قتل عشقی، رویدادهای ضد بهایی و کشته شدن «ایمبری»
1647 بازدید
قتل میرزاده عشقی، سردبیر روزنامه قرن بیستم، به منزله زنگ خطری برای مطبوعات بود؛ حملات روزنامهها به رضاخان و بریتانیا به شدت در حال افزایش بود: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم که روز پنجشنبه، 3 جولای، میرزاده عشقی، سردبیر روزنامه قرن بیستم، ترور شد. مراسم تشییع جنازه او در 4 جولای با شرکت 30000 نفر برگزار شد. جناح مخالف معتقد است که دولت در قتل نامبرده دخیل بوده و این باور خود را علناً اظهار میکنند.» گزارش ایمبری در 14 جولای 1924 تحت عنوان «تظاهرات سیاسی و مذهبی در تهران»، قتل عشقی و تظاهرات گستردة پس از تشییع جنازه او را توصیف میکند؛ در این تظاهرات مردم رضاخان را قاتل و جنایتکار نامیدند. تفصیل این گزارش در پژوهشی دیگر آمده است. جالبترین قسمت گزارش وی مربوط به تظاهراتهای «ضد بهایی» است، که بسیار شبیه به شورشهای «ضد یهودی» سپتامبر 1922 است. همانطور که در فصل 6 ذکر شد، با توجه به اینکه ایمبری مدعی بود شورشهای ضد یهودی به تحریک انگلیسیها به وجود آمد، هیچ بعید نیست که ناآرامیهای اخیر نیز از همان منبع سرچشمه گرفته باشد. آنها همچنین چند روز بعد، زمینه قتل خود ایمبری را هم فراهم کردند: «در این اثنا، از روز دوشنبه 6 جولای، تظاهراتهای کاملاً متفاوتی به رهبری جناح اکثریت به راه افتاده است. این تظاهرات که به رهبری روحانیون و حمایت دولت صورت میگیرد، شکل ضدبهایی به خود گرفته است. در تمام قهوهخانهها، یک روحانی برای مردم نطق میکند. انبوه جمعیت که در اثر استعمال مواد مخدر و تحتتأثیر سخنان روحانی، به شدت تحریک شدهاند، به خیابانها هجوم آورده و علیه بهائیها داد و قال می کنند؛ حتی نیروهای پلیس هم توانایی کنترل آنها را ندارد. در بازار تمام مغازههایی که متعلق به بهائیهاست، تعطیل شده است. تظاهرات گستردهای نیز علیه دو تن از مبلغهای بهائی آمریکایی در تهران برگزار شد و با اینکه افراد مذکور مورد حمله قرار نگرفتند اما توهین فراوانی به ایشان شد. با این حال پلیس در پاسخ به درخواست اینجانب برای محافظت از این خانمها، پاسخ مثبت داده و فوراً چند تن از نیروهای خود را در اطراف خانه ایشان مستقر ساخت.» ایمبری با تأکید ویژهای میافزاید: «این تظاهراتها در تمام طول هفته ادامه داشت و در دوازدهم جولای به پایان رسید؛ زیرا هدف اصلی برآورده شده بود و توانستند اذهان مردم را از قتل عشقی منحرف سازند، لذا به ناآرامیها پایان دادند. اکنون که این مطالب را مینویسم، تهران کاملاً به حالت عادی خود بازگشته است.» ایمبری چنین نتیجهگیری میکند: «این حوادث بسیار حائز اهمیت و قابل توجه است، چرا که از طرفی بیثباتی سیاسی در ایران را ترسیم میکند و از طرف دیگر شیوههایی را که برای جهتدهی به افکار عمومی به کار گرفته میشود، روشن میسازند. همچین با بررسی این حوادث میتوان پیشبینی کرد که در ماه آینده، یعنی در ماه محرم چه رویدادهایی ممکن از رخ دهد.» دو مُبلغی که ایمبری به آنها اشاره کرد، خانم دکتر سوزان موری و همکارش بودند. موری در مورد تظاهراتی که علیه این دو «مبلغ بهائی امریکایی» صورت گرفت، توضیحات بیشتری میدهد: «بر اساس گفتههای خانم مودی، به وی خبر میرسد که شماری از مسلمانان متعصب تصمیم گرفتهاند که روز 12 جولای او را به قتل برسانند؛ لذا چند روز پیش از برگزاری تظاهرات از کنسولیار امریکا درخواست میکند از امنیت محل سکونت وی اطمینان حاصل کند. کنسولیار ایمبری به سرعت خود را به رئیس پلیس رسانده و از او میخواهد که یک گروه امنیتی کامل در همسایگی خانه دکتر مودی مستقر کند. شب دوازدهم جولای، شماری از مردم که به تخمین خانم مودی بیش از دویست و پنجاه نفر بودند، در اطراف خانه وی تجمع کرده و درصدد کشتن او برمیآیند. اما با دخالت پلیس، جمعیت به سرعت متفرق شده و خسارتی به بار نمیآید. نکته قابل توجه این ماجرا این بود که نیروهای امنیتی مستقر شده در اطراف خانه مبلغها، توسط یکی از فرماندهان برجسته بهایی هدایت میشدند و بدون شک این فرمانده برای انجام چنین مأموریتی کاملاً آماده بود.» نویسنده [مجد] شرح مستند و کاملی از قتل رابرت ویتنی ایمبری، کنسولیار امریکا در تهران، در تاریخ 18 جولای 1924، را تهیه کردهام. در اینجا تنها به بیان خلاصهای از این ماجرا بسنده میکنیم. درشکه حامل ایمبری و همراه او توسط یک مرد موتورسوار رو به روی هنگ محافظ خانة رضاخان پهلوی متوقف شد. لازم است که تأکید کنم این دو امریکایی به دست افسران قزاق و افراد و درست در برابر محل استقرار هنگ محافظ خانة رضاخان مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. جراحات شدیدی به هر دو تن وارد شد. مجروحین به بیمارستان نظمیه، واقع در مرکز فرماندهی نظمیه تهران، منتقل شدند. اما ایمبری از شدت جراحات وارده درگذشت. از آنجا که رضاخان پستهای مهمی را در ارتش و پلیس به افسران بهائی واگذار کرده بود، به نظر میرسد که بهائیان در قتل ایمبری دست داشتهاند. زمانی که کنسولیار ایمبری و همراه او، در 18 جولای 1924، درست رو به روی محل استقرار هنگ پهلوی مورد حمله چند تن از افسران قزاق قرار گرفتند و پس از آن در بیمارستان پلیس نیز به آنها تعرض شد، این «افسران نظامی برجسته بهایی» کجا بودند؟ دولت امریکا برای اجتناب از پیچیده شدن روابط سیاسیاش با ایران، داستان کاملاً متفاوتی را پذیرفت و قبول کرد که ایمبری قربانی تعصب مذهبی مسلمانان شده است؛ با اینکه ادلّة فراوانی وجود داشت که ثابت میکرد ماجرا بر عکس است. موری در مراسله خود به تاریخ 29 نوامبر 1924 مینویسد: «[حسین] علاء در ارتباط با قتل ایمبری مدعی است که بروز چنین رویدادی در ایران بدون دخالتهای مضر و مهلک بیگانگان، امکانپذیر نیست.» کرنفلد در تلگرام خود به تاریخ 19 جولای 1924 از برقراری حکومت نظامی خبر میدهد و متذکر میشود که این کار تنها بهانهای به دست رضاخان میدهد تا مخالفین خود را دستگیر کند. روز بعد وی در تلگرام خود اعلام میکند که شمار زیادی از مردم از جمله خالصیزاده و بسیاری از علمای برجسته دستگیر شدهاند. روزنامه ترقی در 20 جولای مینویسد: «پس از قتل کنسولیار امریکا، شمار زیادی دستگیر شده تحت بازجویی مقامات پلیس قرار گرفتهاند... شمار زیادی از مخالفین دولت و افراد دیگری که دستگیری ایشان امکانپذیر نبود گرد هم آمده و در خانه مدرس بست نشستهاند.» 30 جولای 1924، سردبیران روزنامههای شهاب، نصرالمله، سیاست، قانون و آسیای وسطی، که پس از قتل عشقی در مجلس بست نشسته بودند، در نامهای به کرنفلد حاکم شدن فضای ترور و اختناق را چنین توصیف میکنند: «دولت فعلی که اقداماتش موجب ناامنی و وحشت شده، از حادثة قتل کنسولیار امریکا استفاده کرده است. دولت همزمان با دستگیری مسببین این جنایت و توقیف تمام روزنامههای آزادیخواه و ملی، اکنون به انتقامجویی از مخالفان سیاسی خود یعنی مردم، احزاب مشروطه و اقلیت مجلس، برخاسته است. دولت پا را فراتر نهاده، زن و کودک و پیر و جوان را دستگیر میکند و عدهای از آزادیخواهان را نیز تبعید کرده است. هر روز شمار زیادی از مردم در مرکز پلیس به فلک بسته میشوند. شماری از مدیران روزنامههای کوچک و عدهای از مردم بیگناه تهران، که هیچ ارتباطی با قضایای اخیر ندارند، دستگیر و روانه زندان شده و شکنجههای سختی را متحمل میشوند... لازم میدانیم که به استحضار جناب عالی برسانیم تمام این سختیها و خشونتها که مردم ایران میبایست متحمل آن شوند و فشار غیرقابل تحملی که بر مخالفان دولت وارد میشود، همگی به بهانه یافتن مسببین قتل کنسول یار امریکا، صورت میگیرد... اما ما بر این باوریم که مردم نجیب امریکا به هیچ وجه راضی نیستند که دولت فعلی از این رویداد سوءاستفاده کرده و به بهانه کشف حقیقت و دستگیری قاتلین، دست به نابودی مخالفین خود بزند... ما برآنیم تا اعلام کنیم تا آخرین لحظه حیات خود در مقابل سرکوب ایستادگی خواهیم کرد و مطمئن هستیم که مردم بزرگوار امریکا نیز به ما کمک خواهند کرد.»
در همین اثنا، انگلیسیها که از قتل ایمبری شکایتی نداشتند، تمهیدات مصاحبه مهمی را برای سر آرنولد تی. ویلسون، مدیر عامل شرکت نفت ایران ـ انگلیس در ایران، فراهم آوردند. در چهارم آگوست 1924، دو هفته پس از قتل ایمبری، وی مصاحبه مهمی با روزنامه کریستین ساینس مونیتور کرد. بر اساس این مصاحبه مقالهای با عنوان زیر منتشر شد: «گزارشها از بهبود اوضاع و احوال ایران حکایت دارند. سر آرنولد ویلسون، چشمانداز اقتصادی و سیاسی [ایران] را روشن توصیف کرد.» سر آرنولد اوضاع ایران را مثبت توصیف کرده و آن را موجب «مسرت و رضایت» خود دانست؛ این در حالی بود که دو هفته پیش از این مصاحبه، ایمبری به قتل رسیده بود و از آن زمان به بعد حکومت نظامی برقرار شد و بسیاری دستگیر شدند. قابلتوجهترین بخش مصاحبه اظهارات ویلسون در مورد رضاخان میباشد: «سردارسپه از بسیاری جهات مرد بسیار دوست داشتنی است. با اینکه او مردی کم سواد است، همواره در امور روزمره خود موازین اخلاقی را رعایت کرده و حتی به دشمنان خود که شمارشان اندک نیست نیز احترام میگذارد.» تعریف و تمجید وی درست عکس توصیفی است که سرکنسول گوتلیب از او دارد و او را «مردی جاهل و آلت دست انگلیسیها» مینامد. ویلسون در مورد اوضاع سیاسی اینچنین اظهارنظر میکند: «چهره شاخص فعلی در سیاست ایران، رضاخان یا همان سردارسپه است. وی ریاست وزراء، وزارت جنگ و فرماندهی کل قوا را بر عهده دارد. وی در خانوادهای فقیر به دنیا آمد و کار خود را از پایینترین ردههای نظامی آغاز کرد و با تواناییهای نظامی صرف به جایگاه فعلی رسید و از خلوص نیت و آزاداندیشی قابل تحسین و کمیاب خود، در این راه بهره برد. وی تا سال گذشته با در اختیار داشتن وزارت جنگ، عملاً در ایران دیکتاتوری میکرد. با این حال هنگامی که در پاییز سال 1923، مسند ریاست وزرا به وی پیشنهاد شد، رضاخان به ناچار متحمل موج شدیدی از انتقادات شد که همکاران پیشین او نیز با آن رو به رو بودهاند. در نتیجه، موقعیت فعلی او، به ویژه پس از شکستش در قضیة جمهوری، به استحکام سابق نیست. گمان عمومی بر این بود که وی نظر مساعدی نسبت به این جنبش داشت؛ و بدون شک پیروزی جنبش جمهوری منجر به انتخاب او به عنوان اولین رئیسجمهور ایران میشد. ناظران خوشبین امیدوارند که وی راهی برای حل اختلافات خود با شاه پیدا خواهد کرد؛ شاه که اکنون در اروپا به سر میبرد قرار است در آینده نزدیک به تهران بازگردد و به عنوان رئیس قانونی کشور مشروطه، به همراه سردارسپه، رئیسالوزرای خود، امور مملکتی را اداره کند.» موری درباره عدم اشاره ویلسون به قتل ایمبری، چنین اظهارنظر میکند: «من دربارة اظهارات رضایتمندانه سر آرنولد در مورد اوضاع فعلی ایران، نظری ندارم؛ اما لازم است به تاریخ این مصاحبه توجه شود؛ در این زمان، تنها دو هفته از قتل کنسولیار ایمبری میگذرد و بسیار عجیب است که سر ویلسون هیچگونه اشارهای به این فاجعه نکرده است.» اوضاع آشفته ایران در روزنامههای انگلیسی زبان بغداد منعکس میشد: «مفتخرم که گزارش کنم مطالب زیر در روزنامه بغداد تایمز به تاریخ 8 آگوست 1924، در مورد اوضاع ایران منتشر شده است: «ایران که به سرعت در سراشیبی سقوط حرکت میکند، بازگشت خود را به مسیر اصلی بسیار دشوار میبیند. از زمانی که سردارسپه به ایده حکومت جمهوری روی خوش نشان داد و سپس علما او را مجبور کردند که از این فکر دست بردارد، وی آرامش قابلتوجهی در ایران برقرار کرده است.»
برگرفته از کتاب «قاجار تا پهلوی» منتشره از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
نظرات