اثری در مرز داستان و مقاله


2132 بازدید

اثری در مرز داستان و مقاله

علی الله سلیمی در کتاب تازه‌اش با عنوان «مسافر دجله»، فرازهایی از زندگی شهید مهدی باکری را دستمایه قرار داده و آنچنان که از توضیح روی جلد و حتی داخل جلد پیداست، این تلاش در قالب داستان‌های کوتاه پیوسته برای نوجوانان شکل گرفته است. طبیعی است هرچه از این بزرگان بنویسیم، باز آنچنان که باید حق مطلب ادا نمی‌شود و باید گفت و بازگفت. از این نظر، تلاش سلیمی درخور توجه است اما آنچه در این متن  واکاوی می‌شود، توجه ساختاری به این اثر است.

ابتدا باید از نویسنده پرسید چه نیازی است آنچه  باید در طول داستان درونی شود و در قالب ماجرا بیاید، به شکلی خام و مقاله‌گونه ارایه شود؟ مگر نه این‌که هرگونه ادبی، تعریف خاص خودش را دارد و برای مثال وقتی خواننده کتابی را به اسم داستان باز می‌کند انتظار دارد فقط داستان بخواند نه چیزی دیگر. « شهید مهدی باکری سال 1332 در شهر میاندوآب استان آذربایجان غربی به دنیا آمد. در همان کودکی مادرش را از دست داد و دور از دامن پرمحبت او بزرگ شد. خانواده‌اش همگی مذهبی بودند و برادر بزرگش علی در یک گروه مخفی علیه رژیم شاه مبارزه می‌کرد.» (ص 6)

مطلب اول کتاب که بخشی از آن مرور شد، البته به تنهایی خوب است اما با توجه به آنچه پیش‌تر، اشاره شد، انتظار می‌رفت نویسنده آن را درونی کند و در کش و قوسِ حس‌ها و دریافت‌های خود چیزی خلق کند که در تعریف عام به آن داستان می‌گویند. چرا که از یک سو، نویسنده بر این باور است که این اثرش یک مجموعه داستان است و چه بسا اکثر خوانندگان هم با این تصور که قرار است داستان‌هایی از زندگی شهید باکری بخوانند سراغ این کتاب رفته‌اند.

برخی از مطالب کتاب از پختگی لازم برخوردار نیست و مثل میوه‌ای است که سلیمی آن را کال کال چیده. داستان «برف سنگین شبانه» یکی از میوه‌های کال کتاب است که به قسمتی از آن نگاه می‌کنیم: «یکی از بچه‌ها از آخر کلاس با صدای لرزان گفت: آقا اجازه؟ من می‌دونم مهدی باکری برای چی غیبت کرده. حالا حالاها هم شاید نتونه بیاد.» (ص 14)

بعد در لابه‌لای صحبت‌های معلم و آن دانش‌آموز باخبر می‌شویم که شهید باکری چند روز قبلش که برفِ سنگینی آمده بود، با عده‌ای از بچه‌ها برف‌های پشت بام حسینیه محله‌شان را پارو کرده و مریض شده است.

در نگاه داستانی، این فراز از کتاب، نه تعلیق لازم را دارد و نه از پیچ‌هایی برخوردار است که خواننده را با خود همراه کند و در بزنگاهی با  غافلگیری، عظمتِ شخصیت مربوطه را در زمینه‌ای مؤثرتر، بیش از پیش در ذهن‌ها رنگ‌آمیزی کند.

مقوله داستان روایت و نقل نیست. ماجراها، شخصیت‌پردازی، آفرینش صحنه و همه و همه دست به کارند تا یک زندگی یا برش‌هایی از آن به نمایش درآید. «مسافر دجله» از این زاویه نیز به دور از آسیب نیست. در کل، ما خود را در متن ماجراها احساس نمی‌کنیم و حوادث بیشتر از زبان نویسنده بازگفته می‌شود و ما شنونده‌ایم. فراتر از این، بخش یا فرازهایی از کار، گاه صرفاً یک مشت خلاصه‌گویی است: «بالاخره دختر جوان راضی شد و به طرف بازار شهر به راه افتادند. به اولین مغازه طلافروشی بازار که رسیدند، وارد شدند. دختر جوان قیمت طلاها را نگاه و ارزان‌ترین حلقه را انتخاب کرد. قیمت حلقه هشتصد تومان بود. همان را خریدند و بیرون آمدند. همان یک قلم خرید شد تمام خرید مراسم عقدشان.» (ص 20)

آسیب دیگر، ایجاد حفره بین مطالبی است که از یک سو متوجه دوره نوجوانی شهید باکری است و از دیگر سو، به دوران بزرگسالی او مرتبط است. آنجا که ما هنوز در گرماگرم نوجوانی این بزرگوار هستیم، ناگهان ماجرای خواستگاری و به دنبالش، حکایت ازدواج این شهید روایت می‌شود. بحث، البته بر سر دلیل پرداختن به موضوع خواستگاری و ازدواج نیست. مقصود، حفره‌ای است که انتظار می‌رفت نویسنده با الحاق صحنه‌های بیشتری از مقطع نوجوانی شهید باکری به مقطع دیگری از زندگی او ورود می‌کرد، البته با نوعی چینش هنری که ما افزایش دم به دم سنی شخصیت محوری را هم حس کنیم.

علاوه بر این نمی‌توانیم پرانتز بازنکنیم و  نپرسیم که بالاخره، مخاطب این کتاب کیست؟ از آنجا که به باور نویسنده، مخاطبان اصلی کتاب نوجوانان هستند، حق داریم بپرسیم آیا مقوله خواستگاری و ازدواج، یک دغدغه نوجوانانه است؟ یا از منظر دیگرآیا بهتر نبود که نویسنده با تحقیقی عمیق‌تر، جلوه‌های بیشتری از نوجوانی این شهید را کشف و با بسنده کردن به همین مقطع، آن را برای نوجوانان پرداخت می‌کرد؟

در پایان باید افزود آثاری این چنینی که به خصوص بخشی از تاریخ حماسی یک سرزمین را شامل می شوند، نیاز به ارایه منابع، آن هم منابع دست اول دارند تا از یک سو به سندیّت اثر صحه بگذارد و از دیگر سو، این امکان را برای منتقد یا هر علاقه مندی فراهم آورد تا با دشواری کمتری گفته‌های کتاب را با آنچه که هست؛ و هست‌ها را با آنچه که اشاره شده است محک بزند. این محک، البته به نفع نویسنده خواهد بود؛ در صورتی که کاری خلاق و بدیع پدید آورده باشد.


ایبنا