با "حاج رضا خانی": از تکثیر اعلامیه های امام تا چاپ دفتر مشق ارزان


2544 بازدید

 جماران: لوگو های مدل به مدل و رنگارنگ شرکت های گوناگون، تصاویر چهره به چهره ی شخصیت های مشهور داخلی و خارجی که بر دفاتر امروزی نقش بسته اند؛ هنوز هم توانایی رقابت با دفترچه های ساده دهه شصتی ها را ندارند؛ که سادگی، رنگ زیبایی آن ها بود، همراه با روایتی از معصومین (ع) که این سادگی را با معرفت و یکرنگی و مهربانی و معنویت آن سال ها پیوند می زد.

در سال هایی که سادگی زیبایی بود، زیبایی اما، تنها در ظاهر خلاصه نمی شد؛ چه آن که وجود و حضور پر قدرت سرمایه های اجتماعی و همدلی و همراهی مردم، در برگ، برگ دفترچه هایی که گاه با کاغذهای کاهی منتشر می شدند محسوس بود. آن دفترچه ها، افزون بر، برانگیختن حس نوستالوژ‌یک دهه پنجاه و شصتی ها در مرور خاطرات رنگارنگ سالیان دورشان، به حتم یادآور روزهای سبز زمستان 57 هم هستند.
اکنون اما حتی برای دهه شصتی ها نیز می توان بخشی از زیبایی های دفترچه هایی را که در دست داشتند؛ نادیده و روایت نشده دانست. زیبایی هایی که خانی به روایت آن می پردازد، نه در روی جلد، که در پشت پرده تولید و انتشار دفترچه های دهه شصتی وجود داشت و خود داستانی دارد که نشان می دهد، بخشی از نهادسازی ها و خدمات اجتماعی دهه 60، ریشه در حرکت های اجتماعی و نهادهای غیرمردمی پیش از انقلاب، در نازی آباد داشته است.
داستان تبدیل چاپخانه مخفی نازی آبادی ها در شمیران که در دوران انقلاب اعلامیه ها و عکس های امام خمینی را منتشر و توزیع می کرد به چاپخانه مسجدالرسول نازی آباد، به عنوان مرکز نشر دفترچه های تعاونی و ارزان قیمت دهه شصتی، نمونه ای است که می تواند نشان دهد؛ چگونه سرمایه اجتماعی نهفته در پس جریان های انقلابی، به نهادها و فرآیندهای اجتماعی ـ اقتصادی پس از انقلاب سرایت یافت.

پشت پرده تولید و انتشار دفترچه های دهه شصتی، داستانی جالب دارد و حاج رضای خانی، معاون  نازی آبادی وزیر بازرگانی در دهه 60، از اعضای اصلی سازمان فجر اسلام و از نخستین فعالان چاپ و تکثیر اعلامیه های امام در سال 56 انتخابی بود تا از داستان چاپ و تکثیر تصاویر و پیام های امام خمینی تا تولید دفترچه های سال های آغازین انقلاب را برای ما بگوید. از اصرار سعید حجاریان  تا زیر بار نرفتن عباس عبدی و از تلاش نیروهای انقلابی برای تولید دفترچه مشق ارزان قیمت تا مخالفت مدیرعامل سازمان اقتصاد اسلامی با تولید ارزان قیمت... 
 

 

تعدد جلسات مذهبی برنامه ریزی شده زمینه آشنایی و تشکل یابی نیروهای انقلابی

 

او، خاطراتش را از فعالیت های اجتماعی و فرهنگی محله ی نازی آباد با یادی از استاد آن روزهایش، سید محمد رضا جوهری زاده آغاز می کند. « ما در نازی آباد، استادی داشتیم با نام سید محمد رضا جوهری زاده؛ او در سال های 44- 43، جلساتی مذهبی در سطح تهران برگزار می کرد که تعداد آن ها به 14 تا هم می رسید. یکی از ویژگی هایش افزون بر مطلع و با تقوا بودنش، نبود قصد انتفاعی از برگزاری کلاس ها برای شخص خویش بود، بدین معنا که از برگزاری کلاس ها هیچ گونه هدف اقتصادی دنبال نمی کردند. حداکثر مبلغی که او آن هم بعد از اصرار بسیار، از ما می گرفت، تنها به اندازه کرایه رفت و آمد بود.»
خانی در جریان این کلاس ها توضیح می دهد که چگونه وقتی راهی قم می شود؛ در آن جا پدیده ای را مشاهده می کند که در آن ایام جوانی چندان برایش قابل هضم نبوده است.  «به شکل تصادفی در همان مقاطع، قسمت شد و بنده یک بار به قم رفتم و در همان یک بار با دو تن از علمای بزرگ قم دیدار کردم. یکی از آن ها گلیمی زیر پا داشت که به حصیر طعنه می زد و دیگری قالیچه نخ فرنگی به دیوار نصب کرده بود، این موضوع، برای من جوان، چندان قابل هضم نبود.»
در ادامه همانطور که طبیعی به نظر می رسید، نام آن دو عالم را جویا شدیم و همانطور که طبیعی تر از پرسش ما به نظر می آمد، او از بردن نام دومین نفر امتناع کرد.« اولی آیت الله مشکینی بود و دومی هم بماند. نفر دوم اتفاقا به نظر من اوایل انقلاب نمره منفی هم گرفت و به لحاظ جناحی و طبقه بندی های آن زمان در جرگه راست های افراطی هم قرار می گرفت. البته از این موارد کم نبود، مثلا در همسایگی جناب جوهری زاده، شیخی بود که بدین لحاظ ها با آقای جوهری زاده تفاوتی از زمین تا آسمان داشت.»
کلاس های محمد رضا جوهری زاده، بستری برای آشنایی رضا خانی با داوود کریمی می شود.« گرچه ما با شهید حاج داوود کریمی هم محل بودیم اما در اصل رفاقت ما از همان کلاس های آقای جوهری زاده کلید خورد. او یکی از افراد کلاس بود که با سرعت و در عرض کم تر از یک سال توانست، خود برگزاری کلاس و مدیریت جلسات مذهبی را عهده دار شود. جلساتی که تعداد آن ها به 12 تا هم می رسید و ایشان تا آخر عمر هم از برگزاری آن ها دست نکشید.»
رضا خانی در مورد شکل برگزاری کلاس ها نیز می گوید: «کلاس ها تماما برنامه ریزی شده و هدفمند برگزار می شد حتی در مورد پذیرش افراد. در واقع این گونه نبود که به راحتی هر کسی بتواند ورود کند و باید پیش از ورود شناخته و یا از سوی یکی از دوستان شناخته شده، معرفی می شد. به هر حال این کلاس ها سر فصل و آغاز آشنایی و متعاقبا دوستی من و حاج داوود شد.»

 

ساخت یک "استنسیل" توسط حاج داوود کریمی و آغاز تکثیر پیام های امام

 

«در ادامه ما به یک مقطعی رسیدیم که نیاز به تکثیر فرمایشات امام داشتیم. نمی شد به هر جایی برای کپی اعتماد کرد، حاج داوود یک "استنسیل" دستی درست کرد که ما تکثیر پیام ها را با آن انجام می دادیم. منتها سرعت تولید آن بیش تر از 200 عدد در ساعت نبود. در ادامه عزم خرید دستگاه کپی کردیم، منتها در وسع و توان ما نبود. به همین خاطر، حاج داوود از سید اسماعیل هر یک از قطعات دستگاه کپی را جدا جدا خرید و آن ها را با یکدیگر مونتاژ کرد و این گونه شد که ما صاحب دستگاه کپی شدیم. به این ترتیب، تعداد تکثیر ها در مدت زمان کمتری بیشتر و چند برابر شد.»

 

استفاده از دستگاه های کپی موجود در مدارس برای تکثیر اعلامیه

 

«شکل تکثیر توسعه پیدا کرد و مرحوم سید تقی خاموشی، پدر سید مهدی خاموشی سازمان تبلیغات اسلامی امروزی به ما توصیه کردند که فعالیت خود را در جامعه تعلیمات اسلامی، ادامه دهید و ما هم در زبان طاقچه بالا گذاشتیم و در دل غش کردیم. آن جا به ما پیشنهاد کردند تا امور خدمات جنبی مدارس جامعه تعلیمات اسلامی را عهده دار شویم و جامعه تعلیمات اسلامی 180 مدرسه در سطح کشور داشت. البته ما به آن وسعت نرسیدیم و بیشتر مدارس تهران را پوشش می دادیم.»
«اولین کاری که ما در جامعه تعلیمات اسلامی انجام دادیم، این بود که دستگاه های کپی موجود در مدارس  که مهم ترین آن مدرسه "دوشیزادگان" بود را با اجازه مسوولان آن، در زمان های خارج از ساعات اداری، مورد استفاده قرار می دادیم.»
 

 

شکل گیری سازمان مخفی فجر اسلام و تولید و توزیع کامیونی اعلامیه ها در سراسر کشور

 

رضا خانی، از شکل گیری "سازمان فجر اسلام" می گوید: «حدود سال 55 بود که بعد از انجام آن مقدمات یاد شده و تلاش حاج داوود، سازمان فجر اسلام تاسیس شد و آن جا بود که با امکانات بهتری دست به تکثیر پیام و تصویر امام می زدیم.»
از او درباره حجم اعلامیه های منتشر شده پرسیدیم و او توضیح داد که « خرید کاغذ های ما کامیونی بود و به اندازه یک کامیون اعلامیه در سراسر کشور توزیع می کردیم». 

او در پاسخ به پرسشی مبنی بر این که، آیا ساواک موفق به شناسایی شما و تیمتان نشد، می گوید: «خوشبختانه با رعایت موارد ایمنی که خیلی هم روی آن ها تاکید داشتیم در مراحل گوناگون انجام این کار، هیچ گاه ساواک موفق به شناسایی و برخورد با ما نشد. یکی از اصول ایمنی هم این بود که با همه گستردگی کار و تعدد افراد حاضر، نهایت شناخت هر فرد از دیگران تنها به 5- 4 نفر محدود می شد. به عنوان مثال، من تنها از محسن و حسن کنگر لو و حاج داوود کریمی می توانم به عنوان فعالان سازمان فجر اسلام نام ببرم. مسوولیت کلان کار با محسن کنگرلو بود اما به آن صورت در کار ما مدیریت معنا نمی شد و همه همکاری می کردند.»
او فعالیت های این چنینی را از منظر امنیتی بسیار پر مخاطره توصیف می کند. « یک روز من داشتم دو بسته اعلامیه با موتور برای حاج داوود می بردم که به یکباره از زیر پیراهنم رها و پخش زمین شد، حالا نه می توانستم آن ها را جمع کنم و نه می توانستم پا به فرار بگذارم،  بالاخره آن ها را جمع کردم اما به مغازه حاج داوود نرفتم تا مشکلی بوجود نیاید. در ادامه فعالیت های خود نیز یک جزو 70 صفحه ای با نام "خطبة مع الامام" هم آماده کردیم که در آن به نگارش دوره ای از فرمایشات حضرت امام پرداخته شده بود.»

رضا خانی از ضد انقلابی نمایاندن مصلحتی خود و دوستانش برای پنهان ماندن هویت و فعالیت های انقلابی شان می گوید: « دوست جوان پرکار و بسیار احساسی در بین ما بود که چون در رعایت مسائل امنیتی سهل انگاری می کرد، عملا شیوه رفتاری خود را با او تغییر دادیم تا آنجا که خود را مقابل او یک ضد انقلاب نشان می دادیم و او هم مدام  ما را نصیحت ما می کرد. غافل از این که این کار ما تنها یک سیاست بود تا دوستمان به قول معروف همه جریان را لو ندهد. بعداز پیروزی انقلاب بود که در سفری به مشهد مقدس در حرم امام رضا(ع)، برای او پرده از این راز برداشتیم و واقعیت را به دوست سهل انگارمان گفتیم.»

 

رضا خانی و دوستانش بالاخره دسترسی به دستگاه چاپ پیدا می کنند

 

 «وقتی کار ما گسترده شد، اعلامیه ها را در سطح کشور توزیع می کردیم. البته از محلی، توزیع عمده آغاز و در ادامه راه بین دیگران تقسیم می شد. عملا کار ما سازماندهی شده و شبکه ای بود، اما در مقام تئوری نمی شد المان های فعالیت شبکه ای را در آن دید. در مقطعی، نیاز به دستگاه چاپ را حس کردیم که از طریق عباس و جواد حاج باقری به شخصی به نام "حسین آقای چاپ خونه دار" که امروز هم چاپ خانه قدس را دارد معرفی شدیم و از ایشان یک دستگاه چاپ نیم ورقی تهیه کردیم و در باغ یکی از دوستان در محله 17 شهریور امروزی قرار دادیم.
بعد از صحبت های رضا خانی در مورد دسترسی آنان به دستگاه چاپ، نخستین پرسشی که برایم جالب آمد این بود که بپرسم اولین چیزی که با آن دستگاه چاپ کرده بودند، چه بوده که او پاسخ داد: "بعد از دسترسی ما به دستگاه چاپ که به سال 56 باز می گشت، تصویری از امام که زیر آن آیه شریفه " الذین قالو ربنا الله ثم استقاموا" را نوشته بودیم، اولین چیزی بود که با آن دستگاه، چاپ و منتشر کردیم. البته بعد از آن هم تصمیم گرفتیم در قطع کوچک و جیبی تصویر امام را منتشر کنیم تا راحت تر در اختیار و دسترس مردم قرار گیرد.»

 

تبدیل چاپخانه عکس امام خمینی به چاپخانه دفتر مشق ارزان به کمک شهید رجایی

 

خانی اما در ادامه از ایده انتشار دفترچه های تعاونی با جملاتی از ائمه روی جلد آن ها سخن  می گوید و این که چگونه چاپخانه عکس و اعلامیه های امام خمینی به چاپخانه دفترچه های ارزان قیمت دهه شصتی تبدیل شد. او  درباره چگونگی دیدار خود و دوستانش با شهید رجایی و خرید کاغذ دولتی برای تولید دفترچه در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی می گوید: «علی حجاریان استراتژیست کار های اقتصادی ما بود که ما به واسطه آشنایی ایشان با مسوول دفتر شهید رجایی موفق به دیدار با شهید رجایی شدیم. در آنجا طرح جدیدی برای دفترچه ارائه دادیم که در آن تصویر امام و سخنان ائمه درج می شد. ایشان نیز هماهنگی های لازم را انجام داد تا ما بتوانیم کاغذ دولتی تهیه کنیم که خوشبختانه موفق به این مهم هم شدیم.

 

پیشنهاد یک بازاری؛ فروش کاغذهای دولتی در بازار آزاد به جای تولید دفترچه های ارزان قیمت

 

«برای یاد گرفتن تولید دفترچه خدمت دوستی در بازار رفتیم، از انگیزه هایمان برای تولید دفترچه ارزان قیمت و انتشار روایات معصومین سخن گفتیم.  بعد از جلسه ای 45 دقیقه ای، اما حاج آقا به ما پیشنهاد داد به جای تولید دفترچه کاغذهای دولتی را در بازار بفروشیم تا سود بیشتری دریافت کنیم که آقای صنیع خانی خیلی از این پیشنهاد ناراحت شد. شاید هم او ما را رقیب خود دید، به هر حال حاضر به گفتن چم و خم کار نشد و ما هم از ایشان دست کشیدیم و آمدیم. اما در ادامه بالاخره یاد گرفتیم و در آن سال 800 هزار دفترچه تولید کردیم. دفترچه هایی که بر پشت جلد آن  احادیث و روایات و گاه تصویری از امام در حال رکوع با ذکر چاپ شده بود. ما این دفاتر را پنج ریال قیمت گذاشتیم که البته برای نیازمندان رایگان توزیع می کردیم و مهمترین ویژگی دفترمان را هم در این می دیدیم که با آیات و روایات توزیع می شود.»
رضا خانی در قالب خاطره ای از چگونگی برخورد مدیر چاپ روز های ابتدایی انقلاب با نوع فعالیت هایش  سخن می گوید: « بعد از پیروزی انقلاب یک روز مدیر چاپ  که از طاغوتی ها به شمار می رفت به چاپخانه ما آمدند و در مورد فعالیت ما توضیح خواستند که ما در پاسخ تا حدودی جریان و حوزه فعالیت مان را که به پیش از انقلاب باز می گشت برای ایشان توضیح دادیم، اما او در پاسخ گفت، شما هم پیش از انقلاب خلاف می کردید و هم حالا. بخاطر همین من باید اینجا را ببندم. هر چه با صحبت خواستیم او را قانع کنیم نپذیرفت. این در حالی است که منطق طاغوتی در آن دوره مشروعیتش را از دست داده بود.دست آخر او را به ستونی بستم و تلفن را هم مقابلش قرار دادم و گفتم، به هر کسی که می خواهی زنگ بزن تا ببینم دستت کجا بند می شود. بعد از چند ساعت خسته شد و چاپخانه را ترک کرد.»

 

برخورد مدیرعامل سازمان اقتصاد اسلامی با فروش ارزان دفترچه ها

 

رضا خانی، برخود مدیر عامل سازمان اقتصاد اسلامی با او و دوستانش در قبال تهیه دفترچه را این چنین تعریف می کند. « سال 59 اولین سالی بود که ما آغاز به تولید دفترچه کردیم. در دوره دوم تولید دفترچه ها، بعد از رفع نواقص و تایید شهید رجایی به طرح های جدیدی به اتفاق حاج داوود، صنیع خانی، عطایی و فانی رسیدیم. این دفتر چه ها به لحاظ قیمتی که دارای کیفیت بهتری هم بودند برای ما 13 ریال و 25 دینار تمام می شد و ما بنا را به این گذاشتیم که سه میلیون دفترچه به قیمت پشت جلد 14 ریال تولید کنیم. از آن رو که تولید این دفترچه ها با آن تیراژ بالا، سود دهی بسیاری برای ما داشت و بنای ما هم سود دهی نبود، تصمیم گرفتیم بخشی از آن را برای نیازمندان، رایگان توزیع کنیم. سید تقی خاموشی، یک روز به ما گفت که مدیر عامل سازمان اقتصاد اسلامی با شما کار دارد و ما به همراه مرحوم خاتم پور به آنجا رفتیم. بعد از آغاز گفتگو متوجه شدیم که موضوع صحبت مدیر عامل سازمان با دفترچه های تولیدی ماست. اولین سوالش هم این بود که چرا دفترچه هایی با این کیفیت را 14 ریال می فروشید؟ البته انصافا هم دفترچه های ما به نسبت زمان خودش با کیفیت بود، به عنوان نمونه، یکی از طرح های آن ها تصویر حضرت امام در حال قنوت بود که بر جلد گلاسه 250 گرمی نقش بسته بود. بعد از این که ایشان گفت، من 40 سال دفتر سازم فهمیدیم که سازمان اقتصاد اسلامی دفاتر را به قیمت 18 ریال می فروشد. در ادامه او از ما پرسید چرا با این قیمت کم توزیع می کنید که ما توضیح دادیم این دفترچه ها در ادامه راه قبل از انقلاب و به شکل دوستانه و بدون دستمزد خاصی تولید می شود. مدیر عامل سازمان به ما پیشنهاد دادند که شما قیمت را افزایش دهید و به جای آن در صندوق قرض الحسنه ای که وام می دهید تعداد وام ها را بالا تر ببرید که ما گفتیم ما این تقوای شما را نداریم می ترسیم این پول ها به ما نسازد و به فکر خانه دار شدن در دربند و شمرون بیفتیم.
سر آخر مدیر عامل سازمان اقتصاد اسلامی که دید ما زیر بار نمی رویم، گفت به شهید رجایی می گویم تا دیگر به شما کاغذ ندهد. این را که گفت، خیلی به من برخورد و من گفتم، شما تصور نکن که ما از سر نا توانی اینجا هستیم؛ کاری نکن که همین الان بازداشتت کنم. به هر حال او چون ما را رقیب خود می دانست، می خواست یا قیمت دفترچه های ما را هم به قیمت دفتر چه های خودش برساند یا به طور کل فعالیت ما را قطع کند که موفق هم نشد و ما هم تا سال 67 به دفترچه سازی را ادامه دادیم."

 

از اصرار سعید حجاریان  تا زیر بار نرفتن عباس عبدی

 

بعد از پایان جریان تکثیر پیام ها و تصاویر امام و همچنین چگونگی تولید دفترچه، از آن رو که رضا خانی، دوست و بچه محل شخصیت های سیاسی امروزی نظیر حجاریان، عبدی، فانی، باقی و .. بود از او در مورد همکاری های آنان در زمینه فعالیت های انقلابی پرسیدیم که او در پاسخ بخاطر ضعف جسمانی که مدت هاست همراه او هست به بیان بخش کوتاهی از خاطره حضور عباس عبدی در برگزاری راهپیمایی های پیش از انقلاب اکتفا کرد.  «چون چند نفری را نام بردید که اتفاقا در مقاطعی نازی آباد بودند، یک نمونه از فعالیت و همکاری هایمان را تعریف می کنم. من مسوول هماهنگی برگزاری راهپیمایی ها بودم و تقریبا همه مساجد را هم در راهپیمایی ها مشارکت می دادیم. یک روز راهپیمایی را با شعار "الله اکبر" و "لا اله الا الله"  آغاز کردیم که عباس عبدی با شور انقلابی که داشت آمد و به ما اعتراض کرد که این شعار محکم، کوبنده و تاثیر گذار نیست، او نمی دانست که ما از ابتدا قرار گذاشته بودیم که شعار های کوبنده را هنگامی که به میدان انقلاب رسیدیم سر دهیم و در آغاز راهپیمایی را با شعارهایی آرام تر آغاز کنیم. به هر حال این اتفاق سبب شد تا عباس عبدی به همراه چند نفر دیگر و البته با شعار هایی متفاوت از شعار های ما از مسیر دیگری حرکت کند. ما از سعید حجاریان که با عباس صمیمی بود خواستیم تا با او صحبت کند و او را با ما و شعار های ما همراه کند که عباس زیر بار نرفت. ما هم که حدودا با 200 نفر از مسجد الرسول حرکت خود را آغاز کرده بودیم، در نزدیکی کشتارگاه به حدود پنج هزار نفر رسیدیم. آن ها هم از سمت دیگر و از خیابان نوبهار آمدند که در نقطه ای همه با هم یکی شدیم. البته کسی هم نفهمید که ما در زمینه ارائه شعار ها به اختلاف خوردیم و شکر خدا آن روز همه چیز به خوبی پیش رفت.»


پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران