دیدگاه آیت‌الله مهدوی کنی: چرا آیت‌الله خامنه‌ای ریاست‌جمهوری را نمی‌پذیرفتند؟


4116 بازدید

دیدگاه آیت‌الله مهدوی کنی: چرا آیت‌الله خامنه‌ای ریاست‌جمهوری را نمی‌پذیرفتند؟

آیت‌الله محمدرضا مهدوی‌کنی (زاده ۱۴ مرداد ۱۳۱۰ - درگذشته ۲۹ مهر ۱۳۹۳) روحانی شیعه، سیاستمدار ایرانی و رئیس مجلس خبرگان رهبری بود. وی از شخصیت‌های مشهور و معروف در سال‌های نهضت، انقلاب و نظام جمهوری اسلامی بود و سمت‌هایی چون دبیر کلی جامعه روحانیت مبارز (مهم‌ترین حزب اصول‌گرای ایران)، ریاست دانشگاه امام صادق و استاد درس اخلاق اسلامی این دانشگاه را بر عهده داشت.
مهدوی کنی پس از پیروزی انقلاب اسلامی با ساماندهی کمیته‌های انقلاب نقش مهمی در تثبیت نظام جمهوری اسلامی ایفا کرد. از این‌رو ویژگی شخصیتی و جایگاه گذشته او به شناخت بسیاری از حوادث و وقایع تاریخ انقلاب اسلامی کمک خواهد کرد.

در این گزارش، ‌مروری بر دیدگاه‌های سیاسی آیت‌الله مهدوی کنی با نگاهی به کتاب «خاطرات آیت‌الله مهدوی کنی» خواهیم داشت.
کتاب «خاطرات آیت‌الله مهدوی کنی» که از سوی غلامرضا خواجه‌سروی در پنج فصل با عناوین «تولد، خانواده و معیشت»، «تحصیلات»، «خاطرات و فعالیت‌های قبل از انقلاب»، «خاطرات و فعالیت‌های پس از انقلاب»، «قضایای پس از دوم خرداد» و «فعالیت‌های فرهنگی» تنظیم شده است، به طور دقیق زندگی سیاسی و فرهنگی وی را توضیح داده است که مرور آن خالی از لطف نیست. 

ارتباط آیت‌الله مهدوی‌کنی با حاج آقا مصطفی در قم 
مهدوی‌کنی در بخشی از خاطراتش از شهید مصطفی خمینی یاد می‌کند و می‌گوید: «مرحوم حاج آقا مصطفی از نظر سنی از من بزرگ‌تر بودند. من با حاج آقا مصطفی رفیق و دوست نبودم البته در درس حضرت امام شرکت می‌کردیم. در درس مرحوم علامه طباطبایی، درس آیت‌الله بروجردی [هم شرکت می‌کردیم] ولی حاج آقا مصطفی دوستان دیگری داشتند که با آنها بیشتر مأنوس بودند.
اخوی ما آقای باقری بیشتر با حاج آقا مصطفی مأنوس بودند و گاهی برای تفریح و ورزش بیرون می‌رفتند. یادم است که حاج آقا مصطفی با آقای خلخالی و آقای رسولی محلاتی و چند نفر دیگر بودند که معمولاً پنجشنبه‌ها و جمعه‌ها به تفریح می‌رفتند. البته من اهل این تفریحات نبودم. آنها گاهی برای شنا یا ورزش‌های دیگر می‌رفتند که اخوی هم گهگاهی می‌رفت. آقا شیخ علی آقا ارنگه‌ای [تهرانی] هم با حاج آقا مصطفی نزدیک بود. جناب آیت‌الله فاضل نیز هم‌مباحثه‌ای ایشان بودند.»

خاطرات آیت‌الله مهدوی‌کنی از ریاست جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای 
وی در فصل چهارم این کتاب به نقل خاطراتی درباره جریانات ریاست‌جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای و نامزد شدن خود در انتخابات ریاست‌جمهوری می‌پردازد که چنین می‌خوانیم: «در جریان ریاست جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای، آنچه به یادم مانده است، این است که پس از شهادت آقای باهنر و آقای رجایی، بحث ریاست جمهوری جداً مطرح بود. روزی ما در راهروی مجلس، جلسه‌ای داشتیم. جلسه غیر رسمی بود. در آن جلسه، من، مقام معظم رهبری، جناب آقای هاشمی و جناب آقای موسوی اردبیلی بودیم. ظاهرا حاج احمد آقا هم بودند.
دوستان در آن جلسه به آقای خامنه‌ای پیشنهاد دادند که شما نامزد ریاست جمهوری بشوید. ایشان گفتند من به چند جهت نمی‌پذیرم؛ یکی اینکه من بیمار هستم. من تازه از بیمارستان آمده‌ام (به خاطر همان جریان انفجار) و آمادگی ندارم. مسئله‌ی دوم اینکه خوب نیست دو تا آخوند ریاست قوه‌ی مجریه را داشته باشند. آقای مهدی کنی که نخست‌وزیر هستند، من هم رئیس‌جمهوری بشوم؛ دو تا آخوند خوب نیست. مردم می‌گویند همه چیز را خودشان قبضه کرده‌اند. جهت سوم اینکه اگر قبول بکنم دلم می‌خواهد کسی نخست‌وزیر باشد که بتوانم با او چون و چرا داشته باشم، مهدوی برادر بزرگ ماست. ما نمی‌توانیم از او پاسخ بخواهیم. این تعبیر ایشان در آن وقت بود.

من اطلاع ندارم در آن موقع جامعه‌ی مدرسین چه می‌گفتند. شاید جامعه‌ی مدرسین به خاطر همان سابقه‌ی موضع‌گیری سلبی امام در قبال کاندیداتوری روحانیون در انتخابات اول ریاست جمهوری، آنها نیز در اینجا پیشقدم نبودند.

جناب آقای خامنه‌ای هم این طور می‌فرمودند. بنده در پاسخ ایشان گفتم که الان بهتر از شما کسی نیست و این اشکال‌‌های شما وارد نیست؛ اما اشکال اول که آخوند و ملا نباید کار اجرایی بکند، زیرا حکومت، حکومت آخوندی شده، ما دیگر نمی‌توانیم بگوییم نیست قوه‌ی قضائیه روحانی است، ریاست مجلس روحانی است، بسیار از مسئولیت‌های دیگر روحانی است، از همه بالاتر رهبر هم روحانی است، چه اشکال دارد که رئیس جمهوری نیز روحانی باشد. در این اوضاع آنچه مهم است مدیریت صحیح، خدمت به مردم و انقلاب و رفع مشکلات مردم است. اما در مورد اشکال دیگر که کسالت بود، گفتم که ان شاء الله حالتان خوب می‌شود، البته زیاد روی آن تکیه نکردیم. تکیه‌ی اصلی ما روی مسئله‌ی روحانی بودن بود.
اما اینکه آیا مهدوی باشد یا نباشد، من دو تا پاسخ دادم؛ اولا من اگر هم برادر بزرگ باشم نشان داده‌ام که روح ناسازگاری ندارم. این طور نیست که تکروی داشته باشم و هر چه خودم می‌پسندم انجام بدهم. من اهل دعوا و استبداد نیستم.
مسئله‌ی دیگر هم این بود که گفتم اگر شما از بودن من خیلی ناراحت هستید من استعفا می‌دهم، که شما ناراحت نباشید و هیچ دغدغه‌ای نداشته باشید. گفتند نه، نمی‌شود شما استعفا بدهید! آقای موسوی اردبیلی گفتند یعنی چه؟ تو می‌خواهی استعفا بدهی که چه بشود؟ گفتم بالاخره دنبال کار دیگری می‌رویم. کار که در دنیا کم نیست. لزومی ندارد بنده نخست وزیر باشم. ایشان اصرار می‌کردند که نه! نمی‌شود. گفتم نه! می‌شود. حالا می‌بینید که می‌شود. بالاخره به اینجا که رسید تقریبا همه قبول کردند و نتیجه‌اش این شد که پس از انتخابات بنده استعفا بدهم. قرار شد که بنده و جناب آقای دکتر شیبانی و آقای عسگر اولادی به منظور احتیاط نیز نامزد ریاست جمهوری شویم.»

دیدگاه آیت‌الله مهدوی‌کنی قبل از انتخابات دوره ششم ریاست جمهوری
وی همچنین در بخشی از کتاب خود در فصل پنجم مطالبی درباره قضایای پس از دوم خرداد مطرح می‌کند. مهدوی کنی می‌گوید: «در مورد انتخابات ریاست جمهوری ـ دوره‌ی هفتم ـ باید بگویم که بنده قبل از انتخابات دوره‌ی ششم احساس خطر می‌کردم و گفتم احساس می‌کنم که مشروطه دارد تکرار می‌شود؛ چون می‌دیدم برخی از مدیران و مسئولان که در متن نظام و در دولت هستند و بودند، مطالبی را اظهار می‌دارند. گویا بعضی از اصول قانون اساسی برای آنها قابل قبول نبودند، اگر محترمانه بگویم این اصول برایشان هضم نشده بود و گاهی طرفداری از دولت آقای هاشمی، رهبری را زیر سوال می‌بردند و رهبری را مزاحم می‌دیدند، به خصوص بعد از اینکه جریان کارگزاران و این حرف‌ها پیش آمد و گروه دوم خردادی‌ها نیز به آنها پیوستند و جبهه‌ی واحدی تشکیل دادند. من در این جریان، که روز به روز پیش می‌رفت، احساس می‌کردم که جریان، جریانی معمولی نیست، از این رو در بعضی از سخنرانی‌هایم گفتم که من واقعاً احساس خطر می‌کنم، همان احساس خطری که در مشروطیت می‌شد. بنابراین با صراحت گفتم که مشروطیت دارد برمی‌گردد.»
 

«بعضی‌ها می‌گفتند که مگر بازگشت مشروطیت اشکال دارد؟ آنها می‌گفتند بازگشت مشروطیت؛ یعنی قیام علیه استبداد و خودکامگی. اینکه بد نبود، ولی من مقصودم این بود که من می‌ترسم حوادث ناگواری که بعد از مشروطه واقع شد، تکرار شود والا اصل انقلاب ما هم خوب بوده، چنان که مشروطه هم از اول تا حدودی خوب بوده (نمی‌گویم صد درصد خوب بوده، ولی مشروطه در برابر حکومت‌های جائر سلطنتی خوب بوده، هرچه باشد علمای دینی آن را پذیرفتند اقدام کردند). لذا من احساس خطر می‌کردم و می‌گفتم مشروطه دارد برمی‌گردد؛ یعنی افرادی یا احزابی خودآگاه یا ناخودآگاه به نام انقلاب، علیه انقلاب فعالیت می‌کنند، چنان که عده‌ای به نام مشروطیت علیه آن اقدام کردند و استبداد رضاخانی را به ارمغان آوردند. هشدار من در آغاز برای بسیاری قابل قبول نبود و غریب می‌نمود و احیاناً مورد اعتراض قرار می‌گرفت.»

تولیت مدرسه مروی به مهدوی‌کنی به دستور امام بود
یکی از مهم‌ترین اقدامات فرهنگی مهدوی کنی به غیر از تاسیس دانشگاه امام صادق (ع) مدیریت مدرسه مروی بود. وی در این‌باره چنین می‌گوید: «بعد از فوت مرحوم آیت‌الله میرزا باقر آشتیانی، روزی حاج احمد آقا به من زنگ زدند، گفتند آقای آشتیانی که مرحوم شدند، امام در نظر دارند که کسی را برای تولیت مدرسه نصب کنند، آیا شما آمادگی دارید؟ ـ در آن زمان ما دانشگاه امام صادق علیه السلام را تاسیس کرده بودیم ـ من عرض کردم اگر امام امر می‌فرمایند من حرفی ندارم، ولی در وقف نامه‌ی مدرسه‌ی مروی برای متولی خصوصیاتی ذکر شده که آن خصوصیات را باید در نظر گرفت. گفتند شما آن قسمت مربوط به تولیت را کپی کنید، برای ما بفرستید. من هم کپی گرفتم و خدمت امام فرستادم. امام مطالعه فرمودند و بعد فرمودند این حکم را برای شما می‌نویسم.
در حکم امام که در رسانه‌ها منتشر شد، نسبت به حقیر اظهار محبت کردند و فرمودند همان طور که مدرسه‌ی مروی از قدیم، مرکز رفت و آمد علما و مجتهدین و بزرگان تهران بوده، من میل دارم که به همان صورت ادامه داشته باشد و علما بیایند تدریس کنند و طلاب بیایند استفاده کنند. شما هم آنجا را اداره کنید.»
وی در ادامه درباره اقدامات خود در مدرسه مروی می‌گوید: «در زمان مرحوم آقای آشتیانی ـ به خصوص اواخر عمر ایشان که بیمار شده بودند و به مدرسه کمتر می‌آمدند ـ مدرسه مسافرخانه‌ی طلاب شده بود و در حقیقت، دیگر مدرسه نبود کتابخانه‌ی مدرسه هم خیلی خراب شده بود.
مدرسه‌ی مروی کتاب‌های خطی خوب دارد. بیش از هزار جلد کتاب خطی که بعضی از آنها کتاب‌های نفیس است که چاپ نشده است، نسخه‌های منحصر به فرد است که گاهی اشخاص و محققین می‌آیند استفاده می‌کنند. این کتاب‌ها همین‌طور سال‌ها در صندوق‌های چوبی قرار داشت که موریانه قسمتی از آنها را خورده بود و بعضی از آنها خراب شده بود، بعضی را رطوبت گرفته بود...
ما که آمدیم دو کار کردیم؛ یکی آنکه به آقایانی که قبلا اینجا حضور داشتند و هر روز می‌آمدند چای می‌خوردند و گعده می‌کردند، اعلام کردیم که مدرسه طبق وقف‌نامه‌ برای طلاب ساخته شده است، آقایانی که اینجا حضور دارند غالباً طلبه نیستند، البته ما برایشان احترام قایل هستیم، ولی طلبه نیستند، خوب است آقایان تشریف ببرند. برخی پذیرفتند ولی بسیاری از این آقایان اخطار حقیر را جدی نگرفتند. من اعلام کردم که ما می‌خواهیم مدرسه را تعمیر کنیم. دیوارها و حجره‌های مدرسه در اثر رطوبت در معرض ویرانی و خرابی بود و... مسجد و کتاب‌خانه‌ی آن هم به همین شکل بود. تمام اینها تعمیرات اساسی لازم داشت.»
 


انتقادات مهدوی کنی از کتاب «شهید جاوید»
 آیت الله مهدوی کنی درباره «شهید جاوید» به بازتاب‌های این کتاب می‌پردازد. کتاب شهید جاوید نخستین‌بار آبان ماه سال ۱۳۴۹ شمسی منتشر شد و نویسنده آن که آیت‌الله «نعمت‌الله صالحی نجف‌آبادی» از محققان و نویسندگان شیعه معاصر بود به قیام حسین ابن علی(ع) پرداخته ‌است و قیام حسی(ع) را در رهگذار تشکیل حکومت اسلامی دانسته  و هر گونه علم حسین به مرگ خود و خانواده‌اش را منتفی دانسته‌ است. این کتاب سر و صداهای زیادی را در محافل علمی و دانشگاهی ایجاد کرد.
مهدوی کنی در این رابطه می‌نویسد: «آقای صالحی نجف‌آبادی، مولف «شهید جاوید»، قسمت‌هایی از این کتاب را قبل از چاپ برای بنده فرستادند که اظهار نظر کنم؛ ایشان خودشان به تهران تشریف آوردند و این طور اظهار می‌داشتند که می‌خواهند اهل فضل، کتاب را ببینند، اگر نظراتی اصلاحی ـ تکمیلی دارند به من بگویند، تا بعد از مطالعه و بازنگری آن را چاپ کنم. من کتاب را مطالعه کردم و در چند جا و به خصوص در مسئله‌ی علم امام و اینکه آیا امام حسین (ع) جریان کربلا و شهادت را می‌دانستند یا فقط به قصد حکومت و پذیرش دعوت مردم به سوی کوفه حرکت کرده و سرانجام به شهادت رسیدند، بحث کردم و نقدهایی داشتم و در حاشیه‌ی آن نوشتم.»
«بنده مطالعاتی در جریان کربلا داشتم و مخصوصاً در ترجمه‌ی یکی از کتاب‌های مرحوم علامه امینی، رضوان‌الله علیه به نام کتاب «سنتنا و سیرتنا» دخیل بودم. این کتاب درباره‌ی محبت اهل بیت و امام حسین (ع) و قضیه‌ی تربت امام حسین (ع) از زبان رسول خدا (ص) بود. ایشان احادیثی را از عامه نقل کرده بودند که قبل از ولادت و بعد از ولادت امام حسین (ع)، مسئله شهادت مطرح بوده و چیزهای دیگری که در آن ترجمه و آن کتاب هست. من به این موضوع آشنا بودم که از طرف عامه و خاص، روایات فراوانی وجود دارد که مجموعه‌اش به تواتر معنوی یا اجمالی، دلالت دارد بر اینکه مسئله‌ی شهادت، برای امام حسین (ع) امری مسلم و قطعی بوده است و این گونه نبوده که امام حسین (ع) از شهادت خود خبری نداشته‌اند و شهادت ایشان امری اتفاقی بوده باشد.لذا مطالبی از تاریخ و احادیث برای ایشان نوشتم و عرض کردم که این تحلیل‌هایی که شما کرده‌اید یک سویه است؛ زیرا شما مطالبی را که در مورد جریان کربلا وارد شده و در کتاب‌ها نقل شده است، آنچه مطابق ذوقتان بوده و با نظر و تحلیل شما منطبق می‌شده جمع کرده‌اید و آنچه برخلاف نظر شما بوده، اصلاً مورد توجه قرار نداده‌اید و محقق نباید با یک پیش‌فرض وارد میدان بررسی شده و تنها به دلایلی که موید فرضیه‌ی او است اعتنا کرده و به احتمالات دیگر و قراین و شواهد مخالف توجهی نداشته باشد.»

بر طرح مطالب کتاب اختلاف برانگیز {شهید جاوید} اشکال داشتم
وی در ادامه درباره بازتاب‌های کتاب شهید جاوید چنین می‌نویسد: «کتاب «شهید جاوید» با تقریظ آیت‌الله منتظری و آیت‌الله مشکینی چاپ شد؛ گروهی روی عقیده و اخلاص به محتوای کتاب معترض بودند، زیرا بخشی از آن را مخالف اعتقادات شیعه می‌دانستند و مسئله را به صورت بحث سیاسی ‌ـ عقیدتی روز درآوردند و متأسفانه ساواک هم از این فضای آلوده سوء استفاده می‌کرد.
این دعوا یک دعوای سیاسی بود نه علمی؛ یعنی کمتر بحث علمی می‌کردند که حالا مطالب کتاب درست است یا نه، خلاصه طرفین بیشتر یکدیگر را متهم می‌کردند به اتهاماتی که از شأن علما و روحانیت به دور بود.
البته نمی‌توان انکار کرد که گروهی از مخالفان واقعاً‌ از روی اعتقادات مذهبی به این کتاب اشکال داشتند که خود بنده از آنها بودم. بنده در عین حال که طرفدار امام و حتی طرفدار کسانی که تقریظ نوشته بودند و حتی خود ‌آقای صالحی بودم، مع‌ذالک به این کتاب اشکال داشتم و اصولاً طرح این گونه مطالب اختلاف برانگیز را در آن موقع درست نمی‌دانستم.»
چاپ دوم کتاب «خاطرات آیت‌الله مهدوی کنی» با تدوین غلامرضا خواجه‌سروی در 628 صفحه، با شمارگان 2هزار و 500 نسخه از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است.


ایبنا