هماهنگی شاه با طراحان حمله صدام به ایران طبق اسناد سیا


هماهنگی شاه با طراحان حمله صدام به ایران طبق اسناد سیاتصویری از دیدار شاه و صدام پیش از پیروزی انقلاب اسلامی

دیلیپ هیرو  مفسر مجله دانشگاه ییل، در کتابی که به نام «طولانی‌ترین جنگ، درگیری نظامی ایران و عراق» منتشر کرده است، می‌گوید: «دولت جیمی کارتر صدام حسین را تشویق می کرد تا به عمل روی آورد. حتی ملک خالد، پادشاه عربستان را تحت فشار قرار داد تا صدام را تشویق کند تا جنگ خود را علیه [امام] خمینی آغاز کند و او را از حمایت مالی دولت‌های نفتی مطمئن سازد. رئیس جمهور عراق به این ترتیب در ۵ اوت ۱۹۸۰ به درخواست شاه عربستان به ریاض آمد تا به او گفته شود که می تواند روی حمایت آمریکا حساب کند.» [1]

از آنجایی که عراق پس از قدرت گرفتن حزب بعث، در باشگاه دوستان آمریکا نبود؛ ایالات متحده آن را در فهرست کشورهای حامی تروریسم قرار داده بود. از این رو تا قبل از اسفند 1360 که برای امکان حمایت بیشتر از عراق، این کشور از فهرست حامیان تروریسم آمریکا حذف شد، حمایت‌های آنها از صدام پیچیدگی بیشتری داشت، گاهی فرانسه، گاه عربستان و در مواردی اپوزسیون ایرانی واسطه این روابط بودند. هرچند پس از دیدار ۲۸ آذر ۱۳۶۲ رامسفلد به عنوان فرستاده ویژه ریگان با صدام این حمایت‌ها به رسانه‌ها کشیده شد اما در روزهای آغازین جنگ این موارد بسیار نامرئی بود.

یکی از عوامل موثر در تشویق صدام برای حمله به ایران بختیار بود. اما او موانعی پیش روی خود می‌دید. شاپور بختیار در گفتگو با مامور سازمان سیا در ۲۰ آذر ۱۳۵۸ درباره ژنرال غلامعلی اویسی می گوید : «بختیار به افسر ما گفته است از تماس‌های ژنرال غلام علی اویسی فرمانده پیشین نیروی زمینی شاه نگران است. اویسی یک افسر بسیار شایسته‌ای می باشد که می تواند بسیار برای او، بختیار، مفید واقع شود. او احساس میکند که تماس‌های اویسی با والاحضرت اشرف و حامیان شاه میتواند مشکل ساز باشد. او تأکید میکند که او هیچ تمایلی به رابطه با خاندان سلطنتی سابق ندارد.» اما در عین حال گفته بود:‌«او گفت که آماده حرکت است و اگر حمایت مالی لازم را دریافت کند، شانس معقولی برای موفقیت دارد.»[2]

یکی از گزینه‌های شاپور بختیار کودتای نقاب با کمک استخبارات عراق بود که حدود 70 روز قبل از آغاز جنگ، قبل از آغاز به شکست انجامید. اما قبل از این کودتا، حمایت از عملکرد او و اویسی به شورای امنیت ملی آمریکا کشیده بود. در ۶ می ۱۹۸۰ (برابر با ۱۶ اردیبهشت ۱۳۵۹) طبق سند سیا «کمک مشورتی به بختیار و اویسی را پیشنهاد» می‌کند، به‌طوری که «هر کدام به‌طور مستقل با عراقی‌ها همکاری کنند.» با این هدف که آن‌ها «گروه‌های مختلف را به هم نزدیک کنند و واقع‌بینی بیشتری به برنامه‌ریزی خود بیافزایند.» برژینسکی از نزدیکی بیش‌ازحد بختیار و اویسی به عراق و احتمال بازیچه شدن آن‌ها ابراز نگرانی می‌کند و می‌گوید: «طرح ما باید پیامدهای حمایت از بختیار و اویسی را در نظر بگیرد و اطمینان حاصل کند که ما از آنان برای اهداف بزرگتر خود استفاده می‌کنیم، نه اینکه آنان و عراقی‌ها از ما برای مقاصد خود بهره ببرند.»

استدلال آدمیرال ترنر، رئیس سازمان سیا، برای متقاعد کردن سایر اعضا به حمایت از بختیار و اویسی قابل توجه است: «بختیار و اویسی هم‌اکنون با چالش بزرگی روبرو هستند، چرا که این باور نادرست همچنان وجود دارد که ایالات متحده عملاً شاه را سرنگون کرد، خمینی را به قدرت رساند و مخفیانه از تثبیت رهبری خمینی حمایت می‌کند. هرچند این ادعاها به ظاهر مضحک می‌نمایند، اما در بین گروه‌های مخالف خمینی رواج داشته و توانایی آنان را برای سازماندهی مؤثر تضعیف می‌کند. اتخاذ موضعی مشخص در حمایت از بختیار و اویسی، این تصور اشتباه را از بین خواهد برد.»

در انتهای سند، کارتر زیر عبارت «مسخره به نظر می‌رسد» خط کشید و در حاشیه سمت چپ آن نوشت: «به طور کامل مسخره است.»[3]

با حمایت کامل آمریکا از کودتای نافرجام، این تصورات فرو می‌ریزد. حال وقت ورود به مرحله بعدی است. گام بعدی حمله به جنوب ایران است. طی سند دیگری از اسناد سیا، رابط بختیار با ادعای اینکه ائتلاف اویسی و بختیار از داخل نیز به شرط حمایت تسلیحاتی، توان بسیج کردن نیرو 60 هزار نیرو در جنوب ایران را دارند؛ وارد فاز جدیدی می‌شوند.[4]

مرحله آخر، هماهنگی این افراد با محمدرضا پهلوی است. طبق یکی از اسناد منتشر شده، ۲۵ ژوئیه ۱۹۸۰ برابر با ۳ مرداد ۱۳۵۹ سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا توسط منبعی که هویتش همچنان آشکار نشده است، مطلع می‌شود که به دستور اردشیر زاهدی فردی به نام بیوک صابر که از نزدیکان غلامعلی اویسی بوده است، برای دیدار با شاه به قاهره فراخوانده می‌شود. شاه با انگیزه به قدرت رساندن پسرش در ایران، از او می‌خواهد که اویسی اطمینان بدهد در جهت عدم بازگشت خانواده سلطنتی به قدرت عمل نمی‌کند. «شاه به صابر گفت که اگر اویسی علناً اعلام کند مایل است قانون اساسی ۱۹۰۶ را به ایران بازگرداند، برای دلجویی از او کافی است». سند می‌گوید «اگر اویسی موافقت می‌کرد، او ۲۰ میلیون دلار آمریکا را به‌عنوان کمک خانواده سلطنتی به جنبش وی کمک می‌کرد و تلاش می‌کرد حمایت اردن را برای وی جلب کند.»

اویسی از پذیرش این پیشنهاد امتناع کرد و به صابر گفت به قاهره برگردد و به شاه بفهماند که اویسی هیچ خصومت شخصی با او یا خانواده‌اش ندارد. با این حال، او احساس می‌کرد شاه و خانواده سلطنتی دیگر واقعاً موضوعیتی ندارند و تنها نگرانی واقعی او، دور کردن ایران از حکومت روحانیت و جلوگیری از افتادن آن به دست کمونیست‌ها بود. هنگامی که این امر محقق شد، مردم می‌توانستند تعیین کنند که آیا خواهان بازگشت سلطنت هستند یا خیر. همچنین او احساس می‌کرد دخالت شاه با تبعیدیان و پیشنهاد پول او به برخی از رهبران در میان آنان، کل تلاش او را مختل می‌کند.

صابر با پیام اویسی به قاهره بازگشت و آن را با دقت به شاه و خانواده سلطنتی ارائه کرد. شاه به صابر گفت که از توضیحات اویسی قدردانی می‌کند، به سخنان او توجه می‌کند و برای اویسی آرزوی موفقیت می‌کند. اندکی پس از خروج صابر، زاهدی با یکی از دستیاران اویسی تماس گرفت و گفت شاه و خانواده سلطنتی توافق کرده‌اند حمایت از جناح‌های مختلف را متوقف کنند.

طبق این سند، در ۲۲ ژوئیه (۳۱ تیر) اویسی و یک دستیار به دعوت انور سادات به قاهره رفتند. اویسی پس از پایان سفر قاهره قصد دارد به هامبورگ سفر کند و با فرزند آیت‌الله شریعتمداری دیدار کند تا حمایت‌های فعال‌تری از جنبش شریعتمداری به دست آورد.

بر اساس این سند، قریب دو ماه قبل از حمله صدام، نه تنها شاه با طرح‌های نظامی اویسی که مبتنی بر همکاری با صدام برای حمله به میهن بود،هماهنگ شد؛ حتی زمینه دیدار او با دوستش انورسادات را نیز فراهم کرد و حاضر شد ۲۰ میلیون دلار به اویسی پرداخت کند.[5]

 

[1] Dilip Hiro (1991), The Longest War, New York: Routledge, p. 71.

[2] https://history.state.gov/historicaldocuments/frus1977-80v11p1/d93

[3] https://history.state.gov/historicaldocuments/frus1977-80v11p1/d277

[4] https://history.state.gov/historicaldocuments/frus1977-80v11p1/d336

[5] https://history.state.gov/historicaldocuments/frus1977-80v11p1/d323