شهید مطهری، آن گونه که من می شناسم
دوازدهم اردیبهشت سالگرد شهادت استاد آیت الله شهید مرتضی مطهری(ره) است. شهیدی که امام درباره او فرمود: همه آثارش قابل استفاده است. آنچه درپی می آید سخنرانی منتشر نشده ای از مرحوم حجت الاسلام مروی درباره شهید مطهری(ره) است. بنا به اطلاعی که شورای نظارت بر نشر آثار استاد شهید مطهری(ره) داده قرار است این مطلب در کتاب: مطهری که بود؟ بزودی به زیور طبع آراسته شود اینک مطلب را باهم از نظر می گذرانیم:
درباره شهید بزرگوار مرحوم علامه شهید مطهری اعلی الله مقامه الشریف، هم صحبت زیادشده و هم مقاله زیاد نوشته شده است. بخصوص شاگردان مبرز این بزرگوار خطوط سیمای معنوی و علمی این شهید را برای همه ما روشن کرده اند. من واقعا خودم را لایق نمی دانم که در جلسه سالگرد شهادت این بزرگوار سخن بگویم. اما اکنون که قرار شده است چند جمله دراین جلسه صحبت کنم، ناگزیرآن شهید بزرگوار را به گونه ای که خود به عنوان طلبه ای کوچک شناخته ام به صورت خیلی فشرده معرفی می کنم.
استعداد ذاتی شهید مطهری
اولین خصیصه شهیدمطهری برخورداری از یک استعداد ذاتی فوق العاده بود و هرکسی به این مقام و این علم و آگاهی و معرفت نمی رسد.
گوهر پاک بباید که شود قابل فیض - ورنه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نشود
آری آن استعداد ذاتی که خدا به شهید مطهری داد، در هرکسی، جز در اقل قلیلی از مردم، پیدا نمی شود و شهید عظیم الشأن مطهری دارای این استعداد و لیاقت ذاتی بود.
معلمان و مربیان لایق
خصیصه دوم، وجود معلمان و مربیان لایق بود. ممکن است کسی دارای استعداد فوق العاده ای باشد، اما به معلم و مربی لایق دسترسی پیدا نکند و این استعدادها در وجود او بالقوه بماند و به فعلیت نرسد. مربی لایق همچون یک باغبان آگاه است که می تواند نهال برومندی را تربیت کند و در زمان آقای مطهری اساتید، معلمان و مربیان لایقی بودند وایشان توانست به آنها دسترسی پیدا کند. (1) شهید مطهری توفیق این را می یابد که درمحضر علامه و فیلسوف بزرگ اسلام مرحوم طباطبایی اعلی الله مقامه الشریف حضور یابد؛ مفسر بزرگی که وقتی تفسیر قرآن او به «الازهر» مصر رفت، الازهر در مقابل آن خضوع کرد و نتوانست با توجه به استحکام و قرصی استدلالات علامه در المیزان نظرات تفسیری جدیدی ارائه کند. پیدا کردن استاد بزرگواری همچون آیت الله میرزا علی آقای شیرازی و فیض بردن از محضر او و هم نفسی با او از موهبتهایی بود که نصیب شهید مطهری شد. خیلی از طلاب در آن زمان میرزا علی آقای شیرازی را دیده بودند اما نمی توانستند بفهمند که او کیست، اما مرحوم مطهری ضمن شناخت این گوهر گرانبها در دامان تربیت این عالم اهل معنا رشد می کند.
درک محضر فقهی آیت الله العظمی آقای بروجردی یکی دیگر از مواهبی بود که نصیب شهید مطهری شد. آیت الله بروجردی واقعا فقیه بزرگ و کم نظیری بود. درکتابی که آیت الله حاج آقا مجتبی عراقی(2 ) تالیف کرد و دوسالی است که منتشر شده، درباره مراسم تدفین آیت الله بروجردی نوشته: وقتی که من جنازه آقای بروجردی را به خاک سپردم، ناگهان دیدم هنگام تلقین ملقن، وقتی که می گوید: «اسمع افهم یا فلان ابن فلان اذا سئلک الملکان المقرّبان عن ربک، عن نبیک، عن امامک...» صدایی غیر از صدای تلقین کننده به گوشم می رسد. خوب که دقت کردم فهمیدم صدای آیت الله بروجردی است و دارد عین تلقین ملقن را تکرار می کند. با خود گفتم: نکند همهمه ای است و این صدا از جای دیگر است؛ از مرحوم آیت الله آقا شیخ مهدی بروجردی که در بالای قبر ایستاده بود سؤال کردم، ایشان هم تأیید کرد که این صدا از درون قبر شنیده می شود. غرضم این است که مرحوم آیت الله علامه شهید بزرگوار مطهری مدتها از محضر این دانشمند و این مرد اهل معنا استفاده کرده است. شهید مطهری به امام نیز ملحق شد و دسترسی او به محضر امام بزرگوار خود از توفیقات خاصی است که نصیب هر کسی نمی شود. مرحوم آقای مطهری علاوه بر استعداد شایان و باطن گیرنده و عجیب، اساتید بسیار خوبی هم داشت و توانست در محضر آنها روح تشنه خویش را سیراب کند.
جامعیت شهید مطهری
خصیصه سوم، جامعیت شهید مطهری بود. ممکن است عالمی اهل بیان و خطابه باشد، عالم دیگری قلم زیبا و شیوایی داشته باشد، عالم دیگری فیلسوف یا مفسر یا فقیه و یا دانشمند اجتماعی باشد و مسائل اجتماعی را خوب درک کند، اما کمتر کسی را می توان یافت که در همه این رشته ها تبحر داشته باشد. اما مرحوم شهید بزرگوار مطهری در همه این رشته ها تبحر و جامعیت داشت. من نمی خواهم مبالغه کنم ولی شهید مطهری از بسیاری از کسانی که نامشان به اجتهاد و به فقه اصطلاحی (فقه جواهری) بر سر زبانهاست، قطعاً عالم تر و فقیه تر بود، اما چون اهل ادعا نبود، در این بعد هم کسی او را نشناخت. شهید مطهری فقیه بزرگواری بود که می توانست احکام دین را از عمق دریای قرآن و روایات استخراج کند و استنباط و بازگو نماید. البته می دانید که فقه، هم معنای لغوی دارد و هم معنای اصطلاحی. اسلام را به معنی واقعی شناختن، یعنی توحید و نبوت و معاد و عدل و امامت را شناختن، فقه لغوی است که در این باب روایات بسیاری داریم. مثلاً در روایات مربوط به امام صادق علیه السلام آمده است: لو اتیت بشابّ من شباب الشیعه لا یتفقه بالدین لادّبته (3) یعنی اگر به جوانی از جوانان شیعه برخورد کنم که در مقام شناخت درست دین نباشد، او را تأدیب می کنم. مرحوم آقای مطهری غیر از تسلط بر فقه لغوی، فقیه به معنای اصطلاحی هم بود. قرآن مجید هم به عنوان یک واجب کفایی می فرماید: فلولا نفر من کل فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم. (توبه 122)
شهیدمطهری فیلسوفی بسیار عالی مقام بود(4) و به معنای واقعی فیلسوف بود، نه فیلسوفی که فقط اهل اصطلاحات باشد؛ فیلسوفی که وقتی مبانی فلسفه را می گفت تحلیل می کرد و این تحلیل از عمق جانش مایه می گرفت نه اینکه اصطلاحات فلسفی را فقط در ذهن و مغزش جا داده باشد و بخواهد آنها را بازگو کند.
شهید مطهری در عین حال مفسر عظیمی هم بود. همان طور که می دانید یکی از مشکل ترین آیات قرآن آیه شریفه هدی للمتقین (بقره2) است. بحث این است که چطور قرآن با این همه کفاری که هدایت کرده است هدی للمتقین است؟ اگر به تفاسیر دیگر نگاه کنیم و نظر تفسیری ایشان را هم ببینیم خواهیم دید که بهتر، زیباتر، گیراتر و دلنشین تر از تفسیر ایشان برای هدی للمتقین وجود ندارد(5) و یا تفسیر آیه شریفه «و وجدک ضالّاً فهدی»(الضحی7) را که شهید مطهری بیان کرده با دیگر تفاسیر مقایسه کنید خواهید دانست که چه تفسیر زیبایی از این آیه مشکل قرآن به یادگار گذاشته است:
مفسرین درباره این آیه خیلی بحث کرده اند که مقصود چیست؟ برخی از اشخاص تا صحبت از ضلالت و هدایت می شود خیال می کنند ضلالت ازنظر قرآن منحصر است به بت پرستی و تصور می کنند که العیاذ بالله پیامبر اکرم بت پرست بوده و خدا او را هدایت کرده است. به شهادت تاریخ قطعاً این گونه نبوده است، بلکه ضلالت و هدایت ازنظر قرآن مراتب و درجاتی دارد. یکی از هدایتها هدایت عقل است، یعنی خدا به هر انسانی که عقل داده است او را از ضلالت نجات داده. خود پیغمبراکرم هم یک سلسله از هدایتها را قبل از آنکه وحی به طور رسمی بر ایشان نازل شود به حکم عقل وافر خدادادی خویش دریافت می کرد. گذشته از این، هدایتهای دیگری در دوره قبل از بعثت شامل حال پیغمبر می شد که به صورت نیروی مرموزی همراه پیامبر بود و خود پیامبر آنها را نقل کرده است. بنابراین هدایت آن نیروی مرموز یا هدایت فرشته یک درجه از هدایت عقل بالاتر است و هدایتی هم که پیامبراکرم از طریق وحی به وسیله جبرئیل می شد، یک درجه بالاتر. خدا می خواهد به پیغمبر بگوید: ما به تو عقل دادیم وگرنه گمراه بودی، با آن نیروی مرموزی که همراه تو همیشه داشتیم تو را هدایت کردیم و اگر این نیرو به همراه تو نبود، این درجه از هدایت را نداشتی و گمراه بودی، و از همه بالاتر اگر هدایت وحی ما نبود تو نه کتاب می دانستی چیست و نه ایمان را می شناختی. بنابراین آن چیزی که حتی برای شخصیتهای معنوی هدایت است برای امام و پیغمبر ضلالت است. هدایت و ضلالت مانند روشنایی و تاریکی است. همان گونه که روشنایی و تاریکی امری نسبی است هدایت و ضلالت هم نسبی است. )
شهید مطهری در تفسیر و در فقه جامعیت داشت و اهل بیان بود. قرآن می فرماید: الرحمن. علم القرآن. خلق الانسان. علمه البیان (الرحمن 1-4) مهمترین ویژگی که قرآن برای انسان بیان می کند علمه البیان است. آقای مطهری انصافا اهل بیان بود، در عین اینکه اهل قلم هم بود. قرآن می فرماید: ن والقلم و ما یسطرون (قلم1) قلم شیوا و زیبا و رسا و روان این مرد، مشکل ترین مطالب را در ساده ترین عبارات بیان می کرد، به گونه ای که عامی ترین انسانها و همچنین عالمترین انسانها می توانستند به سهم خود از آنها به نحو مطلوب بهره ببرند. این گونه نیست که فردی که در سطح علمی بالایی نباشد بگوید من جزوه ایشان را خواندم و نتوانستم از آن استفاده کنم و یا عالمی بگوید آثار ایشان در سطح پایین است و به درد من نمی خورد.
امام بزرگوار(ره) که هم مرجع تقلید است و هم اهل فلسفه و عرفان، آثار شهید مطهری را بدون استثناء تایید کرده است و نگفته است که بعضی از آنها خوب است و بعضی خوب نیست، بلکه بر همه آثار آن شهید والامقام مهر تایید زده است.
شهید مطهری، عالمی آگاه به زمان
یکی از ویژگی های مهم دیگری که باید به آن اشاره کرد، عالم به زمان بودن شهید مطهری بود. حضرت علی علیه السلام می فرمایند: العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس. علم به زمان و شناخت روح زمان غیر از علم فقه و اصول و فلسفه و چیزهای دیگر است. فردی ممکن است همه اینها را داشته باشد، اما علم به زمان نداشته باشد. آقای مطهری عالم به زمان بود، به تعبیر دیگر روح مسیطر بر تمام جریانات، به خصوص جریانات فرهنگی جوامع و بالاخص جامعه خودمان بود. به خدا قسم اگر آقای مطهری نبود خیلی از گروه های منحرف شناخته نمی شدند زیرا آقای مطهری آنها را به ما معرفی کرد و حنایشان بی رنگ شد.
یکی از این گروه های خطرناک «فرقان» بود. همه می دانید رهبر این گروه طلبه ای گوژپشت در مدرسه حجتیه بود که من او را دیده بودم. او با شیطنت، عده ای از جوانها را فریب داد و با تاسیس گروه فرقان و نوشتن تفسیرهای انحرافی بر قرآن فعالیتهای مخرب خود را شروع کرد6. به یاد دارم که در همان ایام خدمت شهید مطهری رفتم و گفتم: من در مسجد قبا درباره سیره ائمه بحث می کنم، می خواهم این بحث را ادامه ندهم و بحث گروههای منحرف از جمله «فرقان» را شروع کنم، نظر شما چیست؟ فرمود: نه، این کار را نکن چون ناخواسته موجب مطرح شدن و بزرگ شدن این گروهک ها می شود. شما همان بحث سیره را ادامه بده اما در خلال آن می توانی به انحراف این گروهک ها هم اشاره کنی. مرحوم آقای مطهری اولین کسی بود که اصطلاح کوبنده «ماتریالیسم منافق» را درباره این گروهکها به کار برد و قبل از ایشان هیچ کدام از شخصیتها چنین کاری نکرده بودند. شهید مطهری معتقد بود که آنها ماتریالیست اند و خدا را قبول ندارند اما چون جامعه ایران خدا را قبول دارد، ناگزیرند در مقابل جامعه لفظ خدا را به کار ببرند وگرنه در حقیقت ماتریالیست اند و خدا را در عمق جانشان باور ندارند.
در بعضی جزوه های تفسیری گروهک فرقان چیزهای عجیب و مضحکی نوشته شده. مثلا در تفسیر آیه شریفه «و ارسل علیهم طیراً ابابیل» که از آیات سوره فیل است و مفسرین تفسیرهای مختلفی دارند اینها نوشته اند:
«طیراً ابابیل» اصلا پرنده نیستند که با منقار خود سنگریزه بگیرند و بر سر لشکر ابرهه بریزند و مرد و مرکب را «فجعلهم کعصف مأکول»، کنند بلکه آنان چریکهای سرزمین مکه بودند و در این سرزمین کوهستانی جنگهای پارتیزانی را آموخته بودند و هنگامی که لشکر ابرهه آمد، یکمرتبه مانند پرنده بر سر آنان ریختند و مرد و مرکب را بیچاره کردند.»
اگر به آنها می گفتی کدام مورخ این حرفها را زده؟ می گفتند لازم نیست مورخی این حرفها را زده باشد، خودمان می گوییم. وقتی آنان مطالب تاریخی را که مستند است جعل می کنند تکلیف مطالب دیگر روشن است. آری ، آقای مطهری با این کلمه «ماتریالیسم منافق» پرده از چهره منافقانه این گروهها برداشت و چهره آنان را که دم از خدا و نماز و قرآن و پیغمبر می زدند از زیر نقاب بیرون آورد و بی جهت نبود که گروهک منحرف و منافق فرقان آقای مطهری را از ما گرفت زیرا می دانست که اگر این مغز متفکر در جامعه باشد نورافشانی می کند و دانشگاه و حوزه را رشد می دهد.
آسیب گروهک فرقان از شهیدمطهری
بنده قاتل شهید مطهری را ندیدم، اما ضارب رهبر بزرگوار انقلابمان را که در مسجد ابوذر مواد منفجره در ضبط صوت تعبیه کرده بود و باعث شد دست راست ایشان از کار بیفتد در سلول ملاقات کردم و به او گفتم: «شما که در دوره طاغوت اسلحه به دست نمی گرفتید و ایادی استکبار جهانی و عوامل انحراف فکری جامعه را از بین نمی بردید، چگونه حالا که انقلاب پیروز شده، دست به اسلحه برده اید و مثل شهید مطهری را از بین می برید و یا آقای خامنه ای را هدف قرار می دهید؟» او در پاسخ سؤالم گفت: «مبارزه با آمریکا کار آسانی بود، اما مبارزه با روحانیت و با علمای دین خیلی مشکل است و نمی شود بین آنها و مردم با هیچ بیان و قلمی فاصله انداخت، پس ناچاریم دست به اسلحه ببریم و آنها را از سر راه برداریم تا بتوانیم تفکرات خودمان را در جامعه پیاده کنیم. خطر برای جامعه ما آمریکا که به راحتی از سر راه کنار می رود نیست، بلکه خطر اصلی علمایی هستند که اهل قلمند و اگر دست به قلم ببرند مادیگر هیچ کاری نمی توانیم بکنیم.» خود او اعتراف کرد: «اگر گروه فرقان مغز آقای مطهری را هدف قرارداد از این جهت بود که از این مغز خیلی آسیب دیده بود.»
بنده یک روز (قبل از انقلاب) در همین مسجد، بالای منبر به این گروهکهای منحرف حمله کردم. وقتی که مجلس تمام شد و می رفتم، جوانی را که عینک دودی زده بود و جلوی در ورودی مسجد ایستاده بود ملاقات کردم، او به من گفت: «من می دانم این حرفهایی را که می زنید چه کسی به شما گفته و از کجا سرچشمه گرفته، به هر حال اگر یک بار دیگر بالای منبر به ما حمله کنی مغزت را هدف قرارمی دهیم.»
این گروهکهای منحرف حتی تحمل نمی کردند که طلبه ای بالای منبر این حرفها را بازگو کند، و با وجود این که من اسمی از شهید مطهری نبرده بودم، می دانستند این حرفها از مغز آقای مطهری ترواش کرده است. آقای مطهری با قلمرو وسیعی که قلم و بیانش داشت مسئله «ماتریالیسم منافق» را مطرح کرد و خطر این گروهکهای منحرف را گوشزد نمود و اگر شهید مطهری این افشاگری را نکرده بود معلوم نبود امروز گروه فرقان و امثال آن در دانشگاهها چه می کردند.
خاطره
در این زمینه خاطره ای به ذهنم آمد که بد نیست آن را برای شما نقل کنم. من توفیق داشته ام که در درس شهید مطهری که شبهای پنج شنبه و جمعه در مسجد مقابل حوض در کوچه ارک خیابان ارم قم برگزار می شد شرکت کنم. در ظهر پنجشنبه ای که ایشان به منزل ما آمده بودند، فهرست افرادی را که حدوداً بیست و پنج نفر بودند به من دادند و فرمودند: آقایان را دعوت کن که در جلسه امشب حضور یابند. در میان افراد دعوت شده نام مرحوم شهید قدوسی، آیت الله جنتی و آیت الله مشکینی به چشم می خورد. آقایان شب در جلسه حضور یافتند و ما برای صرف شام سفره انداختیم. هنوز صرف شام شروع نشده بود که آقای مطهری خطاب به مدعوین فرمودند:
«من اول می خواهم یک جمله خدمت شما علمای قم بگویم بعد غذایتان را میل بفرمایید. خطر عجیبی امروز نسل جوان ما را تهدید می کند و آن خطر ماتریالیستی فکر کردن است. نماز ما را به «تشکل حزبی» تعبیر کرده اند و گفته اند که «اقیموالصلوه» یعنی اینکه تشکل حزبی داشته باشید. «ابن السبیل» را به مجاهدینی تفسیر کرده اند که سلاح به دست گرفته اند و در مقابل رژیم ایستاده اند و معتقدند که خمس که یکی از موارد مصرفش «ابن السبیل» است به مبارزان مسلح تعلق می گیرد. خدایی را که قانون آفرین است به «مجموعه قوانین هستی» تعبیر می کنند؛ اینها نماز و خمس و خدا را منحرف کرده اند.»
این کلمات را شهید مطهری با سوز دل گفت و چاره جویی کرد. آقای مطهری در هر جمعی که می نشست آتشی بر می افروخت و دلهایی را که واقعا به عشق اسلام و قرآن و امام زمان می تپید، آتش می زد. آقای مطهری واقعا عالم به زمان بود و کاملا روزگار خود را می شناخت. بنده از زبان خود ایشان شنیدم که می فرمودند:
«استادی(7) در دانشکده الهیات درس می داد. شنیدم که او به بعضی از جوانها القای شبهات ماتریالیستی می کند. یک روز که من در فاصله دو کلاس در دفتر نشسته بودم و می خواستم چای بخورم وارد دفتر شد. من بلافاصله به او گفتم «شنیده ام تو عده ای از جوانهای معصوم را که از افکار تو آگاهی ندارند می فریبی و این شبهه ها را وارد مغزشان می کنی؛ اگر راست می گویی این شبهات را با من در میان بگذار، اگر جواب وافی و کافی از من نشنیدی، آن گاه آنها را به این جوانها القاء کن.» او به قدری ترسید که جرات نکرد از مواضع خود دفاع کند، بلکه عملکرد خود را تکذیب کرد و چای نخورده از دفتر بیرون رفت.»
مبارزه شهید مطهری با گروهک به اصطلاح «مجاهدین خلق»
مرحوم آقای مطهری کسی نبود که گروه باطلی بتواند در مقابلش بایستد. به یاد دارم که در سفری که به آبادان رفته بودم، شخصی به من اصرار کرد که اگر می توانی ما را به این گروه به اصطلاح مجاهدین خلق پیوند بزن؛ گفتم من با این گروه آشنا نیستم، اما یک نفر را سراغ دارم، به او می گویم که اگر توانست برایتان کاری انجام دهد؛ وقتی به آن شخص موضوع را گفتم، گفت: «من از سرانجام این کارها می ترسم. اصلا حرف این کارها را با من نزن.»
آن زمان که این گروه خیلی نفوذ و عظمت داشتند و با شعار قرآنی «فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما» (نساء 95) مزورانه اهداف خودشان را عملی می کردند، آقای مطهری بر منبر می فرمود: این آقایان آمده اند این شعر را به امام حسین علیه السلام منتسب کرده اند که فرموده است:
قف دون رایک فی الحیاه مجاهدا
ان الحیاه عقیده و جهاد
می فرمود این گروه فقط جهاد اسلام را قبول دارند و نماز و زکات و صیام و ارکان دیگرش را قبول ندارند. اگر بخواهند نهج البلاغه را برای مردم تفسیر کنند فقط خطب جهادیه آن را تفسیر می کنند، نه خطبه «همام» را که وقتی علی بن ابیطالب برای او خطوط سیمای متقین را ترسیم می کند، صیحه می زند و همان جا جان به جان آفرین تسلیم می کند.
شهید مطهری می فرمود: این شعر متعلق به شاعری در قرن نهم هجری است و اصلا به امام حسین تعلق ندارد. چرا نمی گویید: «ان الحیاه عقیده و صلاه» یا «ان الحیاه عقیده و زکاه»؟ چرا زکات و نماز اسلام را می زنید و فقط به جهاد چسبیده اید؟
انقلاب اسلامی، نه اسلام انقلابی
آنها هم که نفوذ داشتند به جان این بزرگوار افتادند و به او تهمتها زدند. اما مگر این مرد کسی بود که با تهمت و تهدید راهش را تغییر دهد و از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند. او بر بالای منابر به جوانها هشدار می داد که گول این شعارها را نخورند زیرا آنها اسلام و انقلاب اسلامی را قبول ندارند؛ آنها اسلام انقلابی را می خواهند نه انقلاب اسلامی را؛ یعنی از اسلام بعد انقلابش را قبول دارند و ابعاد دیگر آن را قبول ندارند. استاد مطهری می گفت: خود این به اصطلاح مجاهدین با انتشار جزوه ای رسما اعلام کرده اند که «اقتصاد یعنی اقتصاد مارکسیستی» مگر اسلام اقتصاد ندارد که به دنبال اقتصاد مارکسیستی رفته اید؟
اخلاص، ویژگی بارز شهید مطهری
یکی از ویژگی های اخلاقی شهید مطهری، اخلاص او بود واین عزیز سفر کرده مخلصانه در راه خدا قدم برمی داشت. یکی از اساتیدم می گفت خداوند وقتی که می خواست فرشتگان را در مقابل آدم به سجده وادارد آدم را عالم کرد چنان که در قرآن می فرماید: وعلم آدم الاسماء کلها (بقره 31) ، بعد به فرشتگان فرمود در برابر این آدم سجده کنید. همه فرشتگان سجده کردند مگر ابلیس که گفت: من به علم باج نمی دهم. برداشت اسناد من از سجده نکردن ابلیس به آدم باج ندادن به علم بود. او می گفت شیطان در اینجا به علم باج نمی دهد ولی هنگامی که خداوند می فرماید: فاخرج منها فانک رجیم. وان علیک لعنتی الی یوم الدین(ص 77 و 78) می گوید: فبعزتک لاغوینهم اجمعین. الا عبادک منهم المخلصین (ص 82 و 83) یعنی شیطان به علم باج نمی دهد ولی در مقابل اخلاص تسلیم است و در مقابل آدم مخلص نمی تواند کاری بکند.
آقای مطهری واقعا آدم مخلصی بود. من متاسفانه دیده ام که بعضی افراد در سالگردهای شهادت استاد علت مهاجرت ایشان از قم و روی آوردن به دانشگاه را کمی اعاشه دانسته اند. این حرف درستی نیست. در مقام تشبیه می گویم: پیامبر اکرم(ص) وقتی می خواستند علی بن ابیطالب(ع) را در دامن خود تربیت کنند نمی توانستند به ابوطالب عموی بزرگوار خود بگویند تو آن مربی که دلم می خواهد نیستی، علی را به من بده تا خودم او را تربیت کنم. بنابراین به او گفتند: «عموی عزیزم! خرج و هزینأ زندگی سنگین است و تو هم عائله و فرزند زیاد داری. چون من مدتها در خانأ تو زندگی کرده ام و زندگی مرا اداره کرده ای، یکی از بچه هایت را به من بسپار تا از هزینه زندگی ات کاسته شود» و ابوطالب در پاسخ رسول اکرم(ص) گفت: «بجز جعفر و عقیل هرکدام از بچه های مرا که می خواهی انتخاب کن» و پیامبر علی را که هنوز در قنداقه بود انتخاب کرد و برد. چرا پیامبر می خواست از همان کودکی علی بن ابیطالب را در دامن تربیت خویش بگیرد؟ خداوند وقتی رسول اکرم را انتخاب می کند، پدر و مادر را از او می گیرد تا پیغمبرش را خودش تربیت کند. (8) الم یجدک یتیماً فآوی. (الضحی6) پیامبر هم می داند جانشینی که خدا برای او انتخاب کرده علی بن ابیطالب است و او دست جانشین خود را می گیرد و برای تربیت به خانأ خودش می برد. علی(ع) در نهج البلاغه می فرماید: لقد و ضعنی فی حجره و انا صغیر «مرا که کودک بودم، در دامان خویش قرار می داد.» یضمنی الی صدره «مرا به سینأ خویش می چسباند.» یمضق الشیء ثم یلقمنیه «غذا را می جوید و لقمأ جویده شده را در دهان من می گذاشت.» (نهج البلاغه خ قاصعه)
من تعجب می کنم که چطور بعضیها این نکتأ ظریف را در زندگانی شهید مطهری درک نکرده اند و روی آوردن آن بزرگوار را به دانشگاه برای جبران کمی اعاشه پنداشته اند. شاید ظاهر کار این گونه باشد اما مقصود اصلی شهید مطهری از این کار تربیت درست نسل جوان دانشگاهی بود. شهید مطهری از ابتدا می دانست که حوزه اساتید بزرگی دارد ولی در دانشگاه زمان طاغوت عده ای از خدا بی خبر مغز جوانهای این مرز و بوم را شستشو می دهند تا بتوانند افکار ماتریالیستی را در قالب مبانی مذهبی به خورد آنها دهند و این خطر بزرگ را شهید مطهری با تمام وجود احساس می کرد. اگر آقای مطهری می خواست به دنبال اعاشه و درآمد مادی باشد وضع زندگی و معیشت او غیر از این بود و این زندگی ساده و بی تکلف را نداشت، هرچند که دشمن در این زمینه بسیار دروغ پراکنی کرده است.
دروغ پراکنی برای تخریب شخصیت شهید مطهری
به یاد دارم در یکی از این هیئتها، شخصی که مجذوب روشنفکربازی های متداول شده بود و دوست داشت حرفهایی بزند که جوانان را به دنبال خود بکشاند، گفت: «یک روز صبح زود به تهران وارد شدم و چون نماز نخوانده بودم و درب مساجد صبحها بسته بود به منزل آقای مطهری برای نماز خواندن رفتم. وقتی وارد منزل شدم دیدم در هال فرشی انداخته بودند که بسیار قیمتی بود به طوری که می توانست یک انسان بی خانه را صاحب خانه کند.» وقتی که من دربارأ این ماجرا با شهید مطهری صحبت کردم و گفتم فلان شخص چنین چیزی را نقل کرده است، ایشان گفتند به خدا قسم تا حالا پای این فرد به خانأ من نرسیده است.
آوازأ شهید مطهری در دوران طلبگی
یکی از اساتید بزرگ دانشگاه(9) که اکنون بازنشسته شده و روحانی زاده است در شرح حالی که دربارأ استاد مطهری نوشته متذکر شده که وقتی به قم پیش یکی از اساتید رفته بودیم که مطول و معالم بخوانیم، در آنجا عنوان «شیخ مرتضی مطهری» بر سر زبانها بود و ما شیفته شده بودیم که ببینیم او چه کسی است که اساتید ما هنگام درس نام او را می برند. یک روز عصر از دارالشفاء به مدرسه فیضیه آمدم و دیدم طلاب دورادور یک نفر را گرفته اند و مرتب از او سؤال می کنند و او هم جواب می دهد. وقتی که نام او را از طلاب پرسیدم گفتند شیخ مرتضی مطهری است. در مشهد هم که بودیم می گفتند بعضی از طلاب خیلی وقتشان را در ادبیات صرف نمی کنند زیرا می خواهند زود رشد کنند و به مقام فقاهت برسند، اما طلبأ جوانی در ادبیات خیلی کار کرده و زحمت کشیده است که او را هم «شیخ مرتضی مطهری» معرفی می کردند. (10)
این استاد بزرگوار دانشگاه نقل می کند که من درس «لمعتین» را نزد مرحوم میرزا احمد مدرس(11) می خواندم و برای تلمذ به محضر ادیب نیشابوری هم می رفتم. در آنجا جلسه ای قبل از نماز مغرب و عشا برپا می شد و عده ای از جمله شهید مطهری در آن شرکت می کردند. یک روز که جلسه تشکیل شده بود، شهید مطهری بعد از چند جلسه که به علت رفتن به مسافرت در آن جلسات شرکت نکرده بود وارد شد، یکی از اساتید بزرگ که الان از دنیا رفته است وقتی نگاهش به آقای مطهری افتاد، گفت: «مطهرون نقیات جیوبهم» و این نشان می دهد که از همان دوران طلبگی، استادان بزرگ او هم در برابر او خضوع می کردند... 12 و 13
پی نوشت ها:
1- اگر بگوییم که شهید مطهری به آسانی به این بزرگواران دسترسی پیدا کرد، شاید تعبیر درستی نباشد.
2- ایشان از طرف آیت الله بروجردی مسئول مسجد اعظم قم بود.
3- خدا رحمت کند شهید بزرگوار مرحوم سعیدی را، این روایت تکیه کلامش بود و هنگام خطابه آن را زیاد می خواند.
4- به دانشجویان، جلد پنجم مجموعه آثار شهید مطهری را که حاوی مطالب فلسفی است معرفی کردم و به آنها گفتم که دیگر بهتر از این منبعی پیدا نمی کنید.
5- {در کتاب آشنایی با قرآن 2 که از سلسله آثار تفسیری استاد شهید مرتضی مطهری است، در صفحات 61 تا 63 در تفسیر آیه «هدی للمتقین» آمده است: «... چه کسانی را این کتاب هدایت می کند؟ آیا همه را؟ یعنی پس از آمدن قرآن، دیگر گمراهی باقی نمی ماند و همه به طور جبر هدایت می شوند؟ خیر، نه تنها همه را هدایت نمی کند، بلکه عده ای به وسیله آن گمراه خواهند شد، چنانکه در آیه 26 همین سوره می خوانیم: یضل به کثیراً و یهدی به کثیراً خدا به وسیله قرآن گروه زیادی را هدایت و گروه زیادی را گمراه خواهد نمود. ولی البته «و ما یضل به الا الفاسقین» خدا گمراه نمی کند به وسیله قرآن مگر فاسقها را فاسقها یعنی خارج شده های از مسیر فطرت انسانی.
... مراد از کلمه متقین (پاکان) در اینجا همانهایی هستند که به فطرت پاک اولیه باقی مانده اند. اجمالا نظر قرآن بر آن است که هر انسانی پاک و پاکیزه به دنیا می آید یعنی مجهز به یک تقوای ذاتی است ولی ممکن است که به تدریج در اثر آلودگیهای محیط از مسیر فطرت خارج شده تا آنجا که به کلی مسخ گردد.
قرآن در اینجا می فرماید اگر کسی به فطرت اولیه باقی باشد این کتاب او را به سرمنزل مقصود راهنمایی می کند و تمام استعدادها و کمالهایی را که به صورت بالقوه در او وجود دارد به فعلیت می رساند.}
6- چند جزوه از تفسیرهای این گروه گمراه را که شهید مطهری در اختیارم گذاشته بود هنوز نگه داشته ام.
7- دکتر آریان پور، که کتاب های زیادی نوشته و چند سال پیش درگذشت.
8- پیامبر فرمود: ادبنی ربی و احسن تأدیبی «خدا مرا به نیکوترین شکل تربیت کرد» یعنی مربی پیغمبر خداست.
حضرت علی در نهج البلاغه می فرماید: «از همان زمانی که پیامبر را از شیر گرفتند، خداوند بزرگترین فرشته اش را مأمور کرد که پیامبر را تعلیم دهد و به طریق مکارم ارشاد نماید.»
9- منظور، دکتر مهدی محقق، استاد دانشگاه و عضو هیئت مدیره انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی است.
10-{نکته مورد اشاره مرحوم حجت الاسلام والمسلمین مروی را عیناً از اصل منبع که در روزنامه اطلاعات مورخه 86. 2. 13 تجدید چاپ شده است نقل می کنیم. دکتر محقق ضمن خاطرات خود از شهید مطهری می نویسد: «دریافت آغازین من از حوزه علمیه قم چندان خوب نبود، زیرا طلاب توجهی به ادبیات عرب نداشتند و بیشتر با ناتمام گذاشتن کتاب های سیوطی و مغنی و مطول که از امهات کتابهای ادب عرب حوزه است چهار اسبه به سوی فقه و اصول و اجتهاد می شتافتند و به قول معروف «غوره نشده مویز گشتی احسنت» و درعین حال همه می گفتند که شیخ مرتضی مطهری که تحصیلات حوزوی را در خراسان آغاز کرده در صرف و نحو و ادبیت و عربیت یک سرو گردن از دیگران بالاتر است.»}
11- این استاد دانشگاه همچنین نقل کرده است که مرحوم میرزااحمد مدرس خیلی عجیب درس لمعه می گفت به گونه ای که ما خیال می کردیم رساله توضیح المسائل است؛ شب که می خواستیم درس استاد را مرور کنیم می دیدیم عجب درس مشکلی است و این استاد چقدر بیان روانی دارد!
12- متأسفانه دقایق پایانی سخنرانی ضبط نشده است.
13- {بازخوانی این بخش از خاطره دکتر محقق از شهید مطهری به نقل از روزنامه اطلاعات مورخ 86. 2. 13 خالی از لطف نیست: «... عصرها پیش از نمازمغرب در مسجد گوهرشاد در یکی از حلقه های مشایخ حوزه که در یکی از صفه های مسجد تشکیل می شد ملحق می شدم. شمع انجمن این حلقه مرحوم آیت الله حاج شیخ محمدرضا ترابی خانرودی و محمدتقی شریعتی (پدر دکتر علی شریعتی) و چند تن دیگر در آن صفه جمع می شدند. در یکی از سفرهایی که شهید مطهری برای زیارت به مشهد مشرف شده بودند عصرها دراین حلقه حضور می یافتند و یادم هست که نخستین بار که به سوی آن جمع می آمدند، مرحوم محمدتقی شریعتی به محض اینکه چشمشان به ایشان افتاد، این بیت را قرائت کردند:
مطهرون نقیات جیوبهم - تجری الصلوه علیهم اینما ذکروا
این بیت که در مدح حضرت امام رضا(ع) است، حسن آغازی داشت به نام مرحوم مطهری که چهره شان نمایان گشته بود.»
(ضمنا این سخنرانی در اردیبهشت 1385 در مسجد قبای تهران ایراد شده است)
روزنامه کیهان ۱۳۸۷/۰۲/۱۲
نظرات