آیت الله شهید سید حسن مدرّس از دیدگاه شاگردش


سید محمدعلی مبارکه‌ای
4292 بازدید
مدرس مبارکه ای زندگی و آثار مدرس

آیت الله شهید سید حسن مدرّس از دیدگاه شاگردش

سید حسن اِسْبِه‌ای اصفهانی معروف به مدرّس از جمله اعاجیب عصر خود به‌شمار می‌رفت. [۱] ابتدا از ده اِسْبِه، از توابع و مضافات قمشه اصفهان پس از تکمیل فارسی و مقدّمات عربی به اصفهان آمده، و در آنجا نیز سطوح معموله را از فقه و اصول در خدمت مرحوم حاجی میرزا بدیع و دیگران کامل کرده، و در حوزه‌ درس مرحوم سید محمّد باقر درچه‌ای داخل شده، و پس از نیل به مرحله اجتهاد به نجف اشرف رفته، و در آنجا در جزء حوزه‌ مرحوم مولی محمّد کاظم خراسانی و سیّد یزدی درآمده و چند سالی در آنجا به تکمیل فقه و اصول پرداخته، و پس از مراجعت، در مدرسه جدّه کوچک محلّ تدریس خود را در فقه و اصول و حکمت الهی قرار داده، و جمعی از فضلای وقت به گردش درآمدند.

او در ضمن رویّه‌ای را از برای خود قرار داد که نهایت جالب توجّه بود، و آن این بود که یک نوع زندگانی و اخلاقی از برای خود پیش آورد که در مقابل اساس حجه الاسلام‌های شهر اصفهان به منزله‌ نبیّ موعود تازه‌ای بود در مقابل آن نوع زندگانی‌ها که مردم از بسیاری از علمای وقت دیده بودند، از غلام و نوکر و خدم و حشم و طالارها و عمارات عالیه و مرکب‌های اعیانی.

الحال مشاهده می‌نمایند که یک نفر سیّدی در کمال فضل، در گوشه‌ مدرسه، بر روی حصیر و یک کاسه گلین و بدون فرش، و نان و پنیر، بلکه اغلب به نان تهی خوردن، و ردای خود را هم فرش و هم روانداز کردن، نهایت قابل توجّه بود. و در بسیاری از روزهای تابستانی یک هندوانه که می‌گرفت، نصف پوست او را کاسه قرار داده، برای خود از درب دکان بقالی در او ماست می‌گرفت، و در نصف پوسته‌ دیگر تنباکوی قلیان را در او نم می‌ساخت، و در لباس، قبایی از کرباس و عمامه ژولیده که پارچه او در نهایت مندرس بر سر، و ردایی که اطراف او بیشتر پار پاره بر دوش داشت پیراهنی از کرباس که آستین‌های او پاره بود، به‌طوری که اگر کسی او را در بازار می‌دید حمل بر جنون [کرده] و او را دیوانه می‌پنداشتند.

این وضع زندگانی نهایت جالب توجّه واقع شد، و از طرفی هم پول مدرسه و همچنین پول‌های وجوهات که از طرف علمای وقت به طلاب تقسیم می‌شد آن [را] هم نمی‌گرفت، و از تجّار و غیره هم قبول وجهی نمی‌کرد.

و علاوه بر این عملی دیگر نمایش می‌داد که او هم نهایت اسباب شهرت [شده] و آوازه‌ قدس و زهد او را در گوش مردمان رسانید، و آن این بود که در روزهای پنج‌شنبه و جمعه به هر شغلی که ممکن می‌شد خود را مشغول می‌ساخت، در تابستان در اطراف شهر می‌رفت و اجیر می‌شد برای ضبط تریاک و خش‌زدن خشخاش، و در غیر آن فصل برای درو کردن گندم، و بعضی از اوقات برای پاک کردن قنات، و پاره‌ای از اوقات دیوارکشی و خشت مالیدن، و مزد خود را در روزهای غیر تعطیل در مدرسه به مصارف لازمه خود درنهایت قناعت و سادگی مصروف می‌داشت، و از خوردن غذای لذیذ حیوانی و گوشت خوردن نیز دوری می‌جست، و به حبوبات و غذای ساده که دسترس فقرا بود می‌پرداخت، و بدین حال اشتغال به درس گفتن داشت. این رویه زندگانی، قلوب خاصّ و عام را متوجّه به سوی او ساخت.

معلوم است کسی که این‌گونه رویّه را در زندگانی خود اتّخاذ کند، چه از روی حقیقت و چه از روی غیر حقیقت، در گفتار خود بی‌باک خواهد شد، و در مقابل اشخاص صاحبان منصب مادی خود را کوچک نخواهد قرار داد، و زبان تملّق و چاپلوسی در دهان خود ندارد.به جهات مذکوره، سید حسن هر حرفی را در موقع خود بدون ملاحظه از بر خورد کردن به هر مقامی از روی جرئت کامل بیان می‌کرد.

در این اوضاع صدای مشروطیت بلند شده، و در هر گوشه انجمنی آراسته شده، و جمعی به گرد خود درآمده و احزاب مختلفه تشکیل داده شد از برای تأییدات مشروطیت، و از آن جمله تشکیل اتحادیه علما و روحانیون و طلاب علوم دینی بود. این دو اتحادیه خیلی اهمیت داشت؛ چه آن که وجهه تمام مردم به این طبقه بود، و انتظار داشتند که ببینند این دو طایفه چه رأی می‌دهند، اگرچه در حقیقت این دو حوزه اتحادیه یکی بود؛ چه آنکه طلاب علوم هم تابع همان اتحادیه علما بودند.

و سید حسن مدرّس جزء هر دو اتحادیه بود، و به واسطه آن که در شنیدن این حرف‌ها در حوزه استادش مولی محمّد کاظم خراسانی در نجف سابقه داشت، و حرف‌ها را بدون ملاحظه از اشخاص ادا می‌کرد، کاملاً هر دو طبقه به او متوجّه بودند. در این بین در سال هزار و سیصد و… هجری بود که در مدرسه چهارباغ اصفهان نزاعی در میان بعضی از طلاب برخاست و در حقیقت آن نزاع مقدّمه‌ای بر نزاع مشروطه و استبداد بود، و ریشه آن نزاع در معنی به تمام شهر نفوذ داشت،اگرچه در ظاهر به اسم طلبه‌های مدرسه چهارباغ بود.

در آن نزاع سیّد مدرّس علما را جمع کرده که اصلاح داده شود، و شجاعت‌های مهمّی در خطابه‌های خود نمایش داد، و با مثل شخص شیخ محمّد تقی آقانجفی طرفیّت اظهار داشت، و آقانجفی به واسطه زرنگی و سیاستی که داشت می‌دانست با چنین کسی نمی‌تواند طرف شود؛ چه آن که لباس حق به جانب دارد، ولی در خیال افتاد که این خار را از دم پای ریاست مسجد شاه به هر قسم هست بردارد.

و علمای اصفهان نیز اگرچه اظهار نمی‌داشتند ولی آنها هم در معنی از وجود مدرّس بسیار دلتنگ بودند؛ زیرا که سبک رفتار او توهین و ضدّیت عملی و نشان دادن به مردم که روحانیین دنیادارند نمایش می‌داد…

وکالت مدرّس از طرف ملت اصفهان

در سال ۱۳۲۹ که انجمن‌ها تشکیل داده شد از برای انتخاب وکلای ملّی، از طرف روحانیین، خصوصْ مسجدشاهی، به ملّت رسانیده شد که شخصی بی‌آلایشی که دارای امانت و دیانت و هم جامع مراتب علمیت باشد بهتر از سید حسن مدرس از برای شما کسی دیگر نخواهد بود، و باید مردم رأی به وکالت او بدهند، و این صدا را در گوش مردم پر کردند، و در حقیقت دو مقصد از این تحریک در نظر گرفته شده بود، یکی همان نبودن مدرّس در اصفهان که شخصی در مقابل بعضی از عملیات عرض اندام نکند، و دیگر آن که در ضمن هم می‌دیدند چنین وکیلی از طرف روحانیین در دارالشوری که باشد باز هرچه باشد جانب آمال و آرزوهای آنها را معمول خواهد داشت… بنابر جهات مذکوره، نقشه وکالت مدرس طرح انداخته شد، و در انجمن‌ها که در حقیقت کلیدش زبان علما بود صحبت انتخاب مدرّس از برای وکالت تصویب گردید، و آراء بر این مقصد اتّفاق افتاد.

حرکت مدرّس از برای طهران

پس از آن که آراء عمومی متّفق شد به وکالت مدرّس، او هم خواست نپذیرد، اتّفاق علما بر این شد که مثل شخص مدرّس در دارالشوری برای ترویج شرع لازم است و چنان در ذهن عوام رسوخ دادند که اگر مدرّس قبول نکند خلاف شرع است و امروز تکلیف واجب اوست که این خدمت را به اسلام بنماید و رعایت جانب مسلمانان را منظور دارد…

ناچار قبول کرده، و از طرف حاجی آقا نورالله یک دوچرخه که یک اسب بر او بسته می‌شد برای رفتن مدرّس به طهران تقدیم شد، و آن دوچرخه را رنگ و روغن زده، صورت ظاهری از برای او ترتیب داده شد، و مدرّس را از برای طهران حرکت دادند، و حرکتش را تلگرافی به طهران خبر دادند و به مقصود خود رسیدند.پس از آن که ده روز در بین راه به طول انجامید، به همان حالت مخصوص از حیث لباس و رفتار (با همان دوچرخه که امروز اسباب نقلیه شهرداری است در کوچه‌ها) به حضرت عبدالعظیم وارد شد.

و چون خبر به طهران رسیده بود که یکی از علمای درجه اوّل اصفهان برای وکالت ورود می‌نماید، بسیار از مردم طهران هم به حضرت عبدالعظیم ملاحظه تناسب وقت ورود ایشان را نموده و انتظار می‌کشیدند. چون آن منظره سیّد را با دوچرخه دیده، آن مردم… گفتند: مسلّم این وکیل از طرف امام زمان معیّن شده، و همان لباس زهد، در نظر اولی مردم طهران را نیز مجذوب ساخت، و به عزّت وارد طهران گردید، و وکیل اصفهان ضرب‌المثل خوبی و دینداری و زهد و تقوی در زبان‌ها واقع شد. این دوره وکالت خود را به‌طور خوبی انجام داد، و معلوم است چنین کسی در دارالشوری که همه از صنف علما و نزدیکان به آنها بودند حرفش بر همه کس مقدّم است.

پس از دوره‌ اوّل، به واسطه جهات مذکوره سابق، از طرف اهالی طهران به وکالت نایل گردید، و مجال انتخاب شدن مدرّس را مردم طهران برای مردم اصفهان نگذاشتند.و باز دوره دوم وکالت او سرآمده، دوره سوم نیز از طرف مردم طهران نمایندگی حاصل نمود، و دوره چهارم نیز افزوده شد، تا آن که در دوره پنجم به ‌واسطه جهاتی … .

مجلس شورا رأی به خلع سلطنت آل قاجار داد، و در یک سال قبل از این رأی، جمعی در نظر داشتند که سلطنت جمهوری تشکیل داده شود و مدرّس در این موضع مخالفت کرد، و چون بسیاری از عقلای نمایندگان ملّی این سلطنت را از برای ایران صلاح ندانستند رأی مدرّس به کمک آنها غلبه پیدا کرده و آراء جمهوریت مغلوب شد. و این حادثه در سال ۱۳۴۰ هجری واقع گردید…

نویسنده مدّت دو سال از درس فقه و اصول او استفاده نموده[۲]، و در فقه و استنباط رویّه ساده متعارفی داشت، و در اصول فقط پیرو استاد خود مرحوم مولی محمّد کاظم خراسانی بود، و با این حال از راه سیر و سلوک و عوالم فقری و مجاهدات خالی نبود، و در خلوات با خود حالت خوبی داشت، و قدرت بر این داشت که به هر عنوان بود نفس را اسیر شهوات دنیا نکند.

نظام اجباری و وظیفه را برای مصالحی که در آینده مکشوف می‌گردد اهتمام زیادی در تصویب قانون او نمود، و در سفر با مجاهدین به طرف اسلامبول نمایشاتی اخلاقی از خود اظهار داشت.

بعضی از رفقای نویسنده نقل کرد که در قضیّه اقبال الدوله و مشروطه صغیر که اصفهان به تاراج مستبدّین رفت، مدرّس در ایوان مدرسه جدّه کوچک مشغول مطالعه کتاب بود، و به واسطه گلوله‌های بختیاری‌ها و اتباع اقبال الدوله که به واسطه تیراندازی بر در و دیوار خانه‌ها می‌ریخت و هرکس خود را در پس دیواری پنهان می‌کرد، مدرّس به هیچ وجه خیال خود را از روی صفحه کتاب متوجّه به آن گلوله‌ها نمی‌کرد، و یک مرتبه گلوله‌ای بر صفحه کتاب افتاد، و به واسطه گرمی صفحه کتاب را بسوزاند، و با این جهت باز صورت از کتاب برنگردانیده، گلوله را به عقب انداخت و دو مرتبه مشغول مطالعه کتاب شد.[۳]

پی نوشت ها 

[۱]* به نقل از کتاب دانشوران اصفهان که گزیدۀ آن به همت مؤسسه کتاب شناسی شیعه در دست نشر است.

[۲]. مبارکه‌ای در سرگذشت خودنوشت خود که آن نیز مراحل نشر را در مؤسسه کتاب‌شناسی شیعه طی می‌کند گوید: «آقا سیّد حسن مدرس… در اوّل آفتاب در مدرسۀ سپهسالار جدید درس فقه و اصول می‌فرمود. عنوان درس اصول کفایه خراسانی و عنوان فقه جواهر بود مجلّد دوم کفایه را بیشتر از کتاب متاجر جواهر در درس ایشان حاضر شدم».

[۳]* جرعه‌ای از دریا، ج۱، ص ۵۴۶ _ ۵۴۹.


کتاب سرگذشت، افکار و آثار آیت‌الله شهید سید حسن مدرس، چاپ موسسه کتابشناسی شیعه