29
مرداد
1390
تقابل اندیشه جمهوریخواهی و استبداد - دکتر محمد رجبی
ایشان در سال 1328 در قم متولد شدند. از سال 1347در دانشگاه تهران به تحصیل فلسفه الهیات فرهنگ و زبانهای باستانی پرداختند. از محضر اساتیدی چون شهید بهشتی، مطهری، مفتح، علامه جعفری، دکتر سیدمحمد فهیم، دکتر سیدرضا داوری، دکتر سید حسین نصر و دکتر علی شریعتی بهرهمند شدند.سپس در دبیرستانهای تهران در درسهای فیزیک، شیمی، عربی، فلسفه، تعلیمات دینی تدریس کردند.
بعد از پیروزی انقلاب عهدهدار سمتهای متعددی چون: مسؤول تحقیقات و آموزش امور تربیتی استان تهران، مدیر عامل باشگاه معلمان تهران، مدیر اموزش ضمن خدمت آموزش و پرورش، معاون پژوهشی و برنامهریزی آموزش و پرورش، معاون کتابخانه مجلس شورای اسلامی. رییس کتابخانه ملی جمهوری اسلامی، رییس و سرپرست معاونت پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی، مدیر عامل بنیاد سینمایی فارابی، سرپرستی معاونت سینمایی وزارت ارشاد، رایزن فرهنگی ایران در آلمان بودهاند.
بسمالله الرحمن الرحیم
با عرض سلام به محضر حضار محترم و تشکر از برگزار کنندگان این همایش، موضوع سخن تقابل جمهوریخواهی و استبداد میباشد. علت انتخاب این موضوع این بود که متأسفانه ملاحظه میشود در مباحثی که در بین اهل نظر ما است بسیاری از اوقات صورت مسأله یا تصوری که ارائه میشود در مرحله نقص یا ابهام قرار میگیرد و لذا تصدیقاتی که پیرامون آن ایجاد میشود چه سلبی چه ایجابی خدشهدار میشود. ما بسیاری از صورت مسایل را عادت کردیم که بپذیریم و در چارچوبی که معتادذهن همگان است به آن بپردازیم. گاهی اوقات باید در صورت مسأله تأکید کنیم که آیا صورت مسأله درست است یا نقصی دارد یا ندارد و روش پرداختن به آن به همان صورتی که ارائه شده چقدر است؟
اغلب مشاجرات لفظی و لغوی که بین روشنفکران است وقتی که مورد مداقه قرار بگیرد روشن میشود که تصور روشنی از مباحث فی مابین ندارند و لذا تصدیقات سلبی و ایجابی آنها عملاً راهی به جایی نمیبرد. نه تنها در کشور ما که حتی در دنیا هم شاهد چنین وضعی هستیم. شاید نوعی حرکت سقراطی ضرورت داشته باشد که ما را برگرداند به تصورات روشن که میتواند مورد توافق و اشتراک طرفین بحث قرار بگیرد و در آن صورت اختلاف نظرها هم کم خواهد شد. از جمله این مسایل که مطلق انگاشته شده و هیچ کس تردیدی در آن روا نمیدارد این است که پذیرفتیم که استبداد در دوره قاجار یک معارض بیشتر نداشت که مشروطه بود و اغلب نوشتهها گفتگوها و ... در طول این سالهایی که از پیروزی مشروطه گذشته و حتی بعد از انقلاب اسلامی تا امروز حول همین فرض دور میزند که استبداد به عنوان حاکم نقطه مقابلی داشت بعنوان مشروطه.
آنچه بنده میخواهم در اینجا روشن بسازم این است که وقت شما عزیزان را با ذکر سند نمیگیرم چون موارد تفصیلاً ارائه خواهد شد ولی به موارد مختصری اشاره خواهم کرد. بعنوان نمونه خواهید دید که اندیشه جمهوری خواهی قبل از مشروطه وجود داشته است. چون مشروطهخواهان پیروز شدند. این نظر را کاملاً رد کردند حتی فریدون آدمیت و خیلیهای دیگر که شروع کردند به نوشتن تاریخ مشروطیت و دسترسی هم داشتند به اسنادی که دیگران کمتر داشتند اشاره میکند که بخشی از اسناد نیست یا وجود ندارد.
ولی نکته مهم این است که این جریان ثبت تاریخی داشته است. به نام مشروطه آنچه در این دقایق محدود میتوان بیان کرد این است که بر فرض وجود تعدادی سند بازمانده از آن دوره آیا درایت تاریخی اقتضای این را میکند که ما برای چنین اسنادی اعتباری در خور قائل بشویم چون صرف داشتن چند تا سند نشان دهنده وضعیت معینی برای این دوره نیست مگر اینکه آن اسناد اعتباری داشته باشد. روی این حساب تحقیقات خودم را در این وقت به وجه نظری قضیه میگذارم البته ذکر چندین سند که در مقاله به تفصیل آمده است.
میدانیم جنبشی که بهتر است جنبش ملی مردمی ایران بنامیم نهایتاً ختم شد به نهضت مشروطیت. این جنبش دو آبشخور اساسی داشت یکی به نام جنبش مردمی ضد بیعدالتی و ستم در مملکت که ریشه در جنبشهای کهن ایران داشت که ضد ستم بود و ضد تسلط بیگانه بود. این وجه جنبش به تصدیق همه مورخان چه داخلی چه خارجی رنگ مشخص دینی داست. بخصوص برای شیعه یعنی تاریخ مبارزه علیه ظلم، و شیعه سنبلش در شهادت حسین ابن علی (ع) و انتظار ظهور مهدی (عج)که این هر دو حکایت از ستیز با وضع موجود و به رسمیت نشناختن وضعیت حاکم بود. بنابراین آن وجه از قیام مردم در دوره استبداد قاجاری که جنبه عدالتخواهانه و استقلال طلبانه در برابر عمال خارجی داشت رنگ مشخص مذهبی را داشت و تحت تأثیر علمای دین بود و همان طور که آیتالله هاشمی رفنسجانی فرمودند نقش علما غیر قابل انکار است وجالب اینکه مردم از مسجد حرکت میکردند، کفن میپوشیدند، به قرآن قسم میخوردند و عجیبتر آن که شبیه انقلاب اسلامی در تهران بالای پشتبامها الله اکبر میگفتند. این وجه مذهبی جنبشی بود که مردم ایران علیه استبداد قاجار داشتند.
اما وجه دیگری که مردم داشتند تحت تأثیر اتفاقاتی بود که در جهان رخ داده بود و آشنایی با جهان بیرون مردم ایران را واداشته بود. البته همانطور که سخنران پیشین فرمودند مردم ایران نه در سطح همه شهرهای ایران و حتی تهران بلکه قشری که اهل سیاست بودند و آگاهتر بودند تحت تأثیر اتفاقاتی که در جهان افتاده بود خواهان تغییر در وضع موجود و استبداد بودند. این جریان مشخصاً از دو آبشخور تغذیه میکرد:
یکی انقلاب فرانسه بود که تمام جهان را تحت تأثیر قرار داده بود و دیگری انقلاب سوسیال دموکراتها در همسایه شمالی ما روسیه تزاری وقت. هیچ کس انکار نمیکند که انقلاب فرانسه تأثیر فکری بر ایران نداشت جدا از روزنامههایی که مرحوم سیدجمالالدین اسدآبادی منتشر میکرد و ملکم خان و دیگران. در دارالفنون، هم همانطور که آقای هاشمی اشاره داشتند اساتیدی از جمله خود ملکم خان قبل از آنکه به اروپا برود ترویج فکر جمهوری میکرد. سیدجمالالدین اسدآبادی که به حق میتوان او را در این خصوص اولین بیدارگر مردم ایران در ارتباط با حوادث جهانی دانست، جمله معروفی دارد که همه شنیدهاند در آخرین نامهای که به دوستانش مینویسد ذکر میکند:
چه خوش بود تخمهای بارور مفید خود را در زمین شورهزار سلطنت فاسد نمینمودم آنچه در آن مزرعه کاشتم به نمو رسید ای کاش من تمام تخمهای افکارم را در مزرعه مستعد افکار ملت کاشته بودم. چه خوش بود تخم افکار خود را در زمین شوره زار سلطنت فاسد نمینمودم. آنچه در آن مزرعه کاشتم به نمو رسید. هر چه در این زمین (سلطنت) غرس نمودم فاسد گردید. بعد در آخر اشاره میکند: بنیاد حکومت مطلقه منهدم شدنی است. شما تا میتوانید در خرابی اساس حکومت مطلقه بکوشید نه به قلع و قمع اشخاص. شاید برخی تصور کنند مقصود از حکومت مطلقه به مفهوم عام است، نه اصلاً اساس سلطنت است. چون در نامهای که به میرزای شیرازی مرجع تقلید وقت مینویسد ایشان را رهبر مطلق شیعیان و مسلمانان میداند و خطاب به میرازی شیرازی این گونه مینویسد که: خدا لیاقت نیابت امام زمان را به تو اختصاص داد و از میان طایفه شیعه تو را برگزیده و زمام ریاست ملت را از طریق ریاست دینی و حفظ حقوق ملت را به تو واگذارده و برطرف ساختن شک و شبهههای مردم را جزء وظایف تو قرار داده است. چون تو وارث پیغمبرانی سررشته کارها را به دستت سپرده است که سعادت آن جهان بدان وابسته است و جملاتی مانند این
بنابراین سید جمالالدین اسدآبادی آخرین نظری را که مطرح میکند این است که به سراغ مردم بروید اصلاً سلطنت را نادیده انگارید و اساس سلطنت را مورد تشکیک قرار دهید . میرزا ملکم خان که روزنامه قانون را داشته است در دارالفنون هم تدریس میکرده. مخبرالسلطنه در کتاب خاطرات و خطرات خودش جلد 1 در صفحه 75 اشاره میکند که ملکم با من در ایران، هم بساط فراموشخانه پهن کرد هم فکر جمهوریت را به تقلید از فرانسه رواج داد. شما میدانید انقلاب فرانسه اساس جمهوریت را تأسیس کرد و سلطنت را برانداخت و کسانی که انقلاب فرانسه و فرهنگش را ترویج میکردند جمهوریخواه بودند. بعد ایشان این گونه اشاره میکند (البته بنده به نقل کتاب تاریخ مؤسسات در ایران جلد 1 صفحه 310 عرض میکنم:)
او با تشکیل حلقههای فراماسونری و ترغیب فکر جمهوری به خوبی توانست مأموریت خود را انجام بدهد و چون علیقلیخان مخبرالدوله را به جای علی قلیمیرزای اعتضادالسلطنه به وزارت علوم گماشت، ناصرالدین شاه به او گفت: باید وزارت علوم را اداره کنی(چون دارالفنون زیر نظر وزارت علوم بود) و از آن کتابها نخوانند. مراد از آن کتابها تاریخ انقلاب فرانسه بود. ناصرالدین شاه نهی کرده بود که در دارالفنون کتابهای انقلاب فرانسه را نخوانند چون علیقلیمیرزا با تدریس کتاب انقلاب فرانسه افکار جمهوریخواهی را ترویج میکرد.
این یک گروه بودند که جمهورخواهان لیبرال بودند. اما گروه دوم کسانی بودند که تحت تأثیر جریان قفقاز بودند و حزب اجتماعی عامیون اصلاً ترجمه سوسیال دموکرات است. این از جمله جریاناتی بود که به شدت از آنها تبعیت میکردند. انقلابیون هوادار سوسیال دموکراسی چون متأثر از آن جریانات بودند و آن جریانات هم خواهان برانداختن سلطنت تزار در روسیه بودند برمبنای جمهوری آنها هم جمهوریخواه بودند نه تنها جمهوریخواه بودند بلکه با کائوتسکی از رهبران برجسته سوسیال دموکرات در روسیه در ارتباط بودند با پلخانوف از برجستهترین تئوریسینهای مارکسیسم در ارتباط بودند و حتی با شخص لنین ملاقاتهایی داشتند. به قدری ارتباط نزدیک بود که لنین در یکی از سخنرانیهای خودش در 1908 به مقاومت مردم تبریز اشاره میکند. در ایران یک گروه انقلابی بوجود آمد که از ترکیب عجیب نخستین دومای روسیه وشورش پایان سال 1905 نتیجه شده بود. تزارهای روسیه که از شکست خود هنوز در شک و تردید هستند اکنون با شرکت مجدانه در کودتای انقلابی میخواهند انتقام بگیرند. قزاقها که در تیرازندازیهای دستهجمعی و لشگرکشیهای وحشیانه و دزدی در روسیه شرکت میجستند سرگرم انجام یکی از این اعمال در ایران هستند و میخواهند انقلاب را سرکوب کنند . مرحوم ملکزاده در انقلاب مشروطیت ایران جلد 4 صفحه 166 مینویسد: لنین حتی با مهاجرین آزادیخواه ایران روابط دوستانه پیدا کرد و علاقمندی بسیاری از خود نسبت به ایران نشان داد و دستوراتی چند به پیروانش که در قفقاز میزیستند فرستاد. به هر حال این روشن است که اینها هوادار نظام مشروطه سلطنتی نمیتوانستند باشند. اما چیز عجیبتر این که وقتی مشروطه پیروز شد و جریانی که از خارج هم حمایت میشد و آمد در قالب جریان غالب به پیروزی برسد، شما شاهد این هستید که جنبشهای جمهوریخواه از گوشه و کنار ایران پیدا میشود. در تبریز سوسیال دموکراتها جمهوریخواهی را مطرح میکنند. شیخ محمدخیابانی در یکی از سخنرانیهای خودش میگوید: ما کی انوشیروان عادل میخواستیم. ما نمیخواستیم ضحاک را برداریم و انوشیروان عادل را برجایش بنشانیم. ما یک حکمت فعله را میخواستیم پیاده کنیم. مانند انقلاب کارگری به سبکی که در روسیه اتفاق افتاد.
میرزا کوچکخان هم در ایران جمهوریخواهی تأسیس کرد و حتی رضاخان هم در یک مقطعی بدلیل همین زمینههایی که وجود داشت متقاضی شد که رژیم سلطنت ملغی شود و جمهوری بیاید. در این حین یک جریانی هم مطرح بود به نام جمهوری اسلامی در اعلامیهای که در ربیعالثانی 1324 علما و اعیان فارس تحت این عنوان نوشتهاند اشاره میکنند به این که:
تاکنون عقیده ما این بود که دولت عبارت است از هیأت نجات دانشمندان سیاسیدان نه منحصر به یکی از فرنگی مآبانه تازه و از طبیعی مذاقان پوسیده روزنامه خوانان پاریس به زبان پوشیده. این اشاره به کسانی است که تظاهر به زبان فرانسه صحبت کردن میکنند. نفی دولت مطلقه مستبده آموخته و حال اینکه ایران جمهوری اسلامی است چه از عهد سلف تا حال خلف علمای ملت هر شهری به حکومت شورش کردند و دولت به مصلحت امور، حاکم را عزل فرمود بلکه رعایای هر دهکده که بر کدخدای خود شوریدند مالک قهراً به عزل کدخدا رأی داد و در نتیجه کلانتر خان هیچ طایفهای را نتوانستند عزل کنند و کسی را به جای او نصب، بلکه مجبوراً همان طوایف و ایل خان و کلانتر را انتخاب نمودند و به این معنی باز جمهوری ما نشر فرانسه و امریک (امریکا) است.
یک سندی را به صورت خلاصه اشاره کنم مربوط به کشف قیامی است که قبل از مشروطه در تهران اتفاق افتاد و پیش از آنکه به نتیجه برسد سرکوب شد.
سرآرتور هاردینگ وزیر مختار وقت انگلیس گزارشی را راجع به این قیام داده بعد از او میخواهند تحقیقات بیشتر بکند و این گزارش را کاملتر کند و مجدداً بفرستد. ایشان هم گزارش تفصیلی خودش را فرستاده چندین صفحه است و در کتاب حقوقبگیران انگلیس در ایران آمده. در فراموشخانه و فراماسونری در ایران نوشته اسماعیل رائین جلد 2 آمده صفحه 19 تا 30 و چند قسمت آن نیز در صفحه 22 آمده که خدمتتان عرض میکنم. میگوید: قیام مسلحانه بود. گروههای مختلفی در آن شرکت داشند. اما شخص بسیار مطلعی که درباره توطئه با او مذاکره کردم چنین استنباط میکند که بدون شک این اقدام مشترک مأمورین دولتی طبقه اشراف مخالف صدر اعظم فعلی و همچنین مجامع اسلامی که از طرف شیخ جمالالدین پایهگذاری شده در صدد برانداختن دستگاه صدراعظم و در فکر انقراض رژیم قاجاریه و برقراری رژیم جمهوری اسلامی و اتحاد نزدیک با کشور عثمانی است . این گزارشی است که سر آرتور هاردینگ تفصیلاً میگوید و من بخشی از آن را خدمتتان خواندم.
بنابراین تعجبآور نیست که ما در تحلیل بسیاری از وقایع مشروطه میمانیم و نمیدانیم چگونه میشود افرادی را که خودشان مقدم بودند در اعتراض به رژیم استبداد، ولی به دلایلی با مشروطه ستیز کردند. در حصر تقابل بین استبداد و مشروطه میمانیم که اینها را مستبدخواه بدانیم که نیستند مشروطهخواه که نیستند. این اغلب مشکلی است که در تحلیل مشروطه با افراد مواجه هستیم که اینها نه مشروطهخواه هستند نه استبداد خواه. ما به تقلید از آنچه در این 100 سال ارائه شده منحصر کردیم به تقابل بین مشروطه و استبداد و جمهوریخواهی که یکی از جریانات مقابل استبداد خواهی بوده و جریانات دیگری هم که با استبداد تقابل داشته میتواند راهگشا باشد برای بنبستهای تحلیلهایی که اشاره شد. از حوصله شما تشکر میکنم.
والسلام علیکم و رحمتالله و برکاته
بعد از پیروزی انقلاب عهدهدار سمتهای متعددی چون: مسؤول تحقیقات و آموزش امور تربیتی استان تهران، مدیر عامل باشگاه معلمان تهران، مدیر اموزش ضمن خدمت آموزش و پرورش، معاون پژوهشی و برنامهریزی آموزش و پرورش، معاون کتابخانه مجلس شورای اسلامی. رییس کتابخانه ملی جمهوری اسلامی، رییس و سرپرست معاونت پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی، مدیر عامل بنیاد سینمایی فارابی، سرپرستی معاونت سینمایی وزارت ارشاد، رایزن فرهنگی ایران در آلمان بودهاند.
بسمالله الرحمن الرحیم
با عرض سلام به محضر حضار محترم و تشکر از برگزار کنندگان این همایش، موضوع سخن تقابل جمهوریخواهی و استبداد میباشد. علت انتخاب این موضوع این بود که متأسفانه ملاحظه میشود در مباحثی که در بین اهل نظر ما است بسیاری از اوقات صورت مسأله یا تصوری که ارائه میشود در مرحله نقص یا ابهام قرار میگیرد و لذا تصدیقاتی که پیرامون آن ایجاد میشود چه سلبی چه ایجابی خدشهدار میشود. ما بسیاری از صورت مسایل را عادت کردیم که بپذیریم و در چارچوبی که معتادذهن همگان است به آن بپردازیم. گاهی اوقات باید در صورت مسأله تأکید کنیم که آیا صورت مسأله درست است یا نقصی دارد یا ندارد و روش پرداختن به آن به همان صورتی که ارائه شده چقدر است؟
اغلب مشاجرات لفظی و لغوی که بین روشنفکران است وقتی که مورد مداقه قرار بگیرد روشن میشود که تصور روشنی از مباحث فی مابین ندارند و لذا تصدیقات سلبی و ایجابی آنها عملاً راهی به جایی نمیبرد. نه تنها در کشور ما که حتی در دنیا هم شاهد چنین وضعی هستیم. شاید نوعی حرکت سقراطی ضرورت داشته باشد که ما را برگرداند به تصورات روشن که میتواند مورد توافق و اشتراک طرفین بحث قرار بگیرد و در آن صورت اختلاف نظرها هم کم خواهد شد. از جمله این مسایل که مطلق انگاشته شده و هیچ کس تردیدی در آن روا نمیدارد این است که پذیرفتیم که استبداد در دوره قاجار یک معارض بیشتر نداشت که مشروطه بود و اغلب نوشتهها گفتگوها و ... در طول این سالهایی که از پیروزی مشروطه گذشته و حتی بعد از انقلاب اسلامی تا امروز حول همین فرض دور میزند که استبداد به عنوان حاکم نقطه مقابلی داشت بعنوان مشروطه.
آنچه بنده میخواهم در اینجا روشن بسازم این است که وقت شما عزیزان را با ذکر سند نمیگیرم چون موارد تفصیلاً ارائه خواهد شد ولی به موارد مختصری اشاره خواهم کرد. بعنوان نمونه خواهید دید که اندیشه جمهوری خواهی قبل از مشروطه وجود داشته است. چون مشروطهخواهان پیروز شدند. این نظر را کاملاً رد کردند حتی فریدون آدمیت و خیلیهای دیگر که شروع کردند به نوشتن تاریخ مشروطیت و دسترسی هم داشتند به اسنادی که دیگران کمتر داشتند اشاره میکند که بخشی از اسناد نیست یا وجود ندارد.
ولی نکته مهم این است که این جریان ثبت تاریخی داشته است. به نام مشروطه آنچه در این دقایق محدود میتوان بیان کرد این است که بر فرض وجود تعدادی سند بازمانده از آن دوره آیا درایت تاریخی اقتضای این را میکند که ما برای چنین اسنادی اعتباری در خور قائل بشویم چون صرف داشتن چند تا سند نشان دهنده وضعیت معینی برای این دوره نیست مگر اینکه آن اسناد اعتباری داشته باشد. روی این حساب تحقیقات خودم را در این وقت به وجه نظری قضیه میگذارم البته ذکر چندین سند که در مقاله به تفصیل آمده است.
میدانیم جنبشی که بهتر است جنبش ملی مردمی ایران بنامیم نهایتاً ختم شد به نهضت مشروطیت. این جنبش دو آبشخور اساسی داشت یکی به نام جنبش مردمی ضد بیعدالتی و ستم در مملکت که ریشه در جنبشهای کهن ایران داشت که ضد ستم بود و ضد تسلط بیگانه بود. این وجه جنبش به تصدیق همه مورخان چه داخلی چه خارجی رنگ مشخص دینی داست. بخصوص برای شیعه یعنی تاریخ مبارزه علیه ظلم، و شیعه سنبلش در شهادت حسین ابن علی (ع) و انتظار ظهور مهدی (عج)که این هر دو حکایت از ستیز با وضع موجود و به رسمیت نشناختن وضعیت حاکم بود. بنابراین آن وجه از قیام مردم در دوره استبداد قاجاری که جنبه عدالتخواهانه و استقلال طلبانه در برابر عمال خارجی داشت رنگ مشخص مذهبی را داشت و تحت تأثیر علمای دین بود و همان طور که آیتالله هاشمی رفنسجانی فرمودند نقش علما غیر قابل انکار است وجالب اینکه مردم از مسجد حرکت میکردند، کفن میپوشیدند، به قرآن قسم میخوردند و عجیبتر آن که شبیه انقلاب اسلامی در تهران بالای پشتبامها الله اکبر میگفتند. این وجه مذهبی جنبشی بود که مردم ایران علیه استبداد قاجار داشتند.
اما وجه دیگری که مردم داشتند تحت تأثیر اتفاقاتی بود که در جهان رخ داده بود و آشنایی با جهان بیرون مردم ایران را واداشته بود. البته همانطور که سخنران پیشین فرمودند مردم ایران نه در سطح همه شهرهای ایران و حتی تهران بلکه قشری که اهل سیاست بودند و آگاهتر بودند تحت تأثیر اتفاقاتی که در جهان افتاده بود خواهان تغییر در وضع موجود و استبداد بودند. این جریان مشخصاً از دو آبشخور تغذیه میکرد:
یکی انقلاب فرانسه بود که تمام جهان را تحت تأثیر قرار داده بود و دیگری انقلاب سوسیال دموکراتها در همسایه شمالی ما روسیه تزاری وقت. هیچ کس انکار نمیکند که انقلاب فرانسه تأثیر فکری بر ایران نداشت جدا از روزنامههایی که مرحوم سیدجمالالدین اسدآبادی منتشر میکرد و ملکم خان و دیگران. در دارالفنون، هم همانطور که آقای هاشمی اشاره داشتند اساتیدی از جمله خود ملکم خان قبل از آنکه به اروپا برود ترویج فکر جمهوری میکرد. سیدجمالالدین اسدآبادی که به حق میتوان او را در این خصوص اولین بیدارگر مردم ایران در ارتباط با حوادث جهانی دانست، جمله معروفی دارد که همه شنیدهاند در آخرین نامهای که به دوستانش مینویسد ذکر میکند:
چه خوش بود تخمهای بارور مفید خود را در زمین شورهزار سلطنت فاسد نمینمودم آنچه در آن مزرعه کاشتم به نمو رسید ای کاش من تمام تخمهای افکارم را در مزرعه مستعد افکار ملت کاشته بودم. چه خوش بود تخم افکار خود را در زمین شوره زار سلطنت فاسد نمینمودم. آنچه در آن مزرعه کاشتم به نمو رسید. هر چه در این زمین (سلطنت) غرس نمودم فاسد گردید. بعد در آخر اشاره میکند: بنیاد حکومت مطلقه منهدم شدنی است. شما تا میتوانید در خرابی اساس حکومت مطلقه بکوشید نه به قلع و قمع اشخاص. شاید برخی تصور کنند مقصود از حکومت مطلقه به مفهوم عام است، نه اصلاً اساس سلطنت است. چون در نامهای که به میرزای شیرازی مرجع تقلید وقت مینویسد ایشان را رهبر مطلق شیعیان و مسلمانان میداند و خطاب به میرازی شیرازی این گونه مینویسد که: خدا لیاقت نیابت امام زمان را به تو اختصاص داد و از میان طایفه شیعه تو را برگزیده و زمام ریاست ملت را از طریق ریاست دینی و حفظ حقوق ملت را به تو واگذارده و برطرف ساختن شک و شبهههای مردم را جزء وظایف تو قرار داده است. چون تو وارث پیغمبرانی سررشته کارها را به دستت سپرده است که سعادت آن جهان بدان وابسته است و جملاتی مانند این
بنابراین سید جمالالدین اسدآبادی آخرین نظری را که مطرح میکند این است که به سراغ مردم بروید اصلاً سلطنت را نادیده انگارید و اساس سلطنت را مورد تشکیک قرار دهید . میرزا ملکم خان که روزنامه قانون را داشته است در دارالفنون هم تدریس میکرده. مخبرالسلطنه در کتاب خاطرات و خطرات خودش جلد 1 در صفحه 75 اشاره میکند که ملکم با من در ایران، هم بساط فراموشخانه پهن کرد هم فکر جمهوریت را به تقلید از فرانسه رواج داد. شما میدانید انقلاب فرانسه اساس جمهوریت را تأسیس کرد و سلطنت را برانداخت و کسانی که انقلاب فرانسه و فرهنگش را ترویج میکردند جمهوریخواه بودند. بعد ایشان این گونه اشاره میکند (البته بنده به نقل کتاب تاریخ مؤسسات در ایران جلد 1 صفحه 310 عرض میکنم:)
او با تشکیل حلقههای فراماسونری و ترغیب فکر جمهوری به خوبی توانست مأموریت خود را انجام بدهد و چون علیقلیخان مخبرالدوله را به جای علی قلیمیرزای اعتضادالسلطنه به وزارت علوم گماشت، ناصرالدین شاه به او گفت: باید وزارت علوم را اداره کنی(چون دارالفنون زیر نظر وزارت علوم بود) و از آن کتابها نخوانند. مراد از آن کتابها تاریخ انقلاب فرانسه بود. ناصرالدین شاه نهی کرده بود که در دارالفنون کتابهای انقلاب فرانسه را نخوانند چون علیقلیمیرزا با تدریس کتاب انقلاب فرانسه افکار جمهوریخواهی را ترویج میکرد.
این یک گروه بودند که جمهورخواهان لیبرال بودند. اما گروه دوم کسانی بودند که تحت تأثیر جریان قفقاز بودند و حزب اجتماعی عامیون اصلاً ترجمه سوسیال دموکرات است. این از جمله جریاناتی بود که به شدت از آنها تبعیت میکردند. انقلابیون هوادار سوسیال دموکراسی چون متأثر از آن جریانات بودند و آن جریانات هم خواهان برانداختن سلطنت تزار در روسیه بودند برمبنای جمهوری آنها هم جمهوریخواه بودند نه تنها جمهوریخواه بودند بلکه با کائوتسکی از رهبران برجسته سوسیال دموکرات در روسیه در ارتباط بودند با پلخانوف از برجستهترین تئوریسینهای مارکسیسم در ارتباط بودند و حتی با شخص لنین ملاقاتهایی داشتند. به قدری ارتباط نزدیک بود که لنین در یکی از سخنرانیهای خودش در 1908 به مقاومت مردم تبریز اشاره میکند. در ایران یک گروه انقلابی بوجود آمد که از ترکیب عجیب نخستین دومای روسیه وشورش پایان سال 1905 نتیجه شده بود. تزارهای روسیه که از شکست خود هنوز در شک و تردید هستند اکنون با شرکت مجدانه در کودتای انقلابی میخواهند انتقام بگیرند. قزاقها که در تیرازندازیهای دستهجمعی و لشگرکشیهای وحشیانه و دزدی در روسیه شرکت میجستند سرگرم انجام یکی از این اعمال در ایران هستند و میخواهند انقلاب را سرکوب کنند . مرحوم ملکزاده در انقلاب مشروطیت ایران جلد 4 صفحه 166 مینویسد: لنین حتی با مهاجرین آزادیخواه ایران روابط دوستانه پیدا کرد و علاقمندی بسیاری از خود نسبت به ایران نشان داد و دستوراتی چند به پیروانش که در قفقاز میزیستند فرستاد. به هر حال این روشن است که اینها هوادار نظام مشروطه سلطنتی نمیتوانستند باشند. اما چیز عجیبتر این که وقتی مشروطه پیروز شد و جریانی که از خارج هم حمایت میشد و آمد در قالب جریان غالب به پیروزی برسد، شما شاهد این هستید که جنبشهای جمهوریخواه از گوشه و کنار ایران پیدا میشود. در تبریز سوسیال دموکراتها جمهوریخواهی را مطرح میکنند. شیخ محمدخیابانی در یکی از سخنرانیهای خودش میگوید: ما کی انوشیروان عادل میخواستیم. ما نمیخواستیم ضحاک را برداریم و انوشیروان عادل را برجایش بنشانیم. ما یک حکمت فعله را میخواستیم پیاده کنیم. مانند انقلاب کارگری به سبکی که در روسیه اتفاق افتاد.
میرزا کوچکخان هم در ایران جمهوریخواهی تأسیس کرد و حتی رضاخان هم در یک مقطعی بدلیل همین زمینههایی که وجود داشت متقاضی شد که رژیم سلطنت ملغی شود و جمهوری بیاید. در این حین یک جریانی هم مطرح بود به نام جمهوری اسلامی در اعلامیهای که در ربیعالثانی 1324 علما و اعیان فارس تحت این عنوان نوشتهاند اشاره میکنند به این که:
تاکنون عقیده ما این بود که دولت عبارت است از هیأت نجات دانشمندان سیاسیدان نه منحصر به یکی از فرنگی مآبانه تازه و از طبیعی مذاقان پوسیده روزنامه خوانان پاریس به زبان پوشیده. این اشاره به کسانی است که تظاهر به زبان فرانسه صحبت کردن میکنند. نفی دولت مطلقه مستبده آموخته و حال اینکه ایران جمهوری اسلامی است چه از عهد سلف تا حال خلف علمای ملت هر شهری به حکومت شورش کردند و دولت به مصلحت امور، حاکم را عزل فرمود بلکه رعایای هر دهکده که بر کدخدای خود شوریدند مالک قهراً به عزل کدخدا رأی داد و در نتیجه کلانتر خان هیچ طایفهای را نتوانستند عزل کنند و کسی را به جای او نصب، بلکه مجبوراً همان طوایف و ایل خان و کلانتر را انتخاب نمودند و به این معنی باز جمهوری ما نشر فرانسه و امریک (امریکا) است.
یک سندی را به صورت خلاصه اشاره کنم مربوط به کشف قیامی است که قبل از مشروطه در تهران اتفاق افتاد و پیش از آنکه به نتیجه برسد سرکوب شد.
سرآرتور هاردینگ وزیر مختار وقت انگلیس گزارشی را راجع به این قیام داده بعد از او میخواهند تحقیقات بیشتر بکند و این گزارش را کاملتر کند و مجدداً بفرستد. ایشان هم گزارش تفصیلی خودش را فرستاده چندین صفحه است و در کتاب حقوقبگیران انگلیس در ایران آمده. در فراموشخانه و فراماسونری در ایران نوشته اسماعیل رائین جلد 2 آمده صفحه 19 تا 30 و چند قسمت آن نیز در صفحه 22 آمده که خدمتتان عرض میکنم. میگوید: قیام مسلحانه بود. گروههای مختلفی در آن شرکت داشند. اما شخص بسیار مطلعی که درباره توطئه با او مذاکره کردم چنین استنباط میکند که بدون شک این اقدام مشترک مأمورین دولتی طبقه اشراف مخالف صدر اعظم فعلی و همچنین مجامع اسلامی که از طرف شیخ جمالالدین پایهگذاری شده در صدد برانداختن دستگاه صدراعظم و در فکر انقراض رژیم قاجاریه و برقراری رژیم جمهوری اسلامی و اتحاد نزدیک با کشور عثمانی است . این گزارشی است که سر آرتور هاردینگ تفصیلاً میگوید و من بخشی از آن را خدمتتان خواندم.
بنابراین تعجبآور نیست که ما در تحلیل بسیاری از وقایع مشروطه میمانیم و نمیدانیم چگونه میشود افرادی را که خودشان مقدم بودند در اعتراض به رژیم استبداد، ولی به دلایلی با مشروطه ستیز کردند. در حصر تقابل بین استبداد و مشروطه میمانیم که اینها را مستبدخواه بدانیم که نیستند مشروطهخواه که نیستند. این اغلب مشکلی است که در تحلیل مشروطه با افراد مواجه هستیم که اینها نه مشروطهخواه هستند نه استبداد خواه. ما به تقلید از آنچه در این 100 سال ارائه شده منحصر کردیم به تقابل بین مشروطه و استبداد و جمهوریخواهی که یکی از جریانات مقابل استبداد خواهی بوده و جریانات دیگری هم که با استبداد تقابل داشته میتواند راهگشا باشد برای بنبستهای تحلیلهایی که اشاره شد. از حوصله شما تشکر میکنم.
والسلام علیکم و رحمتالله و برکاته
نظرات