ماهیت دیپلماسی عمومی آمریکا در قبال ج.ا.ا


1764 بازدید

ماهیت دیپلماسی عمومی آمریکا در قبال ج.ا.ا

مراحل چندگانه عملیات جنگ نرم

الف) مانور جمعیتی:

این اقدام، اساس‌ترین بخش جنگ نرم و به بیانی مرکز نقل استراتژیک آن است. حضور معترضانة بخش‌هایی از جامعه در خیابان‌ها و در مقابل انظار عمومی، چه به صورت تظاهرات مسالمت‌آمیز و چه به صورت اعتصاب بست نشستن و مانند اینها، از یک سو، دهن‌کجی سیاسی به حکومت و اعلام آشکار این پیام به حکومت‌گران است که بخش‌هایی از جامعه، قدرت مستقر را نمی‌خواهند و از سوی دیگر ارسال پیام عدم مقبولیت حکومت به طرف‌های ثالث، از جمله افکار عمومی داخلی، افکار جهانی و دولت‌های خارجی است؛ ضمن اینکه چنین عملیاتی به دلیل کم‌هزینه بودن که گاه به فرصتی برای سرگرمی و تفریح نیز تبدیل می‌شود، جاذبة اجتماعی زیادی دارد و می‌تواند به محوری بریا گردهم آمدن همة افراد و گروه‌هایی بشود که به هر دلیل (از مسائل کاملاً صنفی یا حتی شخصی گرفته تا مشکلات اجتماعی، قومیتی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و غیره)، شکایت‌هایی از وضع موجود دارند و احتمالاً روشن آسان‌تری برای بیان آنها پیدا نکرده‌اند.[1]

 

ب) خنثی‌سازی توان مقابله‌ای حکومت مستقر و ممانعت از اعمال قهر توسط آن:

به رغم این قاعده نظری، مادامی که نیروهای مدافع حکومت، با وفاداری و با تکیه بر فنون و فناوری‌های مدرن ضداغتشاش (و در نتیجه کاهش تلفات و هزینه‌های انسانی و غیره)[2] مقاومت می‌کنند، جنگ نرم امکان پیروزی ندارد. هیچ حرکت براندازی نرمی نمی‌تواند صرفاً با تکیه بر تلیغات و سایر روش‌های نرم، صفوف نیروهای دفاعی و امنیتی آماده و دارای انگیزه را شکافته و برای مثال، اماکن حساس و حیاتی را به اشغال درآورد، مگر آنکه از قبل، این نیروها را دچار تردید، بی‌انگیزه‌گی و فروپاشی کرده و تیف امنیتی حکومت مستقر را کند کرده باشد. بنابراین بخش مهمی از تاکتیک‌های جنگ نرم به خنثی‌سازی قدرت قهر حکومت معطوف است.

 

تاکتیک‌های یاد شده به چند دسته تقسیم می‌شوند. دستة اول به روش‌های روانی برای ایجاد وارفتگی و فورپاشی گارد ذهنی و انضباطی فرد برای برخورد با جمعیت معترض مربوط است، مانند گل دادن به نیورهای ارتش و پلیس. دستة دوم به روش‌های ارعابی برای ترساندند و جا زدن این نیروها معطوف می‌شود، مانند انتشار مشخصات و محل زندگی نیروهای عمل کننده، در سایت‌ها و رسانه‌های مخالف. دستة سوم، تأکید بر روش‌های خشونت پرهیز در رفتار گروه‌های آشوبگر با هدف جلوگیری از ایجاد بهانة برخورد و اعمال قهر توسط نیروهای امنیتی است. این کار باعث می‌شود تا در صورت توسل به خشونت توسط نیروها، "احساس ناراحتی، بی‌میلی، عدم اطمینان و در موارد حادتر، حتی شورش در صفوف آنها ایجاد شود" (جین شارپ، 1993). و سرانجام، اعمال فشارهای تبلیغاتی (با بزرگ‌نمایی موارد درگیری‌ها و خشونت‌ها و بنابراین، ارائة تصویر مظلومانه از نیروهای آشوب‌گر و تصویری ستمگرانه از نیروهای عمل‌کننده) و دیپلماتیک (با محکوم‌سازی اقدامات امنیتی از سوی سازمان‌های بین‌المللی مانند عفو بین‌الملل و یا مقامات و دولت‌های خارجی که گاه حتی به تهدید نیز می‌انجامد) به منظور محتاط‌سازی مقامات مستقر در استفاده مؤثر از نیروهای دفاعی و امنیتی را باید ذکر کرد.

 

ج) تضعیف یا حذف کنترل دولت بر کشور:

دیرزمانی است که در فلسفه سیاسی و جامعه‌شناسی سیاسی، این ایده مطرح است که منابع قدرت سیاسی را عواملی همچون مقبولیت (باور عمومی نسبت به حقانیت حکومت و حکومت‌گران)، منابع انسانی (طیف و گسترة افرادی که از حکومت حمایت می‌کنند و پایگاه اجتماعی آن را تشکیل می‌دهند)، مهارت و دانش (تخصص‌های مورد نیاز برای ادارة جامعه و کشور)، عوامل روانی و تبلیغاتی (ایده‌آل‌ها و آرمان‌های مورد قبول جامعه، روحیه و مانند اینها)، منابع مادی (دسترسی حکومت به دارایی‌ها، منابع طبیعی، مالی، اقتصادی، صنعتی، ارتباطی، و غیره) و اهرم ارعاب و تنبیه تشکیل می‌دهد. نظریه‌پردازان جنگ نرم با الهام از آرای هانا آرنت مبنی بر محوریت عنصر اطاعت سیاسی در تضمین دسترسی حکومت به مجموعة منابع یاد شده، معتقدند که تمامی این منابع، وابسته به فرمان‌برداری و اطاعت مردم و همیاری تعداد بیشماری از انسان‌ها و نهادهای اجتماعی با حکام است. همیاری کامل، اطاعت و حمایت مردم، دسترسی حکام به منابع قدرت را افزایش می‌دهد و در نتیجه، ظرفیت قدرت دولت تقویت می‌شود. اگر بتوان برای مدت زمان کاف، منابع قدرت را محدود کرد و یا حتی قطع نمود، اولین نتیجه، شاید به وجود آمدن تردید و دستپاچگی در داخل حکومت باشد. این امر با ضعیف شدن آشکار قدرت حاکم ادامه پیدا خواهد کرد. در طول زمان، دریغ کردن منابع قدرت از حکومت باعث فلج و ناتوانی آن شده و در موارد حادتر به فروپاشی خواهد انجامید.[3]

 

د) تهاجم روانی، تبلیغاتی و دیپلماتیک:

 سال‌ها پیش، نویسندگان کتاب جنگ رؤیاها، از قول افسر سازمان سیا اعلام کردند که در جنگ کم شدت، آماج اصلی، فاصله بین دو گوش انسان‌هاس. در مورد جنگ نرم، این امر بیشتر صدق می‌کند، چون پیاده نظام اصلی این جنگ را افکار عمومی و مردم کوچه و بازار تشکیل می‌دهند. به یک بیان، جنگ نرم شبیه مبارزه انتخاباتی برای کسب اکثریت و به رخ کشیدن آن در برابر رقیب و سایر ناظران صحنه است. اما بر خلاف انتخابات که حرف آخر را آرای ریخته شده در صندوق‌ها می‌زند، عنصر تعیین‌کنندة جنگ نرم را نمایش‌های جمعیتی و ارودکشی‌های خیابانی تشکیل می‌دهد. بر این اساس، عملیات روانی و تبلیغات، دو نقش حیاتی در جنگ نرم پیدا می‌کنند: اول، شکل‌دهی به افکار عمومی و قانع کردن گروه‌های اجتماعی به ورود در صحنة نمایش و دوم، کمک به بزرگ‌نمایی نمایش‌های جمعیتی و اثبات اینکه برتری جمعیتی با ماست. رسانه‌ها با بزرگ‌نمایی گزینشی نقص‌ها و مشکلات حکومت، به ویژه برخوردهای قهرآمیز نیروهای امنیتی و تحرکات گروه‌های آشوب‌گر، ضمن ارائة تصویری حماسی و تراژیک از اوضاع، می‌توانند واقعیت‌هایی کحازی (به معنای رسانه‌ای و تصویری در مقابل واقعیت عینی) مبنی بر طرفداری اکثریت جامعه از اپوزیسیون، خاتمه یافتن کار حکومت، اجماع جهانی علیه حکومت مستقر، خونریزی گسترده توسط حکومت و مانند اینها ایجاد کنند.[4]

 

ماهیت دیپلماسی عمومی آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران، مفاهیم و کارکردها

دیپلماسی عمومی ایالات متحده آمریکا برنامه های متعددی را در مورد کشورهای اسلامی از جمله ایران به اجرا گذاشته است. این برنامه ها با این هدف طراحی و به اجرا در آمده­اند تا ذهنیت نسل جدید را نسبت به وجه منفی سیاست خارجی آمریکا تغییر دهند و تصویری مثبت را از آمریکا در ذهن جوانان مسلمان به نمایش بگذارند.

 

در همین راستا “برنامه گفتگوی شهروندی“ به منظور جهت‌دهی جوانان مسلمان درمسیر سازش یابی با چالش‌های وفق دادن فرهنگ و مذهبشان با مدرنیته تدوین گشته است. به منظور سنجش برنامه، این طرح در حال اجرا در ایالات متحده وبررسی جوانب آن در میان مسلمانان آمریکا است، و با تأکید بر بکارگیری “فناوری” و “ورزش” تبدیل به برنامه‌ای‌ برای بکارگیری در سراسر بلاد مسلمین خواهد شد.

 

دفتر نمایندگی ویژه در جوامع مسلمان همچنین، با توسعه آموزش کارآفرینی و ارائه کمک‌های مالی به کارآفرینان و سعی در ارتباط دهی مدیران تجاری و کارآفرینان است. این نگاه برخاسته از نتایج بررسی‌های عملیاتهای انتحاری و علل پیوستن به گروه‌های تروریستی است، چرا که اغلب داوطلبان همکار ی با سازمان‌های زیرزمینی افراد “بیکار” هستند. به علاوه این دفتر التزام خاصی به آموزش و ترویج رهبری توسط زنان مسلمان دارد، که ابداع تقابلات اجتماعی با نظام و با رویکردی پایین به بالا در همین راستا قابل تأمل است. چشم انداز این دفتر در التزام به شراکت سازی برپایه ارتباطات مردم با مردم و خلق پارادایمی نوین با عنوان “منافع متقابل واحترام متقابل “ پیگیری می‌شود، که دفتر مذکور نقش تسهیل کننده و تسریع بخش را درآن خواهد داشت. این برنامه و تأسیس این دفتر را می‌توان در تداوم برنامه “ارتباطات راهبردی“ ارزیابی کرد که در سال 2003 و به دنبال طرح پروژه “جنگ عقاید “ به منظور مقابله با تروریسم در دانشگاه دفاع ملی ایجاد گشت.

 

در حقیقت جنگ عقاید چیزی نیست مگر همان نبرد قلوب و اذهان مطرح در دیپلماسی عمومی. سیاست مدون برانگیخته شده از این پروژه معروف به برنامه “فرارسی جهان اسلام“ است که طی آن مقامات ایالات متحده متفق القول به ایجاد اصلاحات درشریعت اسلام گشتند.

 

برنامه دیگری با نام “پرتوزایی“ در جهان اسلام با استفاده و حمایت مالیاز رسانه‌های جمعی، ایجاد کارگاه‌های سیاسی، تدوین دروس برای مدارس اسلامی روند دیگری بوده که ایالات متحده به منظور کنترل مسلمانان ساکن ایالات متحده به کار بسته و همچنان با تعامل با گروه‌های سوم،بنیادها و گروه‌های اصلاح طلب در راستای توسعه ارزش‌های دموکراسی، حقوق زنان و مدارا به صورت آشکار و پنهان این سیاست را در سراسر جهان دنبال می‌کند. [5]

 

مدیریت و هدایت این برنامه بر عهده “معاون مشاور امنیت ملی در ارتباطات راهبردی و فرارسی جهانی“ است که در حال حاضر دنیس مک دُناف مسئولیت آن را بر عهده دارد. نکته حائز اهمیت این است نگاه امنیت ملی ایالات متحده از آنچه در اسلام می‌گذرد به خود اسلام تغییر یافته است. موضوعی که مأموران بازرسی اداری کنگره را در خصوص کارآیی این برنامه دچار تکدّر کرده، عدم و یا ضعف دانش زبانی و بیانی کارکنان بخش‌های دیپلماسی عمومی برای مواجهه و همنوایی با جوامع هدف بود، که در پی آن روند استخدام وبکارگیری افراد مسلط به زبان کشورهای مسلمان افزایش یافته است.[6]

 

تأثیرات این تلاش‌ها در بهبود تصویر ایالات متحده در جوامع مسلمان بسیار بالا بوده به طوری که بنا بر گزارش نظرسنجی اخیر موسسه پیو دیدگاه مساعد درخصوص مردم آمریکا دراندونزی از 36% در 2006 به 54% در 2009 و در مصر از36%در 2006 به 40% در 2009و دیدگاه‌ها در خصوص ایالات متحده به 70%موافقدربرابر 27% مخالف در اندونزی و 63% موافق در برابر30% مخالف در مصرافزایش و بهبود یافته است.

 

این علاوه بر ترجمه کتب گزیده و ساخت برنامه‌های آموزشی و کارتون به زبان کشورهای مبدأ و یا دوبله برنامه‌های آمریکایی به زبان آن کشورهاست. در همین راستا می‌توان به “برنامه تقویت رسانه اردن“ به عنوان اولین برنامه جامع رسانه‌ای در خاورمیانه اشاره نمود.

 

همچنین برنامه «ابتکارعمل مشارکت خاورمیانه» درالجزایر، مصر، لبنان، مراکش و تونس از فعالیت‌های اجتماعی مورد تأیید سیاست گذاران ایالات متحده حمایت می‌نماید. آموزش و ارائه بورس‌های داخلی به دانشجویان مصری برای ادامه تحصیل دردانشگاه آمریکایی قاهره و دانشجویان لبنانی برای ادامه تحصیل در دانشگاه‌های آمریکایی لبنان و آمریکایی بیروت نیز در کنار برنامه سوادآموزی و مهارت‌های زندگی به بزرگسالان در یمن نیز در غالب “چشم انداز نوین“ دیپلماسی عمومی آموزشی آمریکا در سرزمین‌های اسلامی قابل ذکر است.[7]

 

از سویی دیگر دیپلماسی عمومی “بلندگوی بزرگ“ ایالات متحده در حال انتقال به سوی دیپلماسی عمومی “مکالمه بزرگ“ و ایجاد تعامل از طریق فن آوری شبکه سازی اجتماعی و مشارکت دولتی-خصوصی میباشد. نکته‌ایی که نباید نادیده انگاشته شود، این است ایالات متحده همچنان “اسلام سیاسی” را به عنوان دشمن مفروض می‌داند و لاجرم با توجّه به روحیه مطلق گرایی آمریکایی در مباحث امنیتی به دنبال اضمحلال آن است. [8]

 

در همین راستا رابرت ستلُف مدیر اجرایی موسسه واشنگتن برای سیاست خاورنزدیک (WINEP) در سمپوزیم سُرِف در تاریخ 31/5/2009 که به بررسی چالش‌ها و تلاش های دیپلماسی عمومی آمریکا درقبال جهان اسلام اختصاص یافته بود،می‌گوید: ”در دنیای امروز، دیپلماسی عمومی چیزی فراتر از مشارکت مستقیم با شهروندان خارجی و حمایت از منافع آمریکاست. (در حقیقت آن) ستیزی ایدئولوژیک با افراط گراهای اسلامی است که به دنبال تحمیل دولت شریعت محور به جامعه‌شان و سرانجام کل جهان هستند”. در این نشست جیمز گلاسمن، معاون سابق دیپلماسی عمومی وزارت خارجه آمریکا و رئیس موسسه رشد جهان، نیز با بیانی نوین پیشنهاد می‌نماید ایالات متحده به جای تلاش در ترمیم چهره خود در جهان با استفاده از دیپلماسی عمومی به دنبال مشارکت در دغدغه‌ها و موضوعات سایر ملت‌ها باشد. ستلف پیشنهاد می‌کند که در نبرد اندیشه‌ها، ایالات متحده می‌بایست مسلمانان مخالف افراط گرایی را در 5 حوزه جغرافیایی تقسیم و سعی درتقویت آنها کند.[9]

1- مناطق جنگی (عراق و افغانستان)

2- کشورهای زودشکن (یمن،نیجریه و پاکستان)

3- کشورهای حساس (ترکیه،مصر و اندونزی)

4- منطقه سیستمی (اروپا)

5- ایران

 

 آنچه که مشهود است، جایگاه ایران از سایر ملل مسلمان متمایز گشته است. درحقیقت چیزی که در اغلب مواضع مقامات آمریکایی قابل رصد است، یکسان شماریجهان اسلام و عرب است؛ و در خصوص ایران بیشتر تکیه بر تاریخ باستانی وبه عبارتی ملیت ایرانی مجزای از هویت اسلامی آن قرار گرفته است.

 

شاهد این مدعا را می‌توان در پیام نوروزی اوباما به مردم ایران و سخنرانی‌های وی درقاهره و آنکارا یافت. در دو سخنرانی وی در مصر و ترکیه بخشی مجزا ازسخنرانی به ایران اختصاص داده شده بود و در پیام نوروزی تأکید بر آداب و رسوم سنتی و تعاملات فرهنگی دو کشور بدون اشاره به مسلمان بودن مردم ایرانبود.جمهوری اسلامی با توجه به دارا بودن برنامه هسته‌ای بومی و حکومت اسلامی و دارا بودن عمق استراتژیک نرم در منطقه خاورمیانه و فراتر از اهمیت خاصیبرخوردار است، که دسته بندی گلاسمن نیز حاکی از علم مقامات آمریکایی به این امر است.

 

در قاهره اوباما نقل قولی از توماس جفرسون کرد که: “امید دارم منطق ماهمراه با قدرتمان رشد کند و به ما درس دهد که هرچه کمتر از قدرت استفاده کنیم، قدرتمندتر خواهیم شد”. به نظر می‌رسد علی‌رغم اراده اوباما و تیم سیاست خارجی وی به بکارگیری قدرت هوشمند، کفه بکارگیری قدرت نرم در ایرانبر قدرت سخت مکمل آن برتری داشته باشد.[10]

 

  ادامه دارد...

 

 

پی نوشتها:

 

[1]  الیاسی، محمد، «مقدمه ای بر ماهیت ، ابعاد و مبانی تهدیدات نرم»، در قدرت و جنگ ، نرم:  از نظریه تا عمل، حجت الله مرادی، تهران: ساقی، 1389

[2]عمل کردن مؤثر نیروهای امنیتی، الزاماً به معنای اقدام ور و همراه با خسارت‌های مادی و انسانی نیست. اساساً به دلیل نیاز حرکت تهدید نرم به مظلوم‌نمایی، چنین خسارت‌هایی آب به آسیاب دشمن می‌ریزدو با بی‌رحم جلوه دادن حکومت مستقر و نیروهای امنیتی آن، کارکرد ضدمشروعیتی ایفا می‌کند. امروزه مهارت‌های ضداغتشاش و تکنولوژی‌های مربوط به آن، چنان توسعه یافتند که برای مثال، نیروهای امنیتی فرانسه می‌توانند با عبور از روزهای طوفانی اغتشاش، بدون تلفات انسانی قابل توجهی نظم را به جامعه برگردانند.

[3] نایینی، محمدعلی، «درآمدی بر ماهیت شناسی جنگ نرم»، فصلنامه راهبرد دفاعی،سال هشتم،  شماره 28، بهار 1389: 1-32.

 

[5]  فواد ایزدی، «دیپلماسی عمومی آمریکا در قبال ایران»، تهران: انتشارات دانشگاه امام صادق(ع) ،1390

[6] متقی،ابراهیم، «مدیریت جنگ نرم در فضای عدم تعادل امنیتی»،  فصلنامه مطالعات بسیج, سال دوازدهم. شماره43، صص 54-66.

[7] نایینی،محمدعلی،«بررسی ابعاد و حوزه های تاثیر نرم آمریکا علیه ایران»،  فصلنامه راهبرد دفاعی، سال هفتم، شماره 25، 1388

[8] Helveypoi,Robert,"on Strategic Non-violent Conflict:Thinking abaut the Fumdamentls",Boston: The Albert Einstein Institution, 2004.

[9]  افسانه، احدی، «پژوهشنامه سیاست خارجی امریکا»، فروردین ١٣٨٧ ، مندرج در:

http://www.isrjournals.ir/fa/special-articles/1111-special-article-farsi78.html

[10]دیپلماسی عمومی آمریکا در قبال اسلام، 20/6/1390، مندرج در :

http://www..irdiplomacy.ir/ /ArticleGD2


مرکز اسناد انقلاب اسلامی