تیمور بختیار؛ از ریاست ساواک تا ترور توسط ساواک


3699 بازدید

تیمور بختیار؛ از ریاست ساواک تا ترور توسط ساواک

روز 2 دی 1349 پرویز ثابتی رئیس اداره سوم ساواک، اسرار نقشه‌های تیمور بختیار نخستین رئیس ساواک را فاش کرد. وی گفت: تیمور بختیار 20 شبکه مسلح را در شهرهای ایران به وجود آورده و قرار بود شخصیتهای مملکتی را در مجالس ختم ترور کند. وی اسامی 28 نفر از رجال و امرای لشکری را که قرار بود ترور شوند، ارائه کرد. اظهارات پرویز ثابتی در حالی بیان می‌شد که تیمور بختیار 5 ماه پیش از آن در مرداد 1349 به دست عناصر ساواک در شهر دیاله عراق به قتل رسیده بود.

به راستی تیمور بختیار که بود و چه شد که از مقام ریاست ساواک به مبارزه براندازانه علیه رژیم پهلوی کشیده شد؟ مقاله زیر پاسخی توصیفی تحلیلی به این سئوال است:

 بی‌ثباتی جامعه‌ی ایران طی دهه‌ی 1320 و لزوم ایجاد فضایی آرام از طریق سرکوب مخالفان رژیم طی دو دهه‌ی بعد، در مجموع شرایطی را به وجود آورد تا اشخاصی همچون تیمور بختیار که به شدت در پی کسب قدرت و افزایش نفوذ در کشور بودند، در سیستم حکومتی پهلوی دوم سربرآورند و این باور را در ذهن شاه به وجود آورند که افرادی با خصوصیات شخصیتی بختیار می‌توانند مهره‌ای مفید برای رژیم پهلوی باشند.

 مقاله‌ی حاضر تلاش دارد با استفاده از منابع کتابخانه‌ای و مجموعه‌ی اسناد ساواک، چگونگی برکشیدن تیمور بختیار طی دوره‌ی دوم حکومت پهلوی و سپس علل و عوامل سقوط او را طی همین دوره، بررسی کند. به نظر می‌رسد شرایط جامعه و خصوصیات شخصیتی بختیار موجب صعود وی به قدرت و ریاست ساواک شد ولی همان خصوصیات شخصیتی موجب نگرانی شاه و در نهایت ترور وی به دست عوامل ساواک گردید.

مقدمه

جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط قوای متفقین، هم‌زمان با روی کار آمدن محمدرضا پهلوی در سال 1320، در مجموع شرایطی را بر جامعه‌ی ایران حاکم کرد که مشروعیت و ثبات حکومت پهلوی را به شدت متزلزل ساخته بود. در چنین شرایطی علاوه بر وقوع برخی رخدادها همچون کودتای 28 مرداد 1332، تأسیس سازمان امنیت(ساواک) با طراحی آمریکایی‌ها و همکاری انگلیس و به کارگیری برخی اشخاص در رأس مقامات امنیتی حکومت، در تغییر اوضاع به نفع رژیم پهلوی دوم و تثبیت موقعیت شاه موثر واقع شد.

پس از کودتای 28 مرداد، حکومت وقت برای تثبیت و تحکیم موقعیت خود در مقابل مخالفان و نیز در جهت منافع حامیان خارجی خود (امریکا و انگلیس)، دستگاه‌ها و سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی کشور را تقویت و این تشکیلات را که وابسته به نیروهای انتظامی و نظامی نظیر ارتش، شهربانی، ژاندارمری و چندین واحد مستقل دیگر بود، به سرعت گسترش کمی و کیفی داد. در نهایت رژیم شاه در سال 1335، به ظاهر برای حفظ امنیت کشور و در واقع برای سرکوب و ارعاب مخالفان رژیم، سازمان ساواک را تأسیس کرد. این سازمان به منظور تقویت هر چه بیشتر خود و نفوذ هرچه گسترده‌تر در کشور، از وجود افراد تأثیرگذاری همچون تیمور بختیار که پیش از این قدرت و توانایی خود را در راستای خدمت به رژیم به اثبات رسانده بودند، بهره برد.

بختیار به تدریج قدرت خود را گسترش داد. وی که پیش از این در مقام فرمانداری نظامی تهران، به شدت به سرکوب مخالفان رژیم به ویژه عناصر توده‌ای پرداخته بود، بی‌شک گزینه‌ای مناسب به منظور کسب مقام نخستین رئیس ساواک به شمار می‌رفت. به زودی شخصیت قدرت‌طلب و جاه‌طلب وی، فعالیت‌ها و اقداماتش را در جهت کسب مقاماتی بالاتر همچون نخست‌وزیری سوق داد و به دنبال آن شرایطی به وجود آمد که مسیر فعالیت‌ها و سیر زندگی سیاسی‌اش را به کلی دگرگون ساخت.

مقاله‌ی حاضر تلاش دارد ضمن شرح زندگی و سوابق نظامی و خدماتی تیمور بختیار، نقش وی در رأس سازمان‌های امنیتی حکومت پهلوی دوم را بررسی کند. مسئله‌ی دیگری که پژوهش در پی پاسخگویی به آن می‌باشد، روشن شدن علل سقوط بختیار به عنوان یکی از مهم‌ترین عناصر وابسته به رژیم پهلوی می‌باشد. همچنین مقاله‌ی حاضر تلاش دارد فعالیت‌های وی را به عنوان عنصری ضد رژیم در دوره‌ی طرد وی توسط شاه، مورد بررسی قرار دهد.

فرضیه‌ی تحقیق حاکی از آن است که شرایط حاکم بر جامعه‌ی ایران و مقتضیات سلطنت پهلوی مسبب برکشیدن افرادی همچون بختیار که متخصص در حوزه‌ی امور نظامی و امنیتی بودند، گردید. اما گسترش قدرت بختیار و شخصیت جاه‌طلب وی، موجبات سقوط وی را در همان نظام پدید آوردند.

تولد و تحصیلات تیمور بختیار

 تیمور بختیار در سال 1293 شمسی در روستای دزک از توابع شهرکرد استان چهارمحال بختیاری و در قلعه‌ی دزک، که محل زندگی خاندان بختیاری بود، متولد شد. پدر وی فتحعلی‌خان معروف به سردار معظم بختیاری فرزند لطفعلی‌خان امیرمفخم، در ادوار هشتم، نهم و دهم مجلس شورای ملی نماینده‌ی ایل بختیاری در مجلس بود و مادرش نیز بی‌بی‌کوکب بختیار فرزند نصیرخان بختیار یکی از خوانین ایل بختیاری به شمار می‌آمد.[1]

تیمور بختیار تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در اصفهان، در دبیرستان ادب (معروف به کالج انگلیسی) گذراند. زمانی که وی علاقمند شد به دانشکده‌ی افسری برود، مصادف گردید با مغضوب واقع شدن خویشاوند صاحب‌نامش سردار اسعد بختیاری که وزیر جنگ و محرم اسرار و فرد مورد علاقه‌ی رضاشاه در آن زمان بود. رضاشاه درباره‌ی بختیاری‌ها چند دستور صادر کرد که یکی هم این بود که «پسران ایلخانان بختیاری، حق تحصیل در دانشکده‌ی افسری ایران را ندارند.» امیر مفخم بختیاری که عشق نوه‌اش تیمور را به فنون نظامی دید، یک بار دیگر شانس او را آزمایش کرد. در سفر رضاشاه به آن دیار، ماجرا را به عرض شاه مقتدر و یکدنده رساند. ظاهراً رضاشاه نسبت به این تقاضا روی موافق نشان نداد.[2]

 چندی بعد تیمور توسط عمویش ابوالقاسم‌خان بختیاری همراه با شاپور بختیار به لبنان رفت و در مدرسه‌ی لائیک دوره‌ی دوم متوسطه را پایان داد و به اخذ دیپلم نائل آمد و زبان فرانسه را نیز به خوبی آموخت.[3] در آن جا بود که با عده‌ای از جوانان لبنانی آشنا شد. بعضی از این جوانان بعدها در لبنان به فرماندهی ارتش و ریاست ستاد ارتش لبنان رسیدند و همین‌ها بودند که در جریان بازداشت سپهبد بختیار در بیروت، برای آزادی او نقش مهمی بازی کردند.[4] وی سپس برای تکمیل تحصیلاتش به فرانسه رفت و وارد دانشگاه سن‌سیر فرانسه شد. دو سال بعد این مدرسه را با درجه‌ی ستوان دومی ترک کرد و به ایران بازگشت و در هنگ حمله‌ی جمشیدآباد تهران مشغول به کار شد.[5]

سوابق و خدمات نظامی

تیمور بختیار طی سال‌های 1315 و 1316 که عشایر توسط رضاشاه خلع سلاح شده بودند، داوطلب خدمت در ارتش شد. رضاشاه آن قدر به ارتشی که به وجود آورده بود، علاقه داشت که حاضر نمی‌شد از یک افسر جوان «سن سیر» دیده صرف نظر کند، حتی اگر از ایل بختیاری باشد. بدین ترتیب بختیار با درجه‌ی ستوان دومی مشغول خدمت در ارتش شد.[6] وی توانست مدارج ترقی را به سرعت طی کند. در سال 1316 متصدی آجودانی هنگ 22 سواره‌ی لشکر 8 مکران و در سال 1317 به ترتیب متصدی رکن 4 لشکر 8 مکران، فرمانده و ستوان یک گردید.[7] مقارن جنگ جهانی دوم وی به اصفهان منتقل شد و سپس در سال 1321 با درجه‌ی سروانی به تهران بازگشت. صلاحیت و قابلیت‌های فردی بختیار به زودی از او یک فرمانده هنگ ساخت؛ به طوری که در سال 1323 به فرماندهی هنگ سوار حمله رسید.[8]

در جریان رفع غائله‌ی آذربایجان، بختیار داوطلبانه برای سازماندهی نیروهای پارتیزانی به منطقه‌ی خمسه‌ی زنجان که زیر نفوذ برادران ذوالفقاری بود، اعزام شد. وی در این زمان با درجه‌ی سرگردی، فرمانده هنگ سوار شاپور بود. درباره‌ی حضور وی در جنگ علیه نیروهای دمکرات، دو روایت نسبتاً متفاوت وجود دارد. اسکندر دلدم در کتاب «خاطرات من و فرح پهلوی» در این رابطه می‌نویسد: «در حوادث 21 آذر 1325 که قوای ارتش برای سرکوب مردم آذربایجان[فرقه جدایی طلب دمکرات] به تبریز و نواحی آن اعزام شدند، تیمور بختیار فرماندهی یکی از گردان‌های تحت امر سرلشکر ضرابی را برعهده داشت و به خاطر خلق و خوی عشیره‌ای و ایلیاتی و جسارت و بی‌رحمی که داشت، در مسیر میانه - مراغه و تبریز جنایات زیادی انجام داد وعلی‌رغم آن که نیروی دمکرات‌ها یا تسلیم شده و یا به داخل آذربایجان شمالی عقب‌نشینی کرده بودند، مردم بی‌دفاع و روستائیان و کشاورزان را به اتهامات واهی همکاری با دمکرات‌ها قتل عام کرده و هر که را می‌کشت، به حساب دمکرات‌ها می‌گذاشت و برای آن که آمار تلفات وارده به دشمن خیالی را بالا ببرد، چوپانان و زارعین را هم به عنوان دمکرات به گلوله می‌بست. در این جنایات ذوالفقاری‌ها (فئودال‌های بزرگ زنجان) هم نیروهای تحت امر سرگرد بختیار را یاری می‌دادند. ذوالفقاری‌ها برای آن که دامنه زمین‌های خود را گسترش بدهند، بختیار را به کشتار مردم بی‌دفاع و بیرون راندن آنها از مزارع و زمین‌هایشان ترغیب می‌کردند. سرگرد بختیار که در این لشکرکشی بیش از دیگران آدم کشته بود، در بازگشت به تهران، مورد تفقد ملوکانه قرار گرفت و به درجه‌ی سرهنگی دست یافت. وی که به واسطه خونریزی‌هایش در آذربایجان به سفاکی مشهور شده بود، به فرماندهی تیپ زرهی کرمانشاه منصوب گردید.[9] اما ارتشبد حسین فردوست ماجرای حضور بختیار در آذربایجان را چنین روایت می‌کند: «در زمان حوادث آذربایجان مطلع شدم که تیمور برحسب خوی خود، داوطلبانه به ستون اعزامی به آذربایجان پیوسته و در ستون دوم تحت امر سرلشکر ضرابی در مسیر میانه – مراغه - تبریز به آن دیار رفته و در حوالی مراغه، داوطلب سرکوب یک پایگاه فرقه‌ی دمکرات شده است. جنگ سختی کرده و به کمک ذوالفقاری‌ها با جسارت کامل به دمکرات‌ها حمله برده و تعدادی را کشته و بقیه را فراری داده است. این تنها نبرد واقعی علیه نیروهای دمکرات بود و تیمور به خاطر آن، به درجه‌ی سرهنگی و اخذ نشان نائل شد.»[10] در مجموع همان‌گونه که اکثر منابع متفق‌القولند بختیار نقش مهمی در سرکوب فرقه‌ی دمکرات ایفا کرد و با کمک ذوالفقاری‌ها و جنگ‌های پارتیزانی، زنجان را از تصرف دمکرات‌ها خرج ساخت. اقدامات او در این برخورد، مورد توجه مقامات نظامی قرار گرفت؛ نشان افتخار و یک سال ارشدیت گرفت و پس از مدتی فرمانده سوار هنگ ماکو گردید و در سال 1327 درجه‌ی سرهنگ دومی گرفت.[11] سپس برای ادامه‌ی تحصیل به دانشگاه جنگ رفت و در سال 1329 با احراز شاگرد اولی و کسب نشان درجه اول دانش به سمت رئیس ستاد لشکر گارد شاهنشاهی تحت فرماندهی سرتیپ حسین منوچهری(بهرام آریانا) مشغول به کار شد و در زمان نخست‌وزیری دکتر مصدق، فرمانده تیپ زرهی مستقر در کرمانشاه شد.[12]

یکی از رویدادهایی که منجر به موقعیت و ترقی بیشتر بختیار شد، دفع غائله‌ی ابوالقاسم خان بختیاری است. ابوالقاسم‌خان عموی تیمور بختیار از خوانین بانفوذ ایلات بود. وی در سال 1331 تیپ اعزامی ارتش را خلع سلاح و نابود کرد و هر از گاهی علیه حکومت نافرمانی‌هایی داشت. دکتر محمد مصدق، نخست‌وزیر وقت، سرهنگ بختیار را مأمور سرکوب غائله‌ی ابوالقاسم خان کرد. انجام موفقیت‌آمیز این مأموریت اورا به فرماندهی یکی از تیپ‌های تهران رساند ولی با تصمیم دکتر مصدق مبنی بر انحلال لشکر گارد و انجام تغییراتی در پادگان‌ها، سرهنگ بختیار به فرماندهی تیپ زرهی کرمانشاه منصوب شد.[13] بدین‌سان قدرت‌نمایی و مانور سرهنگ بختیار در وادار کردن ابوالقاسم‌خان بختیار به تسلیم، که چند ماه بود طغیان کرده بود و تا آن زمان کسی از نظامیان نتوانسته بود او را خلع سلاح کند، سبب شد دکتر مصدق نسبت به سرهنگ تیمور بختیار توجه خاصی پیدا کند. با ازدواج محمدرضاشاه و ثریا اسفندیاری بختیاری که دختر عموی تیمور بود، مقام و رتبه‌ او افزایش یافت. به طوری که به مهمانی‌های دربار دعوت می‌شد و جایگاه خاصی نزد شاه پیدا کرد.[14]

رویداد مهم دیگری که می‌توان رد پای بختیار را در آن مشاهده نمود، کودتای 28 مرداد 1332 بود. حضور تیمور بختیار و نقش‌آفرینی وی در مهم‌ترین جریانات این دوره را می‌توان ناشی از میل و علاقه‌ی وافر وی به کسب قدرت دانست، به ویژه آن که حضور وی در برخی از این جریانات، داوطلبانه بود. کودتای آمریکایی، انگلیسی 28 مرداد، وضعیت سیاسی ایران برای همراهی با خواست وی را مساعدتر کرد. یکی از موارد مهمی که طراحان کودتا برای پیاده کردن نقشه خود به آن احتیاج داشتند، یافتن پشتیبانانی از نظامیان کاملاً وفادار به شاه بود. از این رو کودتاچیان به فکر ترغیب سایر افسران وابسته به دربار برآمدند و با در نظر گرفتن پیوند سببی شاه با ایل بختیاری یکی از گزینه‌ها، تیمور بختیار تشخیص داده شد. از سوی دیگر به نظر می‌آید انگلیسی‌ها نیز بختیار را یکی از گزینه‌های مناسب برای نقش‌آفرینی در کودتا می‌دانستند. فردوست در این باره می‌گوید: «مسلماً با توجه به این که [تیمور] از خانواده خوانین بختیاری بود، انگلیسی‌ها برای او پرونده مستقل تشکیل داده و روحیات او و به ویژه جسارتش در حوادث آذربایجان در این پرونده ثبت بود و لذا برای کودتا او را به آمریکایی‌ها وصل کردند. تیمور با آن خصوصیات، تیپی بود که به شدت مورد توجه و علاقه آمریکایی‌ها قرار گرفت و در کودتای 28 مرداد با واحد خود، شبانه خود را به تهران رساند و قوی‌ترین و منظم‌ترین نیروی نظامی در آن لحظه بود. این که رئیس MI-6 دسک ایران [مسئول میز ایران در سازمان جاسوسی انگلستان] به من گفت که امریکایی‌ها قصد داشتند در کودتا یک دیکتاتور نظامی را روی کار بیاورند و ما آن‌ها را منصرف کردیم، و نقش محمدرضا و سلطنت او را برایشان توضیح دادیم و گفتیم که در ایران هیچ افسری وجود ندارد که مورد قبول همه ارتش باشد. احتمالاً این کاندیدای امریکایی‌ها تیمور بود و مسلماً خود او نیز به این کار شوق و تمایل داشته است. او واقعاً می‌توانست در 28 مرداد، خودش قدرت را به دست گیرد و زاهدی نیز در برابرش کسی نبود. به اعتقاد من، تحلیل انگلیسی‌ها سر تا پا غلط بود. یک افسر جسور و قاطع، حتی اگر در عمل کودتا موفقیت صد در صد هم پیدا نکند، به سرعت مورد قبول همه واقع می‌شود و در یک لحظه همه افسران دنباله‌رو او می‌گردند. مگر خود رضاخان چگونه به قدرت رسید؟ ارتش هیچ‌گاه فرمانده مردد و ضعیف را دوست ندارد. به هر حال، انگلیسی‌ها مانع کودتای بختیار شدند و محمدرضا را برای بار دوم به سلطنت رساندند».[15] کرمیت روزولت طراح کودتا درباره‌ی حضور تیمور بختیار در کودتا می‌گوید: «مصطفی(اسامی به رمز نوشته شده) برای جلب همکاری فرمانده اصفهان باید به آن‌جا می‌رفت. محسن هم باید جهت جلب همکاری فرمانده‌ی محلی کرمانشاه به این شهر می‌رفت، چون او مقداری تانک و ماشین‌های جنگی در اختیار داشت. محسن، سرهنگ[منظور تیمور بختیار است] را به خوبی می‌شناخت. او را شخصیتی جاه‌طلب می‌دانست که حاضر بود از هر موقعیتی که وی را چهره‌ای ممتاز و ملی معرفی کند، استفاده نماید. در نتیجه ما امیدوار بودیم که عکس‌العمل وی مثبت باشد.».[16]

بعد از ظهر 28 مرداد 1332 سرهنگ بختیار با تیپ کرمانشاه به تهران حرکت کرد ولی در آخرین تماس با تهران سرتیپ اخوی به او اطلاع داد تهران سقوط کرده و به دست قوای ارتش و دولت زاهدی افتاده و دیگر بیم مقاومت واحدهای زرهی به طرفداری از دکتر مصدق در بین نیست و بنابراین لزومی ندارد توپخانه و تانک‌های تیپ کرمانشاه به تهران حرکت کنند و فقط نفرات پیاده را به تهران برسانید.

 تیمور بختیار پس از کودتای 28 مرداد به درجه‌ی سرتیپی ارتقا یافت و سپس به فرماندهی لشکر 2 زرهی مرکز و عضویت در دادگاه عادی نظامی و در نهایت به فرمانداری نظامی تهران منصوب شد. بدین ترتیب وی بعد از کودتای 28 مرداد دومین چهره‌ی نظامی کشور محسوب می‌شد.[17] عده‌ای معتقدند این حرکت به دنبال تقاضای سرلشکر زاهدی برای کمک به کودتاگران صورت گرفت. برخی معتقدند بختیار افسر فرصت‌طلبی بود، او به سمت تهران حرکت کرد تا در صورت پیروزی هر گروهی، به آن‌ها بپیوندد. برای او پیروزی مصدق یا زاهدی مطرح نبود؛ به همین خاطر، آن قدر با تأنی طی طریق کرد که در آستانه ورود به تهران، تکلیف یکسره شده و شاهین اقبال روی دوش زاهدی نشسته بود.[18] بختیار پس از ورود به تهران، قوای تحت امر خود را در نقاط مختلف و حساس این شهر مستقر کرد و خود را به سرلشکر فضل‌الله زاهدی معرفی نمود. بنابراین پس از بازگشت شاه از ایتالیا تیمور بختیار به درجه‌ی سرتیپی ارتقاء مقام یافت و پس از مدت کوتاهی به جای سرتیپ دادستان به سمت فرماندار نظامی تهران و حومه راه‌آهن سراسری منصوب شد.[19]

وظیفه‌ی حفظ نظم و امنیت داخلی با تکیه بر قدرت نظامی و انگیزه‌های امنیتی بر عهده‌ی فرمانداری نظامی گذاشته شد و تیمور بختیار وظیفه‌ی اجرای حکومت نظامی و سرکوب مخالفان را بر عهده گرفت. خصوصیات بارز شخصیتی وی عامل موثر در انتخاب او به سمت فرمانداری نظامی تهران بود. بختیار از معدود افسرانی بود که در اوضاع پرآشوب و بی‌نظم پس از کودتا توانست نظم را برقرار کرده و مخالفان را سرکوب نماید. او در این دوره در رأس بازوی اجراییِ تعقیب و آزارهای مخالفان حکومت از جمله هواداران نهضت ملی، اعضای حزب توده و اعضای فدائیان اسلام قرار گرفت.

بختیار در دوره‌ی تصدی مقام فرمانداری نظامی تهران موفق شد محل چاپ زیر زمینی روزنامه‌های «ظفر» و «مردم» را در داوودیه و تعدادی از انبارهای اسلحه‌ی سبک و نیز مراکز پخش جراید توده‌ای را کشف کند. بزرگترین موفقیت بختیار در سال 1333 با کشف سازمان نظامی حزب توده در داخل ارتش انجام گرفت. با کشف این سازمان، بیش از 600 افسر، درجه‌دار و دانشجوی پیوسته به حزب توده در ارتش شناسایی شدند.[20] همچنین وی در زمان تصدی مقام مذکور، سه نفر از معروف‌ترین چهره‌های مخالف حکومت شاه را دستگیر و اعدام نمود: ا- دکتر حسین فاطمی وزیر امور خارجه‌ی مصدق. 2- شهید حجت الاسلام نواب صفوی عضو برجسته و معروف فدائیان اسلام. 3- خسرو روزبه افسر ارتش و عضو برجسته‌ی حزب توده. به همین دلیل به تیمور بختیار لقب «قصاب تهران» را دادند.[21]

تأسیس ساواک و ریاست تیمور بختیار

ساواک زائیده‌ی شرایط خفقان‌آورِ پس از کودتای 28 مرداد 1332 و دوران حاکمیت فرمانداری نظامی بود. تا پیش از دهه‌ی 1330ش، سیستم اطلاعاتی و امنیتی فراگیری در ایران وجود نداشت. سیستم امنیت کشور عملاً به دو بخش کما بیش مشتق و متمایز از هم تقسیم می‌شد: یکی در ارتش و دیگری در شهربانی. امور مربوط به اطلاعات و ضد اطلاعات بر عهده‌ی رکن دوم ارتش بود که مرکزیت آن در ستاد ارتش مستقر بود و شعبات آن در واحدهای زیر مجموعه‌ی ارتش فعالیت می‌کردند. با وجود این، در ارتش تنها به گردآوری اطلاعات که شامل اخبار و اطلاعات نیروهای نظامی بود پرداخته می‌شد و کار ضد اطلاعات عملاً انجام نمی‌گرفت. در شهربانی نیز نیروی پلیس آگاهی، وظیفه‌ی کنترل اوضاع سیاسی کشور را عهده‌دار بود و فعالیت احزاب، سندیکاهای کارگری، مطبوعات و فعالان سیاسی کشور را زیر نظر داشت. کودتای 28 مرداد 1332 به عنوان یکی از سرفصل‌های مهم تاریخ معاصر ایران، تأثیرات زیادی در اوضاع سیاسی و امنیتی مملکت بر جای گذاشت که از جمله می‌توان به ارائه‌ی تعریف جدیدی از امنیت، اطلاعات و ضد اطلاعات اشاره کرد.[22]

 آمریکایی‌ها به منظور تثبیت سلطه‌ خود و ایجاد حاشیه‌ی امن پس از کودتای 28 مرداد، تأسیس یک تشکیلات اطلاعاتی برای کشف نیروهای زیرزمینی و سرکوب آن‌ها را ضروری تشخیص دادند. شاه نیز در سایه‌ی اقدامات امنیتی فرمانداری نظامی و سر و سامان گرفتن نسبی اوضاع، تصمیم گرفت با تشکیل ساواک اقدامات اطلاعاتی و امنیتی را در تشکیلات خاصی قرار دهد و با تصویب مجلس در واقع به این اقدام جنبه‌ی قانونی دهد.

بدین ترتیب قانون تأسیس ساواک در اواخر سال 1335 در مجلس سنا و سپس مجلس شورای ملی به تصویب رسید و این سازمان رسماً از اوایل سال 1336، فعالیت خود را به ریاست سپهبد بختیار آغاز کرد.[23] دکتر اقبال که در اولین روزهای نخست‌وزیری خود در اواخر سال 1335، حکومت نظامی تهران و چند شهر دیگر را ملغی اعلام کرده بود، ضمن معرفی وزیران خود به شاه، سرلشکر تیمور بختیار را به عنوان معاون نخست‌وزیر و رئیس ساواک معرفی کرد و ساواک از همان روز و قبل از آن که لایحه‌ی آن از تصویب مجلسین بگذرد، صورت قانونی پیدا کرد و دست به کار شد.[24]

در این ایام اقدامات مهمی همچون کشف سازمان نظامی حزب توده و دستگیری فدائیان اسلام، بختیار را به مهره‌ی محبوب آمریکائیان تبدیل کرده بود؛ به گونه‌ای که به هنگام تأسیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور، وی تنها نامزد ریاست این سازمان بود. در عین حال بی‌ثباتی جامعه‌ی ایران طی دهه‌های 20 و 30، این باور را در شاه به وجود آورده بود که خشونت و قدرت نظامی بختیار می‌تواند پشتوانه‌ی خوبی برای حکومتش باشد. بنابراین از یک سو خصوصیت شخصیتی بختیار و از سوی دیگر وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران در دو دهه‌ی مذکور، به شاه اجازه‌ی ورود بختیار را به دستگاه حاکمه داد. «بختیار در عرض چهار سال سازمانی اطلاعاتی که تمام ایران را زیر پوشش داشت، ایجاد کرد.»[25] جنایات او در ساواک، کار را به جایی رساند که او را با فرماندهان اس.اس[S.S] آلمان در خلال جنگ جهانی دوم مقایسه می‌کردند.[26]

تلاش‌های بختیار طی سال‌های ریاست بر ساواک متوجه دو وجه شخصی نیز بود: کسب قدرت سیاسی و افزایش ثروت و دارایی و املاک کلان. با افزایش قدرت تیمور بختیار، ویژگی اساسی فعالیت‌های وی تلاش برای کسب منصب نخست‌وزیری شد. در این راستا بختیار از طریق ارتباطات گسترده با شخصیت‌های داخلی و خارجی سعی نمود موقعیت سیاسی خود را ارتقا بخشیده و زمینه‌های کسب مدارج بالاتر را فراهم نماید. همان‌گونه که فردوست اشاره می‌کند، بختیار در ساواک به شدت به دنبال جمع‌آوری ثروت افتاد. بنا به گفته‌ی وی بختیار در سال‌های ریاست بر ساواک، ثروتش به میلیاردها تومان رسید و مجموعه‌ی طلاجات و اشیای عتیقه‌ی او بی‌نظیر شد.[27]

بختیار از سالی که ساواک رسماً تاسیس شد تا زمانی که از کار برکنار شد، ریاست این سازمان را به عهده داشت. از این زمان تا خروج وی از ایران در بهمن 1340، بختیار فعالیت نسبتاً گسترده‌ای را آغاز کرد و دو چهره از وی در محافل رسمی و غیر رسمی، برجسته و مشخص بود. یکی مربوط به فعالیت بختیار در زمینه‌ی مذهبی، شرکت در مراسم و تکایای مذهبی و ارتباط با روحانیون مذهبی بود. در واقع در این دوران کوشید به عنوان شخصیتی محبوب عامه درآید. در این زمینه اسنادی موجود است که حاکی از حضور بختیار در مراسم‌ها و عزاداری‌های مذهبی می‌باشد؛ از جمله شرکت در مراسم عزاداری دستجات مختلف در بازار و بازدید از مجالس عزداری و تکایا و حضور در منازل آیت‌الله بهبهانی و آیت‌الله چهل‌ستونی.‌[28] تماس با برخی از رهبران جبهه‌ی ملی و وعده‌ی همراهی با آن‌ها در اجرای خواسته‌هایشان در صورت احراز نخست‌وزیری،[29] ارسال پیام تبریک به سفیر هندوستان به مناسبت آزادی گوا از شر استعمار پرتقال و فعالیت‌هایی از این دست، دیگر اقدامات بختیار در جهت کسب وجهه‌ی محبوب و مردمی در راه کسب منویاتش بود.[30]

عزل بختیار و خروج او از ایران

 تیمور بختیار از معدود افسرانی بود که در اوضاع پرآشوب و بی‌نظم پس از کودتا توانست نظم برقرار کرده و مخالفان را سرکوب نماید. وی که از شخصیتی مناسب برای برقراری فضایی امنیتی و نظامی در کشوربرخوردار بود و با اعمال جو سرکوب و اختناق، در ظاهر موفق به ایجاد فضایی آرام برای رژیم شده بود، به تدریج فعالیت‌های خود را به کسب منصب نخست‌وزیری معطوف کرد. اما بنا به گفته‌ی فردوست در حالی که تیمور روی ثریا حساب می‌کرد و امید داشت که هر چه زودتر، نخست‌وزیر یا رئیس ستاد ارتش شود، شاه از خوی بختیار به وحشت افتاده بود.[31]

 درباره‌ی برکناری بختیار و خروج او از کشور دلایل بسیاری عنوان کرده‌اند. مسئله‌ی دارایی‌های بختیار یکی از مسایل بسیار مهم در زندگی اوست، به حدی که می‌توان گفت شاید یکی از عواملی که از بختیار یک عنصر ناراضی علیه رژیم ساخت، مایملک و زمین‌های فراوان وی بود. ثروت کلان بختیار موضوع اتهامات و بهانه‌ی کنار گذاشتن وی از ساواک بود. برای این کار ابتدا شایعات و سپس مطالبی در مطبوعات کشور مبنی بر سوءاستفاده‌ها و حیف و میل مأمورین دولتی درج شد و بسیاری بر اصل از کجا آورده‌ایِ قانون تأکید کردند! در مراحل بعد خصوصاً پس از خروج بختیار از کشور و شروع فعالیت سیاسی و عملیات نظامی علیه رژیم پادشاهی گزارشات مربوط به اموال و اختلاس وی گسترده‌تر و نهایتاً منجر به برپایی دادگاه غیابی و حکم به مصادره‌ی اموال وی گردید.[32] در این رابطه، در سند بازپرسی ابوالحسن ابتهاج رئیس سازمان برنامه و بودجه، به موضوع سوء استفاده‌ی مالی و ثروت کلان بختیار، اشاراتی شده است. در این سند ابتهاج می‌گوید «پرونده‌ای برای بختیار در دادگستری در جریان است که همین یکی دو روزه سر و صدای آن بلند می‌شود و چنین ادامه داد که سپهبد بختیار قبل از 28 مرداد برای اجاره‌ی منزل خود که 300 تومان بود پول نداشت، حالا این پول‌ها را از کجا آورده است؟»[33]

 هم‌زمان با طرح ادعاهایی علیه ثروت کلان بختیار، امینی نخست‌وزیر وقت، بختیار را عامل شورش‌ها و حرکت‌های سال 1340دانسته[34]  و از شاه تقاضای بازداشت وی را کرد. از اوان حکومت دکتر امینی، زمزمه‌هایی دائر بر مخالفت سپهبد بختیار با دولت امینی به گوش می‌رسید. پیش از انتصاب امینی به نخست‌وزیری، بسیاری شانس سپهبد بختیار را برای کسب این مقام زیاد می‌دانستند و برخی از روزنامه‌ها از سپهبد بختیار در رأس نامزدهای نخست وزیری نام می‌بردند. پس از انتصاب امینی، بختیار به مخالفت و تحریک علیه دولت وی پرداخت.  دکتر امینی طی گفتگویی با شاه، تمام بلواهای اخیر را زیر سر تیمسار بختیار دانست و به شاه گفت تا زمانی که بختیار آزادانه می‌گردد و دست از تحریک برنداشته، ممکن است این وضع ادامه یابد. امینی از شاه تقاضا کرد که موافقت نماید تیمسار بختیار بازداشت گردد. اما شاه با این ادعا که اگر بختیار بازداشت گردد به پرستیژ ارتش لطمه وارد می‌شود به خصوص که وی مبارزات زیادی با توده‌ایها و غیره نموده، خواستار خروج او از ایران شد.[35] با این حال به نظر می‌رسد دلایل مهم‌تر و عمیق‌تری نیز در این رابطه وجود داشته و در حقیقت شاه از موقعیت استفاده کرده و به بهانه این که دولت دکتر امینی مایل به همکاری با بختیار نیست، وی را از ریاست ساواک برکنار کرد و سرلشکر حسن پاکروان را جایگزین وی نمود.

 باری روبین ضمن اشاره به این جریان می‌نویسد:«این موضوع را کرمیت روزولت (کارگردان کودتای 28 مرداد 1332) در مصاحبه‌ای با نویسنده‌ی این کتاب (باری روبین) در بیستم مارس سال 1980 فاش ساخت. بختیار در سفری به آمریکا قبل از روی کار آمدن امینی به ملاقات آلن دالس رئیس سیا و کرمیت روزولت رفته و از آن‌ها برای ترتیب یک کودتا علیه شاه کمک خواسته بود. شاه در جریان این امر قرار گرفت و در اولین فرصت مناسب او را از کار برکنار کرد».[36] سفر بختیار به امریکا و گفتگوی محرمانه‌ی وی با کندی، از نگاه بسیاری از منابع عامل مهم سوءظن شاه و برکناری بختیار بود. محمود طلوعی در این باره می‌گوید: «بختیار چه در زمانی که ریاست سازمان امنیت را به عهده داشت و چه بعد از برکناری از این سمت، در اسفند ماه سال 1339 تماس‌های محرمانه‌ای با عالی‌ترین مقامات آمریکایی برقرار کرده و زمینه را برای به دست گرفتن قدرت فراهم کرده بود.»[37]

 عوامل دیگری نیز در سوءظن شاه نسبت به بختیار دخیل بود. علاوه بر تلاش گسترده‌ی بختیار برای رسیدن به مقام نخست‌وزیری که برخی از فعالیت‌های وی در این رابطه توضیح داده شد، «تماس وی با عشایر ایل بختیاری، رفت و آمدهای متعدد وی به منطقه‌ی اصفهان و چهارمحال، نزدیکی و ایجاد ارتباط با اشرف و استفاده از نفوذ وی برای رسیدن به این مقام و همچنین ارتباط با شیخ‌نشین‌های عربی در منطقه‌ی خود، حاکی از نیات خطرناک وی برای شاه می‌توانست باشد.»[38] بدین ترتیب شاه منتظر فرصت بود تا در اولین زمان ممکن بختیار را برکنار کند و این اتفاق در بهمن 1340 رخ داد.

حضور بختیار در اروپا و آغاز مخالفت‌های علنی علیه شاه

همانند هر فرد مطرود و یا حتی مخالفی در این دوران، بختیار کوشید از زمینه‌های مناسب برای مطرح ساختن خود، نزدیکی به مراکز قدرت و نزدیکی به افراد و گروه‌های مخالف بهره ببرد. بختیار بلافاصله پس از ورود به اروپا و در فرودگاه رم طی مصاحبه‌ای، دولت وقت را مورد حمله و انتقاد قرار داده و اعلام داشت که در ایران آزادی وجود ندارد.[39] پس از آن کوشید به منظور دستیابی به قدرت و واژگونی رژیم شاه، با مخالفان ارتباط برقرار کند. از جمله اقدامات بختیار در این زمینه تلاش برای ارتباط  با امام بود. در پی قیام 15 خرداد 1342، گفته شد که تیمور بختیار در روز 15 خرداد از اروپا به عراق سفر کرد تا اگر قیام به پیروزی برسد خود را به ایران برساند و از سفره‌ی آماده‌ای که گسترده می‌شود، بهره بگیرد. اسناد موجود حاکی از آن است که سپهبد بختیار از ژنو به وسیله‌ی آقای مقدم سرکنسول شاهنشاهی در بغداد تقاضای روادید به منظور زیارت عتبات عالیات کرده بود، روز 4 خرداد 1342 موافقت مقامات عراقی به ژنو اعلام و طبق اطلاع از شرکت هواپیمایی میدل‌ایست، بعد از ظهر سه‌شنبه جاری به بغداد وارد شد.[40] لیکن این تلاش او بیهوده بود. زیرا نه تنها در جریان قیام 15 خرداد بختیار و عوامل او نتوانستند به امام نزدیک شوند، بلکه در سال‌های 49-48 که تیمور بختیار با همکاری بعثی‌ها بساطی بر ضد شاه در عراق راه انداخته بود، علی‌رغم همه‌ی کوشش‌ها و دست و پا زدن‌ها حتی نتوانست یک جلسه با امام به گفتگو و مذاکره بنشیند.[41] از سوی دیگر بختیار در ژنو اظهار داشت با انجمن‌های دانشجویان ایرانی در اروپا به منظور رهبری تبلیغات علیه رژیم ایران تماس داشته و مخصوصاً از فعالیت دانشجویان ایرانی در فرانسه اظهار رضایت کرده بود.‌[42] به نظر می‌رسد بین دانشجویان ایرانی مقیم آمریکا این بحث پیش آمده بود که آیا با سپهبد سابق بختیار برای رسیدن به هدف‌های خود تماس حاصل نمایند یا خیر و در این مورد میان دانشجویان نظریات متفاوتی وجود داشت.[43]

 برخی از اسناد ساواک نیز حاکی از ارتباط بختیار با برادران قشقایی می‌باشد. بر اساس این اسناد بختیار با عناصر و عوامل ناراضی مقیم اروپا از جمله براداران قشقایی (ناصر و خسرو) ارتباطاتی برقرار کرده و در نظر داشت با کمک‌های مادی قابل توجهی که از طرف وی در اختیار ناصر و خسرو قشقایی گذاشته می‌شد، فعالیت‌های تخریبی خود را در خارج و داخل کشور توسعه دهند. در اجرای این هدف نام‌بردگان در صدد تهیه‌ی اسلحه و مواد منفجره از انواع مختلف و ارسال آن‌ها به طرق گوناگون به داخل کشور برآمده بودند.[44]

 بختیار در اروپا وارد فعالیت‌های سیاسی شد و در سوئد با تشکیل جلساتی در خانه‌ی خود با شرکت همفکرانش، توطئه‌چینی علیه شاه را از سر گرفت. ولی به امید سقوط دولت دکتر امینی و اجازه‌ی بازگشت به ایران، فعالیت‌هایش مخفی بود، اما بعد از عزل امینی برخلاف انتظارش به او اجازه‌ی ورود به ایران داده نشد. وی دانست که شاه از قدرت او بیمناک است و از این رو هرگز در ایران مصدر شغلی نخواهد شد و به همین دلیل از این زمان به بعد مبارزات خود را علنی کرد و لبه‌ی تیز حملات خود را متوجه شاه نمود.[45]

اگرچه بختیار پس از برکناری و خروج از ایران تلاش کرد فعالیت‌هایی علیه رژیم انجام دهد اما واقعیت این بود که رژیم شاه نیز در هر حرکت مخالفی به دنبال یافتن ردپایی از تیمور بختیار می‌گشت. بنابراین در اسناد ساواک، شایعات مبنی بر فعالیت‌های بختیار و همکاری متقابل وی و مخالفان رژیم چندان قابل اعتنا نمی‌باشد.

دستگیری تیمور بختیار در لبنان

 بختیار به تدریج دامنه‌ی تحریکات خود را به کشورهای عربی توسعه داد و بقیه‌ی این دهه را در خاورمیانه به رفت و آمد پرداخت و پشتیبانانی جمع کرد. وی در پانزدهم اردیبهشت 1347 به دعوت رهبران عراق، به بیروت رفت تا از آن جا به بغداد برود.[46] اما در روز 23 فروردین 1347 به اتهام حمل اسلحه‌ی قاچاق، توسط عوامل رکن دوم لبنان بازداشت و به زندان «حبس‌الرمال» تحویل گردید. اسلحه‌های مزبور در داخل یک دستگاه اتومبیل لندرور جاسازی شده بود و هنگام پیاده کردن لندرور از کشتی توسط مأمورین مربوطه کشف و ضبظ گردید. گذرنامه‌ی وی توسط دادستان نظامی بیروت اخذ و محاکمه مقدماتی روز 25 فروردین 47 در دادگاه نظامی شروع شد. تیمور در دفاع خود مدعی شد قصد وی از مسافرت شکار بوده است.[47] اما بر اساس اظهارات شاپور زندنیا کارمند سابق شرکت نفت و عضو اوپک که همکار بختیار در این جریانات بود، هدف بختیار مسافرت به کشورهای سوریه، عراق و سپس عربستان سعودی بوده است.[48] بعدها زندنیا در مطلبی تحت عنوان «سفری از دریای پارس به دریای رم و بازگشت»، در مورد سفرش به بیروت تصریح کرد که قرار بود به اتفاق بختیار با شناسنامه‌ی جعلی از طریق عراق به ایلات بختیاری که قشلاق خود را در نزدیک دزفول می‌گذراندند ملحق شوند.[49]

دولت ایران از دولت لبنان درخواست کرد که نام‌برده را به دلیل داشتن شاکی خصوصی و جرائمی مانند قتل به ایران تحویل دهد. دادستان کل لبنان به پرونده‌های مجرمیت او رسیدگی کرد و یکی از آن‌ها را که درباره‌ی ضرب منتهی به نقص عضو بود، کامل تشخیص داد و با استرداد بختیار پس از حصول تضمین‌هایی که پیشنهاد نموده بود، موافقت کرد. حکم محکومیت بختیار از طرف دادگاه نظامی لبنان ابتدا برای سه ماه صادر گردید ولی در عکس العمل نظام قضائی لبنان به تبانی و توطئه‌ی طرفدارانش، دادگاه تجدید نظر محکومیت وی را به نه ماه افزایش داد.[50]

در این مدت بختیار به انحاء مختلف تلاش کرد از استردادش به دولت ایران خودداری شود. علاوه بر تماس با دوستان قدیمی‌اش در لبنان و خرج هزینه‌های گزاف برای جلب رضایت مقامات لبنانی، تلاش وی برای جلب حمایت برخی از انجمن‌های دانشجویان خارج از کشور جالب توجه بود. بر اساس سندی از ساواک، بختیار به صورت تلگرافی به همسر خود اطلاع داد که دادگاه وی در لبنان به منظور جواب درخواست دولت ایران مبنی بر استرداد وی به زودی تشکیل خواهد شد و از همسرش خواست فوراً توسط فرهاد بختیار با انجمن دانشجویان لوزان تماس گرفته و از آن‌ها بخواهد اعلامیه‌ای مبنی بر همکاری بختیار در زمینه‌ی فعالیت‌های او منتشر کنند و اقامت او را در سوئیس توام با فعالیت‌های سیاسی ضد رژیم وانمود نماید.[51]

 همچنین بر اساس اسناد موجود ساواک، عوامل آمریکا در لبنان به وسیله‌ی روابط عمومی سفارت آمریکا در این کشور، با مقامات لبنانی و با وکیل بختیار مرتباً در تماس بودند.[52] بر اساس سندی از ساواک «از منابع قابل اعتمادی در بیروت شنیده شده است که سفارت آمریکا در بیروت برای جلوگیری از تحویل بختیار به دولت شاهنشاهی اعمال نفوذ و فعالیت بسیار نمود و مبالغی برای این منظور به مقامات لبنانی داد.»[53] بر اساس همین اسناد مقامات کشورهای انگلیس و فرانسه مایل به عدم استرداد بختیار به ایران بوده‌اند و گویا در این رابطه تلاش‌هایی کرده بودند. از جمله این که وزیر امور خارجه ایران تلگرافی به سفیر شاه در فرانسه مخابره کرده و اعلام نموده بود که چند ژنرال و افسر ارشد فرانسوی از دولت رئیس‌جمهوری لبنان آزادی بختیار را به عنوان یک افسر عالی رتبه، درخواست کرده‌اند.[54] بختیار از طریق ارتباط با برخی از ژنرال‌های فرانسوی دوست خود که با رئیس‌جمهور فرانسه دوستی نزدیکی داشتند، مذاکره کرده و از رئیس‌جمهور فرانسه خواست نزد رئیس‌جمهوری لبنان وساطت کند و از تحویل بختیار به ایران جلوگیری کند.[55]

شخصیت بزرگ عربی که در مورد بختیار دخالت کرده، جمال‌عبدالناصر بود. همچنین امیر کویت و چند نفر از سران شیخ‌نشین‌ها نیز که با بختیار دوستی داشته‌اند توصیه کردند که رئیس‌جمهور لبنان، بختیار را به ایران تحویل ندهند.[56]

دولت لبنان در نهایت استرداد بختیار را نپذیرفت و رئیس‌جمهور لبنان لایحه‌ی استرداد را رد کرد.[57] عدم استرداد بختیار موجب قطع روابط سیاسی ایران و لبنان شد و دولت ایران به این عمل دولت لبنان که نه تنها بی‌احترامی به قول و قرار نمایندگان رسمی خود، بلکه بی‌اعتنایی به یک دولت دوست بود، اعتراض نمود.[58] علی‌رغم همه‌ی این اعتراضات، سرانجام بختیار آزاد و با دریافت ویزای ورود به سوئیس از لبنان خارج شد.

حضور در عراق و آغاز مخالفت تشکیلاتی علیه حکومت پهلوی

خروج بختیار از لبنان آغاز دوران جدیدی از حیات او بود که موجب گردید بختیار به مخالفت و مبارزه‌ی سازمان‌دهی شده علیه نظام شاهنشاهی بپردازد. احمد حسن البکر رئیس جمهور وقت عراق پیام مخصوصی برای بختیار فرستاد مبنی بر این که «دولت عراق حاضر است با کمال افتخار به ژنرال بختیار گذرنامه‌ی سیاسی عراقی بدهد و آمادگی دارد از هر زمان تا هر زمان که ژنرال بختیار مایل باشد از او در عراق پذیرایی کنند.»[59] ورود بختیار به عراق در سال 1348، مصادف با اوج جنگ سرد بین عراقِ و ایرانِ و در واقع شروع تشکیل ستاد عملیاتی علیه دولت ایران بود. بختیار در این راستا با جدیتی تمام مشغول فعالیت‌هایی گردید که هدف از آن‌ها براندازی نظام شاهنشاهی بود. با نگاهی به اسناد مربوط به فعالیت‌های وی در عراق می‌توان راه‌های مختلفی را که برای سرنگونی رژیم شاه در نظر گرفته بود، به روشنی دریافت.

تیمور بختیار جهت براندازی رژیم شاه، سعی در جذب و به همکاری گرفتن ناراضیان داخلی و خارجی رژیم کرد. وی تلاش کرد از قشرهای مختلف برای اهداف مورد نظر خود بهره‌برداری کند. در این زمینه مجموعه ارتباطات بختیار با ایرانیان را می‌توان به چهار زیر مجموعه‌ی ارتباط با دانشجویان خارج از کشور، گروهها و تشکل‌های سیاسی، روحانیون و رهبران ایلات و عشایر تقسیم کرد.

در رابطه با تلاش‌های بختیار در جهت جذب دانشجویان خارج از کشور، اسناد ساواک چنین گزارش می‌دهد که بختیار به وسیله‌ی طرفداران خود سعی کرده بود که با فدراسیون دانشجویان ایرانی در آلمان و سایر ممالک اروپایی تماس حاصل نماید.[60] برخی از این اسناد احتمال تماس کنفدراسیون با تیمور را را عنوان کرده‌اند. در سندی در این زمینه آمده:«به طوری که جسته گریخته در کنگره فدراسیون آلمان شنیده شده دانشجویانی که از طرف کنفدراسیون برای تماس با [آیت‌الله] خمینی به عراق رفته بودند در آن جا با تیمور بختیار نیز تماس گرفته‌اند.»[61] بختیار خود نیز شخصاً از بغداد عازم بیروت و اروپا شد تا با دانشجویان ایرانی مقیم اروپا ملاقات نماید.[62]

علی‌رغم برخی رفت و آمدها و همکاری‌های جسته و گریخته، تلاش‌های بختیار و رژیم عراق جهت همکاری و جذب کنفدراسیون دانشجویان ایرانی، در نهایت موفقیت‌آمیز نبود. اسناد و گزارش‌های ساواک و همچنین مقاله‌ای که در نشریه‌ی کنفدراسیون در مورد بختیار و وابستگی او به رژیم پهلوی درج شد[63]، احتمال همکاری و ارتباط بین دانشجویان و بختیار را تا حد زیادی پایین می‌آورد. بر اساس سند مورخ اول دی 1348، کنگره‌ی کنفدراسیون قصد داشت قطعنامه‌ای علیه دولت عراق به علت پشتیبانی از بختیار صادر کند زیرا دولت عراق به اعتراضات دانشجویان در مورد اخباری که رادیو عراق درباره‌ی همکاری داشنجویان با بختیار منتشر نموده ترتیب اثر نداده بود.[64]

علاوه بر دانشجویان ایرانی خارج از کشور، تیمور بختیار تلاش کرد با گروه‌های سیاسی مخالف حکومت نیز ارتباط برقرار کرده و آنها را در راه اجرای برنامه‌های ضد رژیم خود همسو سازد. بر همین اساس است که وی حتی از حمایت کمونیست‌هایی که قبلاً در زمان ریاستش بر ساواک آنان را قلع و قمع کرده بود، استفاده نمود. طبق سندی در این رابطه، هشت نفر از اعضاء حزب منحله‌ی توده ایران مقیم آلمان شرقی به عراق آمند تا به خواست دولت عراق یک نیروی مخالف بر علیه ایران در عراق تشکیل دهند. مرکز اصلی فعالیت در استان کرکوک یا سلیمانیه بود و برای این منظور چندین نفر با بختیار به طور مخفیانه به شهرهای کرکوک و سلیمانیه مسافرت کرده تا محل مناسبی برای تشکیل پایگاه انتخاب نمایند. قرار بوده پس از انتخاب محل و تشکیل هسته‌ی مرکزی کلیه‌ی متواریان ایرانی در اختیار بختیار گذارده شوند که ضمن آموزش‌های لازم و تجهیز به سلاح‌های مختلف به وسیله‌ اکیپ‌های چند نفری در سردشت و بانه شروع به فعالیت و خرابکاری نمایند.[65]

 میزان حمایت گروههای کمونیست از بختیار چندان مشخص نیست، اما به نظر می‌رسد برخی از کمونیست‌ها حاضر به همکاری شدند در حالی که برخی از افراد برجسته‌ی آن‌ها به این همکاری تن ندادند. بختیار تلاش داشت مجموعه‌ی حرکت‌های مخالف رژیم را متمرکز و سازمان‌دهی کند و به نوعی رهبری و هدایت مخالفان را به عهده بگیرد. البته وی در ایجاد چنین سازمانی عملاً موفق نبود و نتوانست حمایت روحانیون و دانشجویان به عنوان محورهای اصلی مبارزه‌ی ضد شاه را به دست آورد. این دو گروه بختیار را جزئی از ساختار رژیم فاسد ایران می‌دانستند و حمایت رژیم صدام از وی را عامل منفی در مبارزات وی قلمداد می‌کردند.

گزارشات ساواک حاکی از آن است که امام خمینی با وجود تهدید و فشار معموله از طرف عناصر بعثی و مأمورین دولتی حاضر به قبول هیچگونه همکاری با دولت بعثی نشد و نسبت به سایر روحانیون مقاومت و عکس‌العمل بیشتری در قبال اقدامات دولت بعثی از خود نشان داد.[66] بختیار همچنین در راستای جلب نظر مراجع تقلید، تلاش کرد که با آیت‌الله سیدابوالقاسم خوئی دیدار کند. به همین مناسبت در تاریخ 17 مهر 1348 همراه با استاندار کربلا به نجف اشرف عزیمت و در مجلس ختمی که به مناسبت فوت علی خوئی فرزند آیت‌الله خوئی از طرف هیئت عاملین نجف برگزار شده بود، شرکت و با آیت‌الله خوئی ملاقات نمود. آیت‌الله خوئی حاضر نگردید به طور خصوصی با تیمور بختیار و استاندار کربلا مذاکره نماید. استاندار کربلا از آیت‌الله خوئی درخواست نمود در مراسم هزارمین سال بنیان گذاری نجف شرکت نماید که آیت‌الله خوئی قبول ننمود.[67] از دیگر اقدامات وی در این راستا، تلاش برای نزدیک شدن به آیت‌الله حکیم و موافقت وی برای جلب همکاری بود که در این مورد نیز هیچ گونه موفقیتی کسب نکرد.

یکی از عمده‌ترین محورهای فعالیت بختیار در عراق، ایجاد ارتباط با ایلات و عشایر ایران جهت ایجاد ناآرامی و اغتشاش بود. هدف بختیار براندازی رژیم شاه از هر راه ممکن بود، بنابراین یکی از راه‌های رسیدن به این هدف را ایجاد بلوا و آشوب و ازدیاد شکاف‌های قومی- محلی در میان اقوام ایرانی و حکومت مرکزی می‌دانست. بختیار که در خارج از ایران به عنوان عنصر ناراضی علیه رژیم شاه مشغول فعالیت بود، کوشید تا با ارسال نامه‌های دوستانه و پرداخت کمک‌های مالی برخی از برنامه‌های خود را در نواحی مرزی و داخلی کشور به مرحله اجرا گذارد و بدین وسیله اعتماد آنان را برای انجام فعالیت‌های بعدی خود جلب کند. در این باره وی نامه‌هایی به منظور جلب محبت کلانتران ایل بختیاری[68]، خوانین کهگیلویه و بویراحمد[69]، شیخ سوسنگرد (شیخ فیصل طرفی)[70] و برخی دیگر از شیوخ خوزستان ارسال داشت. همچنین مرتباً برای کلانتران ایل بختیاری پول حواله می‌داد که به وسیله‌ی برادرش و مباشرش بین آنان به نسبت مقام و موقعیتی که دارند، تقسیم شود.

اما از سوی دیگر ساواک که در مناطق ایل‌نشین نسبت به فعالیت‌های افراد خصوصاً در مناطق مرزی حساس بوده و به شدت نامه‌ها و تردد افراد این مناطق را کنترل می‌کرد، با بسیاری از افراد ایل در تماس بوده و در نتیجه از نامه‌نگاری‌ها، ملاقات‌ها و فعالیت‌های بختیار و همکاران و طرفدارانش مطلع بود. بنابراین در بسیاری از موارد پاسخ نامه‌های بختیار به هدایت ساواک صورت می‌گرفت.[71]

از دیگر اقداماتی که بختیار در جهت متمرکز کردن و جهت دادن ناراضیان انجام داد، تحریک و حمایت از اکراد علیه حکومت تهران بود. در سندی در این رابطه آمده:«سلیمان معینی رهبر شورشیان اکراد ایران به بغداد رفته و ضمن ملاقات با جلال طالبانی و مقامات مسئول عراق به قاهره عزیمت و در آن جا با تیمور بختیار ملاقات و مذاکرات لازم به منظور ایجاد اغتشاش و ناامنی در منطقه‌ی غرب ایران به عمل آورده و در نظر داشته‌اند که با گسترش و توسعه‌ی عملیات به سراسر منطقه‌ی غرب سرقت‌های مسلحانه آنها را به عنوان شورش اکراد ایرانی برای کسب امتیازاتی از دولت شاهنشاهی عنوان قلمداد نمایند. جلال طالبانی در مسافرت خود به بیروت و اروپا چندی قبل از تاریخ مذکور در فوق شخصاً با تیمور بختیار تماس گرفته و مذاکرات و موافقت لازم به منظور تقویت و پشتیبانی عوامل فوق وسیله افراد پیشمرگان طرفدار خود به عمل آورده است. ضمن مذاکرات قرار بوده در اوایل خرداد ماه 47 که هوای منطقه مناسب است تیمور بختیار به یکی از نقاط شمال عراق آمده و با ایجاد یک ستاد عملیاتی در کلارد(از توابع خانقین) که در حال حاضر تحت نفوذ افراد طالبانی است سارقین مسلح به سرپرستی معینی را هدایت نماید. انتقال عده‌ی زیادی از پیشمرگان طرفدار طالبانی به کلارد و آمدن جلال طالبانی به این منطقه طی ماه‌های گذشته اخیراً برای تأمین این نظر بوده و اقدامات مقدماتی هم به عمل آمده است. دولتین مصر و عراق وعده‌ی همه‌گونه کمک و پشتیبانی از نظر مالی و تبلیغاتی داده و طبق قراری که گذارده شده مقارن قبل و شروع عملیات، جرائد مصری و همچنین جرائد کشورهای دیگر عربی که ناصر نفوذ فوق‌العاده‌ای در آنها دارد از آن‌ها حمایت خواهد کرد.»[72]

از دیگر اقدامات بختیار در راستای مبارزه و فعالیت ضد رژیمش فعالیت‌های تبلیغی بود. وی کوشید تا با برجسته کردن محدودیت‌ها و کمبودهای موجود در فضای سیاسی ایران همچون آزادی، دمکراسی و مشکلات اقتصادی زمینه‌ی مناسبی در میان ملت ایران برای اقدامات آتی خویش باز نماید. از این رو به انتشار جزوه‌ی آئین انقلاب ما، ایراد سخنرانی، ارسال پیام رادیویی و کارهایی از این قبیل دست زد. وی در مناطق مرزی مهاباد، سردشت، بانه، مریوان و اورامان، به پخش اوراق تبلیغی علیه رژیم می‌پرداخت.[73]

محور دیگر فعالیت بختیار در عراق، تلاش جهت انجام کار سازمانی و گروهی بود. بدین منظور وی کوشید تا با تشکیل دستجات یا حزب سیاسی به اهداف خود نائل آید. بختیار کوشید ساختاری تشکیلاتی برای خود بنیان نهد تا سازمان‌بخش فعالیت او و هماهنگ‌کننده‌ی اقداماتش با سایر گروه‌های مخالف در جهت تشکیل جبهه‌ی مخالف دولت ایران باشد. اقدام به تشکیل حزب و گروه سیاسی، ارتباط، اتحاد و ائتلاف با احزاب و گروه‌های موجود و فعال از مهم‌ترین اقدامات وی در دوران اقامت در بغداد بود. بر طبق اسناد ساواک، بختیار ضمن جلسه‌ای با شرکت رئیس‌جمهوری عراق و وزیر دفاع، تصمیم گرفت حزب جدیدی زیر نظر مستقیم خود مرکب از کلیه‌ی چریک‌های طالبانی، ایرانیانی که در عراق بودند و مایل به ترک آن جا نبوده، ایرانیان متواری شده به عراق و ایرانیانی که تابعیت عراق را پذیرفته بودند، تشکیل دهد و این حزب مأموریت داشت که یک نیروی چریکی تشکیل و از وجود آنها در نوار مرزی ایران و عراق در جنوب و نقاط کردنشین استفاده گردد.[74]

از دیگر اقداماتی که بختیار در جهت براندازی حکومت شاه تدارک دیده بود، اجرای عملیات نظامی در داخل ایران بود. بدین منظور وی فعالیت خود را در دو جهت لحاظ کرد. از یک سو اقدام به ترور مقامات نظام را در دستور کار خود قرار داد، تا بدین وسیله موجبات اغتشاش و ناآرامی را در کشور به وجود آورد و همچنین با انجام عملیات مرزی و اقدامات خرابکارانه در داخل شهرها موجبات بی‌ثباتی و مخالفت را د داخل کشور ایجاد کند. از سوی دیگر درصدد برآمد با استفاده از نظامیان و ارتشیان ناراضی در درون نظام که توسط اقوام ناراضی حمایت و کمک می‌شدند، و با پشتیبانی عراق، شاه را از بین برده و حکومت مطلوب خود را رسمیت دهد. بر همین اساس بختیار به تشکیل گروه خرابکاری از متواریان ایرانی در منطقه جلولا اقدام کرد.[75] همچنین بنا بر اسناد، عده‌ی زیادی چریک در نواحی عمار به فرا گرفتن تعلیمات چریکی و خرابکاری‌های گوناگون مشغول شدند. این عده از عشایر اطراف قصر شیرین(کلهر) و ایلام و دیگر مناطق غربی تشکیل گردیده بود.[76]

رهبری و طرح‌ریزی عملیات چریکی توسط عناصر عراقی در خاک ایران زیر نظر سازمان‌های دولتی عراق انجام می‌گرفت. این سازمان‌ها شامل وزارت دفاع و ستاد ارتش عراق و وزارت کشور بوده و با همکاری سازمان‌های امنیت و استخبارات(رکن 2) ستاد ارتش عراق انجام می‌گرفت.[77] هرچند که در نهایت، این اقدام بختیار مانند بسیاری از اقدامات دیگرش عقیم ماند و عملی نگردید، ولی بختیار در یاری گرفتن از این راه جهت از بین بردن رژیم شاه به شدت مصمم بود.

مصادره‌ی اموال تیمور بختیار و ترور او

به دنبال گسترش فعالیت‌های بختیار در عراق و ایجاد ارتباط گسترده با گروه‌ها و افراد مختلف در ایران، آموزش نظامی و تسلیح طرفدارانش در عراق، تلاش جهت اجرای عملیات نظامی در ایران و گسترش محبوبیت و مقبولیت وی به عنوان عنصر ضد رژیم و حمایت عراق از وی، در حالی که بین دو کشور ایران و عراق روابط خصمانه‌ای وجود داشت، جملگی منجر به افزایش اتهامات وی گردید. دولت ایران اقدام به ضبط و مصادره‌ی اموال بختیار کرد. لایحه‌ی قانون سلب عناوین و ضبط اموال تیمور بختیار در تاریخ 5 تیر 1348 به تصویب مجلس شورای ملی رسید.[78] بر اساس این قانون «چون خیانت تیمور بختیار بر ملت ایران مسلم است لذا عناوین نظامی و امتیازات و حقوق اجتماعی مشارالیه سلب و کلیه‌ی اموال او اعم از منقول و غیر منقول و وجوه نقد و اوراق بهادار و سهام کارخانجات و شرکتها به نفع دولت ضبط می‌شود. هرگونه نقل و انتقال اموال مزبور از طرف نامبرده از تاریخ صدور امر تعقیب وی از درجه‌ی اعتبار ساقط است.»[79]

حکومت پهلوی در همان حال که به مصادره‌ی اموال بختیار اقدام کرد، مترصد فرصتی برای ترور و نابودی وی نیز بود. بختیار سرانجام  در مرداد 1349 هنگامی که به اتفاق چند نفر برای شکار به منطقه‌ی دیاله در حوالی بغداد رفته بود، به دست یکی از همراهان وی صورت گرفت.[80] درباره‌ی ترور بختیار اقوال مختلفی وجود دارد اما ظن قوی این است که این اقدام به دست عوامل ساواک انجام گرفته است.

ترور بختیار بر اساس طرح ساواک توسط یکی از مأمورین نفوذی ساواک صورت پذیرفت. اگلن ماطاواسیان با نام مستعار فرهنگ یکی از افراد تیپ نیروهای مخصوص به جهت مهارت در تیراندازی برای این امر انتخاب شد. وی توسط ساواک به مجموعه بختیار نفوذ داده شد و در فرصت مناسب ضربه را وارد نمود، پس از ترور وی دستگیر، شکنجه و نهایتاً توسط رژیم عراق اعدام شد.[81]

نتیجه‌گیری

در بررسی زندگی تیمور بختیار دو عامل اساسی را می‌توان به عنوان مهم‌ترین عوامل برکشیدن وی طی سال‌های فرمانروایی محمدرضا پهلوی مطرح کرد. عامل نخست، چالش امنیت ملی و داخلی حکومت پهلوی از ابتدای به سلطنت رسیدن شاه بود. جنگ جهانی دوم، اشغال ایران توسط متفقین، بحران آذربایجان، حادثه‌ی تیراندازی به شاه و مهم‌تر از همه حوادثی که به وقوع کودتای 28 مرداد منجر گردید، نیاز حکومت به تثبیت، تحکیم و امنیت را بیش از پیش آشکار ساخت. در چنین فضایی بود که شاه به این باور رسید که مهره‌هایی همچون تیمور بختیار می‌توانند پشتوانه‌ خوبی برای حکومت و سلطنتش باشد. در حقیقت عامل دومِ برکشیدن بختیار یعنی خصوصیات شخصیتی وی که شامل تهور، توانایی نظامی و حس قدرت‌طلبی و فزون‌خواهی بود، او را در نظر شاه شخصیتی مناسب برای وضعیت بی‌ثبات حکومت جلوه داد.

بختیار توانایی‌هایش را در جنگ با فرقه‌ی دمکرات آذربایجان، کودتای 28 مرداد 1332 و سپس مقام فرمانداری نظامی تهران و قلع و قمع توده‌ای‌ها و سایر مخالفان رژیم به اثبات رساند. بدین ترتیب به عنوان نخستین رئیس سازمان تازه تأسیس ساواک انتخاب شد و به یکی از عناصر بسیار قدرتمند حکومت شاه تبدیل گشت. روند قدرت‌گیری بختیار تا آن جا ادامه یافت که به فکر احراز مقام نخست‌وزیری برآمد. از این زمان فعالیت‌های وی به انحاء مختلف در مسیر کسب نخست‌وزیری جریان یافت. اما بختیار در پی به دست آوردن قدرتی بیش از آنچه که شاه برایش در نظر گرفته بود، برآمده بود. کسب ثروت فراوان و تلاش برای به دست آوری قدرت بیشتر که گاه به هم سویی با مخالفان شاه و گاه به نزدیکیِ روابط با آمریکا نیز می‌انجامید، چندان به مذاق شاه خوش نیامد و به تدریج زمینه‌ی عزل وی از ریاست ساواک و خروج وی از ایران را فراهم آورد.

خروج بختیار از ایران وی را به عنصری ضد شاه تبدیل ساخت. این چرخش سیاسی عجیب بختیار را تنها در سایه‌ی زیاده‌خواهی وی برای کسب قدرت بیشتر می‌توان تحلیل کرد. فعالیت‌های وی در اروپا به صورت مخفیانه و محتاطانه صورت گرفت. اما دستگیری بختیار در لبنان و به دنبال آن حضور در عراق، وی را رسماً به مهره‌ای ضد رژیم مبدل ساخت که فعالیت‌هایش را در این رابطه به صورت تشکیلاتی، منظم و با همکاری دولت عراق که در این هنگام به دشمن شماره یک ایران در منطقه تبدیل شده بود، درآورد. بختیار در عراق تلاش کرد خود را به مخالفان رژیم از جمله، نیروهای مذهبی، سازمان‌های دانشجویی خارج از کشور، جبهه‌ی ملی و کمونیست‌ها نزدیک کند. وی همچنین به تحریک اختلافات قومی و ایجاد اغتشاش و حتی فعالیت نظامی در ایران مبادرت کرد. اما همه‌ی این فعالیت‌ها سرانجام با شناسایی وی توسط عوامل ساواک و ترور او به وسیله‌ی اعضای این سازمان بی‌نتیجه ماند.

پی‌نوشت‌ها:

[1] جواد عربانی، پدر ساواک، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1390، صفحه 17-19.

[2] محمدابراهیم حسن‌بیگی، شکار در شکارگاه، تهران، انتشارات مدرسه، 1384، صفحه 23-24.

[3] محمود طلوعی، بازیگران عصر پهلوی، ج 2، تهران، نشر علمی، 1373، صفحه 273.

[4] محمدابراهیم حسن‌بیگی، همان، صفحه 23-24.

[5] تیمور بختیار به روایت اسناد ساواک، ج 1، تهران، مرکز بررسی‌های تاریخی ، 1378، صفحه 30.

[6] محمدابراهیم حسن‌بیگی، شکار در شکارگاه، صفحه 23-24.

[7] منیژه صدری، تیمور بختیار به روایت اسناد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1392، صفحه 26-27.

[8] تیمور بختیار به روایت اسناد ساواک، ج 1، صفحه 31.

[9] اسکندر دلدم، خاطرات من و فرح پهلوی، ج 2، نشر گلفام، تهران، 1376، صفحه 528-529. در صحت مطالب نوشته شده توسط آقای دلدم تردید جدی وجود دارد. آوردن این قسمت از نوشته ایشان تنها شاهدی برای اتفاق نظر افراد در خوی قساوت و بی ملاطفت تیمور بختیار است.

[10] فردوست، ظهور و سقوط  سلطنت پهلوی، ج 2، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، صفحه 31.

[11] محمود طلوعی، بازیگران عصر پهلوی، ج 2، صفحه 274

[12] جواد عربانی، پدر ساواک، صفحه 22.

[13] . تیمور بختیار به روایت اسناد ساواک، ج 1، صفحه 31.

[14] . حشمت‌الله سلیمی، شکنجه به روایت شکنجه‌گران ساواک، ج 3، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صفحه 94.

[15] . حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 2، صفحه 416-417.

[16] . منیژه صدری، بختیار به روایت اسناد، صفحه 29.

[17] . همان، صفحه 29-30.

[18] . جواد عربانی، پدر ساواک، صفحه 26-27.

[19] . اسکندر دلدم، خاطرات من و فرح پهلوی، ج 2، صفحه 550.

[20] . جواد عربانی، پدر ساواک، صفحه 35.

[21] . همان، صفحه 41.

[22] . کریستین دلانو، ساواک، ترجمه عبدالحسین نیک‌گهر، ج 1، تهران، هما، 1371، صفحه 83.

[23] . محمدابراهیم حسن‌بیگی، شکار در شکارگاه، صفحه 42.

[24] . باقرعاقلی، نخست‌وزیران ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، تهران، جاویدان، 1374، صفحه 858.

[25] . کریستین دلانو، صفحه 73.

[26] . فردوست، ج 1، صفحه 418.

[27] . همان.

[28]. سپهبد تیمور بختیار به روایت اسناد ساواک، ج 1، سند شماره 1398 / 316، صفحه 38-39.

[29] . همان، ج 1، صفحه 42.

[30] . همان، ج 1، صفحه 42 و 45.

[31]. فردوست، همان، ج 1، صفحه 417-418.

[32] . سپهبد تیمور بختیار به روایت اسناد ساواک، ج 1، صفحه 52-53.

[33] . سپهبد تیمور بختیار به روایت اسناد ساواک، ج 1، تاریخ 27 / 8 / 40، شماره 4610، صفحه 54.

[34] . در این سال تظاهرات پی‌در‌پی در دانشگاه تهران برگزار می‌شد و تظاهرکنندگان خواستار استعفای دولت امینی و برگزاری انتخابات بودند.

[35] . سپهبد تیمور بختیار به روایت اسناد ساواک، ج 1، 5095 / 312، صفحه 56.

[36] . باری روبین، جنگ قدرتها در ایران، ترجمه محمود طلوعی، انتشارات آشتیانی، 1364، صفحه 94.

[37] . طلوعی محمود، پدر و پسر، تهران، علم، 1372، صفحه 986 و 985.

[38] . منیژه صدری، بختیار به روایت اسناد، صفحه 49.

[39] . سپهبد بختیار به روایت اسناد ساواک، ج 1، صفحه 185.

[40] . همان، ج1، سند شماره 15597 / 233، صفحه 182.

[41] . همان، ج 1، صفحه 179.

[42] . همان، ج 1، سند شماره 32894 / 324، صفحه 188.

[43] . همان، ج 1، سند شماره 392  / 315، صفحه 195.

[44] . همان،ج 1، سند شماره 3307 / 304، صفحه 237.

[45] . منیژه صدری، بختیار به روایت اسناد، صفحه 66-67.

[46] . سید حمید روحانی، تحلیل و بررسی از نهضت امام خمینی، انتشارات راه امام، 1359، صفحه 574.

[47] . تیمور بختیار به روایت اسناد ساواک، ج 2، شماره سند: 5179 / 304، صفحه 29.

[48] . همان،ج 2، سند شماره 10225 / 212، صفحه 28.

[49] . همان، ج 2، صفحه 39.

[50] . همان، ج 2، صفحه 366-368.

[51] . همان، ج 2، شماره سند: 82، صفحه 166.

[52] . همان، ج 2، سند شماره 6932، صفحه 256.

[53] . همان، ج 2، سند شماره 322 / 211، صفحه 257.

[54] . همان، ج 2، 396، صفحه 278.

[55] . همان، ج 2، سند شماره 8358، صفحه 279.

[56] . همان، ج 2، سند شماره 8359، صفحه 281.

[57] . همان، ج 2، سند شماره 7392، صفحه 77.

[58] . منیژه صدری، بختیار به روایت اسناد ساواک، صفحه 71.

[59] . علی بهزادی، شبه خاطرات، ج 2، تهران، انتشارات زرین، 1373، صفحه 213.

[60] . تیمور بختیار به روایت اسناد ساواک، ج 3، سند شماره 898 / 315، صفحه 40.

[61] . همان، ج 3، 798، صفحه 39.

[62]. همان، ج 3، سند شماره 5981 / 314، صفحه 45.

[63] . همان، ج 3، صفحه 33.

[64] . همان، ج 3، سند شماره 2805، صفحه 46.

[65] . همان، ج 3، سند شماره 7603 / ه‍، صفحه 52.

[66] . همان، ج 3، سند شماره 2444 و 5568 / 211، صفحه 66 و 70.

[67] . همان، ج 3، سند شماره 5568 / 211، صفحه 70.

[68] . همان، ج 3، صفحه 94.

[69] . همان، ج 3، صفحه 126.

[70] . همان، ج 3، سند شماره 1291 / ه‍، صفحه 122.

[71] . همان، ج 3، صفحه 93.

[72] . همان، ج 2، صفحه 34-35.

[73] . همان، ج 3، سند شماره 4-52 / 100-02-501 / الف1، صفحه 300.

[74] . همان، ج 3، سند 923 / 11 ه‍، صفحه 327.

[75] . همان، ج 3، سند شماره 2732، 2 349.

[76] . همان، ج 3، سند شماره 1298 / 302، صفحه 358.

[77] . همان، ج 3، سند شماره 7325 / 711، صفحه 407.

[78] . همان، ج 1، سند شماره 35441 / 20، صفحه 150.

[79] . همان، ج 1، سند شماره 4-120، صفحه 151.

[80] . همان، ج 3، صفحه 417.

[81] . همان، ج 3، صفحه 414.

منابع:

  • باری، روبین، (1364)، جنگ قدرت ها در ایران، ترجمه محمود طلوعی، انتشارات آشتیانی.
  • بهزادی، علی، (1373)، شبه خاطرات، ج 2، تهران، انتشارات زرین.
  • تیمور بختیار به روایت اسنادساواک، (1378)،ج 1و2و3، تهران: مرکزبررسی‌ اسناد تاریخی.
  • دلانو، کریستین،(1371)، پدر ساواک، ترجمه عبدالحسین نیک‌گهر، ج 1، تهران: هما.
  • دلدم، اسکندر،(1376)، خاطرات من و فرح پهلوی، ج 2، تهران: نشر گلفام.
  • روحانی، سید حمید، (1359)، تحلیل و بررسی از نهضت امام خمینی، تهران، انتشارات راه امام.
  • حسن‌بیگی، محمدابراهیم،(1384)، شکار در شکارگاه، تهران: انتشارات مدرسه.
  • طلوعی، محمود، (1373)، بازیگران عصر پهلوی، ج 2، تهران: نشرعلمی.
  • طلوعی محمود، پدر و پسر، (1372)، تهران: علم.
  • سلیمی، حشمت‌الله، (1378)، شکنجه به روایت شکنجه‌گران ساواک، ج 3، مرکزاسناد انقلاب اسلامی.
  • فردوست، حسین،  ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 2، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی.
  • عاقلی، باقر، (1374)، نخست‌وزیران ایران ازمشروطه تا انقلاب اسلامی، تهران: جاویدان.
  • عربانی، جواد،(1390)، پدر ساواک، تهران: مرکزاسنادانقلاب اسلامی.
  • صدری، منیژه، (1392)، تیمور بختیار به روایت اسناد، تهران: مرکزاسناد انقلاب اسلامی.


مرکز بررسی اسناد تاریخی