داستان مظفر بقایی


مسعود کامران
1145 بازدید

 

در دوران سیاسی معاصر ایران، بقایی را می توان یکی از پیچیده ترین چهره ها محسوب کرد که بحث در مورد وی همیشه با مناقشات بسیاری همراه بوده است.
معروف ترین اثر در مورد وی «خاطرات سیاسی دکتر مظفر بقایی» به قلم حسین آبادیان منتشر شده از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی است که به طور مفصل به شرح احوال این رجل سیاسی ایران پرداخته است.
مرکز بررسی اسناد تاریخی هم کتابی دوجلدی با عنوان «مظفر بقایی به روایت اسناد ساواک» منتشر کرده که خواندن این اسناد در شناخت شخصیت بقایی بسیار موثر خواهد بود.
آخرین سند ارائه شده در این کتاب مربوط به 13 آبان 1358 است. فعالیت، اندیشه و رویکردهای بقایی پس از انقلاب، متاسفانه آنچنان که باید و شاید در محافل تاریخی مورد بحث و بررسی قرار نگرفته و از این لحاظ نمی توان پازل شخصیتی وی را کامل کرد.
بقایی در دوره ای به ظاهر از سیاست دست کشید و پایان فعالیت خود را اعلام کرد اما شواهد خلاف این رویه را نشان می دهد. در ادامه نگاهی هر چند کوتاه به زندگی سیاسی این شخصیت پر راز و رمز خواهیم انداخت.
مظفر بقائی کرمانی سیاستمدار، وکیل مجلس و رهبر حزب زحمتکشان ملت ایران در سال 1290 در کرمان زاده شد. پدرش میرزا شهاب راوری کرمانی، از فعالان سیاسی دوره مشروطه و نماینده کرمان در مجلس چهارم بود. با آمدن میرزا شهاب به تهران، مظفر نیز به تهران آمد و مشغول تحصیل شد. سال 1308 با سهمیه دولتی برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و تحصیلات تکمیلی خود را در رشته فلسفه در دانشگاه سوربن به پایان رساند. پس از بازگشت به ایران و گذراندن دوره سربازی در کادر اداره دانشکده افسری، به ترتیب، به عنوان مترجم، متصدی ارزیابی در بیمه ایران، رئیس فرهنگ کرمان، وکیل، و نهایتاً مدرس دانشگاه تهران کار کرد. در سال 1318 ازدواج کرد و هشت سال پس از آن با همسرش متارکه نمود و دیگر ازدواج نکرد. با رواج فعالیت احزاب سیاسی پس از شهریور 1320، بقایی راه پیشرفت خود را در فعالیت های حزبی یافت؛ از این رو بعد از عضویت و فعالیت در دو حزب اتحاد ملی و کار، وارد حزب دمکرات ایران به رهبری قوام السلطنه شد و توانست در آن حزب رشد کند، به طوری که در 1326 عضو هیئت سری تصفیه و دبیر حزب بود و به عنوان نامزد این حزب از کرمان به مجلس پانزدهم راه یافت. بقایی از دوستان علی زهری و عیسی سپهبدی از کارمندان سفارت فرانسه، و حسن پاکروان رئیس بعدی ساواک و مادر فرانسویش امینه پاکروان بود. او با کمک اینان و حمایت سیاسی رضا حکمت (سردار فاخر) روزنامه شاهد را در 1326 تاسیس کرد و با بیان نظریات سیاسی خود در آن جریده، بر شهرت خود افزود.
در دوران نمایندگی مجلس، تا اسفند 1327، در جناح اکثریت بود و حتی از امضای ماده واحده ای دایر بر الغای قرارداد نفت جنوب خودداری کرد؛ اما پس از مدتی، به اقلیت مجلس پیوست و به استیضاح دولت ساعد پرداخت و با قرارداد گس- گلشائیان مخالفت نمود.
وی در اعتراض به تقلبهای صورت گرفته در انتخابات مجلس شانزدهم، به همراه عده ای که سرشناس ترین آنها دکتر محمد مصدق بود، در دربار متحصن شد. هسته اولیه جبهه ملی ایران در تحصن شکل گرفت که بقایی از بنیانگذاران آن بود و بعدها دبیر کل آن شد او برای جلوگیری از تقلب در انتخابات، سازمان نظارت بر آزادی انتخابات را تشکیل داد. این سازمان بعد از انتخابات با عنوان سازمان نگهبان آزادی، که از جمله گروه های تشکیل دهنده جبهه ملی ایران بود، به فعالیت خود ادامه داد.
بقایی با مخالفتهای سرسختانه با سپهبد رزم آرا و تصویب طرح ملی شدن صنعت نفت ایران و همچنین فعالیت مؤثر در ماجرای خانه سدان در تیر 1330 خود را به عنوان یکی از چهره های سیاسی کشور مطرح کرد. در همین دوران، او با خلیل ملکی به همکاری نزدیک پرداخت. پس از مدتی، ملکی به اتفاق هوادارانش به سازمان نگهبان آزادی پیوست و در اردیبهشت 1330 آن دو (بقایی و ملکی) حزب زحمتکشان ملت ایران را تأسیس کردند.
این حزب پس از مدتی توانست در روشنفکران و کارگران نفوذ کند. هدف اصلی این حزب مقابله با نفوذ حزب توده بود و مقابله این دو حزب حوادث خشونت آمیزی به بار آورد که در نهایت نهضت ملی ایران را تضعیف کرد.
از اوایل 1331، بقایی به تدریج با دولت مصدق به مخالفت پرداخت. در این زمان، در حزب زحمتکشان دو دیدگاه مبنی بر همکاری و عدم همکاری با مصدق به وجود آمد. این شکاف با حوادث سی ام تیر عمیقتر شد و پس از مدتی حزب زحمتکشان به دو گروه منشعب شد: حزب زحمتکشان ملت ایران به رهبری بقایی، حزب زحمت کشان ملت ایران (با عنوان نیروی سوم) به رهبری خلیل ملکی، بقایی بر مخالفت خود با مصدق افزود و از شاه آشکارا حمایت کرد؛ به طوری که در ماجرای کودتای 28 مرداد 1332، نیروهای بقایی جزو کسانی بودند که به خانه مصدق حمله کردند. آنان در عملیات کودتا نقش فعال داشتند و مطبوعات پس از کودتا، بقایی را یکی از رهبران «قیام ملی» برای براندازی دولت مصدق معرفی کردند.
پس از کودتا، بقایی به علت ناکامی در تصدی سمت نخست وزیری، درمخالفت با زاهدی سخنانی گفت که باعث تبعید محترمانه وی به زاهدان شد. در 1339 بقایی با شاه ملاقات کرد و شاه به وی اجازه داد که در انتخابات شرکت کند، اما با باطل شدن انتخابات به علت تقلب، نتوانست به مجلس راه یابد. بقایی به علت انتشار اعلامیه ای بر ضد دولت دستگیر و محاکمه شد. ولی درهمه محاکمات تبرئه گردید. وی در 1342 فعالیت سیاسی مختصری آغاز و از دولت انتقادهای ملایمی کرد. ساواک برای پراکنده کردن صفوف مبارزان، با فعالیتهای بقایی مخالفت نمی کرد.
فعالیت حزب زحمتکشان، از 1350 از سرگرفته شد، ولی این بار این حزب بیشتر به محفل دوستانه شبیه بود تا به سازمان سیاسی جدی، در دهه 1350، بقایی با اعلام وفاداری به سلطنت و اصولا قانون اساسی، از تشکیل حزب رستاخیز انتقاد کرد. همچنین در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، تظاهراتی ترتیب داد، ولی مورد توجه مبارزان مسلمان قرار نگرفت.
برخی می گویند بقایی با لابی گری عده ای درپی گرفتن حکم نخست وزیری از حضرت امام نیز بود اما رهبر انقلاب با این مسئله مخالفت کردند.
بقایی اوایل انقلاب اقدام به تاسیس حزب «جمهوریخواه» کرد و از این طریق کوشید به صحنه سیاسی وارد شود اما مواضع وی و حزبش نشان داد بقایی با مردم انقلابی کشور همراه نیست.
هفته نامه «تهران مصور» جمعه 10 فروردین 1358- یک روز مانده به رفراندوم نظام کشور- اقدام به چاپ بیانیه حزب جمهوریخواه می کند.
این حزب دربیانیه خود با عنوان «آزادی و امنیت برای همه» همه پرسی را کورکورانه خوانده و آن را تحریم می کند.
ماجرای تقابل بقایی با انقلاب به همینجا ختم نمی شود. در صفحه 95جلد هجدهم مجموعه «نیمه پنهان» - روزنامه نگاران جاسوس- (چاپ کیهان)، دراین مورد آمده است:
احمداحرار (روزنامه نگار جاسوس در زمان پهلوی) در جریان طراحی کودتای «نوژه» به عنوان مشاور در خدمت آمریکا قرار می گیرد و وقتی از او می خواهند تا فردی را به عنوان «لیدر جبهه ضدانقلاب و سرکرده کودتاچیان» معرفی کند، مظفر بقایی را پیشنهاد می نماید.
احرار طی نامه ای که از فرانسه برای مظفربقایی فرستاده به این نقش خود اعتراف کرده و نوشته است: «... وقتی از من استمزاج شد که چه دستی می تواند در شرایط امروزی ایران معجزه نشان دهد، یدبیضا و عصای موسی (دکتر بقایی) را توصیه کردم وچند روز نگذشت که جواب رسید: OK خیلی هم قرص و محکم...» پس از این موافقت، احمد احرار مأموریت می یابد تا برای ایجاد هماهنگی بیشتر بین کودتاچیان و دکتر بقایی به تهران بیاید.
در 20 تیر 1358، بقایی به همراه عده ای از دوستانش، به اتهام توطئه بر ضد انقلاب اسلامی در کرمان دستگیر و مدتی بازداشت شد. در 2 دی 1358 وی مطالبی روی نوار ضبط و تکثیر کرد که به وصیتنامه سیاسی او شهرت یافت. او دراین نوار بازنشستگی سیاسی خود را اعلام داشت. اما عملا به فعالیتهای سیاسی خود ادامه داد. تداوم فعالیتهای پنهانی بقایی، به ویژه ارتباطش با عوامل خارجی، سبب دستگیری مجدد وی شد. او پس از مدت کوتاهی، در اواخر آبان 1366 درگذشت، درحالی که هنوز سؤالات بسیاری در مورد وی بی پاسخ مانده است.


روزنامه کیهان ۱۳۸۸/۲/۳۰