنازه باشکوهی از طرف مردم شهر و بخشهای تابعه برپا گردید. تجمع مردم با شعارهایی علیه حکومت همراه بود. نیروهای انتظامی برای خاموش کردن این صدا مردم را به گلوله بستند و دو تن از شهروندان همدانی شهید و شماری هم مجروح شدند.
واقعه بعدی در اصفهان رخ داد. آیتالله طاهری اصفهانی که به تازگی از تبعیدگاه خود به اصفهان بازگشته بود، در نخستین نمازجمعهای که برپا کرد، با استقبال فراوان مردم مواجه شد. او در اقدامی برای تغییر محل نماز جمعه از مسجد اعظم حسینآباد به مسجد مصلی با مخالفت مقامات امنیتی مواجه گردید و در نهایت دستگیر شد. خبر دستگیری آیتالله طاهری، اصفهان را دچار التهاب بیسابقهای کرد و یک جوان در رویاروییهای مردم با نیروهای نظامی و انتظامی به شهادت رسید. گروهی از مردم در اعتراض به این دستگیری به خانه آیتالله خادمی رفتند و متحصن شدند. تحصن ده روز به طول کشید و این خانه تبدیل به کانون مبارزه شد. از نظر رژیم، این تحصن به هر قیمتی باید متلاشی میشد که بهای آن با برقراری حکومت نظامی در اصفهان پرداخت شد؛ البته پس از شش شهیدی که اهالی این شهر تقدیم انقلاب کردند.
شور اعتراضات همهگیر که با شروع ماه مبارک رمضان آغاز شده بود، همچنان ادامه یافت؛ به طوری که پلیس تهران در گزارشهای خود اعلام کرد که این اجتماعات و تظاهرات امری بیسابقه است. پلیس خسته تهران در یکی از گزارشهای خود نوشت: «حدود 600 مسجد و تکیه در تهران موجود است. در کمترین محل حدود 100 تا 500 نفر، در مساجد مهم تا بیست هزار نفر تجمع مینمایند. عوامل ناراحت در این جمعیتها وارد میشوند. وعاظ ناراحت جمعیت را تحریک به اغتشاش و حمله به پلیس و تحریک و تهدید به شورش مینمایند و پس از خاتمه، مستمعین تحریک شده توسط عوامل ناراحت هدایت گردیده و با دادن شعارهای ضدمیهنی و ادای کلمات رکیک حتی به شخص اول مملکت به شهر ریخته» و... .
این موضوع فقط به تهران ختم نمیشود بلکه وضعیتی مشابه در دیگر شهرهای ایران حاکم بود. سه شهید در خرمآباد، سه شهید در تنکابن، یک شهید در قزوین و شهیدی دیگر در اردکان که با گلوله مأموران رژیم شاه به شهادت رسیدند، حکایت از گستره تظاهرات در شهرهای مختلف ایران دارد که در ماه مبارک رمضان به وقوع پیوست. حجم این تظاهرات به نحوی بود که روز بیستوسوم مردادماه، خبرنگار آسوشیتدپرس در بررسی کلی موقعیت کشور، پیشبینی کرد برقراری حکومت نظامی امری محتمل است.
واپسین داغی که در مردادماه گرم 1357 بر دل مردم گذاشته شد، فاجعه آتش گرفتن سینما رکس آبادان و سوختن 377 انسان در تالار نمایش این سینمای کهنه بود. بیشک این رویداد تلخ - که یادآوریاش پس از سه دهه آسمان روح آدمی را تیره و غمزده میکند - یک شوک بزرگ بود. حکومت شاه پس از این فاجعه تلاش کرد انقلابیون و مبارزان مسلمان را عامل این فاجعه نشان دهد، چرا که پیش از آن در تظاهرات و راهپیماییها، مردم شیشه سینماها را به دلیل پخش فیلمهای غیراخلاقی شکسته بودند. اما کمتر از چهل ساعت پس از فاجعه، وقتی مردم آبادان در گورستان شهر علیه رئیس شهربانی آبادان، دولت آموزگار و حکومت شاه شعار دادند و همراه به خاک سپردن عزیزانشان، عاملان این جنایت را در شعارهایشان فریاد کردند، ورق برگشت. امام خمینی، روحانیون طراز اول، گروههای سیاسی و حتی گروههای مسلح با انتشار اعلامیههایی با نشانه رفتن حکومت، آن را عامل این فاجعه معرفی کردند و گفتند، کسانی که برای آزادی مردم مبارزه میکنند، هرگز مردم را به کام آتش نمیکشند.
هدایت الله بهبودی، فصلنامه مطالعات تاریخی، ش 31
نظرات