اسدالله علم و قیام 15 خرداد


یعقوب توکلی
8987 بازدید

اسدالله علم و قیام 15 خرداد

  روز 17 خرداد 1342 امیراسدالله علم نخستوزیر در یک مصاحبه مطبوعاتی اعلام کرد: پانزده نفر از بزرگترین پیشوایان مذهبی به زودی تسلیم محکمه نظامی خواهند شد و محکمه نظامی ممکن است به مجازات اعدام ختم شود.

  نقطه مهم شخصیت علم، ضدیت وی با اسلام و مظاهر اسلامی است که از ابراز آن نیز امتناع نمی‎ورزید و آن را جزو افتخارات خود می‎دانست. پس از برکناری علی امینی، چنین شخصیتی عهده‎دار زمام امور کشور شد.
 کابینه اسد الله علم از عناصری وابسته به انگلستان تشکیل شده بود که جمع قابل توجهی از آنان، نظیر جهانگیر تفضلی، پرویز ناتل خانلری، رسول پرویزی، محمد باهری و... از اعضای سابق حزب توده بود‎ند.
در ابتدای دوران نخست‎وزیری طی تصویب‎نامه‎ای در خصوص انتخاب‎شوندگان و انتخاب‎کنندگان، اعضای انجمن‎های ایالتی و ولایتی، شرط مسلمان بودن و سوگند به قرآن مجید را برداشته و با تظاهر به حمایت از حقوق زنان، به آنان حق رأی داده شده بود.
محمدرضا پهلوی و علم که تصور می‎کردند با فوت آیت‎ا... العظمی بروجردی در فروردین 1340، حوزه علمیه قم، اهمیت خود را از دست داده است و از طرفی با از دنیا رفتن آیت‎ا... کاشانی عملا هیچ‎گونه مانعی در مبارزات خود ضد اسلام نمی‎دیدند.
اما امام خمینی و سایر آیات عظام قم، نسبت به این عمل شاه و علم اعتراض کردند. هرچند شاه سعی کرد علم را مسئول این امر نشان دهد، اما پافشاری علماء و اجتماعات مردم آسایش را از رژیم گرفت. امام خمینی در نامه‎ای آمرانه به اسد الله علم چنین می‎نویسد:
«... تخلف از قوانین اسلام و قانون اساسی و قوانین موضوعه مجلس شوراء برای جناب‎عالی و دولت، ایجاد مسئولیت شدید در برابر پیشگاه خداوند قادر و قاهر و نزد ملت مسلمان و قانون خواهد کرد. الغاء شرط اسلام و تبدیل متمم قرآن مجید که تخلف از قانون مذکور است، خطرهای بزرگی برای اسلام و استقلال مملکت دارد... مراقبت کنید که نظایر آن تکرار نشود...»
سرانجام تحت فشار علماء و مراجع، دولت ناچار به عقب‎نشینی و اعلام الغای تصویب‎نامه در هشتم آذرماه 1341 شد. به این ترتیب، در اولین اقدام جدی، علم در اجرای سیاست‎های مورد توصیه آمریکا با شکست روبه‎رو شد.
با شکست دولت علم، امام خمینی به‎عنوان رهبر اصلی مبارزه با رژیم پهلوی شناخته شد و با اثبات هوشمندی و درایت خویش تفاوت اصلی راه خویش را آشکار کرد.

 پس از آن شکست در گام بعدی، شخص شاه به میدان آمد تا با اعلام اصول ششگانه موسوم به انقلاب سفید شاه و ملت و به رفراندم گذاردن آن، اقدامی دیگر در جهت اجرای سیاست‎های مورد نظر آمریکا صورت دهد. به همین خاطر، در نوزدهم دی‎ماه 1341، اصول اصطلاح انقلاب سفید اعلام شد، شاه اعلام کرد:
«به منظور احتراز از خدشه‎دار کردن این اصلاحات از سوی عوام، ارتجاع سیاه و قوای مخرب سرخ، این اصول را به آرای عمومی – رفراندم – می‎گذاریم.»
آن اصول شش‎گانه عبارت بودند از:
1- الغای نظام ارباب و رعیتی؛
2- ملی شدن جنگل‎ها؛
3- فروش سهام کارخانه‎ها به کارگران؛
4- سهیم کردن کارگران در سود کارخانه‎ها؛
5- اصلاح قانون انتخابات؛
6- ایجاد سپاه دانش؛
محمدرضا شاه پیش از هر حرکتی، احتمال وقوع مقاومت مردمی را در برابر آن مطرح کرد. این موضوع نشان می‎دهد که خود او نیز بیش‎وکم، به عواقب آن اقدام واقف بود.
امام خمینی طی پاسخ به نامه جمعی از مردم، به ایرادهای قانونی این رفراندم، چگونگی اجرای آن، فرصت محدود، نبود آزادی و این‎که اجرای رفراندم مقدمه‎ای برای از بین بردن مواد مربوط به اسلام و مذهب از متن قانون‎های مربوطه است، اشاره کردند. با این همه، برگزاری رفراندم، با اعمال خشونت وسیع علیه مردم و حمله به مراکز مذهبی، پیگیری شد.
با سخنرانی شاه در چهارم بهمن 1341 در قم و تحریم آن توسط علماء، او آنان را ارتجاع سیاه نامید. سخنرانی شاه که توسط جهانگیر تفضلی نوشته شده بود، شامل شدیدترین توهین‎ها به اسلام، به‎عنوان ارتجاع سیاه و روحانیان بود. شاه در این سخنرانی که با عصبانیت تمام ایراد شد، ادعای دیدن امیرالمؤمنین(ع)، حضرت عباس(ع) و امام عصر عجل‎ا... تعالی فرجه را در کودکی مجددا طرح و خود را از هرکس دیگر به خدا و رسول خدا(ص) و ائمه(ع) نزدیک‎تر معرفی کرد.
در ششم بهمن همان سال، رفراندم برگزار شد و رژیم اعلام کرد که بیش از 99 درصد شرکت کنندگان در آن، به اصول شش‎گانه، رأی مثبت داده‎اند. در پی آن رییس‎جمهور وقت آمریکا، کندی و ملکه انگلیس این پیروزی را به شاه تبریک گفتند.

 چند روز بعد، دولت علم تصویب‎نامه لغو شده انجمن‎های ایالتی و ولایتی را به‎صورت ماده اصلاحی قانون انتخابات، به موقع اجرا گذاشت. این کار، مورد اعتراض امام خمینی واقع شد که آن را از نظر قانون اساسی و شرع، بی‎اعتبار دانست. در ضمن، شرایط سیاسی به‎گونه‎ای بود که دولت برای آن‎که بتواند بر اوضاع کنترل بهتری داشته باشد، امتیاز بیش از پنجاه روزنامه و مجله را لغو کرد.
 با نزدیک شدن ایام نوروز 1342، امام خمینی اعلام عزای عمومی کرد، دیگر مراجع و علماء نیز از او پیروی کردند. در دوم فروردین و در جریان برگزاری مراسم عزاداری شهادت حضرت امام صادق(ع)، نیروهای ساواک و کماندوهای «گارد جاویدان» به فرماندهی سرهنگ مولوی رییس ساواک تهران، با لباس مبدل به مدرسه فیضیه قم حمله کردند و عده‎ای از روحانیان را به شهادت رساندند یا زخمی کردند. آنان درهای حجره‎ها را شکستند، قرآن‎ها و کتاب‎ها را پاره کردند و به بیرون ریختند، به مجروحان بستری شده در بیمارستان قم نیز حمله بردند و آن‎ها را در بیمارستان دستگیر کردند.
اسد الله علم، اعلام کرد که میان روحانیان و دهقانان نزاعی درگرفته که منجر به قتل یک دهقان شده است. حال آن ‎که فرد مقتول، طلبه‎ای جوان به نام یونس رودباری بود که از پشت‎بام مدرسه فیضیه، توسط افراد گارد شاهنشاهی به پایین پرتاب شده بود.
حادثه حمله به فیضیه قم و به‎دنبال آن مدرسه طالبیه تبریز، پیامدهای مختلفی در بین مردم داشت. این ماجرا، مبارزه با دولت و شاه را جدی و علنی صف‎بندی‎ها را مشخص کرد. امام خمینی با اعلامیه معروف خود که در آن «شاه‎دوستی» را با غارتگری، جنایت و تجاوز به احکام اسلام مساوی، «تقیه» را حرام و اظهار حقایق را به هر قیمتی واجب دانستند، به نام ملت، دولت علم را استیضاح کردند.
  با آغاز محرم سال 1342، شاه و علم دست به اقدامات امنیتی گسترده‎ای زدند. آن‎ها از روحانیان تعهد خواستند که راجع به در خطر بودن اسلام، نفوذ اسراییل و شاه سخنی نگویند. اما شاه در سخنرانی خود در کرمان در ششم خرداد 1342 عالمان و مراجع را به طرزی بسیار زننده، مورد توهین قرار داد.
ایام عاشورای حسینی(ع) سال 1342، در قم و دیگر شهرستان‎ها به‎گونه‎ای دیگر برگزار شد. تأسی به نهضت خونین حضرت سید‎الشهداء در مبارزه با ظلم و ستم در سخنرانی‎ها، نوحه‎ها و شعارها بیش از پیش به‎چشم می‎خورد. همچنین شعارهای سیاسی صریحی در حمایت از امام خمینی و مخالفت با دشمنان او داده می‎شد. از جمله، عده‎ای از عزاداران در برابر مقر سلطنت شاه، کاخ مرمر، فریاد می‎زدند: خمینی، خمینی، خدا نگهدار تو – بمیرد، بمیرد، دشمن خون‎خوار تو.
حرکت دسته‎های عزاداری و انسجام و وحدت آن‎ها در تهران و شهرستان‎ها باعث وحشت بیش از پیش شاه و علم شد.

 در عصر عاشورای سال1383 (ها.ق) مطابق با 13 خرداد 1342 (ش)، امام خمینی به مدرسه فیضیه قم رفت تا در مورد مسایل سیاسی روز به ایراد سخن بپردازد. در گزارش مأمور ویژه ساواک که در محل حضور داشته و موظف بوده است تا اطلاعات دقیقی از اوضاع را برای مقام‎های بالا تنظیم کند، چنین آمده است:
«چند نفر از اشخاص فهمیده که قم بوده و مراجعت کرده‎اند، اظهار داشتند روز عاشورا عصر، خمینی به مدرسه فیضیه قم آمد. جمعیت تمام صحن بزرگ حضرت، میدان جلوی صحن و صحن مسجد اعظم را گرفته بود. تمام پشت‎بام‎ها پر از جمعیت بود؛ که غالبا از شهرستان‎ها آمده بودند. تعداد جمعیت را در حدود دویست‎هزار نفر می‎گفتند. اظهار می‎داشتند [که پیشتر] در تاریخ قم چنین جمعیتی دیده نشده است. خمینی منبر رفت و بلافاصله گفت: «بسم‎ا... الرحمن الرحیم» و شروع کرد به صحبت و بدگویی شدید و اظهار داشته به ما می‎گویید مفت‎خور. ما و یک مشت طلبه فقیر مفت‎خور هستیم یا آن‎ها که مملکت را غارت کرده و پول‎ها را به بانک‎های خارج گذارده‎اند؟ شاه، کاری نکن که مثل پدرت [که وقتی] قشون اجنبی از هر طرف به مملکت آمد و او را بیرون کردند، همه خوشحال شدند. من نمی‎خواهم تو از بین بروی، ولی عقل پیدا کن. این کارها چیست که می‎کنی؟ هرکار می‎شود، هر جنایتی می‎شود، می‎گویند شاه کرده و بعد مرتب تکرار می‎کرد: بدبخت بیچاره، بدبخت بیچاره، کاری نکن که بدهم تو را بیرون کنند و مرتب به شاه نصیحت می‎کرد و می‎گفت: بیچاره، چرا این کارها را می‎کنی؟ سر عقل بیا و مرتب کلمه «بیچاره بیچاره» را، با لحن دلسوزی تکرار می‎کرد. یک ساعت صحبت کرده و از منبر پایین آمده است. از نطق او هم نوار تهیه کرد[ه‎ا]ند و به تهران آورده‎اند.»

  یک روز پس از این سخنرانی، روز 11 محرم، مطابق با نیمه شب 14 خرداد، امام خمینی در خانه خود دستگیر و به تهران آورده شد. همزمان، چند تن دیگر از عالمان شهرستان‎ها را دستگیر و زندانی کردند.

 با انعکاس خبر دستگیری امام خمینی، موجی عظیم از اعتراض مردمی، در قم به‎پا خاست. به‎دنبال آن، در تهران تظاهرات گسترده‎ای صورت گرفت. در شهرستان‎های ورامین، مشهد، قزوین، کاشان، شیراز و چند شهر دیگر نیز تظاهرات اعتراض‎آمیز به‎راه افتاد. اسد الله علم، به فرمان شاه، دستور کشتار بی‎رحمانه مردم را صادر کرد. در تهران و شهرستان‎ها کشتارهای گسترده‎ای صورت گرفت. نبود برنامه برای تظاهرات و خودجوش بودن حرکت اعتراض‎آمیز مردم، باعث شد که دولت امکان سرکوب تظاهرکنندگان را بیابد. به‎گفته ارتشبد فردوست، آن روز اگر تظاهرکنندگان، تظاهرات خود را ادامه می‎دادند، قطعا شاه از کشور می‎گریخت.

 با دستگیری امام خمینی، مرجع تقلید شیعیان، قیامی عظیم، سراسر کشور را فراگرفت که به قیام 15 خرداد 1342 مشهور شد و به‎طرزی خونین سرکوب گردید. پس از سرکوب این قیام، تبلیغ‎های منفی فراوانی علیه این حرکت صورت گرفت. از جمله کوشیدند این قیام را حرکتی که مالکان و اربابان برای دفاع از منافع خود به راه انداخته‎اند، جلوه دهند و یا شخص امام خمینی و پدرش را از مالکان بزرگ قلمداد کنند. همچنان که ادعا کردند چون جمال عبدالناصر رییس‎جمهور وقت مصر به‎خاطر همکاری کردن شاه با اسراییل با دولت ایران اختلاف داشته، مبالغ قابل توجهی پول برای برپایی این قیام پرداخته است.

 امام خمینی ابتدا به زندان قصر برده شد. او در بازجویی به بازجو پاسخ نداد و طی یادداشتی نوشت: «نظر به این‎که قضا هیچ‎گونه اختیاری از خود ندارند، به بازجویی پاسخی نمی‎دهم.»
برخورد شجاعانه امام خمینی در شرایطی بود که اسد الله علم، نخست‎وزیر، بارها اعلام کرده بود که علمای دستگیر شده را محاکمه صحرایی خواهد کرد و این محاکمه نیز ممکن است اعدام به‎دنبال داشته باشد. در جبهه ملی مطرح شده است که سرلشکر خلعتبری، بازپرس آیت‎ا... خمینی، اظهار داشته است: «هرگز مردی با این نیرو و قدرت ندیدم. این شخص علنا برای مرگ خود را حاضر می‎نماید و در جواب بازجویی، سکوت اختیار کرده است.»

 اسد الله علم که در تاریخ ایران به‎عنوان عامل اصلی کشتار پانزده خرداد شناخته شده است، خود یکی از پایگاه‎های قدرت انگلستان و آمریکا در ایران بود. اصرار بر نقش او، اغلب برای پنهان کردن نقش واقعی انگلیس و آمریکا صورت می‎گیرد. اسد الله علم بدون شاپورجی، سرجاسوس انگلیس در ایران و هماهنگ‎کننده منافع آمریکا (رایزن سیاسی سفارت آمریکا) نمی‎توانست دست به این اقدام خونین بزند. سر آنتونی پارسونز، آخرین سفیر انگلیس، علم را به‎عنوان عاملی اصلی کشتار مردم معرفی کرده است:
«علم شخصا دستور تیراندازی به‎طرف مردم را صادر کرده بود و خود او در سال 1975، ضمن صحبت درباره حوادث آن‎ زمان، ضمن اعتراف به این مطلب، گفت: من چاره‎ای جز این کار نداشتم...»

 با سرکوب و دستگیری جمعی از تظاهرکنندگان، رژیم برای آن‎که قیام 15 خرداد بدون مسئول مجازات نشده باقی نماند، به دستور شاه، طیب حاج‎رضایی و حاج اسماعیل رضایی که در محاکمه‎های اولیه به دو سال زندان محکوم شده بودند، به اعدام محکوم شدند.
طیب حاج‎رضایی از میدان‎داران و لوطی‎های معروف تهران بود و در جریان کودتای 28 مرداد به‎همراه شعبان جعفری (معروف به شعبان بی‎مخ) برای روی‎کار آمدن محمدرضا وی را یاری رسانده بود. اما در جریان نهضت امام خمینی هرچه رژیم تلاش کرد تا او و اطرافیانش را برای مبارزه با امام خمینی به خدمت گیرد، موفق نشد.
طیبت پس از دستگیری در قیام 15 خرداد، توسط ساواک شکنجه و تحت فشار گذارده شد تا اعلام کند که از آیت‎ا... خمینی پول گرفته و تظاهرات به‎راه انداخته است. اما او قهرمانانه ایستادگی کرد و گفت:
«من در 28 مرداد از آمریکایی‎ها پول گرفتم و شاه را بر سر کار آوردم. ولی در 15 خرداد از آقای خمینی چیزی نگرفتم. من ننگ تهمت زدن به فرزند پیغمبر را قبول نمی‎کنم؛ و آبروی یک مرجع تقلید را نمی‎برم.»
طیب با وجود شکنجه‎های مختلف، نظیر کشیدن ناخن، شکستن کتف، به همراه حاج اسماعیل رضایی، دار شهادت را بر دوش کشید و در 11 آبان 1342 در میدان تیر حشمتیه، تیرباران شدند.
رژیم پهلوی که با توجه به جنایات واقع شده در 15 خرداد، دیگر حضور اسد الله علم را در رأس دولت به صلاح خود نمی‎دانست، وی را تکلیف به استعفا کرد و در 17 اسفند 1342، حسنعلی منصور به روی کار آمد.منصور با هدف جلب امام خمینی و در عین حال به سبب ترس از رویارویی با عاشورایی دیگر در سال 1343، او را در 17 فروردین 1343، آزاد کرد.


هفته نامه پنجره