حمله به مدرسه فیضیه


6934 بازدید

حمله به مدرسه فیضیه

واقعه یورش نظامیان حکومت شاه به مدرسه فیضیه قم در سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع) در سال 1342 هر چند تصویر تلخی بر خاطره انقلاب اسلامی باقی گذارده ولی سرمنشأ بسیاری از رخدادهای سیاسی در روند انقلاب می‌باشد.
از این رو برای کشف ریشه‌های این واقعه خونین باید کمی به عقب بازگردیم و حوادث سالهای 1340 به بعد را مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار دهیم

ریشه‌های واقعه
پس از رحلت آیت‌الله العظمی بروجردی در فروردین 1340 حکومت شاه کوشید تا نقشه‌های از پیش برنامه‌ریزی شده خود را با شتاب بیشتری به جلو ببرد. تلاش شاه برای انتقال مرجعیت شیعه به خارج از ایران، پیگیری طرح موسوم به اصلاحات ارضی، پیگیری طرح ضد اسلامی «انجمن‌های ایالتی و ولایتی» و سرانجام پیگیری طرح معروف «انقلاب سفید» رئوس مهمترین اقدامات حکومت شاه در فاصله سالهای 40 و 41 بود.
امام خمینی اگر چه پس از وفات آیت‌الله‌ العظمی بروجردی همچون ادوار گذشته زندگی خویش، کوچکترین قدمی برای مرجعیت خود برنداشتند و حتی در مقابل پیشنهادات و اقدامات دوستان خویش در این مسیر مقاومت می‌کردند ولی در برابر یکایک طرح‌ها و اقدامات شاه موضعگیری کرده و سبب شکست بسیاری از این طرح‌ها و اقدامات شدند.
در ماههای پایانی سال 1341 شاه در حالی که زخم شکست طرح انجمن‌های ایالتی و ولایتی را بر پیکر خود و حکومت خویش احساس می‌کرد، تصمیم گرفت اصولی را به رفراندوم بگذارد که از طرف هیأت حاکمه جدید امریکا در قالب «اصلاحات» به وی دیکته شده بود. این اصول که در 6 ماده تدوین و تنظیم شده و اجرای آن به عنوان «انقلاب شاه و ملت» یا «انقلاب سفید» مشهور شده بود، همان برنامه‌ای بود که پیش از این تحت عناوین دیگردر بعضی کشورهای آمریکای لاتین توسط دولت‌های وابسته به آمریکا اجرا شده بود. در این میان احزاب ملی‌گرا با شعار «اصلاحات آری، دیکتاتوری هرگز» به آنچه که دستگاه حکومتی شاه از ‌آن به عنوان «اصلاحات» یاد می‌کرد، چراغ سبز نشان دادند.1 کمونیستها نیز با این تحلیل که «اصلاحات شاهانه روند تغییر دیالکتیکی نظام فئودالی به نظام سلطنتی و سرمایه‌درای را تسریع می‌کند.» 2، با موضع رادیو مسکو هماهنگ شده و اصول «انقلاب سفید» را مترقی خواندند چنانکه همین‌ها قیام 15 خرداد 42 را نیز حرکتی ارتجاعی و در حمایت از فئودالها لقب دادند.
امام خمینی با مطالعه مفاد اصول 6 گانه «شاه و ملت» و توجه به حمایت اسرائیل و آمریکا و شوروی از روند اجرائی آن، بار دیگر احساس خطر کردند و مراجع و علمای قم را به قیامی دوباره فراخواندند. با آنکه از نظر امام خمینی هدفهای پشت پردة رژیم از اصلاحات و رفراندوم آشکار، و رویارویی با آن غیر قابل اجتناب بود، اما در این نشست تصمیم جمعی بر این شد که با شاه مذاکر‌ه‌ای صورت گیرد و انگیزة او را جویا شوند. پیغام‌های طرفین بوسیله اعزام نمایندگانی برای مذاکره، در چند مرحله رد و بدل شد. شاه در ملاقات با آیت‌الله «کمالوند» تهدید کرده بود که اصلاحات به هر قیمتی ولو با خونریزی و خراب کردن مساجد انجام خواهد شد.3
در نشست بعدی علمای قم، حضرت امام خواستار تحریم رسمی رفراندوم شاه بود ولی محافظه‌کاران حاضر در جلسه، مبارزه در چنین شرایطی را مقابله «مشت با درفش» دانسته و بی‌ثمر خواندند! سرانجام بر اثر اصرار و مقاومت امام خمینی قرار شد مراجع و علما مخالفت با رفراندوم را صریحاً اعلام و شرکت در آن را تحریم کنند. حضرت امام بیانیه‌ای کوبنده در دوم بهمن 1341 صادر کرد و طی آن نظرخواهی شاه را «رفراندوم اجباری» نامید. 4
متعاقب آن بازار تهران تعطیل شد و مأمورین پلیس به تجمع مردم حمله بردند. در آستانة رفراندوم تحمیلی ابعاد مخالفت مردم فزونی گرفت. شاه ناگزیر برای کاهش دامنة مخالفتها در چهارم بهمن عازم قم گردید. امام خمینی از قبل با پیشنهاد استقبال مقامات روحانی از شاه به شدت مخالفت نمود، و حتی خروج از منازل و مدارس را در روز ورود شاه به قم تحریم کرد. 5
تأثیر این تحریم چنان بود که نه تنها روحانیون ومردم قم بلکه تولیت آستانة مقدسه حضرت معصومه در این شهر ـ که مهمترین منصب حکومتی تلقی می‌شد ـ نیز به استقبال شاه نرفت و همین امر سبب عزل او گردید. شاه در سخنرانی خود در جمع تعدادی از کارگزاران رژیم و عواملی که به همراه او از تهران به قم ‌آورده شده بودند خشم خود را با رکیک‌ترین عبارات علیه روحانیت و مردم ابراز نمود. دو روز بعد رفراندوم غیر قانونی در شرایطی که به جز کارگزاران رژیم کسی دیگر در آن شرکت نداشت، برگزار شد. رسانه‌های رژیم با پخش مکرر تلگرافهای تبریک مقامات آمریکا و دول اروپایی سعی داشتند تا رسوایی عدم مشارکت مردم در رفراندوم را مخفی نگاه دارند. امام خمینی با سخنرانی‌ها و بیانیه‌های خویش همچنان به افشاگری دست می‌زد. از آن جمله اعلامیه‌ای بسیار تند و در عین حال مستدل تنظیم نمود که به اعلامیه 9 امضائی معروف و منتشر گردید. 6و در آن ضمن برشماری اقدامات خلاف قانون شاه و دولت دست نشانده‌ وی، سقوط کشاورزی و استقلال کشور و ترویج فساد و فحشا به عنوان نتایج قطعی اصلاحات شاهانه پیش بینی شده بود.
با پیشنهاد امام خمینی عید باستانی نوروز سال 1342 در اعتراض به اقدامات رژیم تحریم شد. 7 در اعلامیه حضرت امام از انقلاب سفید شاه به «انقلاب سیاه» تعبیر و همسویی شاه با اهداف آمریکا و اسرائیل افشاء شده بود.
از سوی دیگر، شاه که در مورد ‌آمادگی جامعه ایران برای انجام اصلاحات آمریکائی به مقامات واشنگتن اطمینان داده بود مخالفت علما برایش بسیار گران می‌آمد. از این رو تبلیغات وسیعی را علیه روحانیت و امام خمینی به راه انداخت و تصمیم به سرکوبی قیام گرفت. حادثه حمله خونین به مدرسه فیضیه قم و مدرسه طالبیه تبریز حاصل همین تصمیم بود.

چگونگی حادثه
طبق اعلان قبلی قرار بود تجمع مردم از ساعت چهار بعد از ظهر در داخل مدرسة فیضیه برگزار شود. سخنران جلسه نیز مرحوم «حاج انصاری» تعیین شده بود. ساواک نیز قصد داشت این مراسم را که در حضور صدها زائر حرم حضرت معصومه (س) و تنی چند از علماء و مراجع برگزار می‌شد، به هم بزند.
طبق برنامة طراحی شده، عده‌ای کماندو، با لباس کشاورزان و در حالی که به چاقو و چوب مسلح بودند، به وسیلة چند دستگاه اتوبوس شرکت واحد از تهران وارد قم شدند. علاوه بر این تعداد زیادی سرباز و نیروهای ویژة شهربانی در اطراف صحن مطهر حضرت معصومه (س) و مدرسة فیضیه تجمع کرده بودند. این عده پس از مانوری کوتاه در شهر به سوی دروازه قم رفتند و در آنجا مستقر شدند.
آن روز به مناسبت سالگرد شهادت امام جعفر صادق (ع) مجالس متعددی در شهر برپا شده بود، بنابراین تعداد زیادی از مردم نیز از ابتدای صبح در بیت امام اجتماع کرده بودند. یکی از روحانیون به منبر رفته بود و درباره مبارزات امام صادق (ع) با حاکم جور اموی و عباسی سخن می‌گفت. امام که لحظاتی پس از شروع سخنرانی به مجلس آمده بودند، متوجه شدند که افرادی مشکوک از میان جمعیت سعی می‌کنند تا با فرستادن صلوات نظم مجلس را به هم بزنند، بنابراین یکی از روحانیون را احضار کردند و به ایشان پیامی دادند تا به مردم رسانده شود. پیام ایشان این بود که اگر مأمورینی که قصد اخلالگری دارند، ساکت نشوند، خود معظم‌له شخصاً به طرف حرم حرکت خواهند کرد و در آنجا سخنانی را که لازم است به گوش مردم خواهند رساند. این سخن تهدیدآمیز امام، اخلالگران را در جای خود نشاند و به این ترتیب این توطئه خنثی شد.
بعد از ظهر روز همان روز در مدرسه فیضیه به دعوت آیت‌الله العظمی گلپایگانی مجلسی برای سوگواری به مناسبت شهادت امام جعفر صادق (ع) منعقد بود. جمعیت در مدرسه موج می‌زد و اقشار مختلف مردم در آن حضور داشتند. در این حال مدرسه توسط عمال رژیم محاصره شد و سربازان مسلح در اطراف آن مستقر شدند. در این مجلس یکی از روحانیون رشته سخن را به دست گرفته بود ودر ضرورت حفظ ارزشهای اسلامی و دستورات این آئین مقدس سخن می‌گفت و از حوزه علمیه به عنوان «دانشگاه امام صادق» و سربازخانه امام زمان یاد می‌کرد. در اواسط سخنرانی یکباره عمال رژیم ـ همانهائی که دسته دسته با اتوبوسهای دولتی به قم آورده شده بودند ـ وارد شدند و مردم را مورد حمله قرار دادند. طلاب جوان و روحانیون دلیرانه مقاومت کردند و با خراب کردن قسمتی از دیوار طبقه دوم مدرسه و برداشتن آجرهای آن به طرف مأموران حمله بردند. در اثر این حملات، دژخیمان موقتاً عقب نشستند و پس از لحظاتی بار دیگر هجوم آوردند و سعی کردند تا خود را به طبقه دوم برسانند اما موفق نشدند. در این حال، نیروهای ضد شورش پس از رساندن خود به پشت بام‌های اطراف به تیراندازی به طرف روحانیون پرداختند و تعدادی از طلاب را نیز از پشت بامها به زمین پرتاب کردند. مردم در بیرون از مدرسه وقتی متوجه جنایات عمال رژیم شدند، تصمیم به ورود به مدرسه و یاری طلاب را نمودند، اما مأموران آنان را نیز مضروب و مقتول ساختند. خون پاک فرزندان اسلام در همه جای مدرسه جاری بود. چون هنوز مدرسه قهرمانانه مقاومت می‌‌کرد، یورشی دیگر آغاز شد و مأموران رژیم، وارد حجره‌های طلاب شدند و پس از نابود کردن تمام کتاب‌ها، اسباب و اثاثیه به جان طلابی که در اطاقها سنگر گرفته بودند، افتادند. پس از مدتی با بستن درِ مدرسه طلبه‌‌ها به شکل تحقیرآمیزی به داخل شبستان برده شدند. سپس کتابها و مقداری از اثاثیه و لوازم طلاب ساکن حجره‌های فیضیه را به وسط حیاط آوردند و آتش زدند. در بین وسایلی که به آتش کشیده شد علاوه بر کتب درسی، قرآن و مفاتیح و کتب ادعیه نیز به چشم می‌‌خورد.
فردای آن روز نیز مأموریان مخفی رژیم دوباره به مدرسه هجوم آوردند و بعد از مجروح ساختن شمار دیگری از طلبه‌ها و تخریب قسمت‌های دیگری از مدرسه به طرفداری از شاه و رژیم شعار دادند و نسبت به مراجع و علماء اهانت کردند.
آیت‌الله محمدتقی فلسفی در خاطرات خود می‌نویسد:
«... کماندوها با وسایلی که در اختیار داشتند به طلاب بی‌دفاع حمله می‌کردند. با پنجه بوکس، میله‌ آهنی، زنجیر، و حتی شاخه‌های درختان فیضیه که شکسته بودند، طلاب را به سختی مضروب و مجروح می‌نمایند. سپس از صحن فیضیه به درون حجره‌های طلاب می‌روند، کتابها، لباسها، حتی قرآنهای آنها را به درون صحن مدرسه می‌ریزندو آتش می‌زنند. بعد به طبقه بالای مدرسه می‌روند. در آنجا به زد و خورد با طلاب مشغول می‌شوند. به طوری که می‌گفتند چند نفر را هم از پشت بام فیضیه به رودخانه‌ای که از کنار فیضیه می‌گذرد، می‌‌اندارند که از سرنوشت آنها خبری نشد. یکی از طلاب جوان به نام سید یونس رودباری، به شهادت رسید و طلاب از شهادت وی با خبر شدند.
آیت‌الله گلپایگانی را به یکی از حجرات طبقه پایین بردند و محافظت می‌کنند، چون خطر کشته شدن ایشان جدی بوده است. بعضی از طلاب هم برای نجات خود به پشت‌بام فیضیه می‌روند و گویا خود را به زیر می‌اندازند و دست و پای آنها می شکند.
به طور خلاصه طلاب مظلوم را چنان زدند که دندان‌‌ها و دست و پاها و سر و صورت‌های بسیار شکسته و مجروج شد. مردم بعضی از طلاب دست و پا شکسته و صدمه دیده را به بیمارستان‌های قم می‌رسانند و اعضای شکسته آنها را گچ می‌گیرند، اما از طرف شهربانی و ساواک قم و به دستور مستقیم سرهنگ مولوی آنها را از بیمارستانها اخراج می‌کنند! و ناچار در خانه‌های خود یا در اتاق‌های بعضی از مدارس تحت معالجه قرار می‌گیرند. حتی دکترها هم با احتیاط و دور از چشم مأمورین به آنها سر می‌زدند. از سرنوشت بسیاری از آنها خبری ندارم ...» 8
سپهبد مبصر معاون رئیس شهربانی آن زمان در خاطرات خود نوشته است که:
«...در روزهای آخر سال 1341 به سازمانهای اطلاعاتی اطلاع رسید که طلبه‌‌های قم با صدور اعلامیه‌ای از مسلمانها خواسته‌اند تا روز دوم فروردین 42 در مدرسة فیضیه گرد هم آیند و در تظاهرات مخالفت با اصلاحات دولت شرکت کنند، در برابر این تصمیم و برای مقابله و جلوگیری از آن، کمیسیونهایی تشکیل و مسأله را زیر بررسی قرار دادند و سرانجام طرح بسیار نابخردانه و می‌شود گفت کودکانه‌ای را که اصلاً به صلاح مملکت نبود به تصویب رساندند. تصمیمی که به وسیلة مسؤولان امنیتی و نظامی کشور گرفته شد این بود که عده‌ای از سربازان گارد با لباس غیر نظامی در روزی که قرار بود در مدرسة فیضیه تظاهرات برپا شود به آن جا ریختند و با طلبه‌های تحریک شده درگیر شدند و با آنها کتک‌کاری کردند و می‌گویند دو یا سه نفر هم از طلبه‌ها کشته شده‌اند. به هر رو پس از انجام گرفتن مأموریت، سربازهایی که لباس غیر نظامی پوشیده بودند اما فراموش کرده بودند کفشهای خود را عوض کنند و همگی پوتین‌های به شکل سربازی به پا داشتند به صف ایستادند و شعار «جاوید شاه» سردادند و با این کار ناشیانه و حرکت بچه‌‌گانه ثابت کردند که یورش آورندگان به مدرسة فیضیه سرباز و آن هم سربازان گارد شاهنشاهی بودند و با این ترتیب روحانیت را یکپارچه برانگیخته و وادار کردند که واکنشی از خود بر ضد شاه نشان دهند.» 9
همزمان با فاجعة فیضیه و در همان روز دوم فروردین 1342، در حالی که در تعدادی از مساجد تبریز نیز مراسم عزاداری برپا بود، عده‌ای ازمأمورین ساواک و شهربانی وارد مدرسة طالبیة شدند. مأموران پس از پاره کردن تعدادی عکس و اعلامیه‌های نصب شده بر دیوارهای مدرسه با طلبه‌ها و مردم درگیر شدند. زد و خورد مردم و طلبه‌ها با مأمورین به خارج از مدرسه کشیده شد. در بیرون از مدرسه بر تعداد مأموران مسلح افزوده شد و درگیری شدت یافت.
واقعه حمله به فیضیه و شیوه برخورد امام خمینی با این حادثه زمینه مناسبی را برای آشنائی مردم با دیدگاههای مشارالیه راجع به خاندان پهلوی، سیاستهای آمریکا، اسرائیل و انگلیس بوجود آورد. در حقیقت حوادثی که از سال 1340 در ایران شروع شده بود و با فاجعه فیضیه 1342 تداوم یافت و نهایتاً منجر به قیام 15 خرداد گردید، مردم ایران را با واقعیتهای دردناک جامعه ایران آشنا ساخت.
از این رو حادثه حمله به مدرسه فیضیه، قطعاً یکی از نقاط عطف انقلاب اسلامی است. این حادثه بر خلاف تصور شاه که می‌پنداشت سبب سرکوبی روحانیت و قیام مردم می‌شود، عامل تثبیت تفکر سیاسی امام خمینی در جامعه گردید.



پی‌نوشت‌ها:
1 ـ حدیث بیداری، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، حمید انصاری، ص 41.
2ـ همان.
3ـ زندگی‌نامه سیاسی امام خمینی، محمد حسن رجبی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 241
4ـ صحیفه نور، ج 1، ص 51 و 52.
5ـ نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، ص 259.
6ـ نهضت امام خمینی، همان، ص 294.
7ـ «کوثر»، مجموعه سخنرانی‌های امام خمینی همراه با شرح وقایع انقلاب اسلامی، ج 1، ص 53.
8ـ خاطرات و مبارزات حجت‌الاسلام فلسفی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صص 253ـ 252.
9ـ تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، جواد منصوری، ج 1، صص 555 و 556.


موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی