مظفر بقائی و سناریوسازی برای مهار انقلاب اسلامی و بقای سلطنت
مظفر بقائی، از چهرههای مشهور سیاسی و مؤسس حزب زحمتکشان ایران، در واپسین سالهای حکومت پهلوی تلاش کرد با طراحی سناریوهایی، روند انقلاب اسلامی را مهار کند. او با تقسیمبندی نیروهای مخالف شاه به گروههای کمونیست، ملیگرا و مذهبی و پیشنهاد تغییر چهره دولت و قربانیسازی برخی شخصیتها، راهکارهایی برای حفظ سلطنت ارائه میداد.
بقائی تأکید داشت که با مدیریت حرکت امام خمینی و جداسازی نیروهای مذهبی از سایر جریانها میتوان تا حدی نهضت انقلابی را کنترل و به تعبیر خودش مهار کرد. بااینحال، استراتژیهای او نتوانست جریان فزاینده انقلاب اسلامی را کنترل کند و طرحهایش در برابر واقعیت اجتماعی و گستره اعتراضات، ناکارآمد ماند.
آنچه پیشرو دارید، برشی از صفحات 492 تا 508 «زندگینامه سیاسی دکتر مظفر بقائی» است. این کتاب به قلم دکتر حسین آبادیان و به همت مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی در سال 1377 منتشر شد. به بهانه سالروز مرگ مظفر بقائی در 25 آبانماه 1366 خواندن روایت پیشرو خالی از لطف نیست.
قربانیان حفظ رژیم
روند حوادث سال 1357 آن چیزی نبود که حزب زحمتکشان تحلیل میکرد. سمتوسوی وقایع روزبهروز حالتی بیشتر انقلابی به خود میگرفت [...]، معلوم شده بود مردم به چیزی کمتر از سرنگونی رژیم باور ندارند [...]. کشور در انقلاب بود، مهار تحولات از عهده هیچکسی بر نمیآمد، [...] انقلاب آن قدر تعمیق یافته بود که در مخیله کمتر کسی از وفاداران سلطنت چیزی غیر از حکومت نظامی میگنجید. [...] از دولت شریف امامی انتقاد شد که بهجای تسکین هیجانات عمومی، شروع به باج دادن و راضیکردن عدهای کرده که البته این تلاشها نیز بیفایده بوده است.
تحلیل بقائی این بود که به دلیل اقدامات شریف امامی مردم جریتر شدند و از دولت طلبکار گردیدند، [...] پیشنهاد شده بود برای حفظ رژیم از سقوط محتوم افرادی که مسبب نارضایتی بودند دستگیر شوند، اینان باید دورهای فشارها را تحمل میکردند تا آبها از آسیاب بیفتد. در صورت لزوم این عده باید مجازات میشدند، از سوی دیگر با تصدی مسببین نارضایتی بر امور کشور نمیتوان چهره انقلابی به دولت داد و خود شریف امامی یکی از این مسببین است. بقائی بر این باور بود باید چهرهها تغییر کنند تا مردم نسبت به اصلاحات خوشبین شوند و «اشخاصی باید فداکاری کنند و گناه را به گردن بگیرند» تا اصل رژیم و شخص شاه نجات یابند. [...] پس طبق اصل اول باید عدهای قربانی شوند و گناه به گردن آنان افکنده شود تا اصل رژیم حفظ شود. این تنها انتقادی بود که در طول دوره حیات سیاسی بقائی به شخص شاه وارد شد.
طبق این دیدگاه دولت نظامی نمیتواند اوضاع را بهبودی بخشد؛ زیرا امر از دو حال خارج نیست یا میخواهد اوضاع سابق را تجدید کنند و یا این که قصد اصلاحات دارد. صورت اول خودکشی سیاسی است و بریدن آخرین حلقههای ارتباط با مردم؛ و صورت دوم هدردادن فرصتهاست. اگر دولت شریف امامی این کار یعنی اصلاحات موردنظر مردم را انجام داد مردم خواستار چهرههای جدیدی خواهند شد که اقداماتی از نوع دیگر انجام دهند، به عبارت بهتر تندادن به اصلاحات یعنی باج دادن به مردم که خواستههای دیگری را در آن شرایط در پی میآورد. اما راهحل سوم چیست؟
برای ارائه راهحل سوم جهت مهار انقلاب بقائی تحلیلی جالبتوجه دارد: «شاه در حالتی است که یا باید به انتظار حمله شیر درنده باشد و با انداختن کلوخ و پاره آجر و در آوردن سروصدا کمی این حمله را معوق نگه دارد، یا این که ریسک پریدن از دیوار را بپذیرد. [...] مردم دیگر از گلوله نمیترسند، اگر تزلزل و تذبذب ادامه پیدا کند همه با هم غرق میشویم. الان اقتصاد مملکت در حال متلاشیشدن است، سازمان اداری در حال متلاشیشدن است. مردم هر لحظه انتظار یک حادثه را دارند و هیچ فکر نمیکنند که پای زندگی و سرنوشت خودشان در کار است، یا علی غرقش کن منهم به رویش! فقط شخص شاه میتواند خودش و مملکت را نجات دهد، باید مستقیماً با مردم روبهرو شود، نه بهعنوان شاهنشاه آریامهر، بهعنوان محمدرضا شاه، از موضع قدرت ولی نه با قدرتنمایی، آوانس بدهد ولی باج ندهد.»[1]
این یکی از سناریوهای حزب زحمتکشان و شخص بقائی برای مقابله با انقلابی بود که روزبهروز بیشتر رژیم را در کام خود فرومیبرد. وی بر این باور بود که شریف امامی با کارهایش دانسته و یا نادانسته همه گناهان را به گردن شاه میاندازد و مردم را متوجه او میکند. [...]
شریف امامی زیر تیغ انتقاد
در واقع نوک تیز حملات بقائی علیه شخص شریف امامی بود، حزب وی معتقد بود باتوجهبه گذشته تاریک سیاسی - اجتماعی او نمیتوان نخستوزیر وقت را بهعنوان فردی که به استقلال کشور علاقهمند است در نظر گرفت. از سوی دیگر شریف امامی مردی نبود که در این شرایط حساس تاریخی بتواند منشأ کاری مفید برای ایران باشد [...]. شریف امامی از عمال اصلی فساد دانسته شد که میلیونها تومان اندوخته دارد، بنابراین چنین فردی کی میتواند پرچمدار مبارزه با فساد باشد. نخستین تصمیم شریف امامی بازگردانیدن مبدأ تاریخ کشور از شاهنشاهی به هجری شمسی بود، حزب بهدرستی خاطرنشان کرد که شریف امامی خود در تصویب آن لایحه دخالت آشکار داشته و بهعنوان رئیس مجلس سنا در این کار مؤثر بوده است.
به شریف امامی یادآوری شد او بانی و باعث تقلبات انتخاباتی سال 1339 است و همان زمان رهبر حزب زحمتکشان را به زندان افکند و برای او تقاضای حکم اعدام کرد، پس او نمیتواند شعار آزادی انتخابات بدهد. شریف امامی نمیتواند از مبارزه با فساد دم بزند زیرا اکثر سازمانها و مؤسسات و شرکتهایی که وی بهعنوان مدیرعامل، رئیس هیئتمدیره و مشاور هر ماه میلیونها ریال از طریق آنها سود میبرد، خود کانون فساد هستند. [...] شریف امامی از اساسیترین مهرههای حکومت فردی و با وابستگیهای خاص و بهعنوان مظهری از سیاستهای امپریالیستی و غارتگرانه خارجی شناخته شد. از نقش او در حوادث پانزده خرداد 1342 نیز سخن به میان آمد و وی مبتکر و مشوق «همه اختناقها و آدمکشیهای بیرحمانه» معرفی شد. سخنی که البته واقعیت نداشت.
به شریف امامی گفته شد چگونه دستور تعطیلی کازینوها و قمارخانهها را صادر میکند درحالیکه افتخار تأسیس نخستین کازینو در رامسر از آن بنیاد پهلوی است که او مدیرعامل آن است. [...]
ملاقات با شاه
درست در حولوحوش این وضیعت بود که قرار ملاقات بقائی و شاه گذاشته شد. بدیهی است که این ملاقات در شرایطی روی میداد که شاه در استیصال مطلق و نیازمند این بود تا او را از وضع پیشآمده رها نمایند. برای این منظور وی با انواعواقسام افرادی که تصور میکرد میتوانند باعث نجاتش شوند ملاقات میکرد؛ اما نکته این بود که شاه به این ملاقاتها و سخنان ردوبدل شده بهایی نمیداد.
دلیلش واضح بود: شاه تصور میکرد که سرنخ اوضاع جای دیگری است و این راهنماییها و ارشادات کوچکترین اثری در اوضاع نخواهد داشت.
یکی از مهمترین این ملاقاتها با بقائی صورت گرفت. [...] در این ملاقات بقائی به شاه باید یادآوری میکرد که مشکلات با 180 درجه چرخش و استقرار حکومت قانون حل نخواهند شد، برعکس باید ابتدا اعتماد مردم را جلب کرد، حکومت به عوامل واقعه معتقد به «قانون اساسی» سپرده شود و اوضاع جغرافیایی و قومیت و میزان رشد مردم موردتوجه قرار گیرد. از دید وی فردی باید نخست وزیری را عهدهدار میشد که «جسور و متهور» و در «دفاع از سلطنت مشروطه وحشتی نداشته باشد.» از دید بقائی و یارانش دکتر علی امینی که در این روزها سخن از نخستوزیری او به میان میآمد، فاقد صلاحیت بود. [...] باید به شاه گوشزد میشد که از اشتباه مجدد پرهیز کند.
تقسیمبندی نیروهای مخالف شاه
طبق طرحی که به بقائی داده شده بود وی تقسیمبندی بسیار زیرکانه و درعینحال جالبی از آرایش نیروهای در صحنه به شاه ارائه داد. [...] به نظر بقائی این نیروها عبارت بودند از کمونیستها، نیروهای جبهه ملی و نیروهای مذهبی.
بقائی طبق سناریوی طراحیشده، کمونیستها را به دو دسته تقسیم کرد: گروهی که طرفدار شوروی و چین هستند و تابع دولتهای مزبور و در نتیجه در ضدیت با دولتهای ایران بوده و گروهی که «کمونیستهای مستقل، عدهای جالبتوجه، تشکیلاتی و مصمم هستند». دوم این که از ملّیون تعدادی طرفدار رژیم سلطنت مشروطهاند، عدهای متظاهر به شعار بالا ولی مستضعف و تحتتأثیر هر جریان قوی، روزی طرفدار آقای خمینی، روزی دیگر همدست کمونیستها... یعنی «جبهه ملی - نهضت آزادی.» گروههای کوچک مثل نهضت رادیکال به رهبری مهندس رحمتالله مقدم مراغهای اگر چه میانهرو هستند، اما تحتتأثیر دیگران قرار میگیرند. از دیگر ناراضیان باید از اقشار اجتماعی مثل کارمندان و کارگران نام برد که وضع مشخصی ندارند و تابع شعارهای مخالف و قوی هستند.
سومین گروه در این تحلیل، نیروهای مذهبی هستند که بیشترین حجم تحلیل بقائی و یارانش را در بر میگیرد. از دید یاران بقائی راه مهار انقلاب تشبث به قانون اساسی است [...].
در بخشی از این تحلیل آمده است:
«آقای خمینی هر کس که باشد، هر احساسی داشته باشد، یک فرد مسلمان مذهبی است و در نهایت امر وقتی خطر تسلط کمونیسم را درک کند حاضر به انعطاف و مصالحه خواهد بود. با او بدرفتاری شده و راههای برگشت را برای او مسدود کردهاند او به راهی کشیده شده که شاید مایل به دخول در آن نبوده[!]، ولی طوری عمل شده که برای او راه دیگری جز خودکشی و یا قدمگذاردن در این راه وجود نداشته است. به دیده دیگری میتوان گفت که یک سیاست قوی خارجی با هدف تغییر رژیم و با مهارت خاصی پیوندهای ملت را یکی پس از دیگری گسسته است و ماجرای آقای خمینی یکی از این مسائل است.»
ملاحظه میکنیم که بقائی چگونه انقلاب را در سطح یک اختلاف شخصی تقلیل میداد. در ادامه خاطرنشان شده بود که روحانیت بهخودیخود مسئلهای مهم نیست و با «حل مسئله آقای خمینی حل میشود.»[2]
در سند بسیار مهم دیگری استراتژی حزب زحمتکشان در برابر تحولات سال 1357 به خوبی ترسیم شده است. این سند نحوه رخنه و استراتژی شکاف در صفوف انقلاب را توضیح داده است. از دید فردی که آن مطالب را نوشته بود، «هر چند نهضتی که آقای خمینی آن را رهبری میکند یک نهضت مذهبی است»، اما همه کسانی که زیر شعار حکومت اسلامی جمعاند در واقع خواهان آن نیستند، بلکه مخالفت با گذشته و فقدان یک تشکیلات سیاسی مردم را به این نهضت مذهبی کشانیده است.
با این تحلیل «اگر مرکزی به وجود بیاید که برای این عده قابلاعتماد باشد که واقعاً خواهان حکومت قانون است، از نهضت مذهبی جدا خواهند شد. [...] از طرفی همه روحانیون «حکومت اسلامی» را خواهان نیستند زیرا صرفنظر از رقابتهای رهبری میدانند که در شرایط امروز حکومت اسلامی آن هم با وضع موجود روحانیت و مملکت قابل پیادهشدن نیست.»
«بنابراین؛ ما میتوانیم با جلب این عده آقای خمینی را متقاعد کنیم که حرکتهای خود را با قانون اساسی منطبق نماید. [...]»
نویسندگان متن در بند هفتم تبیین دستورالعملهای پیشنهادی خود چنین ابراز عقیده کردهاند:
«مقابله با آقای خمینی راه مناسب و مفیدی نیست و باید با او کنار آمد. چنانچه ما دولت را تشکیل دهیم کمونیستها که ما را به خوبی میشناسند مخالفت خود را تشدید خواهند کرد و از طرفی ما چون اعتقاد به آزادی داریم [!] آنها با استفاده از این فرصت و در دستگرفتن ابتکار از آقای خمینی جدا خواهند شد، برای ما این امکان وجود دارد که آقای خمینی را تشجیع به مخالفت با کمونیستها بکنیم پس وقتی کمونیستها از زیر پوشش مذهب[3] بیرون آمدند، آن وقت آقای خمینی واقعیتها را بهتر درک خواهند کرد. [...] باتوجهبه طبیعت مذهبی ایشان این اطمینان وجود دارد که ایشان بین اجرای کامل قانون اساسی[4] و خطر کمونیسم اولی را انتخاب کنند.»
این توصیهها جنگ روانی بسیار سنجیدهای بود، باید یک دشمن فرضی خلق میشد تا با حمله به آن و هراسانیدن مردم، انقلاب را منحرف ساخت. این دشمن، کمونیستهای فرضی بقائی بودند. توصیه شده بود برای اجرای قانون اساسی باید انعطاف به خرج داد [...] نباید از ابتدا همه چیز را گفت [...] محدوده قانون اساسی را نباید در ابتدا و حتیالامکان تصریح کنیم [...].
خواسته شد که در ملاقات با شاه تقاضا گردد اختیارات دولت مشخص باشد و باید دولت طرف اعتماد شاه هم واقع شود، [...] رفتار شاه باید بهگونهای باشد که با تلاشهای دولت برای جلب اعتماد مردم تطبیق کند و حتی شاه نباید یک بازدید بدون برنامه به عمل آورد. باید حساب حیثیت حزب را هم کرد، اگر شاه قولی بدهد اما به آن عمل نکند ضایعه به بار خواهد آمد و «این نه به صلاح ایشان است و نه خود ما و نه مردم و مملکت. پس بهتر است قول متقابل بگیریم زیرا اگر قول بدهند و زیر آن بزنند دیگر نباید انتظاری از ما داشته باشند و ما ناچار خواهیم شد برای حفظ حیثیت خود به راهی برویم که هیچوقت نرفتهایم، پس جنگ اول (البته پس از صدور فرمان)[5] به از صلح آخر است.»[6]
بازی بقائی در جریان انقلاب اسلامی
این مطالب بسیار مهم در واقع استراتژی حزب در دورهای بود که انقلاب فراگیر از هر سوی رژیم پهلوی را در کام خود فروبرده و ابتکار عمل را از شاه سلب کرده بود. نویسندگان این مطالب و مشاورین نزدیک بقائی مطمئن بودند که شاه بالاخره وی را به نخستوزیری منصوب خواهد کرد؛ [...] بقائی باید با شاه این مطالب را عنوان میکرد تا شاه در عین این که به او اعتماد مینماید، قدرت ابتکار عمل را نیز در دستان بقائی باقی گذارد. اینها در واقع برنامههای بلندمدت حزب زحمتکشان و تیمی از نخبگان این حزب بود که نسبت به سلطنت وفادار بودند و آن را بهترین عامل برای جلوگیری از پیروزی انقلاب میدیدند. [...] طبق این سناریو ابتدا باید اجازه داده میشد امام خمینی وارد کشور شود، در مرحله بعد باید بین ایشان و سایر مراجع اختلافافکنی میشد بهنحویکه مقلدان مراجع رویاروی هم قرار گیرند. در مرحله سوم باید کمونیستهای موردنظر بقائی آزادی عمل مییافتند، همان کسانی که به نظر او مستقل بودند و به شوروی و یا چین وابستگی نداشتند. اینان باید شعارهای ضدمذهبی میدادند، به شعائر دینی اهانت مینمودند و در این کار آنقدر مداومت نشان میدادند تا رهبران دینی را به ضرورت پذیرش قانون اساسی وادار میکردند [...].
مرحله چهارم جداساختن نیروهای روشنفکری از اطراف امام بود، کسانی که به قول بقائی کمونیست بودند ولی در پوشش مذهب فعالیت مینمودند. اگر این استراتژی چهار مرحلهای اجرا میشد، انقلاب مهار میگردید. تنها کسی هم که میتوانست این سناریو را اجرا کند، بهتصریح شخص بقائی خود او بود [...].
از دید حزب که بهواقع چیزی جز دیدگاههای بقائی نبود، با تحرکات انقلابی قصد آن وجود داشت که راه هرگونه تفاهم بین رژیم و مردم بسته شود [...] او صلاح را در این دید که شریف امامی برکنار شود و خودش پیشنهاد شاه را دایر بر پذیرش نخست وزیری - که این هم در واقع پیشنهاد خود بقائی بود - قبول کند [...].
او خواست فرمان نخستوزیری طوری نوشته شود که هر کاری دولت انجام میدهد، نماینده تمایل شاه برای خواستههای مردم باشد و مردم اعمال دولت را اراده شخص شاه بدانند و «خلاصه برداشت باید طوری باشد که گناه بحران موجود به گردن آنهایی که مأمور کار بوده و آن را به وجود آوردهاند بیفتد»، و نه شخص شاه.
بقائی گفت برنامههایش را به مجلس خواهد داد و اگر تصویب شد و روحانیون آن را جدی تلقی کردند، با آنان وارد مذاکره خواهد شد و خواستههایشان را بررسی میکند اما «قبل از تصویب برنامه دولت، نباید مطلقاً امتیازی بدهیم و امتیازات باید طوری داده شود که متقابلاً بهره بگیریم.» توضیح داده شد که با اقدامات مثبت و مجازات خلافکاران کدورتها از بین خواهد رفت و مسائل به بوته فراموشی سپرده خواهد شد. [...]
آجودان شاه
ظاهراً بعدازاین ملاقات بود که بقائی مصاحبهای مطبوعاتی ترتیب داد و در آن نقطهنظرات سیاسی خود را طرح کرد. [...]
وی اعلام داشت به دو دلیل حاضر است نخست وزیری را قبول نماید؛ نخست تکلیف کمیته مرکزی حزب و دیگر وضع بحرانی کشور، اگر کسی بتواند رفع بحران کند حتی اگر حیثیت او از بین برود باید این کار را انجام دهد [...].
حتی در دوره نخست وزیری ارتشبد غلامرضا ازهاری، بسیاری از نزدیکان و مشاوران شاه در ملاقاتهای خود با وی، بقائی را بهعنوان بهترین فردی که میتواند اعتراضات را مهار نماید معرفی میکردند، فردی که خود را «آجودان شاهنشاه» مینامید در نامهای خطاب به شاه نوشت زمینههای نارضایتی و سوءبرخورد اولیای امور با مردم «آقای خمینی را جرئت داد که بر خلاف قانون اساسی شعارهایی هم بدهد.»
کسانی که تحتتأثیر شرایط جنگ سرد هر تحولی را ناشی از اراده دو بلوک شرق و غرب میدانستند، از تحلیل انقلاب عظیمی که در حال انجام بود فرومانده بودند. از جمله این فرد که خود را آجودان شاه مینامید، زمینهسازیهای بی.بی.سی و رادیو مسکو و سایر بیگانگان و جان گرفتن کمونیستها و همپیمانان پیشهوری و همپالکیهای مصدق را عامل وقوع اعتراضات میدانست. از «گروه تندرو روحانیت که سمبل آن آقای خمینی است» نام برده شد، در برابر وی توصیه شد که شخصیتی برای حل معضلات مملکتی مأمور شود که «در عین اینکه اعتقاد صمیمانه به قانون اساسی و حفظ رژیم سلطنت مشروطه دارد و به صمیمیتش بهتر بتوان تکیه کرد و از دیرگاه نیز با روحانیت دمساز باشد و بین مردم هم مقبول باشد، «علیالخصوص به اعیان و اشراف بودن و فساد مالی متهم نباشد، امید است که چنان شخصی بتواند این سیل یورش و عصیان و نارضائی عمومی را مهار کند»، بین دولت و ملت آشتی برقرار نماید و خلاصه این که «من آن چه از نظر یک سرباز مؤمن و صدیق [صحیح] میپنداشتم به عرض رساندم نظر نهایی از آن اعلیحضرت است به مصداق صلاح مملکت خویش خسروان دانند.»[7] مشخصاتی که این آجودان برای مهارکننده انقلاب ارائه داده بود با بقائی کاملاً تطبیق میکرد.
[1] یادداشت و پرسش و پاسخ احمد احرار با بقائی، ش 41-758.
[2] یادداشت های مذاکره شاه و بقائی، ش 40/758.
[3] تأکید از نویسنده این پیشنهادات است.
[4] تأکید از نویسنده این پیشنهادات است.
[5] پرانتز در اصل سند.
[6] یادداشت برای دکتر بقائی در حاشیه ملاقات وی با شاه، دوره شریف امامی، ش 42/758.
[7] نامه گمنام به شاه، سال 1357 (دوره نخست وزیری ازهاری)، ش42/758.


















نظرات