عامل آتشسوزی سینما رکس؛ از اقرار در خانه تا اعتراف در دادگاه/ کبریت را من کشیدم!
سید چاقوی دسته سفید زنجونی رو در دست میچرخاند و به شکم هرویینفروش میزند. نه یک بار، چندین بار شاید ده بار، به خاطر دزدیدن جوانی خودش و ده تا جوون عین خودش. به خاطر خوار و ذلیل شدنش…به خاطر زندگیهایی که به آتش کشیده است. اما این آتشی نیست که حالا حالاها بشود خاموشش کرد. آتش یک باره میان تاریکی شعله میکشد و به قد آبادان بالا میرود. آن قدر بالا میرود که روزنامههای عصر فردا با تیتر بزرگ سیاه رنگشان بنویسند: ۶۰۰ نفر را در سینما رکس آبادان زنده زنده سوزاندند. در آن شب ۲۸ امرداد ۱۳۵۷ خورشیدی ۶۰۰ نفر شمع همۀ خانههای عزادار آبادان شدند. در آن لحظههای پر از اضطرار و اضطراب اما هیچ کس ندید دستی را که کبریتی که شعله این آتش بزرگ شد در جیب پنهان کرد. در آن لحظه که همه به فکر نجات کسانشان بودند که جلوی چشمشان میسوختند، سایه مردی را ندیدند که هراسانتر از بقیه از شعلهها میگریخت تا آتشی را که به پا کرده دامنش را نگیرد. سایه مردی که ششصد نفر را همزمان با آتش گرفتن «سید» و «قدرت» در آن صحنه پایانی به آتش کشید.
با گذشت سی و چهار سال از آن روز تلخ ۲۸ امرداد آبادان هنوز ناگفتنیهای زیادی از واقعه سینما رکس باقی مانده است. واقعه مهمی که باعث شد تا شعلههای آتش انقلابی که مدتی پیش روشن شده بود گُر بگیرد و در کمتر از شش ماه پایههای نظام سیاسی را بسوزاند. سی و چهار سالی که هیچ کدام از نقاط تاریک این حادثه را باز نکرد. هنوز هم بعد از گذشت یک نسل کامل از آن دوران دربارۀ اینکه کدام گروه سیاسی درگیر آن روزهای ایران مسئولیت پیشبرد آن را برعهده گرفتهاند، اطلاعات مستند و موثقی در دست نیست. گفتههای ضد و نقیض گروههای سیاسی درگیر آن روزها نه تنها گره کور این ماجرا را باز نکرده بلکه گره تازهای به آن زده است. معلوم نشد واقعا چه کسی بود که آتش بر جان ۶۰۰ تماشاچی زد که در گرمای دم کرده آبادان آمده بودند تا فیلم تازه مسعود کیمیایی را ببینید: «گوزنها». هر چند که درست سحرگاه دو سال و ۱۵ روز بعد از آن شب تلخ، زندان آبادان که در آتش دستاندازیهای همسایه غربیاش میسوخت شاهد اعدام مردی بود که اعتراف کرد این کبریت را او روشن کرده است: «حسین تکبعلیزاده» مردی که گفتههای ضد و نقیضش نقاط تاریک این حادثه را تیرهتر کرده است.
چه کسی بود؟
چه کسی دست به این جنایت زده است؟ این مهمترین سووالی بود که رسانههای داخلی و خارجی تکرار میکردند. سووالی که دو روز بعد از حادثه در خروجی خبرگزاری فرانسه مطرح شد. چند روز بعد از به آتش کشیده شدن سینما رکس در حالی که هنوز بوی آتش همه شهر را فراگرفته بود و آبادان در داغ ۳۷۷ نفر میسوخت، سرتیپ رزمی رییس شهربانی وقت آبادان اعلام کرد عامل آتشسوزی که به عراق فرار کرده است را گرفتهاند و به ایران بازگرداندهاند. جوانی به نام عبدالرضا آشور که گفته میشد از مرزنشینان عرب است که در راه آهن خرمشهر کار میکرد و در آن روزها در عراق بود. او بلافاصله به زندان آبادان منتقل شد. دستگیری آشور و نادری رییس سینما و چند نفر از ماموران آتشنشانی آبادان نتوانست آتش خشم مردم داغدار را بنشاند. نکته اینجا بود که با توجه به اخباری که از شهرهای دیگر به گوش میرسید دستگیری یک نفر به عنوان عامل این حادثه قابل قبول نبود.
سینما رکس آبادان سیامین سینمایی بود که طی یک ماه پیش از این حادثه در ایران به آتش کشیده شده بود و رد پای یک گروه در این آتشسوزیهای زنجیرهای به چشم میخورد. چند روز بعد از این اتفاق یعنی در چهارم شهریور به دنبال آتشسوزی دیگری که بازار صفای جمشیدآباد را سوزاند، نام دیگری مطرح شد که بعدها به اعتراف خودش به عنوان عامل اصلی آتش زدن سینما به دار آویخته شد.
حسین تکبعلیزاده که بود؟
در دادگاهی که چهارم شهریور ماه ۱۳۵۹ در سالن سینما نفت برای مجازات عاملین آتشسوزی سینما رکس برگزار شد خودش را چنین معرفی کرد: «من معتاد به هرویین و حشیش و کارگر جوشکار بودم و دوا فروشی میکردم. در محله ما با اصغر نوروزی آشنا شدم و توسط وی کم کم به جلسات درس قرآن که در مجلس تشکیل میشد راه پیدا کردم.» ( روزنامه اطلاعات، ۶ شهریور ۵۹)
درباره حسین تکبعلیزاده و اینکه انگیزه اصلیاش از آتش زدن سینما چه بود جز اعترافاتی که خودش در دادگاه انقلاب که به ریاست سید حسین موسوی تبریزی برگزار شد و گفتوگوهایی که با روزنامهها و مجلات آن زمان داشت تقریبا اطلاعات بیشتری وجود ندارد. نکتهای که در مورد او هیچ کسی تردید نداشت این بود که او اعتیاد به مواد مخدر داشت و سابقهدار و خلافکار بود. پدرش را سالها پیش از دست داده بود و مادرش با مرد معتاد نوشابهفروشی ازدواج کرده بود. ماجرای آتش زدن سینما رکس را نیز او بود که به زنی که در محرم و صفر روضهخوانی میکرد تعریف کرده بود. درست در شب هفتم شهدای سینما رکس که همزمان با شب شهادت امام علی بود این زن که به ننه نمکی مشهور بود واقعه را از مادر حسین تکبعلیزاده میشنود و برای چند نفر نقل میکند. این در روزهایی است که تکبعلیزاده ظاهرا در خفا زندگی میکرد. چند روز بعد و به دنبال دستگیری آشور که بعدها گفته شد از نظر هوش در سطح پایینی بود، فردی معتاد در قبال آزادیاش میگوید که نام عامل جنایت رکس را میداند و حسین تکبعلیزاده را به همراه نام سه برادر به نامهای یدالله، فرج و فلاح بذرکار معرفی میکند.
تکبعلیزاده بعدها در دادگاه اعتراف میکند که بعد از آتش زدن سینما تا هفتم شهدا در آبادان میماند و بعد به اصفهان میرود. او یک بار دستگیر اما موفق به فرار از زندان شد و در چهارم دی ماه ۵۷ بار دیگر دستگیر میشود. او در اعترافاتش گفته: «در خانه نشسته بودم که ماموران آمدند و من را دستگیر کردند و به زندان انداختند.» او در زندان بود که انقلاب به پیروزی میرسد و ۲۳ بهمن از زندان آزاد میشود: «به اصفهان رفتم. چند روز بعد به تهران آمدم و امام در مدرسه علوی بود. به آنجا رفتم که خودم را معرفی کنم. اما شلوغ بود و نتوانستم. دوباره به اصفهان برگشتم، خواستم به آبادان بیایم تا خودم را معرفی کنم.» این وقتی است که مردم آبادان از دولت موقت و انقلابی میخواهند که قاتل فرزندانشان را به سزای عملش برساند و به همین دلیل روزنامهها عکس او را به عنوان قاتل فراری منتشر میکنند. تکبعلیزاده در اعترافاتش گفته هر روزنامهای را که باز میکرده نامش را به عنوان جنایتکار ساواک میدیده است: «در آبادان به خانه آقای رشیدیان – نماینده مجلس اول شورای اسلامی – پناه بردم.» رشیدیان به گفته خودش از او میخواهد که در خانه مادرش مخفی شود تا چارهای بیاندیشند. ظاهرا در این زمان او بار دیگر به اعتیاد روی آورد و با اینکه در هر جایی که مینشسته درباره آتش زدن سینما حرف میزده اما نامهای اعتراضی برای مجله اطلاعات هفتگی مینویسد و از قصد خود برای رفتن به فلسطین میگوید که انتشار مطالبی علیهاش در این مجله مانع آن شده است. در همان زمان تعداد زیادی از خانوادههای داغدار در قم و اداره دارایی آبادان تحصن میکنند و از امام خمینی میخواهند تا عاملین این جنایت آدمسوزی را مجازات کنند. تکبعلیزاده هم در همان زمان نامهای به امام مینویسد به این مضمون: «بسم الله قاسم الجبارین. من حسین تکبعلیزاده یکی از فرزندان جانباز اسلام که بیگناه و طبق یک توطئه حساب شده در معرض اتهام آدمسوزی سینما رکس آبادان قرار گرفتهام و عکسم را هم در مجله جوانان چاپ کردهاند.» او در ادامه میخواهد که این اتهام را رفع کنند. دفتر امام نیز در پاسخ به این نامه از آیتالله جمی نماینده و امام جمعه آبادان میخواهد تا به این ماجرا رسیدگی کند. اما خانوادههای بازماندگان خواستار ایجاد عدالت هستند. سرانجام نیز تکبعلیزاده به همراه ۲۵ نفر دیگر از مسئولان شهربانی و ساواک و روسای ادارات و مقامات استانی به عنوان متهم معرفی میشوند و دادگاه از ابتدای شهریور سال ۵۹ به ریاست حجتالاسلام سید حسین موسوی تبریزی برگزار میشود.
در دادگاه چه گذشت؟
حسین تکبعلیزاده از دستگیری مجدد تا اعدام در زندان آبادان ماند. درباره شخصیت و وضعیت او نکات ضد و نقیضی وجود دارد. او در این مدت تحت تاثیر گروههای سیاسی که در زندان بودند قرار داشت. بنا به گفته کسانی که او را از نزدیک دیدهاند او شخصیت ثابتی نداشته و بارها حرفهای خود را تغییر داد. در طی دادگاه آنجایی که از آتشسوزی و فرارش از سینما و جای گذاشتن همراهانش میگفت نیز بارها دچار تشنج عصبی شد. با این همه اعترافات تکبعلیزاده در دادگاهی که در آبادان تشکیل شد، تنها سندی است که از او به جای مانده است.
تکبعلیزاده در این دادگاه بعد از شرحی از ترک اعتیاد و آشناییاش با برادران بذرکار درباره چگونگی آتش زدن سینما گفت که بعد از ترک مجدد اعتیاد چند کتاب دکتر شریعتی تهیه میکند و به آبادان باز میگردد و در اینجاست که فرج را میبیند: «رفتم خانه و بچهها آمدند و گفتند میخواهیم یک سینما را آتش بزنیم. چهار شیشه کوچک تهیه شد تا تینر در آن ریختیم و به سینما سهیلا رفتیم. در سینما شیشهها را از سالن انتظار روی زمین انداختیم و بعد کبریت زدم. اما آتش نگرفت. به سالن سینما برگشتم و جریان را به بچهها گفتم. همگی از سینما بیرون آمدیم. فرج گفت که چطور شد آتش نگرفت؟ من گفتم برای اینکه تینر فوری بود و خشک شد و اثر نکرد.»
به گفته تکبعلیزاده قرار شد فردا شب به سینمای دیگری بروند. اما سر خیابان فرج با یک سری شیشه تازه میآید. شیشههایی که معلوم نمیشود از کجا میآید؟ به نوشته روزنامه اطلاعات، متهم آتشسوزی سینما رکس در ادامه دادگاه از آن شب تعریف کرد که باز میگردند تا دوباره سینما سهیلا را به آتش بکشند. اما سینما بسته بود و در بازگشت این سینما رکس و ۶۰۰ نفر تماشاگرش بودند که انتظار تلخی میکشیدند تا به کام آتشی بروند که معلوم نمیشود از کجا به دست فرج بذرکار و حسین تکبعلیزاده رسید؟ او در ادامه از شرح آتشسوزی میگوید: «پس از یک ربع ساعت فرج گفت میروم دستشویی و رفت. فرج بعد از ده دقیقه برگشت و نیمههای فیلم بود که فرج به آرامی گفت برویم. بعد بلند شدیم و رفتیم داخل سالن انتظار. از در عقب از طرف بوفه سر آن دوراهی کمربندی در سالن سینما که آب سردکن هم همانجاست. همه با هم رفتیم وقتی رسیدیم صحبتی از کجا ریختن تینرها شده بود. آنجا ایستادیم. هیچ کس داخل سالن نبود و بوفه تعطیل شده بود. فرج شیشه را در آورد و گفت: شما جلوی بوفه بریزید. و خودش با عبدالله رفت.» بعد از آنکه مواد در همه جا پخش شد ظاهرا به اعتراف خود تکبعلیزاده کبریت را او کشید و آتش یک باره شعله گرفت.
اما این مواد برخلاف مواد سر شب به نظر تینر نمیآمد چرا که به گفته خود تکبعلیزاده که تنها بازماندۀ آن جمع است به سرعت آتش دور تا دور سالن را محاصره کرد و به سالن سینما کشیده شد. فرج بذرکار شاید تنها کسی بود که میتوانست بگوید در یک ساعتی که تصمیم دوباره برای آتش زدن سینما گرفته شد چه گذشت و آن مواد چه بود که آن طور سینمای ۹۰۰ نفری رکس را آتش زد؛ بذرکار کسی بود که در این حادثه گم شد و حتی جنازهاش نیز پیدا نشد.
حسین تکبعلیزاده پنجشنبه ۱۳ شهریور ماه ۵۹ به همراه سروان منوچهر بهمنی، علی نادری مدیر سینما رکس، اسفندیار رمضانی مدیر داخلی سینما، سرهنگ سیاووش امینی آل آقا رییس سابق اطلاعات شهربانی آبادان و فرجالله مجتهدی به دار آویخته شد و داستان آتش زدن سینما رکس در آتش جنگی تحمیلی و دردهای بعدی آبادان گم شد. اما به نظر میرسد که این داستان هنوز به پایان نرسیده است و تاریخ باید درباره این حادثه تلخ قضاوت کند. تاریخی که انگار هنوز زمانش نرسیده است؛ جملهای که تکبعلیزاده در دادگاه اعتراف کرد.
سایت «تاریخ ایرانی»
نظرات