گزارش مراسم نکوداشت محمود گلابدرهای
یوسفعلی میرشکاک در دومین مراسم نکوداشت محمود گلابدرهای که در تالار مهر حوزه هنری برگزار شد به خاطرهای از تقابل این نویسنده فقید و نادر ابراهیمی پرداخت.
میرشکاک در بخشی از دومین مراسم نکوداشت محمود گلابدرهای که شب گذشته (8 شهریور) با حضور چهرههایی مانند محسن مومنی شریف، رئیس حوزه هنری، علیرضا قزوه، مصطفی جمشیدی، باقر رجبعلی، محمدعلی گودینی، فرهاد توحیدی و جهانگیر الماسی در تالار مهر حوزه هنری برگزار شد، با بیان اینکه گلابدرهای موجودی بیهمتا و پدیدهای تکرار ناپذیر بود، عنوان کرد: قبل از انقلاب به خیال خودمان روشنفکر بودیم و مجله رودکی و نگین، همچنین شعر و رمان میخواندیم در همان دوران با کتاب «پرکاه» گلابدرهای را شناختم.
وی افزود: گلابدرهای ابتدا «پرکاه» نوشته است، شباهت شخصیتها با شخصیتهای واقعی، نه دستی بوده، نه دست من بوده است. ساواک دیرفهمید او هزار فامیل را دست انداخته و اشرافیت دربار را هجو میکند، مانند مهدی اخوان ثالث که بعدها فهمیدند زمستان شعر او، فصل زمستان نیست.
میرشکاک درباره خاستگاه گلابدرهای توضیح داد: او روشنفکر لائیک نبود و خاستگاهش تکیه و روضه و خانواده مذهبیاش بود. هرچند آلاحمد ادیب بزرگی در تاریخ ادبیات ماست اما او فرزند یک روحانی بود که پس از مرگش امام خمینی (ره) برای او مجلس ختم برپا کرد و این برای توصیف مقام او کفایت میکند.
وی درباره نثر گلابدرهای گفت: محمود زبان مردم کوچه و بازار گلابدره را تبدیل به یک ژانر کرد. البته نوشتار او در «پرکاه» و رمانهای پیش از انقلابش اینگونه نبود. با «لحظه های انقلاب» می توان فهمید زبان او می تواند مبدل به یک ژانر ادبی شود، هر چند این زبان گاهی به افراط کشیده می شد؛ مانند داستان «سیل شمیران» و در مجله سخن یا آدینه منتشر شد و از دست مدیرمسئول آن نشریه دررفت و بعدها مورد شماتت همه قرار گرفت.
میرشکاک گلابدرهای را شاعری توصیف کرد که شعر در نثرش متجلی بود و افزود: وقتی به او می گفتیم چرا شعر نمیگویی، میگفت تا من زور قافیه بزنم، اصل قضیه از دستم در رفته است.
وی درباره همکاری رادیویاش با گلابدرهای توضیح داد: دوران شهید مجید حداد عادل بر رادیو، برای حضور در برنامه ادبی از من دعوت شد. آنروزها تنها یک شبکه صدا داشتیم. من به حداد عادل گفتم گلابدرهای که هست جواب شنیدم او کارش نقد رمان است تو شعر را نقد کن. روزی هم محمود مرا در حیاط رادیو دید و گفت: داری جای من را می گیری. مهم نیست اما باید جور مرا هم بکشی.
میرشکاک سپس به ذکر خاطرهای از حضور گلابدرهای در جمع نویسندگان پرداخت و اظهار کرد: در مجلسی که طبق معمول محمود دیر به آن رسید، نادر ابراهیمی گفت میخواهد بر اساس زندگی ملاصدرا و حضرت امام(ره) کتابی بنویسد و محمود به وی گفت: تو انقلابی نیستی وخیلی کوچکتر از این حرفهایی و در غیر این صورت تلویزیون قطبزاده به تو اجازه کار نمیداد. کسی جرات نداشت به محمود چیزی بگوید و من باید پادرمیانی میکردم اما من هم میدیدم حق با محمود است.
وی افزود: انبیا خدا و امام خمینی (ره) انسانهایی نیستند که در قالب رمان جا بگیرد. امام خمینی (ره) معجزه شرق و یک صوفی مفسر حکیم و سیاستمدار بود و چطور ممکن است در قالب رمان جا بگیرد.
سندی به نام لحظههای انقلاب
فرهاد توحیدی، رئیس هیات مدیره خانه سینما هم در این مراسم گفت: سعی میکنم از منظر سینما به گلابدرهای نگاه کنم. متاسفانه غیر از رمان بادیه وی که از سوی کیارستمی اقتباس سینمایی شد، تا کنون اقتباس موفقی ازآثار این نویسنده بزرگ دیده نشده است.البته وزیریان هم با اقتباس از «لحظهها انقلاب» در حال ساخت مجموعهای تلویزیونی است. آثار گلابدرهای در دورههای مختلف مورد بغض قرار گرفت و او از این نظر نویسنده خاصی است.
توحیدی ادامه داد: گلابدرهای صراحت قلم داشت و ادبیات برای او وسیله بود نه هدف. وسیلهای برای بیان اندیشههای اصلاح طلبیاش. اصلاح طلبی به معنی کسی که به وضع موجود معترض است وخواهان وضع مطلوب است. رمان «لحظههای انقلاب» سندی است که ارزش آن شناخته نشده است. هرچند رمانها گلابدرهای از نظر محتوای ادبی با همنسلانش قابل مقایسه نیست اما آثار او مضمون محورند. فکر می کنم او این اواخر دچار بازی زبانی شده بود.
وی درباره خصوصیات اخلاقی گلابدرهای و آثار وی توضیح داد: او جانماز آب نمیکشید وپردهپوشی و کتمان نمیکرد. کتمانی که امروز مشکل جامعه ما شده است. گلابدرهای با حس شرم زندگی میکرد و آن را مانند خشمی برای خود میدانست. این موضوع در رمان «دال» به خوبی نمایان است. او آثار مضمونگرایی داشت که البته دچار پروپاگاندا نشدند. محتوا و مضمون آثارش عدالت و عدالت محوری بود. او به تقسیم بندی و قاچ کردن اعتقادی نداشت و همه را زیر یک چتر میدید. عدالت یعنی سرسپردگی به قانون که مشکل برخی کشورهای جهان سوم از جمله کشور عزیز ماست.
رند به تمام معنا
جهانگیر الماسی، بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون هم در این مراسم گفت: اینک ما با هم هستیم و منافعمان به هم گره خورده است. خسرو گلسرخی هم در دادگاهش برای مردم ایران حرف زدو برای جان خودش چانه نمیزد.
وی ادامه داد: سال 38 که ما نوجوان بودیم، آمریکا آپولو را به فضا فرستاد اما در تهران بیماریهایی مانند مالاریا، تراخم و فلج اطفال داشتیم و حتی لولهکشی مناسبی هم در پایتخت ایران دیده نمیشد. حالا باید دید فرزندان این سرزمین چه کردند که آن زمان با حالا قابل مقایسه نیست.
وی درباره آشناییاش با گلابدرهای گفت: سال 52 یا 53 با او آشنا شدم. زمانی سپانلو برای شاملو مطلبی نوشته بود و از مردم برای درمان این شاعر فقید طلب کمک مالی کرده بود. من هم هرچه داشتم تمبر خریدم و برای او فرستادم. آن زمان بود که با گلابدرهای آشنا شدم. محمود برای حاشیهنشیان جنوبی، سوته دلی میکرد مانند کتاب «اسماعیل، اسماعیل»
الماسی در پاسخ به اظهارات توحیدی گفت: اتفاقاً یکی از دغدغههای گلابدرهای سبک ادبی بود. من بارها به خانه او رفتم و کتابهایی را با او نقد کردم. از گلشیری کتابهای «بره گمشده راعی» و «شازده احتجاب» را بازخوانی کردیم و گلشیری هم مانند گلابدرهای فضاها را به خوبی توصیف میکرد.
این بازیگر پیشکسوت ادامه داد: گلابدرهای عاشق بازی با مضامین بود و بازی زبانی گلابدرهای مربوط به اواخر عمرش نمیشد و با اصالتی واحد، به شخصیتهای داستانش نگاه میکرد. محمود آدم خاصی بود و یک رند به تمام معنا به حساب میآمد که به مقام قلندری رسیده بود.
الماسی سپس به ذکر خاطرهای از گلابدرهای پرداخت و گفت: یک روز که مردم در خیابان شعار میداند و او هم همراه مردم شده بود، گفتند یک نفر ساواکی است، او هیکلی دو برابر آقای قزوه داشت اما محمود چنان کشیدهای به او زد که مردم او راجمع کردند. گلابدرهای اهل مبارزه تن به تن هم بود.
وی افزود: گلابدرهای حدود 200 صفحه از «لحظههای انقلاب» را منتشر نکرد. نسل امروز از خیلی چیزها بی خبر است. آنها دعوای مطهری و شاملو را سر حافظ نمیدانند. محمود گلابدرهای، برآیند درستی از یک نسل است. متاسفانه برخی سیاستمداران ما عملکرد خوبی نداشتند و متوجه نشدهاند که به دلیل عملکرد بد آنها، مردم از هم دور میشوند. محمود برای اتحاد مردم تلاشهای زیادی کرد.
پیام ویدئویی مهرجویی
داریوش مهرجویی، کارگردان سینمای ایران که موفق به حضور در این مراسم نشده بود، پیامی ویدئویی برای حاضران ارسال کرد. وی در این فیلم اظهار کرده بود: وقتی دو سال پیش خبر در گذشت گلابدره این نویسنده جوان انقلابی را شنیدم بسیار متاثر شدم. متاسفم که نتوانستم وقت صرف کنم و بیشتر او را بشناسم. من محمود را از آنجا شناختم که هر وقت فیلمهای من در جشنوارهها نمایش داده میشد، میدیدم مردی میآمد و شبهای اول و دوم در بالکن فیلمها را تماشا میکرد. او به من و فیلمهایم ابراز علاقه میکرد. من هم آثار او را مطالعه کردم و به او پیشنهاد همکاری دادم. مدتی عصرها به گلابدره میرفتم و او با لبخند دوستانه، بیریا و محبت آمیز از من استقبال میکرد. بعد از سه چهار هفته فیلمنامه صحرای سرد را براساس رمان «دال» نوشتیم که سرگذشت جوانی بود که به سوئد و سراغ زن و بچهاش میرفت اما اتفاقات ناگواری برایش میافتاد. ما این فیلمنامه را به کسی دادیم که برایش بودجه کسب کند اما به جایی نرسید، مثل خیلی دیگر از کارهای من. به هرحال خیلی متاسفم که در این جلسه حضور ندارم وخیلی خوشحالم که چنین جلسهای برپا شد تا به یاد گلابدرهای بیفتیم.
ایبنا
نظرات