مشروعه در بوته نقد علمای مشروطهخواه
مشروعه در بوته نقد علمای مشروطهخواه[1]
جنبش مشروطه هر چند ریشه غربی داشت ولی تعدادی از بزرگترین مجتهدان دوران مشروطیت، تفسیری متناسب با آموزههای دینی و بومی عصر خود را از مشروطه ارائه دادند و کوشیدند آن را به کرسی بنشانند.
آخوند ملامحمد کاظم خراسانی (1255 ـ 1329ق)، حاج میرزا حسین تهرانی (متوفی 1326ق)، آقا شیخ ملاعبدالله مازندرانی (1259 ـ 1331ق) در نجف، حاج آقا نورالله اصفهانی و آقا نجفی اصفهانی در اصفهان، و عبدالحسین لاری در فارس و شیخ ذبیحالله مجتهد قوچانی و میرزا محمدآقا زاده در خراسان، از مشروطه حمایت کردند. نظریهپرداز مهم این تفکر در نجف، میرزا حسین نایینی یکی از شاگردان آخوند ملا محمدکاظم خراسانی بود.
الف) نگرانیهای مشروعهخواهان از مشروطه
در نقطه مقابل جریان مشروطه، مشروعه با نظریهپردازی حاج شیخ فضلالله نوری قرار داشت. به همین دلیل محور اصلی مباحثه میان عالمان مشروطهخواه اعتراضهای شیخ فضلالله نوری بر مشروطه بود که پس از انفصال او از هدف مشروطهخواهی[2] ابراز شد.[3]
نوری میگفت شکل مشروطیت پدید آمده در ایران در خور سرزنش است چون با احکام اسلامی تناقض دارد. مجلس به جای اینکه خود را به اجرای عدالت از راه اجرای شرع اسلام محدود کند، میکوشد که خود را سرگرم وضع قانون سازد. و حال آنکه قانونگذاری خاص خدا، پیامبر و امامان است.
وی آرای خود را در رساله حرمت مشروطه یا پاسخ به سئوال از علت موافقت اولیه با مشروطیت و مخالفت ثانویه با آن[4] به رشته تحریر درآورده است. رسالة تذکرةالغافل و ارشاد الجاهل نیز از مهمترین متون مربوط به نظریه مشروعه به شمار میرود.[5] از لوایح شیخ شهید و نیز رسالة کشفالمراد من المشروطه و الاستبداد باید یاد کرد.[6] در میان همراهان شیخ، افراد دیگری به لحاظ نظریهپردازی همسنگ او یافت نمیشوند.
دقت در لوایح و مکاتبات حاج شیخ فضلالله نوری نشان میدهد که آرای وی در مخالفت با مشروطه به شالودههای نظری متکی است و ریشه در برداشت وی از شریعت و فلسفه سیاسی شیعه در عصر غیبت کبرا دارد.
شیخ نوری با توجه به مصادر اروپایی مشروطیت میاندیشید که پیامد پذیرش آن میتواند کنار گذاشته شدن قوانین شرعی باشد. از این رو در نامهای به آقا نجفی اصفهانی در تاریخ 24 ذیقعده 1324 مینویسد: «چنین به نظر میرسد که اگر وضع مملکت بر گرفتن خراج شرعی بر صدقات لازمه از زکات و به عبارت اخری، اخذ العشر مما ینبت من الارض و طرح جمیع عناوین دیگر و صرف در مصارف اصناف ثمانیه من العاملین و الغارمین و المؤلفه و فی سبیلالله الخ بشود، به شرحی که محتاج به ذکر نیست و جنابعالی محض توجه محیط به تمام آن، میشود کارها اصلاح و زاد فیلشرف الاسلام و حصلالشرف فوقالشرف و فیه من الفواید الاسلامیه ما لایخفی. اگر چه مناقشات علمیه در دقیق نظر بسیار است ولکن مقصود بعد از وقوع عمل بر وجه لابدیه به صحت اسم است و منافع مترتبه بر این اسم و اما طرق دیگر، مما علیه ملل الاروبیین ففیه اضمحلال الدین و انحطاطالاسلام و اهله و خوف الوقوع ولو بعد حین، فی مفاسد کثیره. و بالجمله اگر از اول امر، عنوان مجلس، عنوان سلطنت جدید، بر قوانین شرعیه باشد قائمه اسلام همواره مشید خواهد بود.»[7] شیخ فضلالله نوری در گفتگویی که با سید محمد طباطبایی در جریان مهاجرت کبری به قم در 23 جمادیالاول 1324 در حضور مهاجرین دارد، در نقد نظریات طباطبایی، چند اشکال نسبت به پشتیبانی او از مشروطیت وارد میکند:
اینکه فرمودید آزادی تامه و حریت مطلقه پدیدار خواهد گشت از اصل غلط و در اسلام کلیتاً کفر است.
قانون ما در هزار و سیصد و اندی سال قبل نوشته شده و نیاز به قانون بشری نداریم و اگر قرار است قانونی نوشته شود باید مطابق قرآن و شریعت احمدی باشد.
لفظ آزادی عاقبت ما را مفتضح خواهد کرد.
برای شرع حدی نیست.[8]
بنابراین شیخ فضلالله نوری قانون مشروطه را منافی اسلام میدانست و معتقد بود مملکت اسلامی هرگز تحت قانون مشروطه نمیرود مگر آنکه رفع ید از اسلام بکند. به همین دلیل او مشروطهخواهی را دلیل بر ارتداد میدانست و فرقی بین عارف و عامی و اولی الشوکه یا ضعیف قائل نبود.[9]
تأثیر دیدگاههای حاج شیخ فضلالله نوری در حدی بود که برخی از علمای مخالف مشروطه مثل آیتالله سیدعلی سیستانی، از علمای برجسته مشهد، در ستیز اعتقادی خود با مشروطه تا جایی پیش رفتند که آن را کفر خواندند و مال مشروطهخواهان را مباح و خونشان را هدر تلقی کردند. دلیل اصلی آنها این بود که مشروطیت مشروعیت ندارد.
ب) تبیین مشروطیت و نهادهای وابسته از سوی علمای مشروطهخواه
آخوند ملا محمدکاظم خراسانی و دیگر مراجع برجسته عتبات که با وی همعقیده بودند برای پاسخگویی به شبهاتی که بیشتر آنها را حاج شیخ فضلالله نوری مطرح کرده بود به تبیین مفهوم مشروطیت و نهادهای وابسته به آن از جمله مجلس شوای ملی و نیز مفاهیمی چون آزادی پرداختند. آنها با توجه به ارزیابی افراط و تفریط در حرکتهای سیاسی، اساس کار خود را در برخورد با جریان مشروعه به بحث و گفتگو گذاشتند. آخوند برای پاسخگویی به شبهات نوری در لایحه معنی مشروطیت به تبیین مفهوم مشروطیت پرداخت. او نوشت: «مشروطیت هر مملکت عبارت از محدود و مشروط بودن ارادت سلطنت و دوایر دولتی است به عدم تخطی از حدود و قوانین موضوعه بر طبق مذهب رسمی آن مملکت و طرف مقابل آنکه استبدادیت دولت است.»[10]
او در این لایحه آزادی هر ملت را عبارت از عدم مقهوریت آنان در تحت کلمات خودسرانه سلطنت و بیمانعی در احقاق حقوق مشروعه ملت دانست.[11]
غرض آخوند خراسانی: «ترفیه حال رعیت و رفع ظلم از آنان و اعانه مظلوم و اغاثه ملهوف و اجرای احکام الهیه عزاسمه و حفظ و وقایه بلاد اسلام از تطاول کفار و امر به معروف و نهی از منکر و غیرها از قوانین اسلامیه نافعة للقوم»[12] بود. او مشروطیت را اسباب اعتلای علم اسلام و حفظ مملکت از تهاجم کفار میدانست. مشروطهخواهان معتقد بودند که قوانین موضوعه احمدی از زمان تصدی والیان جور تا دوره مشروطه، مهجور و معطل مانده است و مشروطه این شرایط را فراهم ساخته که توسط امنای دولت و ملت و امضای شخص شاه به اجرا درآید.[13]
از نظر علمای مشروطهخواه، نظام مشروطیت با توجه به مباشرت عموم عقلا و متدینین نظامی مبتنی بر عدل است که وفاق و وحدت میان علما و دولتمردان را امکانپذیر میسازد. ولی نظام استبدادی، نظامی مبتنی بر ظلم است[14] و آنها نظام عادله را بر ظالمه ترجیح میدهند. اگرچه هر دو نظام را با توجه به نظام مطلوب شیعه یعنی حاکمیت معصوم، غیرمشروع میدانستند. چون نظام مشروعه موردنظر نوری همچنان به دو قطبی بودن کانونهای قدرت باور داشت، آشفتگیهای بیشمار و مظالم گوناگونی را از نظر علمای مشروطهخواه به وجود میآورد. در حقیقت علمای مشروطهخواه از منظری تازه به مسئله دولت و اداره جامعه مینگریستند. رعایت حقوق مردم از ضروریات اسلام معرفی میگردید، ضرورت وجود قانون اساسی، لزوم محدود کردن قلمرو اختیارات دولت، وجوب نظارت بر عملکرد دولت، تصریح به آزادی سیاسی مردم و مساوات شهروندان در برابر قانون، لزوم مشورت و جواز رجوع به رأی اکثریت، برای نخستین بار در فقه شیعه به رسمیت شناخته شد.
آخوند در نامه خود به حاج شیخ محمد واعظ در 15 رمضان 1327 حقیقت حریت موهوبه الهی را عبارت از آزادی از اسارت و مقهوریت در تحت تحکمات خودخواهانه کارگزاران امور و اولیای درباری میدانست، نه خروج از ربقه عبودیت الهیه عز اسمه و القاء قیود شرعیه.[15]
وی در همین نامه، حقیقت مشروطیت را عبارت از عدم تجاوز تمام طبقات از وظایف و حدود مقرره شرعیه و سیاسی معرفی کرده است.[16]
آخوند و علمای دیگر مشروطهخواه برای پرهیز از شقاق در بیانیههای خود به ندرت به مواضع مخالفین خود از علما اشاره میکردند.
او و مازندرانی در همین نامه ضمن پرهیز دادن از هتک حرمت ارباب شرف یادآور شدهاند که: مبلغین باید وظیفه خود را وصل کردن بدانند نه فصل نمودن.[17]
البته بخشی از شبهات مطرح شده متوجه اصل شورای ملی بود. آخوند در تبیین اهمیت آن نوشت: «این اساس... مفتاح سربلندی دین و دولت و پایه قوت و شوکت و استغنا از اجانب و آبادانی مملکت است و تمام ملل و دول عالم در این موقع نگران حال مایند تا از این اتفاق ملی و مجلس شورای کبری که قرین علاج امراض مزمنه مهلکه است، چند نتیجه گیریم.»[18]
آخوند خراسانی تأسیس مجلس را علاوه بر اینکه از اسباب ترقی ایرانیان میدانست، آن را فرصتی برای احیای قوانین اسلامی تلقی میکرد که در آن عصر به تعبیر خود ایشان، فقط اسمی از آن مانده بود.[19]
سه چهره عالم دینی و برجسته طرفدار مشروطه در پاسخ به تلگرافی که از مجلس ملی در خصوص تردیدهای برخی از علما در مشروعیت مجلس ایجاد کرده بودند، خطاب به سید نوشتند: «گمان نمیرفت احدی از مسلمین و متدینین معارض و مخاصم شود، خصوصاً بعد از تطبیق نظامنامه در قوانین شرعیه و ختم فصل ابدی بر این امر که مجال هیچ تشتت و جای سخن بیغرضانه باقی نمانده. در هر صورت بر عموم مسلمین اهتمام بر امر چنین مجلس محترم واجب و اعراض از وساوس و شبهات واهیه مغرضین و مخالفین لازم و مهما امکن قاطبه اهل اسلام از دفع مخالف که جز اغراض شخصیه و اماره و فتنه مقصودی ندارند غفلت ننمایند.»[20]
تعدادی از علمای مشروعهخواه پیش از استبداد صغیر با ارسال تلگرافی از تهران به آیات عظام عتبات، با پافشاری بر شبهات خود پرسیدند: «مجلسی که منشأ شیوع منکرات و رواج کفریات و جسارت مرتدین و ضعف اسلام و مسلمین و حرمت شریعت و شرایع و تأسیس قواعد حریت در امور دینیه و سلب امنیت از بلاد و رفاه عباد و ظلم بر ضعفا [است] چه حکمی دارد، تا رفع شبهه عوام شده باشد و وهنی به اسلام نرسد، الحق ساحت حضرات حجج اسلام اطهر و ارفع از این است که به پارهای ملاحظات این فرمایشات فرمایند بفرمایید که باعث شبهه ابهام و سلب عقیدت خواص و وهن خودتان باشد.»[21]
و آنان به این تلگراف اعتنایی نکردند؛ اما میرزا مهدی خراسانی، فرزند بزرگ آخوند، جواب تندی به تهران فرستاد که متن آن را مرحوم آیتالله آقا نجفی قوچانی در کتاب حیاة الاسلام فی احوال آیة ملک العلاّم آورده است.[22]
این شبهات پایان نیافت و با روشهای دیگر تکرار شد و در جواب آیات عظام نجف، یکی دیگر از تلگرافها با قاطعیت به حمایت از مجلس یادآور شد: «بر هر مسلمی سعی و اهتمام در تشیید و استحکام این اساس قویم لازم و اقدام در موجبات اختلال آن محاده و معانده با صاحب شریعت مطهره علیالصادع بها و آله الطاهرین افضل الصلوة والسلام و خیانت به دولت قوی شوکت است.»[23]
آخوند خراسانی نیز در جواب استفتایی در خصوص مجلس شورای ملی نوشت:
«مفاد احکام صادره از احقر و سایر آقایان عظام دامت برکاتهم لزوم موافقت و تشیید همه مجلس محترم ملی شیدالله ارکانه و نصر اعوانه است که فعلاً در تهران در بهارستان منعقد است و بحمدلله موجب حفظ بیضه اسلام و حوزه مسلمین و رفع ظلم و تعدیات و حصول مقاصدی است که سالهای سال آرزو و تمنا داشتیم و ساحت همین مجلس محترم اجل و ارفع و مبرا و منزه از التباس به این مفاسد و اغتشاشاتی است که مفسدین و مستبدین برای صرف قلوب علمای اعلام و مسلمین احداث و محض مغلطه و افترا به مجلس محترم نسبت داده و میدهند و همچنین حکم به وجوب کفایی تعلیم مشق نظامی و تأسیس مکاتب و احداث بانک ملی بر وجهی که بر ورقه علیحده نوشته شده صحیح و از این خدام شریعت مطهره صادر است.»[24]
جواب آیتالله آقا شیخ عبدالله مازندرانی به این استفتا به مراتب تندتر بود. ایشان ضمن تأیید مجلس استناد مفاسد به مجلس از سوی بعضی از عالمنمایان را رد میکرد.[25]
آیتالله محمداسماعیل محلاتی در لایحه خود موسوم به رسالة اللئالی المربوطه فی وجوب المشروطه که از اسناد مهم فقهی ـ سیاسی عصر مشروطه است و به تأیید آخوند خراسانی و مازندرانی نیز رسیده است، ضمن تبیین مفهوم مشروطیت، مفاهیم کلیدی و نویافتهای چون مجلس، قانونگذاری، حریت و مساوات را تعریف میکند. او مراد از حریت را، آزادی عامه خلق میداند تا هیچ شخص باقوتی که پادشاه باشد، نتواند به سبب قوه خود بر هیچ ضعیفی ولو که اضعف عباد باشد، تحکمی کند و امر بیحسابی را بر او تحمیل نماید، مگر اینکه از روی قانونی باشد که در مملکت جاری و معمولی است، و همه مردم از شاه و گدا، در تحت رقیت آن قانون، علی طریق التسویه داخلاند و حریت به این معنی، از مستقلات عقلیه و از ضروریات مذهب اسلام است. و این مطلب دخلی به رخصت در فواحش و اباحه منکرات شرعیه ندارد. چنانچه مغالطین و جنود شیاطین در این مقام به اذهان عوام دادهاند.[26]
لایحه محمداسماعیل مجتهد محلاتی نجفی کاملاً ناظر بر اشکالاتی است که حاج شیخ فضلالله بر مشروطه وارد کرده بود. او با توضیح مفهوم مجلس، قانونگذاری، حریت و مساوات و مشروطیت در لایحه خود، مساوات را برابری همه مردم در برابر قانون دانست و از این راه شبهات شیخ فضلالله را پاسخ داد.[27]
علامه میرزا محمدحسین غروی نایینی نیز که آرای خود را در کتاب تنبیه الامه و تنزیهالمله فی لزوم مشروطیه الدوله المنتخبه لتقلیل الظلم علی افراد الامه و ترقیه المجتمع در سال 1327ق در نجف منتشر کرد و آن را به تأیید دو مرجع بزرگ وقت، آیات آخوند ملامحمد کاظم خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی رساند، با اشاره به اصل مساوات، مینویسد: دشمنان مشروطه، مساوات را چنان به صورت قبیحه جلوه دادهاند که نه تنها مسلمانان روی زمین بلکه قاطبین ملیین[28] از آن بیزارند.[29]
نایینی، معنی درست مساوات را مسئولیت مساوی همگان در برابر احکام تغییرناپذیر شرع اسلام دانست، نه از میان بردن تبعیض میان مسلمانان و نامسلمانان، و آزادی مطبوعات آشکارا مستلزم تعریف به شیوهای است که هر چیزی مخالف اسلام را مراد سازد.
هر قانونی که مجلس وضع کند باید تنها مربوط به عرفیات یا موضوعهایی باشد که پیشتر شرعیات دربارة آنها تصمیم گرفته است. بنابراین تجاوزی به حقوق ویژه قانونگذاری خدا، پیامبر و امامان شمرده نمیشود. او نظر نوری در خصوص معارضه قانون مشروطیت با قرآن را بیاساس میشمارد.
ج) روند شکلگیری نقد مشروعهخواهی
مشروطهخواهان صلای آزادی، مساوات، ترقی و تجدد را سردادند و پیشگام شدند. آنها راهی تازه پیش روی مردم گذاشتند و این امر با خواستههای طبقات حاکم، نظام فئودالی و روحانیون وابسته سازگار نبود، برای پیشگامان روحانی مشروطه پرسشهای زیادی مطرح بود از جمله: تحصیل نظم معاش و تنسیق امور دنیوی بر وجه اعتدال چه مزاحمت به امور عبادی یا سیاسات شرعی و معتقدات اخروی دارد؟[30]
اشکالات و انتقادات آنان بر حاج شیخ فضلالله نوری ابتدا در این حد بود که چرا وقتی واعظ متهم فاسدالعقیدهای در بالای منبر نسبت به علما و پیشوایان و بزرگان دین مطالبی میگوید، او در پای منبر به سخنان او گوش میدهد و عکسالعملی نشان نمیدهد؟![31] نقد آنها از حاج شیخ در سطح انتقادهای تند و زنندهای نبود که امثال ناظمالاسلام در آثار خود منعکس کردهاند.[32]
افرادی چون ناظمالاسلام دیدگاههای افراطی علیه حاج شیخ فضلالله نوری را نمایندگی میکردند و سرنوشت غیرقابل تحملی را بر وی رقم زدند. اما انتقاد علمای بلندپایهای چون آخوند خراسانی، معتدلتر بود.
سیدمحمد طباطبایی و سید عبدالله بهبهانی در دیدار با سید احمد طباطبایی، برادر سید محمد، و حاج میرزا حسن مجتهد آذربایجانی، از علمای همراه حاج شیخ فضلالله نوری در جریان تحصن در شاهعبدالعظیم، گفتند: «حاج شیخ ریاست میخواهد، مرجعیت میخواهد، البته مجلس نمیگذارد علما مانند سابق به میل خود هر چه میخواهند بکنند، این است که شیخ با این ملاحظات به این خیال افتاده و با مجلس ضدیت میکند و لکن صرفه ندارد.[33]
شیخ محمداسماعیل محلاتی در رساله اللئالی المربوطه فی وجوب المشروطه، از مهمترین متون فقهی مشروطه که پس از استبداد صغیر تدوین یافت،[34] و به تأیید دو مرجع بزرگ نجف، خراسانی و مازندرانی، نیز رسیده و آن دو طی نامهای، لایحه آقا شیخ محمداسماعیل مجتهد محلاتی را در بیان مقصود وافی و در رجوم وساوس شیاطین و سلطنت فروشان اسلام مغتنم شمردهاند،[35] مخالفان را به دو دسته تقسیم میکند: عدهای که ضعف عقل و قلت علم داشتند و عدهای دیگر که استقرار مشروطیت را موجب ضرر و زیان خود میدانستند و نتیجه میگیرد که مبنای مخالفت این دسته تسویلات نفسی بوده است که به اسم ندبه بر دین بلند کردند تا مگر موجب ضدیت مراجع و مجتهدین عتبات با مشروطیت گردد.[36]
از این لایحه که در ششم محرم 1327 صادر شده است چنین برمیآید که مشروعهخواهان و مستبدین، مشروطیت و وجود مجلس شورای ملی را در مملکت، منافی با مذهب اسلام و احکام قرآن معرفی میکردهاند.[37]
این موضعگیریها از نظر محلاتی باعث اغراء به جهل و فریب بعضی از ضعفاء العقول جهال میشد.[38]
د) نقدهای اساسی علمای مشروطهخواه بر مشروعه
گردانندگان هر یک از دو جریان در ابتدا نسبت به هم وفادار بودند و مایل به شکسته شدن حریم روحانیت نبودند. هر چند همیشه حق بحث و نظر درباره دستآوردهای علمی را هر یک از طرفین برای خود محفوظ میداشتند و مایل نبودند معایب یکدیگر را نشر انجمن کنند. ولی رویارویی با جریان مشروطیت عکسالعملهای زیادی را در میان علما به وجود آورد.
به تدریج و با گذشت زمان، اشکالات و شبهات بیش از حد مستبدین و مشروعهخواهان از مجلس و قانونگذاری و به طور کلی مشروطیت به حدی رسید که تمام همّ آخوند خراسانی و دیگر بزرگان عتبات، معطوف به مراقبت از نهضت مشروطه و عملکرد مشروطهخواهان گردید.
تازه بودن مشروطه و شبهات بیاندازه مشروعهخواهان، گاهی مشروطهطلبان را در موضع انفعالی قرار میداد. از این رو بیشتر رسائل عصر مشروطه در مقام دفاع از مشروطه و در پاسخگویی به شبهات علمای طرفدار مشروعه نوشته شده است و کمتر رسالهای در نقد تفکر حاکم بر مشروعه و مبانی اجتهادی آن تدوین گشته است.
رهبران روحانی مشروطه، ظهور برخی از پرسشها، تندرویها و انتقادات را طبیعی میشمردند.[39] چون علمای طرفدار مشروطیت در مبانی فقه سیاسی اختلافات فاحشی با شیخ فضلالله، گرداننده اصلی مشروعه نداشتند، و در تقابل با او بیشتر به عرف جامعه و دیدگاه انقلابیون و مردم کوچه و بازار تمسک میکردند و راهی جز مماشات با شرایط موجود نمیدیدند. در حقیقت جبر جامعه آنان را به آن سمت و حاج شیخ را به این سمت میکشاند.
به طور کلی شبهات اساسی علمای مشروطهخواه بر جریان مشروعهخواهی را میتوان در چند عنوان زیر خلاصه کرد:
1. تعبدگرایی افراطی
این دو جریان از هر حیث با هم اختلاف نداشتند، بلکه هر دو در حفظ بیضه اسلام، اهتمام به عزت اسلامی، و حقانیت ولایت ولیعصر، موضع مشترکی داشتند با این حال مشروعهخواهان مردم را به فضای سیاسی و اندیشههای اجتماعی نوپدید فرامیخواندند. در حالی که توان لازم برای استخراج دیدگاههای نو از سنت را نداشتند. تصلب و تعبدگرایی افراطی در سنت مانع افروخته شدن چراغ واقعبینی بود.
سیداسدالله موسوی میراسلامی معروف به خاقانی در محوالموهوم و صحوالمعلوم که با مقدمه مرحوم آیتالله سیدمحمود طالقانی و در سال 1339ش توسط غلامحسین نور محمدی منتشر شده است، تعبدگرایی را بیثمر میداند و مینویسد: «دیگر نمیتوان با طرح مسئله تعبد، دین را نگاه داشت. امروز با اکتشافات خارقالعاده ملزم هستیم تا برهان و دلیل احکام صادره را به نوع بشر بفهمانیم و تعبیر به تعبد در شرعیات، کافی در انبات و ترویج آنها نخواهد بود.»[40]
خرقانی یکی از اشکالات اساسی علمای عصر خود را که عموماً تفکری چونان مشروعهخواهان داشتند و یا خود در شمار مشروعهخواهان بودند، جبرگرایی و عبور از نظام علّی جهان برای بهینهسازی شرایط اجتماعی میداند و میگوید؛ آنها تقصیر عمده توده را به خدا نسبت داده همیشه مردم را به دعا و زاری و ناله امر میکنند... سالهاست که دعا و زاری، فضای عالم اسلام را پر کرده و مستجاب هم نمیشود. دلیل ایشان این است که مردم باید در بسیاری از امور عمل بکنند و دعا در همه جا کاربرد ندارد.[41] او مشکل عمده را چگونگی تفکر علما میداند که برخی با قوای ستمگر سازش و برخی هم با نگارش آثار اختلافانگیز اوضاع را بغض آلود کردهاند. جمعی هم ساکت و منزوی نشستهاند.[42]
ایشان میگوید حکومتها از دین بیخبر و با علوم بیگانهاند ولی تعجب از علمای اعلام است که به چه دلیل ساکت ماندهاند؟ این سکوت ذنب لایغفر است.[43] این علما به وظیفه خود در تبیین ماهیت دین و احکام الهی عمل نکردهاند. از نظر آنان ما باید بنشینیم و از خدا بخواهیم که ولی عصر را بفرستد تا مفاسد را از بین ببرد و خود دست به اقدامی نزنیم؟
2. ناآگاهی نسبت به مقتضیات زمان و مکان
از اشکالات اساسی مشروطهطلبان بر علمای مشروعه این بود که آنها توجه چندانی به دولتهای دیگر و شرایط جهانی ندارند و به اختلال در امور مملکت اهمیت نمیدهند.[44] در شرایطی که کشورهای اروپایی مراحل ترقی و تعالی را پشت سر میگذاشتند و رفتارهای ملوکانه، دولتمردان و اشراف و اربابان، افراد ایرانی را تحقیر میکرد و قانون میان مردم داوری نمیکرد.
آیات عظام نجف و رهبران روحانی نهضت مشروطیت، مقتضیات عصر خود را متفاوت با اعصار پیشین مییافتند و به این منظور تفسیر عصری از جامعه و حقوق انسان با توجه به مبانی دینی ارائه میدادند. آنها در پاسخ به اهالی همدان نوشتهاند: «امروز عقلای عالم متفقاند که مقتضیات این قرن مغایر با مقتضیات قرون سالفه است. هر دولت و ملتی در امور عرفیه و موضوعات خارجیه از قبیل تسطیح طرق و شوارع و تجهیز عساکر بریه و بحریه به طرز جدید و آلات جدید، و تأسیس کارخانجات که سبب ثروت ملیه است به وضع حالیه نکند و علوم و صنایع را رواج ندهند به حالت استقلال و حفظ جلالت انفراد مستمر نخواهد بود و بقای بر مسلک قدیمی جز اضمحلال و انقراض نتیجه نخواهد داد. پس تأسیس این امور محترمه حفظ بیضه اسلام است.»[45]
آنها برای حصول اطمینان مردم از جریان مشروطه یادآور شدند: «ما خودمان نیز در حقیقت سلطنت استبداد و سلطنت مشروطه تفکر تمام و غوررسی کامل نموده با ملاحظه سوابق اطلاعات که از تعدیات و بغاوت حکام جور و تجاوزات مباشرین امور دیوانی داشتیم، اینک بسنجیدیم و حالت حالیه ایران را در این قرن با قرن سابق به دقت مقایسه کردیم متضح گشت که اگر مسلک ظالمانه و طریقه غدارانه سابقه تغییر داده نشود عنقریب خدای ناکرده این شعبه از سلطنت اسلامی مضمحل و منقرض خواهد شد. پس به مقتضای تکلیف شرعی که برعهده داشتیم و در قیامت کبری از سکوت آن عذر نداشتیم، رفتار نموده آنچه متعلق به تأسیس دارالشورا و اجتماع هیئت جمعی از موثقین و متدینین بود، در خصوص کبری کلیه و صغرای شخصیه مجلس دارالشورا نوشتیم.»[46]
درةالنجف نیز که از مطبوعات حوزویان طرفدار مشروطیت در نجف اشرف بود همزمان با انقلاب مشروطه و پدیداری گروهها و دیدگاههای گوناگون به تبیین مفاهیمی چون دمکراسی، اریستوکراسی، اشتراکی اجتماعی و غیره و نقد دیدگاه علمای عصر خود میپردازد. در شماره 7 این نشریه به تاریخ 1328 در مقاله یکی از علمای آن عصر که نامش فاش نشده است و از مضمون مقاله به دست میآید که از طرفداران مشروطه بوده، در نقد علمای جریان مخالف آمده است: این جهال عالمنما ملتفت مقتضای زمان نیستند. مگر قوه افکار و قلم ارباب جراید و فلاسفه زمان را است که گمرک بسیاری بر این احباس سامه ببندند تا در وطن ما فروشش موجب ضرر شود والا دخول این مطالب که با اذهان ملت مضاده تامه دارد منجر به هلاکت خواهد شد و سبب میشود که در اذهان بیعلم چنان رسم شود که اسلامیت منافی تمدن است.[47]
در این مجله، ضمن نقد کسانی که حریت را افسار گسیختگی دانستهاند مینویسد:
«حال این اشخاص به عینه حال مردمان جاهل و ملت غافل را ماند که لفظ حریتی به گوش آنها خورده و کلمه آزادی در ذهن آنها جایگیر شود، ولی به هیچوجه درک حقیقت و کنه ماهیت آن را نرسند و غیر از اطلاق و رهایی انسان در مشتهیات بهیمه نفس، چیز دیگر نفهمند و در مقام مؤاخذه و مسئولیت هم به کلمه حریت متشبث شوند و مخل آسایش عمومی گردند. این اشخاص هم، از شنیدن اینکه بایست تغییری در نظام هیئت جامعه دست دهد بنای اغتشاش را گذارده و با نظام عام دول عالم و کلیه ادارات عمومیه ملل دنیا صرف و متناقض میباشند و طرد و تبعید فرقه متفق علیه همه اصلاحخواهان و طرفدارای عالم انسانیت است.»[48]
3. بهرهگیری از تهمتهای ناروا
در آغاز، شبهات برخی از مشروعهخواهان و مستبدین متوجه تهمتهای ناروایی چون بابیت و بیدینی مشروعهطلبان بویژه وکلای مجلس بود.[49] این نوع تهمتها حتی متوجه چهرههای معنوی چون آخوند خراسانی نیز میشد. آقا نجفی قوچانی شاگرد دیگر آخوند ملا محمدکاظم خراسانی در کتاب سیاحت شرق مینویسد: بعضی از مستبدین معمم که از خرمقدسین و مدلسین بودند، شیطنتها و سیاستها و پولیتیکاتی که ضد مشروطیین معمول میدانستند که جان و مال و عرض و آبروی بیچارگان را در محاصره انداخته بودند و از هیچ تهمت و بهتان و نسبت بابیت و ارتداد فروگذار نمیکردند و به آقای آخوند نسبت میدادند.
آخوند و بزرگان دیگر نجف در نامه خود به اهالی همدان، ضمن اشاره به پیشینه مخالفت علمای مشروعهخواه با جریان مشروطیت و نهادهای مشروطیت، نوشتند: «پس از آنکه جمعی از عالمنمایان چشم از شرع پوشیده سخط الهی را به رضای مخلوقی خریدند و کلید جهنم را به کمر زدند، باکی از هیچ تهمت و افترا نخواهند داشت.»[50]
4. بازگشت به استبداد
مهمترین اشکال بر شیخ نوری این بود که ایشان طرحی نو ندارد و لازمه اندیشههای فقهی وی بازگشت به همان رژیم استبدادی پیشین است. شیخ محمد حسین نایینی در کتاب تنبیهالامه و تنزیهالمله نوشت: مخالفت با مشروطیت به ناچار به حمایت از استبداد میانجامد و پشتیبانی از استبداد بدعت است و بعضی از طرفداران مشروطه، قید مشروعه را از حیلههای درباریان دانستهاند.[51]
اما مشکل اصلی علمای مشروطهخواه در همتنیدگی شریعت با سلطنت طی قرون گذشته بود و این امر مفاسد زیادی را به وجود میآورد. از جمله هیچ یک از طرفین مسئولیت خود را به عهده نمیگرفتند، ولی مشروطیت طرح نویی بود که با محدود کردن قدرت شاه و اصالت دادن به حاکمیت قانون و آزادی رأی دادن به آحاد جامعه، فرصت جدیدی برای اعاده حق فراهم میساخت. هر چند این طرح نیز میتوانست تلازمی با رویکرد به مبانی سیاسی و حقوقی غرب را به دنبال داشته باشد.
ادعاهای مشروطهخواهان نسبت به مشروعه وقتی بیشتر تقویت میشد که مردم میدیدند آنها نسبت به سلطنت ادعایی ندارند، بلکه برای معارضه با مشروطیت از شئون سلطنت دفاع نیز میکنند. شیخ فضلالله در نامه خود به آخوند که متن آن در شماره 44 مورخ 19 جمادیالاول 1325 منعکس شده است، از او میخواهد تا درباره مشروطیت سلطنت سخنی نراند و خود نیز از محمدعلی شاه زیاد تمجید کرده است. این در حالی بود که امثال نایینی امتیاز مشروطه نسبت به سلطنت مطلقه را مقصور و محدود میدانستند ولی تصرفات سلطنت را زیاده و اضعاف تا جایی که بر هیچ حدی واقف و مقصور نمیباشد.[52]
در نقطه مقابل، نایینی چون تصرفات مشروطه را تصرفات ولایی میداند، معتقد است این تصرفات مشروعیت مییابد و از «اغتصاب و ظلم به مقام امامت و ولایت خارج میشود».[53]
اما مشروعه چون توأم با سلطنت است همراه با اغتصاب ردای کبریایی و اغتصاب ولایت و اغتصاب رقابت و بلاد و در نتیجه ظلم به ساحت اقدس احدیت و ناحیه مقدسه امامت و ظلم درباره عباد است.[54]
اما علمای مشروطهخواه که به پشتیبانی از مردم برخاسته بودند در پی ایجاد مجلس قانونگذاری در عصر غیبت صاحب شریعت، برای جلوگیری از خودکامگی و ستمگری ارباب قدرت بودند. با این حال آنان مشروطه را غیر از شریعت میدانستند و از این رو منازعات علما در آن زمان مشهود شد. حاج شیخ عبدالله مازندرانی در نامه خود به حاج میرزا حسن مجتهد تبریزی که با خشم از تبریز بیرون آمده بود و در نامه خود به نجف پیش از بدگویی از مشروطهخواهان گفته بود: باید مشروطه مشروعه باشد، نوشته بود: «مشروطه مشروعه نمیشود.»[55]
نایینی با برداشتی از اسلام که توجیه کننده استبداد و حاکمیت مطلقه است به شدت مبارزه میکند. وی منکرین حریت و مساوات و شورا و قانون را که درزیّ روحانیت مسلکاند و از جهل ملت به مقتضیات کیش و آیین خود سوءاستفاده میکنند، شعبه استبداد دینی میخواند و آنان را قوای ملعونهای معرفی میکند که بعد از جهالت ملت به وظایف سلطنت و حقوق خود، از همه اعظم و علاجش هم به واسطه رسوخ در قلوب و محسوب بودن به لوازم دیانت از همه اصعب و در حد امتناع است.[56]
نایینی با متهم کردن روحانیون مشروعهخواه به دارا بودن اندیشه استبداد معتقد بود. استبداد دو شعبه دارد، دینی و سیاسی. که هر دو مرتبط به هم و حافظ یکدیگر و با هم توأم است.[57]
به نظر او مبارزه با استبداد دینی و علاج شعبه استبداد دینی، مشکلترین کارهاست. او میگوید: «آن قوای ملعونه که بعد از جهالت ملت، از همه اعظم و علاجش هم به واسطه رسوخش در قلوب، از لوازم دیانت محسوب بودن، از همه اصعب و در حدود امتناع است، همان شعبه استبداد دینی است.»[58]
خرقانی نیز در رساله روحالتمدن و هویتالاسلام خود به استبدادزدگی و استبدادگرایی جریان مشروعهخواهان اشاره کرده، مینویسد: «از بیانات قاصره برخی روحانیت اقدس، اسلام را با استبداد و خودرأیی ملازم دانسته و جمعی از جهله اجانب (مثل کلاوسوین و کور و کرومر و غیرهم) نیز از روی بغض و عداوت، حقیقت اسلام را در نطقهای خویشتن منافی تمدن گمان کرده به قلوب عامه نیز همین مضمون را اشراب کردند تا به حدی که جمعی از متحدین تجدید نمایان هم این تصورات افسونآسا را که جز یک فهم سطحی بیش نبوده و نیست، حقیقت انگاشته، حتی یک قوه ضداسلامی در سلولهای دماغی و کانکلیونها و تزارید طبقات مغز کلّه آنها ظهور یافته، بیانات هذیانآمیز مدعیان را که تهمت صرف بود، امر واقعی دانسته در مرکز اسلام حملات متوالیه به حومه شرع انور کرده، هدف سهام اعتراضاتش کردند.[59]
نوری هر چند در استبداد صغیر با هواداران استبداد همدست نبود، با این حال جریان استبداد صغیر سیاستهای پشتپرده بسیاری از مشروعهخواهان را رو کرد. قضیة فیالواقعه نوشته میرزا عبدالامیر شیخالاسلام تبریزی (چاپ ذیقعده 1327) گوشهای از همدستی مشروعهخواهان و مستبدین را نشان میدهد.[60]
برخی از اشکالات علمای مشروطهخواه متوجه رفتار و سلوک دوگانه طرفداران مشروعه بود. آنها میپرسیدند: «چرا آنان با بهرهگیری از مغالطهها و سفسطهها فضای علمی بحث را آلوده میکنند؟! چرا برخی از مجتهدان، مداح مستبدین هستند؟ و در عین حال خود را عادل و مقدس میدانند یا رفتن به انجمن ایالتی را تحریم میکنند و میگویند رفتن به انجمن حکم رفتن به میخانه را دارد ولی خود به دربار میروند و با درباریانی که شریعت را استهزا میکنند همنشینی و مجالست دارند و مرکز قشون استبداد میشوند و از شاه پول و کمک دریافت میکنند. چرا باعث ترویج عمل اشقیا میشوید؟ چرا وقتی حقی بر آنها آشکار میشود موضع خود را تعیین نمیکنند؟![61]
5. اثرپذیری از دیگران
آخوند و رهبران دیگر مشروطه وقتی بیتوجهی مشروعهخواهان به مسائل موردنظر خود را احساس کردند، با توجه به آثار زیانبار مخالفت آنها، اساس انتقادهای مشروعهخواهان را تحریکات دیگران خواندند و در تلگراف خود با قاطعیت گفتند: «اهتمام در تشیید مشروطیت چون موجب حفظ دین است در حکم جهاد در رکاب امام زمان اروحنا فداه و سرمویی همراهی با مخالفین و اطاعت حکمشان در تعرض به مجلس خواهان، به منزلة اطاعت یزید بن معاویه و با مسلمانی منافی است.»[62]
ه ) حرکت تهاجمی به مشروعهخواهان و پیامدهای آن
طرفداران مشروعه که به تدریج سنت را به ابزاری برای رسیدن به قدرت سیاسی تبدیل و از الزامات زمان و مقتضیات آن خود را دور نگهداشتند، اسباب برانگیختگی بیشتر راهبران روحانی مشروطه علیه خود شدند.
آخوند خراسانی و مازندرانی پس از استبداد صغیر، مواضع خود را بیش از پیش در بیان ماهیت مشروطیت روشنتر ساختند. مواضع آنها به تدریج حالت تهاجمی به خود گرفته بود. این امر از طریق مکاتبات آن دو با علما و خطبا و نیز تشویق و ترغیب شاگردان خود به تدوین لایحه و رسالههای علمی، دنبال میشد.
پرهیز از دودستگی و هتک حرمت ارباب شرف، رهبران روحانی مشروطه را از عمل به مثل باز میداشت. با این حال آخوند خراسانی در مکاتبات خود بویژه پس از استبداد صغیر توصیه میکرد که «تصدی بعضی اشخاص که به تجربیت حالشان معلوم و از جهالت و یا عدم دیانت چه مزخرفات و هفوات گفته و نوشته و تخم نفاق در قلوب مسلمانان کاشته و سادهلوحان را به گمان آنکه اساس مشروطیت اینگونه امور را مقتضی است منحرف ساختند، به کلی از وظایف منیعه رفیعه ممنوع خواهند داشت.»[63]
هنگامی که شیخ فضلالله نوری بر ضد مشروطه برخاست، طباطبایی و بهبهانی نوشتند که نوری چون مخل به آسایش و مفسد است، تصرفش در امور حرام میباشد.[64] و زمانی که مخالفت شیخ فضلالله فزونی گرفت، آخوند طی نامهای توسط فرزندش شیخ را تهدید به صدور احکام سخت کرد. او نوشت: «محرمانه مستدعی [است] که محض حفظ مقام خودتان و نوع علما و شرع انور، زیاده بر این بر ضد مجلس محترم اقدامی نفرموده، آنچه هم شده تدارک فرمایید تا به جایی منتهی نشود که لامحاله بعضی احکام سخت از این ناحیه مقدسه شرف صدور یابد.»[65]
مخالفت شیخ فضلالله و موضعگیری علمای مشروطهخواه در برابر وی از یک طرف مقام رهبران روحانی مشروطه را در انظار کاست و خاطر آخوند و دیگر طرفداران مشروطه را از این امر مکدٍّر کرد و از طرف دیگر مقاومت شیخ فضلالله، شاه قاجار را به ستیزه با توده دلیر ساخت. آخوند در نامه خود به یکی از مدرسین تهران که متن آن در شماره 105 مورخ 24 رجب 1325 حبلالمتین چاپ شده است در ردّ روش و منش شیخ فضلالله نوری مینویسد: «بله تفرد جناب حاجی شیخ [فضلالله نوری] در این موقع بیمحل افتاده، صدمه برای سلسله علما شد و عوام را جری و متهور کرد، اعتبار شخص خودشان را برداشتند.»
از این رو نگرانی آخوند از نقار و شقاق بود و از دوستان و طرفداران خود میخواست تا جای ممکن ایشان را به همراهی دعوت کنند.
مناقشات و سوءظنها سبب شد که مشروعه و مشروطه مخاطبین خود را از دست بدهند. از آن پس بسیاری از علمای شهرها به مکاتبات حاج شیخ فضلالله نوری اهمیتی ندادند. به عنوان مثال در 12 و 20 صفر 1327 تلگرافهایی به امضای شیخ فضلالله نوری و علیاکبر بروجردی خطاب به حاج میرزا حبیبالله مجتهد و حاج میرزا علی و میرزا ابراهیم و ملا محمدعلی فاضل و متولی باشی از تهران ارسال شد مبنی بر ضرورت جلوگیری از مقاصد غیرصحیح اشرار و مفسدین. ولی علی بن حبیبالله حسینی و محمدعلی فاضل، هر دو از علمای خراسان، در جواب نوشتند: «بحمدلله و المنه در ارض اقدس کسی در مقام شرارت نیست، کلیه طبقات از علمای اعلام و وجوه اعیان و تجار و کسبه و غیرهم به موجب احکام مطالعه مبادی عالیه در انعقاد انجمن و مراسم مشروطیت اتفاق به کلمه واحده تشکیل انجمن و ترویج احکام شرعیه الهیه نمودهاند. اصلاً کاری که موجب خلاف قاعده یا بینظمی باشد اتفاق نیفتاده، و چارهای هم تصور نمیشود مگر به مساعدت و همراهی اولیای دولت.»[66]
در نقطه مقابل، مشروطیت نیز با در پیش گرفتن کجراهه قربانی مسائلی شد که خود برای کنار زدن و حل آنها به وجود آمده بود. این بود که از دل مشروطه بار دیگر استبداد سربرآورد.
منابع:
1. آقا نجفی قوچانی، محمدحسن، حیاةالاسلام فی احوال آیةالملک العلاّم، تصحیح ر.ع. شاکری، تهران، نشر هفت، 1378ش.
2. جعفریان، رسول، سید اسدالله خرقانی (روحانی نوگرای روزگار مشروطه و رضاشاه)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382ش.
3. خرقانی، اسدالله، محوالموهوم و صحوالمعلوم، چ 1339ش.
4. درةالنجف، جزء چهارم و پنجم (غره رجب 1328 قمری).
5. رسائل مشروطیت، (18 رساله و لایحه درباره مشروطیت)، به کوشش غلامحسین زرگرینژاد، تهران، کویر، 1374ش.
6. شیخالاسلام، میرزا عبدالامیر، دو سند از انقلاب مشروطة ایران، تهران، توکا، 1356ش.
7. کرمانی، ناظمالاسلام، تاریخ بیداری ایرانیان، به کوشش علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1346ش.
8. کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، تهران، امیرکبیر، 1354ش.
9. کفائی، عبدالحسین (مجید)، مرگی در نور (زندگی آخوند خراسانی)، تهران، کتابفروشی زوّار، 1359ش.
10. مجموعهای از: رسائل، اعلامیهها، مکتوبات،... و روزنامة شیخ شهید فضلالله نوری، ج 1، گردآوری محمد ترکمان، تهران، رساله، 1362ش.
11. مجموعهای از: مکتوبات، اعلامیهها، ... و چند گزارش پیرامون نقش شیخ شهید فضلالله نوری در مشروطیت، ج 2، گردآوری محمد ترکمان، تهران، رسا، 1363ش.
12. مستوفی تفرشی، میرزا نصرالله خان، تاریخ انقلاب ایران، تهران، کتابخانة ملک، خطی، ج 1، شم 3819.
13. نایینی، محمدحسین، تنبیهالامه و تنزیهالمله، به کوشش آیتآلله سیدمحمود طالقانی.
14. نجفی، موسی، حوزة نجف و فلسفه تجدد در ایران، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران و پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1379ش.
[1]. شبهات موردنظر ما اشکالاتی است که مشروطهخواهان روحانی ضدغرب و منتقد نظام استبدادی بر اساس روشهای اجتهادی خود نسبت به مشروعه مطرح کردهاند نه اشکالاتی که جریانهای دیگر مشروطه مثل مشروطهخواهان آزادیطلب و سکولار داشتند.
[2]. شیخ فضلالله سه موضع در مشروطه دارد: 1. وقتی مشروطه ضداستبدادی است، مشروطهخواه بوده است. 2. در جریان جنگ بین غربگراها و اسلامگراها قایل به مشروطه مشروعه بود. 3. در مرحله سوم مشروعه غیرمشروطه را میخواست.
[3]. ر.ک: جزوههایی که نوری درنیمه دوم سال .... از شاه عبدالعظیم صادر شده است.
[4]. مجموعهای از: رسائل، اعلامیهها، مکتوبات،... و روزنامه شیخ شهید فضلالله نوری، ج 1، گردآوری محمد ترکمان، تهران، رسا، 1362ش، صص 114 ـ 101؛ رسائل مشروطیت (18 رساله و لایحه درباره مشروطیت)، به کوشش غلامحسین زرگرینژاد، تهران، کویر، 1374ش، صص 168 ـ 147.
[5]. مجموعهای از: رسائل...، ج 1، صص 100 ـ 55.
[6]. رسائل مشروطیت...، صص 146 ـ 101.
[7]. مجموعهای از: رسائل...، ج 1، ص 137.
[8]. مستوفی تفرشی، میرزا نصرالله خان، تاریخ انقلاب ایران، تهران، کتابخانه ملک، خطی، ج 1، شم 3819، ص 26 و مابعد؛ رسائل مشروطیت...، ص 18.
[9]. ر.ک: رسائل مشروطیت...، ص 15.
[10]. کرمانی، ناظمالاسلام، تاریخ بیداری ایرانیان، مقدمه، به کوشش علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1346ش، ص 24.
[11]. همانجا.
[12]. همان، ج 1، صص 238 ـ 237.
[13]. رسائل مشروطیت...، ص 266.
[14]. آفانجفی قوچانی، محمدحسن، حیاةالاسلام فی احوال آیةالملک العلاّم، تصحیح ر.ع. شاکری، تهران، نشر هفت، 1378ش، صص 26 ـ 23.
[15]. کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، مقدمه، ص 238.
[16]. همانجا.
[17]. همان، مقدمه، ص 239.
[18]. همان، صص 26 ـ 23.
[19]. همان، ص 24.
[20]. همان، صص 26 ـ 25.
[21]. همان، ص 27.
[22]. ر.ک: همان، صص 28 ـ 27.
[23]. همان، صص 29 ـ 28.
[24]. همان، صص 30 ـ 29.
[25]. همان، ص 30.
[26]. همان، صص 370 و 5.
[27]. همان، ج 5، ص 371.
[28]. منظور از ملیین، منتسبان به شرایع دیگر است.
[29]. نایینی، محمدحسین، تنبیهالامه و تنزیهالمله، به کوشش آیتالله سید محمود طالقانی، ص 68.
[30]. همان، ص 268.
[31]. روایت سید محمدعلی شوشتری به نقل: مجموعهای از: مکتوبات، اعلامیهها، ... و چند گزارش پیرامون نقش شیخ فضلالله نوری در مشروطیت، ج 2، گردآوری محمد ترکمان، تهران، رسا، 1363ش، ص 212.
[32]. کرمانی، ناظمالاسلام، تاریخ بیداری ایرانیان، ج 3، ص 325.
[33]. مجموعهای از: مکتوبات، ...، ج 2، ص 219.
[34]. رسائل مشروطیت...، صص 550 ـ 487.
[35]. کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ج 5، صص 372 ـ 371.
[36]. رسائل مشروطیت...، ص 490.
[37]. کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ج 5، ص 367.
[38]. همانجا.
[39]. ر.ک: گزارش سید محمدعلی شوشتری به نقل از: کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ج 2، ص 214.
[40]. خرقانی، سید اسدالله: محوالمرهوم و صحوالمعلوم، چ 1339ش، ص 23.
[41]. همان، ص 28.
[42]. همان، ص 32.
[43]. همان، ص 41.
[44]. رسائل مشروطیت...، صص 265 ـ 263.
[45]. آقانجفی قوچانی: حیاة الاسلام فی...، ص 50.
[46]. همان، صص 49 ـ 48.
[47]. نجفی، موسی، حوزه نجف و فلسفه تجدد در ایران، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران و پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1379ش، ص 496.
[48]. درةالنجف، جزء چهارم و پنجم (غره رجب 1328 قمری).
[49]. ر.ک: پرسش اهالی همدان از آیات عظام نجف، کتاب: آقانجفی قوچانی، حیاةالاسلام فی احوال آیةالملک العلاّم، صص 47 ـ 46.
[50]. همان، ص 49.
[51]. رسائل مشروطیت...، ص 354.
[52]. نایینی، تنبیهالامه و تنزیهالمله، صص 48 ـ 47.
[53]. همان جا.
[54]. همان جا.
[55]. کفائی، عبدالحسین (مجید)، مرگی در نور (زندگی آخوند خراسانی)، تهران، کتابفروشی زوّار، 1359ش، ص 159.
[56]. همان، صص 125؛ 108، 62، 60 و 27.
[57]. نایینی، تنبیهالامه و تنزیهالمله، ص 27.
[58]. همان، صص 125، 119، 62، 60، 10.
[59]. جعفریان، رسول، سید اسدالله خرقانی (روحانی نوگرای روزگار مشروطه و رضاشاه)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382ش، ص 151.
[60]. ر.ک: شیخالاسلام، میرزا عبدالامیر، دو سند از انقلاب مشروطه ایران، تهران، توکا، 1356ش.
[61]. رسائل مشروطیت...، صص 359 ـ 358.
[62]. کفائی، مرگی در نور...، ص 215.
[63]. کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، مقدمه، صص 239 ـ 238.
[64]. کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، تهران، امیرکبیر، 1354ش، ص 528.
[65]. مجموعهای از: مکتوبات، ...، ج 2، ص 46.
[66]. کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ج 5، صص 564 ـ 563.
نظرات