مکاتبات علامه محمد اقبال لاهورى و عباس آرام
1778 بازدید
اسنادى که ارائه مىگردد، چند فقره مکاتباتى است که در سال 1932م (1311ش.) بین علامه محمد اقبال لاهورى و غلامعباس آرام صورت گرفته است. در این مجموعه، نامهاى از گ. ک. نریمان، دانشمند پارسى هند، نیز وجود دارد. از آنجا که این مکاتبات حاوى برخى نکات مهم فرهنگى و سیاسى و بیانگر جریانات فکرى معین در آن برهه از تاریخ ایران و حاکى از ایمان اسلامى و عشق به ایران در وجود اقبال است، به چاپ آن مبادرت مىورزیم.
علامه محمد اقبال لاهورى متولد 22 فوریه 1873 (به روایاتى 1875، 1894) در شهر سیالکوت از ایالت پنجاب هند و متوفى به سال 1317 ه .ش. (20 صفر 1357، 21 آوریل 1938)، تحصیلات خود را ابتدا، به رسم معمول زمان، با آموختن قرآن کریم در مکتبخانه شروع کرد. پس از اتمام دورة مکتبخانه وارد کالج آسیایى اسکاچ شد و تحصیلات ابتدایى و متوسطه را در آنجا گذرانید. در همین ایام سرودن شعر را آغاز کرد. بعد از پایان این دوره، در رشتة فلسفه در دانشگاه لاهور ثبت نام کرد و از محضر سر تامس آرنولد بهره برد. دورة فوقلیسانس این رشته را با احراز رتبة اول در دانشگاه پنجاب به پایان رساند، موفق به دریافت یک قطعه مدال علمى گردید، و در رشتههاى تاریخ، فلسفه، و علوم به استادى برگزیده شد. در همین حال، فراگیرى زبان فارسى و عربى را نیز وجهة همت خویش قرار داد. اقبال، که در عرصة شعر و ادب در شبه قاره از نوادر به شمار مىرود، سرودههاى خود را در خدمت بیدارى و آگاهى تودهها و دمیدن روح آزادى در ملل اسلامى و بیدار ساختن آنان از خواب گران قرار داد. نالة یتیم اولین اثر وى بود که آن را در سال 1899 در جلسة سالیانه انجمن حمایتالاسلام در لاهور خواند. سال بعد در همین انجمن منظومة دیگرى را با عنوان خطاب یتیم به هلال عید فطر قرائت کرد که باعث شهرت وى شد. علاوه بر این در 1901 نخستین کتاب خود را در زمینة اقتصاد به زبان اردو تألیف کرد. سپس به توصیة سر تامس آرنولد براى ادامة تحصیلات عازم اروپا شد، و سه سال در آنجا به مطالعه و تحصیل پرداخت. در دانشگاه کمبریج در رشتة فلسفه پذیرفته شد و در آنجا با پروفسور مک تیگارت، از هگلگرایان سرشناس، پروفسور ادوارد براون و پروفسور رینولد نیکلسون، از مستشرقان بنام، آشنا شد.
پس از اخذ درجة فلسفة اخلاق از کمبریج وارد دانشگاه مونیخ در آلمان شد و رسالة دکتراى خود را با عنوان «سیر فلسفه در ایران» تدوین نمود، و مدتى نیز به جاى پروفسور آرنولد در دانشگاه لندن به تدریس زبان و ادبیات عربى پرداخت. اقبال از میان متفکران غرب به آثار لاک، کانت، هگل، گوته، تولستوى، و از شرقیان به اشعار مولوى دلبستگى خاصى داشت. در ایام تحصیل در اروپا تحولات عمدهاى در وى پدیدار شد؛ قبل از هر چیز، علاقهمندى بیش از حدش به زبان و ادبیات فارسى بود به گونهاى که بعدها زبان فارسى را براى بیان آراء و افکار خود برگزید. دیوان شعر وى به طور عمده به این زبان تدوین گشته است. پس از آن، اقبال به تدریج از یک شاعر وطنى به شاعرى اسلامى ـ جهانى تحول یافت، تا جایى که به اعتقاد بسیارى از متفکران وى یکى از نخستین منادیان انترناسیونالیسم اسلامى به شمار مىرود. در خصوص آگاهى از روند تحولات فکرى وى مطالعة کتاب بانگ درآ مفید تواند بود. در اوت 1908 به وطن بازگشت و ریاست بخش فلسفة دانشکدة دولتى لاهور را عهدهدار شد و در عین حال به امر وکالت نیز مىپرداخت. وى با توجه به آشنایى عمیقى که از مفاسد جوامع غربى پیدا کرده بود به انتقاد شدید از شرقیان فرنگ رفتهاى مىپرداخت که خود را در برابر غرب باخته، دچار از خود بیگانگى گشته، «خویشتن خویش» را فراموش کرده، دچار «بىخودى» شده، شیفته و مجذوب جلوههاى ظاهر تمدن غرب گردیدهاند، بىآنکه در تبعات و عوارض شوم و مخرب آن اندیشه نمایند. اقبال در سالهاى نخست بازگشت به هند، اسرار خودى و رموز بىخودى را منتشر کرد. این منظومهها به دست رینولد نیکلسون، استاد فلسفة وى، رسید. نیکلسون که از قبل استعداد وى را مىشناخت با دقت به بررسى و مطالعه آنها پرداخت و سپس به ترجمة این منظومه به زبان انگلیسى اقدام نمود. بدین ترتیب اقبال پیش از آنکه در هندوستان شناخته شود، در انگلستان به شهرت و اعتبار رسید.
دربارة شخصیت و عظمت اندیشههاى اقبال سخن بسیار مىتوان گفت که نه در حوصلة این گفتار و نه در توان این قلم مىگنجد؛ تنها به بیتى از محمود شبسترى به عنوان صدق مدعا کفایت مىشود:
معانى هرگز اندر حرف ناید
که بحر بیکران در ظرف ناید
اقبال در 1926 به عضویت مجلس قانونگذارى پنجاب انتخاب شد. منازعات و کشمکشهاى متعدد میان مسلمانان و هندوها و عشق به آزادى وى را به شرکت در فعالیتهاى سیاسى علاقهمند کرد تا اینکه در 1930، در جلسة سالیانة حزب مسلم لیگ در احمدآباد، پیشنهاد تشکیل دولت پاکستان را مطرح نمود. در کتاب پیام مشرق شعرى است که نحوة نگرش و برخورد اقبال را با مسائل اجتماعى و نفى مرزبندیهاى صورى و استعمارى رنگ، نژاد، قومیت و ... نشان مىدهد:
نه افغانى و نه ترک و تتاریم
چمن زادیم و از یک شاخساریم
تمیز رنگ و بو بر ما حرام است
که ما پروردة یک نوبهاریم
عشق و علاقة وافر اقبال به سرزمین، تمدن و فرهنگ اسلامى ایران در تمامى آثار و سرودههاى وى هویداست؛ عشقى نشأت گرفته از مایههاى ایمان دینى؛ تا بدانجا که تهران را امالقراى دوم جهان اسلام مىدانست.
علىمحمد نقوى، نویسنده و متفکر معاصر شبه قاره، در کتاب ایدئولوژى انقلابى اقبال، اقبال را معمار تجدید بناى تفکر اسلامى و طراح نهضت ضد غربزدگى و منادى شعار بازگشت به قرآن و بازگشت به خویش در جهان اسلام مىداند. وى مىگوید: هدف اقبال با تکیه بر مذهب و به طور اخص اسلام، تبدیل آن از صورت یک عقیدة شخصى، انگیزة روحى، و نظام اخلاقى که تنها در قالب رابطة درونى فرد با خدا مطرح مىگردد، به یک «ایدئولوژى» است که تمامى ابعاد وجودى انسان، اجتماع، و حیات مادى و معنوى را در بر دارد. کنت کریگ متفکر و نویسندة معاصر غربى بر آن است که اندیشه اقبال تلاشى است براى بیان و تفسیر حقایق اصیل اسلامى در قالب تعبیرات و مقولات معاصر با در نظر گرفتن مسائل و دانش کنونى بشر. استاد مطهرى در کتاب نهضتهاى اسلامى در صد سالة اخیر اقبال را از پیشگامان و قهرمان اصلاحطلبى در جهان اسلام مىداند که اندیشههاى اصلاحى وى از مرزهاى کشورش هم گذشته است. او عقیده دارد که اقبال فرهنگ غرب را به درستى مىشناخت و با اندیشههاى فلسفى و اجتماعى غرب آشنایى عمیق داشت تاآنجاکه درخود غرب بهعنوان یک متفکر و فیلسوف بهشمارآمده است. بر اساس همین آشنایىبا غرب بود که اقبالغرب را فاقدیک ایدئولوژى جامع انسانى مىدانست و معتقد بود که تنها مسلمانان از چنین ایدئولوژى جامع و فراگیرى برخوردارند. اقبال مىگوید:
مثالیگرى [ایدهآلیسم] اروپا هرگز به صورت عامل زندهاى در حیات آن در نیامده است و نتیجة آن پیدایش «من» سرگردانى است که در میان دمکراسیهاى ناسازگار با یکدیگر به جستجوى خود مىپردازد که کار منحصر آن بهرهکشى از تهیدستان به سود توانگران است ... اروپاى امروز بزرگترین مانع در راه پیشرفت اخلاق بشریت است. از سوى دیگر مسلمانان صاحب اندیشهها و آرمانهاى نهایى مطلق مبتنى بر «وحى» مىباشند که چون از اعماق زندگى بیان مىشود، به ظاهرى بودن آن رنگ باطنى مىدهد.
از ویژگیهاى بارز اندیشة اقبال جستجو براى یافتن راهحلى است که مسلمانان بدون عدول از اصول اسلام بتوانند مشکلات سیاسى، اقتصادى، و اجتماعى زمان خود را حل کنند. از این رو، اقبال دربارة مسائلى چون «اجتهاد»، «اجماع» و «شورى» زیاد مىاندیشد. اقبال «اجتهاد» را موتور حرکت اسلام مىداند.
اقبال برخلاف بسیارى از پرورشیافتگان فرهنگ غرب معنویتگراست و از ابعاد روحى، عرفانى و اشراقى نیرومندى برخوردار است. وى صرفا مرد اندیشه نبود؛ اهل مبارزه و عمل نیز بود و عملاً با استعمار درگیرى و مبارزه داشت. اقبال فلسفهاى دارد که آن را «فلسفة خودى» مىنامد. به اعتقاد وى شرق اسلامى هویت واقعى خود را از دست داده و باید آن را بازیابد؛ همانگونه که فرد دچار تزلزل یا گم کردن شخصیت و خودباختگى در برابر دیگران مىشود، جامعه نیز دچار تزلزل شخصیت و از دست دادن هویت مىگردد، ایمان به خود و احترام به ذات و کرامت خویش را از دست مىدهد و یکسره سقوط مىکند. به اعتقاد وى جامعه اسلامى در عصر حاضر در مواجهه با تمدن و فرهنگ غربى دچار گمگشتگى، تزلزل شخصیت و بىهویتى شده است. «خودِ» حقیقى این جامعه و «خویشتنِ» اصیل آن، اسلام و فرهنگ اسلامى است. لذا نخستین اقدام ضرورى مصلحان بازگرداندن ایمان و اعتقاد این جامعه به «خود» حقیقى او یعنى به فرهنگ و معنویت اسلامى است و این یعنى «فلسفة خودى» (مطهرى، صص 50 ـ 54). البته به تعبیر استاد مطهرى نارساییها و کاستیهایى نیز در کار اقبال وجود دارد از جمله اینکه وى بر خلاف سید جمال به کشورهاى اسلامى سفر نکرد و لذا از نزدیک شاهد اوضاع و احوال، جریانات، حرکتها و نهضتها نبود؛ از این رو در ارزیابى برخى شخصیتهاى جهان اسلام و برخى حرکتهاى استعمارى در جوامع اسلامى دچار اشتباههاى فاحشى شد. از جمله در کتاب احیاى فکر دینى در اسلام وهابیگرى در حجاز، بهائیت در ایران، و قیام آتاتورک در ترکیه را جریاناتى اصلاحى و اسلامى پنداشت و حتى در اشعار خود برخى از دیکتاتورهاى کشورهاى اسلامى را ستود.
به هر روى، مکاتبات مندرج در این مجموعه به نوبه خود گام مهمى است در نشان دادن میزان عشق و علاقة اقبال به تمدن و فرهنگ اسلامى در ایران و نیز تعهد، دلسوختگى و دغدغهاى که از این بابت هماره در جان و دل داشت.
در پایان باید به دشواریهاى موجود در خواندن متن دستنوشتههاى اقبال اشاره کنم که وقت زیادى را به خود اختصاص داد. مترجم پس از غور و تأمل فراوان موفق به خواندن و استنساخ متن انگلیسى دستنوشتههاى اقبال شد. با وجود این، در کل پنج فقره نامه تنها یک واژه با تردید خوانده شد. (ابتداى بند دوم نامة مورخ 27 ژوئن 1932 اقبال به آرام) کار ترجمة نامهها به هیچ وجه دشوارى خواندن متن را نداشت و بسیار راحت و سریع انجام شد.
منابع
1 . مرتضى مطهرى. نهضتهاى اسلامى در صد سالة اخیر. قم: انتشارات صدرا، بىتا.
2 . علىمحمد نقوى. ایدهئولوژىانقلابىاقبال. ترجمهم .م. بحرى. تهران: انتشاراتاسلامى، 1358.
3 . على شریعتى. مجموعه آثار. شمارة 5. تهران: دفتر تدوین و نشر آثار شریعتى.
4 . دایرهًْالمعارف مصاحب. تهران: انتشارات فرانکلین، جلد اول، 1345.
5 . حسنعلى محمدى. شاعران معاصر، از بهار تا شهریار. تهران: مؤلف، 1372.
6 . مصاحبه با استاد سید غلامرضا سعیدى. قم: انتشارات شفق، 1355.
کتابشناسى علامه اقبال لاهورى
1 . علمالاقتصاد: نخستین کتاب دربارة اقتصاد به زبان اردو.
2 . سیر فلسفه در ایران: رسالة دکترا به زبان انگلیسى ـ تاریخ مجملى از سیر فلسفه و حکمت الهى در ایران، ترجمة امیر حسین آریانپور.
3 . اسرار خودى: نقد و بررسى تمدن غرب، نفى بیکارگى و تنبلى، و تلاش براى آشنا ساختن تودهها به اسرار نهفته در سرشت آنان که آن را خودى مىنامید.
4 . تاریخ هند: کتاب درسى دانشجویان.
5 . رموز بىخودى: منظومهاى است در شرح رابطة فرد و اجتماع، علت و معلول.
6 . پیام مشرق: مقایسه تفکر در شرق و غرب.
7 . بانگ درآ: پیامهاى شورانگیز شاعر به هموطنان مسلمان و هندوى خود و ترغیب آنان به کار و کوشش که اولین مجموعه اشعار اقبال به زبان اردوست.
8 . زبور عجم: شامل غزلیات، قطعات و مستزاد است که مثنوى گلشن راز جدید و بندگى نامه نیز ضمیمه آن است.
9 . جاویدنامه: این منظومه را اقبال به نام فرزندش جاوید اقبال سروده است.
10 . احیاى فکر دینى در اسلام: شامل هفت سخنرانى به زبان انگلیسى دربارة مباحث اسلامى، ترجمة احمد آرام به زبان فارسى.
11 . مثنوى مسافر: سفرنامه اقبال به افغانستان و پیامهاى وى به ملت افغان.
12 . بال جبریل: دومین اثر شعرى اقبال به زبان اردو، شامل غزلیات، دوبیتىها و ...
13 . پس چه باید کرد اى اقوام شرق: سلسله مباحثى در تعالیم اخلاقى به مردم مشرق زمین براى رهایى از مشقات زندگى.
14 . ضرب کلیم: سومین دیوان اردوى اقبال است مشتمل بر موضوعاتى دربارة اسلام و مسلمانان، تعلیم و تربیت، زن، ادبیات، هنرهاى زیبا، و سیاست شرق و غرب.
15 . ارمغان حجاز: مجموعة دوبیتىهاى اقبال به زبان فارسى و اردو که به شوق زیارت حج سروده، و قسمت دوم آن منظومة دیگرى است تحت عنوان «مجلس شوراى ابلیس»، بررسى انتقادى از سیاست کنونى جهان، که آخرین اثر ادبى اقبال است.
16 . یادداشتهاى پراکنده: مجموعة خاطرات چند ماهة اقبال که به همت فرزندش جاوید اقبال به چاپ رسید.
[1]
نامة اقبال لاهورى به غلامعباس آرام
20 ژوئن 1932دکتر سِر محمد اقبال
وکیل حقوقى ـ لاهور
آقاى آرام عزیز
به منشى خود گفتهام که چند تا از آثارم را برایتان ارسال نماید و امیدوارم به عنوان هدیهاى از جانب من آنها را بپذیرید. شش گفتار کتابى بسیار فنى است و مستلزم آشنایى زیاد با برخى از پیشرفتهترین مفاهیم علوم و فلسفة جدید. اما از آنجا که به تصوف و فلسفة دینى علاقهمند هستید، امیدوارم آن را چندان خستهکننده نیابید. سایر آثارى که برایتان مىفرستم مىتواند براى درک اهداف کتاب فوق مفید واقع گردند.
دربارة تصوف اگر کتاب قوتالقلوب ابوطالب مکى[1] به زبان عربى را خوانده باشید، یکى از قدیمىترین آثار دربارة تصوف و بىنهایت آموزنده است. کتاب بعدى کشفالمحجوب اثر سید على هجویرى[2] از عرفاى بزرگ لاهور است که اصلیت وى به غزنه باز مىگردد. ترجمة فشردهاى از این کتاب به زبان انگلیسى توسط دکتر نیکلسون در کمبریج به چاپ رسید. به نظر من این کتاب را مىتوان از طریق لوزاک تهیه نمود. لمعات عراقى[3] شاعر را نمىتوان بدون [مطالعه] فتوحات مکیه محىالدین عربى[4] به طور کامل درک نمود. در زمینة شعر، کتاب گلشن راز محمود شبسترى[5] را داریم. ترجمة انگلیسى این کتاب نیز موجود است. در کتاب زبور عجم، که برایتان مىفرستم، شعرى خواهید یافت موسوم به «گلشن راز جدید» که در پاسخ به شعر محمود [شبسترى] سروده شد.[6]بطرز دیگر از مقصود گفتم جواب نامهى محمود گفتم ز عهد شیخ تا این روزگارى نزد مردى به جان ما شرارى
[1] . ابوطالب مکى 355 ـ 437 ه .ق.
[2] . ابوالحسن علىبن عثمانبن ابوعلى از عرفا و نویسندگان قرن پنجم وفات 465 ق صاحب کتاب معروف کشفالمحجوب. وى از اهالى محلة هجویر (جلاب) در غزنین است.
[3] . فخرالدین عراقى 610 ـ 688 ه .ق از عرفا و شعراى نامدار قرن هفتم. متولد همدان، از پیروان محىالدین ابن عربى. وى کتاب لمعات خود را تحت تأثیر فصوص الحکم ابن عربى تألیف نمود.
[4] . محىالدین ابوبکر محمدبن على حاتمى طائى مالکى اندلسى از مشاهیر تصوف در اسلام 560 ـ 638 ه .ق. از آثار وى فتوحات مکیه، فصوصالحکم، تاجالرسائل و کتاب العظمه.
[5] . مسعودالدین محمودبن عبدالکریم. عارف معروف، متولد شبستر وفات 720 ه .ق. سرایندة مثنوى گلشن راز.
[6] . اقبال در این اشعارش چنین مىسراید:
برگرفته از شمارة اول، بهار 1376فصلنامة تخصصى تاریخ معاصر ایران
نظرات