خلیج فارس و ناسیونالیسم عربی


4923 بازدید

خلیج فارس و ناسیونالیسم عربی

آبراهی که ایران را از شبه جزیره عربستان جدا می‌‌کند براساس تمامی اسنادتاریخی ـ جغرافیایی از دوران باستان تا دورة معاصر و همچنین بیانیه‌های سازمان ملل متحد (مصوب 5 مارس 1975 و 1 ژانویه 1999 آمریکا) خلیج فارس نامیده شده و حتی در تمامی منابع تاریخی و جغرافیایی عربی که پیش از دهة 1960 آمریکا نوشته شده و یا به چاپ رسیده است از عنوان بحر فارس یا خلیج‌الفارسی و غیرعربی استفاده گردیده است. با این وجود کوشش‌های چندی پس از دهة 1960 آمریکا از سوی برخی از افراطیون ملی‌گرای عربی برای تغییر نام خلیج فارس به خلیج‌العربی صورت گرفته که پایه و اساس علمی نداشته و ندارد این در حالی است که افراطیون ملی‌گرای عرب هرگز سعی بر احیاء نام قدیمی دریای احمر به خلیج‌العربی نداشته‌اند.
چنین بنظر می‌رسد که تلاشهای بعمل آمده برای تغییر نام خلیج فارس به خلیج عربی ارتباط تنگاتنگی با پدیدة استعمار و نفوذ آن در جریان ناسیونالیزم عربی دارد که این جریان را در مسیر اهداف و آرمانهای خود بکار گیرد. هم‌آوایی محافل استعماری غربی با تغییر نام خلیج فارس پدیده‌ای نیست که بتوان به سادگی از کنار آن عبور کرد. اتحادیة اروپا در پایگاه اینترنتی خود از نام مجعول «خلیج عرب ـ فارس» استفاده می‌کند. تعداد قابل توجهی از اروپائیان پسوند این آبراهه را حذف کرده‌اند و آنرا «خلیج» می‌خوانند خصوصاً رادیو «بی‌بی‌سی» در بخش‌‌های خبری خود همواره تلاش بر آن دارد که تنها از واژه «خلیج» استفاده کند و این در حالی است که مقامات سیاسی بریتانیا پذیرفته‌اند که نام این آبراهه همان نام تاریخی و قدیمی آن «خلیج فارس» است. نامی که از حدود 2600 سال پیش باستناد منابع تاریخی و جغرافیایی از اصالت برخوردار است. انجمن ملی جغرافیا (National Geogrtaphysociety) که مقر آن آمریکا است اخیراً برای نخستین بار این نام جعلی را بکار برد. در سایت وزارت دفاع کانادا نیز از این نام جعلی استفاده شده است. نکتة تأسف بارتر اینکه کشورهای حاشیه‌ خلیج فارس به شدت از ورود نقشه‌هایی که نام «خلیج فارس» دارد جلوگیری می‌کنند در صورتی که نقشه‌هایی که با عنوان جعلی خلیج‌العربی چاپ شده به وفور یافت می‌شود و در گوشه و کنار این کشورها به فروش می‌رسد.
بی‌تردید اگر تلاش‌های گسترده محافل رسمی و غیر رسمی ایرانی و علمی نبود در مقابل این هجوم هدفدار که مؤید پیوند استعمار با ناسیونالیزم افراطی عربی (پان عربیسم ناصری) است شاید در آتیه‌ای نه چندان دور این تحریف در بیانیة بعدی سازمان ملل متحد، جنبة رسمی و بین‌المللی به خود می‌گرفت.
مقاله حاضر بر آن است در ابتدا مختصر تاریخچه خلیج فارس را به یاری اسناد و منابع تاریخی و جغرافیایی ذکر، آنگاه مفهوم ناسیونالیزم را مورد بررسی قرار دهد. سپس مراحل چهارگانة جنبش ناسیونالیزم عربی را به کنکاش بنشیند تا این فرضیه را ثابت کند که «بین تلاش‌های ناسیونالیزم افراطی عربی برای تغییر نام «خلیج فارس» به خلیج العربی و محافل استعماری غرب ارتباطی تنگاتنگ و هدفدار وجود دارد.»
ضمناً از آنجا که پرداختن به جریان شووینیزم ایرانی عصر رضاشاه که در ایجاد زمینة افراطی‌گری ناسیونالیزم غ = عربی بی‌تأثیر نبود بر حجم مقاله بیش از این می‌افزود به مختصر اشاره‌ای در این خصوص و با ارجاع به تحقیقات جدید در این زمینه بسنده شده است. با آن امید که این مقاله توانسته باشد شمه‌ای از واقعیات تاریخی بخش مهمی از تاریخ ایران زمین را تبیین نماید.
مهدی صلاح
مختصر تاریخچه نام خلیج فارس
خلیج فارس ارمغان زلزله عظیمی است که در دوره سوم زمین‌شناسی شکل گرفت. این خلیج دریای کم عمقی است که در حاشیه غربی اقیانوس هند واقع شده است و بین شبه جزیره عربستان و جنوب شرقی کشور ایران قرار دارد. با مساحت تقریبی 000/240 کیلومتر مربع. بیشترین عمق خلیج فارس مربوط به سواحل ایران است که شایط عبور و مرور جهت کشتی‌های پهن‌پیکر را فراهم می‌سازد واز این رو موقعیت ایران در ارتباط با سواحل و جزایر خصوصاً تنگة هرمز فوق‌العاده سوق‌الجیشی و استراتژیک است.
این خلیج قبل از تسلط آریائیها بر فلات ایران و بر طبق کتیبه‌ای از آسوریان Narmarratu که به معنی رود تلخ است نام داشته و در کتیبة داریوش که در تنگة سوئز (ترعه سوئز) یافته‌اند، عبارت درایه تیه‌هچاپارسا آئی‌تی1 یعنی دریایی که از پارس می‌رود که همان خلیح فارس نامیده شده است. 2 در زبان یونانی عبارت پرسیکوس سینوس3 به معنای دریای پارس است.
در منابع دوران اسلامی نام خلیج فارس یا بحر فارس به کرات ذکر شده است از جمله در کتاب مختصر کتاب‌البلدان تألیف در 279 ق از بحر فارس که به بحر هند پیوسته است نام برده شده است. 4 اصطخری5 نیز در کتاب مسالک‌الممالک خود که براساس کتاب صورالاقالیم ابوزید بلخی است از حدود جغرافیای پارس نام برده است.
ابوالحسن علی‌بن الحسین بن علی مسعودی در مروج‌الذهب در التنبیه و الاشراف از دریای پارس نام می‌برد6 و در مروج‌الذهب چنین می‌گوید:«از این دریا که دریای هند یا حبشی باشد خلیجی دیگر منشعب می‌شود که دریای پارس است» و در التنیبه و الاشراف درباره حدود عراق به دریای پارس اشاره می‌کند. ابوریحان بیرونی دانشمند قرن پنجم نیز هم از واژه دریای پارس استفاده می‌کند هم از خلیج پارس7 حاجی خلیفه صاحب کتاب مشهور کشف‌الظنون در کتاب دیگر خود «جهان‌نما» در جغرافیای عالم که به ترکی تألیف شده است به این دریا که در مشرق واقع شده است خلیج فارس می‌گوید. 8 به نقل از پیروز مجتهد‌‌زاده از قرن دهم تا قرن حاضر عبارت دریای فارس به تدریج جای خود را در ادبیات جغرافیای عرب و اسلامی به عبارت خلیج فارس می‌دهد.» 9 در نقشه‌های موجود جغرافیایی نیز همواره خلیج‌الفارسی و یا Persian Gulf و خلیج فارس به وفور به چشم می‌خورد. از اینرو تلاش مؤسسه نشنال جئوگرافیک در بکارگیری نام مجعول خلیج عربی و اطلاق جزایر تنب بزرگ، کوچک و ابوموسی به جزایر اشغال شده توسط ایران، دقیقاً‌ بر‌خلاف اسناد و مدارک تاریخ از قدیم‌الایام تاکنون می‌باشد و هدفی جز ایجاد تفرقه بین ایران اسلامی از یکسو و کشورهای عربی خصوصاً در حوزه خلیج فارس تعقیب نمی‌کند و در راستای طرح صهیونیستی امریکایی خاورمیانه بزرگ تنظیم شده است. هر چند بدنبال اعتراضات به حق مسئولین و محافل علمی و مردمی این مؤسسه درصدد اصلاح خطای هدفدار خود برآمد اما این به منزله پایان ماجرای محافل آمریکایی ـ صهیونیستی و پان عربیست‌های افراطی نیست. خاصه آنکه ناسیونالیزم افراطی هنگامیکه با استعمار پیوند می‌خورد دیگر اسناد و مدارک نمی‌شناسد و حتی منکر استناداتی می‌گردد که در تاریخ و فرهنگ خویش تنظیم شده است. از اینرو تلاش می‌کند حقارت‌های خود را هر از چند گاه در پوشش برانگیختن احساسات قومی خود پنهان سازد. فی‌الواقع اگر این جریان افراطی قصد زنده کردن میراث تاریخی و فرهنگی و جغرافیایی خود را دارد باستناد منابع متقن تاریخی می‌تواند هم از حقوق حقه خود بر فلسطین اشغال شده توسط صهیونیست‌ها بهره گیرد و هم دریای احمر را به نام تاریخی خود «خلیج العربی» بخواند تا تشفی خاطری برای عقده‌های فرو خورده خویش باشد. باستناد منابع تاریخی و جغرافیایی دریایی که امروزه آنرا بحر احمر می‌خوانند در زبان یونانی آنرا سینوس آرابیکوس (Sinus Arabicus) یعنی خلیج عربها می‌گفتند. در کتاب حدود العالم من المشرق الی المغرب ـ مؤلف آن ناشناخته است ـ صراحتاً خلیج‌العربی آمده است: «خلیجی دیگر هم بدین پیوسته به رود بناحیت شمال فرود آید تا حدود مصر و باریک گردد تا آنجا که پهنای او یک میل گردد آنرا خلیج عربی می‌خوانند و خلیج ایله نیز خوانند و خلیج قلزم نیز خوانند.»10 در کتاب جهان‌نما حاجی خلیفه کاتب چلبی نیز بر دریای احمر عبارت «سینوس آرابیکوس» اطلاق شده است. 11 به این ترتیب در استنادات متعدد تاریخی و جغرافیایی قدیم اعم از یونانی، ایرانی و خصوصاً عربی همواره نام دریای پارس و یا خلیج پارس به کرات ذکر شده و نقشه‌های جغرافیایی از قدیم‌الایام تاکنون نیز به این مهم اشاره کرده‌اند و هویت تاریخی و فرهنگی خلیج‌فارس مسلم و خدشه‌ناپذیر است اما همچنانکه گفته شد وقتی پای تعصبات افراطی ناسیونالیست به میان آید اسناد نمی‌شناسد.

مفهوم ناسیونالیزم
ناسیونالیزم12 به مفهوم مدرن آن مبتنی بر چارچوب جغرافیایی مشخص و فرهنگ و زبان و قومیت مشترک است که در فرهنگ دینی و سنتی خاورمیانه چندان سابقه نداشته است. محققان بر سر ریشه‌های تاریخی ناسیونالیزم اختلاف نظر دارند. گروهی از محققان تحت عنوان ابزار گرایان شامل موقعیت‌گرایان13 و نوگرایان14 بر این اعتقادند که این پدیده محصول دوران مدرن است در حالی که کهن‌گرایان بر این اعتقادند که ناسیونالیزم به عنوان یک پدیده طبیعی جهان شمول ریشه در تاریخ کهن‌دارد. این عده که افرادی مانند «ادوارد شیلز» و «کلیفورد گیرتر» در رأس آنها قرار دارند بر این استدلال تکیه می‌کنند. تعریف کهن‌گرایان از ناسیونالیزم بیشتر مبتنی بر پیوندهای خویشاوندی قومی است که با تغییر و تحول در شرایط از بین نخواهد رفت. در مقابل ره‌یافت‌های نوگرایان که بیشتر از سوی متفکران مارکسیست مطرح شده قومیت و ناسیونالیزم را به دوران سرمایه‌داری نسبت می‌دهند. از نظر والرشتین نه فقط قومیت و نژاد بلکه ملت و ناسیونالیزم نیز محصول نظام جهانی سرمایه داری و همگی ساخته‌های سرمایه‌داری تاریخی است. هابسباوم در میان متفکران غیر مارکسیست ناسیونالیزم را یک موجودیت کهن و غیر‌قابل تغییر اجتماعی نمی‌داند، بلکه ‌آنرا منحصراً متعلق به دوران ویژه و تاریخی اخیر می‌داند. او بر این باور است که «ره یافت ژنتیک به قومیت کاملاً نامربوط است، زیرا مبنای یک گروه قومی به عنوان یک سازمان اجتماعی، بیشتر فرهنگی است تا بیولوژیک»15
در اینکه ناسیونالیزم به مفهوم مدرن آن محصول عصر مدرن و خصوصاً پس از انقلاب کبیر فرانسه است تردید وجود ندارد اما این حقیقت که عامل و یا عوامل اصلی ناسیونالیزم در کشورهای غیر‌سرمایه‌داری و در کشورهای باصطلاح جهان سوم چیست؟ نکته‌ای است که کمتر مورد توجه متفکران واقع شده است و یا چه تفاوتی میان ناسیونالیزم اروپایی و آسیایی و آفریقایی وجود دارد؟ روی همین سبب است که عده‌ای مانند «آنتونی اسمیت» بر این اعتقادند که برای تبیین ناسیونالیزم و قومیت باید دیدگاهی بین کهن‌گرایی و نوگرایی رابرگزید. درست است که دیدگاه کهن‌گرایی برای درک مبانی عاطفی قومیت و بقای علایق قومی مفید است اما این مسئله تبدیل این مبانی را به یک تحول اجتماعی که بی تأثیر از عوامل اقتصادی و سیاسی نیست از نظر دور می‌دارد. همچنانکه دیدگاه مدرن به قول اسمیت این ایراد را دارد که به لحاظ تاریخی کم عمق است.
اسمیت جمع بین این دو مکتب را چنین تبیین می‌کند که «ناسیونالیزم به عنوان یک جنبش سیاسی، محصول مدرنیته است اما قومیت یک بعد تاریخی ماقبل مدرن نیز دارد.» 16 به تعبیری دیگر ناسیونالیزم در گذشته بیشتر مبتنی بر پیوستگی‌های قومی است در حالیکه در عصر مدرن علاوه بر داشتن این ویژگی، مفهوم سرزمینی نیز بر آن اضافه می‌شود و تلاش برای تشکیل دولت نوعی هویت جمعی سیاسی شده را ایجاد می‌کند و به تعبیری، قومیت سیاسی می‌شود.سیاسی شدن قومیت تابع شرایط و عوامل خاصی است. ضعف مرکزیت سیاسی برای اعمال حاکمیت بر قومیت‌ها، تجمع قومیت در مرزهای یک کشور، تحریک احساسات قومی از سوی عوامل خارجی و احساس همبستگی آگاهانه تنها بخشی از این شرایط و عوامل است که پدیدة قومیت به مفهوم کهن را در عصر جدید مبدل به ناسیونالیزم حتی افراطی می‌کند. حال با این مقدمه بر مفهوم ناسیونالیزم به بررسی ظهور ناسیونالیزم عربی و عوامل آن می‌پردازیم:

ظهور ناسیونالیزم عربی و عوامل آن:
همچنانکه گفته شد ناسیونالیزم به عنوان یک جنبش سیاسی محصول مدرنیته است و برای ظهور آن عوامل چندی از جمله آگاهی و احساس همبستگی و تلاش جمعی در شرایطی خاص دخالت دارد. هر چند در میان اعراب ناسیونالیزم به مفهوم قومیت‌گرایی و تعصبات شدید قومی بر طبق قرآن و منابع تاریخی17 مسبوق به سابقه‌ای بس طولانی است و حرکتی است درون قبیله‌ای نه برای قبیله اما تا اواخر قرن نوزدهم میلادی ـ‌ یک قرن پس از انقلاب کبیر فرانسه ـ به شکل‌گیری ناسیونالیزم منجر نشد. بر طبق نظر آلبرت حورانی «ناسیونالیزم و بیداری عربی هنگامی ظهور کرد و نمودار شد که جهان عرب مورد نفوذ فرهنگی و تجاوز نظامی غرب واقع شد» 18 اشاره حورانی به حمله ناپلئون به مصر به عنوان یکی از پاشانشین‌های امپراطوری عثمانی است که منجر به ظهور حس همبستگی سیاسی اعراب گردید به گونه‌ای که از صحرای لیبی نیز گروهی از قبایل به یاری مردم مصر شتافتند. همچنانکه ادامه عملیات ناپلئون در منطقه شامات این حس همبستگی را در میان اعراب که متعاقباً به این حس همبستگی عربی، «ناسیونالیزم عربی» اطلاق شد افزود. 19 علاوه بر این، این حمله ضعف و فتور امپراتوری عثمانی را برای اعراب آشکار ساخت و آنان به این مهم پی بردند که ضعف امپراتوری موجبات افزایش خطرات ناشی از نفوذ سیاسی ـ اقتصادی و فرهنگی اروپا در سرزمین‌های عربی خواهد گردید. بنابراین روشنفکران عرب به تدریج به این باور رسیدند که تنها راه نجات سرزمینهای عربی از سلطه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی غرب و آگاه از سلطه امپراتوری همبستگی امت واحده عرب و رسیدن به استقلال سیاسی است.
نخستین تلاش‌ها برای استقلال سیاسی و ایجاد یک هویت مستقل از سیطره امپراتوری از مصر آغاز شد. قیام قاهره و روی کارآمدن محمد‌علی پاشا در 1807 م. خصوصاً پس از ناکامی نیروهای انگلیسی این باور را در مردم ایجاد کرد تا خود را از سیطره سیاسی امپراتوری آزاد نمایند به همین سبب پاشای ترک و دولت امپراتوری عثمانی پس از این تاریخ نتوانست حاکمیت خود را بر مصر اعمال دارد.
مصری‌ها که تلاش داشتند وحدت عربی را در چهارچوب یک امپراتوری جدید عربی در مناطق عرب‌نشین و عرب‌زبان عثمانی از طریق حمله به شامات در نیمه نخست قرن نوزدهم تحقق بخشند در کشاکش رقابت‌های استعماری انگلستان و فرانسه و با پذیرش پیمان لندن در 1840 میلادی به محمد‌علی پاشا، ناکام ماندند. هر چند تلاش و تکاپوی مصریان در این برهه را نمی‌توان صرفاً در راستای جنبش ناسیونالیزم عربی تفسیر و تحلیل نمود اما رخنه اندیشه‌های سیاسی لیبرالیستی غربی در لبنان و سوریه و در نتیجه ظهور متفکران عرب در این دو منطقه، زمینة ظهور ناسیونالیزم عربی را فراهم ساخت.
فعالیت‌های میسیونرهای مذهبی، بخصوص میسیونرهای آمریکایی و فرانسوی و تأسیس مدارس جدید در شهرهای بیروت، دمشق، حلب و بسیاری از شهرهای دیگر سوریه و لبنان و بالاخص تأسیس کالج پروتستان سوریه20 و دانشگاه یسوعی سن ژوزف21 توسط میسیونرهای آمریکایی و فرانسوی در بیروت موجب شد تا بسیاری از متفکران بعدی عرب در فضای فرهنگی و سیاسی این مؤسسات، ناسیونالیزم را به شیوه جدید آموزش ببینند کالج پروتستان سوریه که متعاقباً دانشگاه آمریکایی بیروت22 شهرت یافت بیشترین نقش را در تربیت جوانان ناسیونالیست عرب بر عهده داشت. روی همین سبب است که برخی از محققان و مورخان با ارائه اسناد و مدارک ثابت می‌کنند که مراکز میسیونری مسیحی و مسیحیان نقش ویژه‌ای در شکل‌گیری اندیشه ناسیونالیست عربی داشته‌اند. 23 هر چند فعالیت‌های میسیونرهای مذهبی مسیحی را نمی‌توان درشکل‌گیری و شروع جنبش ناسیونالیزم عربی در میان اعراب مسلمان نادیده انگاشت اما احساس ترس آنان از لطمه وارد شدن به ارزش‌های دینی در سایه فعالیت‌های این میسیونرها زمینه ترویج ناسیونالیزم را در میان مسلمانان حتی غیر‌عرب تقویت کرد.
جریان تنظیمات در امپراتوری عثمانی، خصوصاً در دورة عبدالحمید ثانی خود عامل دیگری برای ترویج اندیشه‌های ناسیونالیستی در جامعه عرب مسلمان گردید. فعالیت‌های فرهنگی مسیحیان سوریه و لبنان که به تمدن غرب و جاذبه‌های آن متفاوت از سایر اعراب می‌نگریستند و تحصیل برخی از آنان در اروپا بویژه در فرانسه و آشنایی آنها با صنعت چاپ و یکی از مهمترین محصول این صنعت یعنی حرفه روزنامه‌نگاری، موجب شد تا انتشار نخستین روزنامه در لبنان و سوریه تأثیر بسزایی در بیداری سیاسی عربی بر جای بگذارد.
دکتر «کرنلیوس واندیک» میسیونر معروف آمریکایی در آموزش سردبیران و روزنامه‌نگاران عرب مسیحی نقش ویژه‌‌ای داشت. فعالیت‌های وی باعث شد تا نسلی از متفکران عرب مسیحی از قبیل یعقوب صروف، شبلی شمیل، جرجی زیدان تربیت شوند و بتوانند جریان ناسیونالیزم عربی را حتی در میان مسلمانان و اتحاد آنان در برابر امپراتوری عثمانی، سازماندهی کنند. 24
به نقل از حمید عنایت، حمایت عثمانی از کشتار 1860 م. مسیحیان لبنان سرانجام پای قدرتهای استعماری اروپایی خصوصاً فرانسوی‌ها را به منطقه کشاند و با دخالت فرانسویان در 1861م لبنان منطقه‌ای خودمختار شد و مسیحیان عرب برای مقاومت در برابر عثمانی، ندای یگانگی عربی را سردادند و از اعراب مسلمان و مسیحی خواستند جهت احیاء امت عرب اختلافات مذهبی و فرقه‌ای راکنار گذارده متحده شوند. بنابراین فعالیت‌های اعراب مسیحی امپراتوری از یک طرف و تلاشهای مسیحیان حوزه بالکان و دیگر اتباع امپراتوری در این حوزه از سوی دیگر، احساسات ناسیونالیستی را به سایر اعراب منتقل کرد. 25
در پی یک چنین وضعیتی ـ همچنانکه متعاقباً خواهد آمد ـ احساسات ناسیونالیستی مسیحی عربی در این برهه درصدد برآمد نظر مسلمانان لیبرال را به سمت خود جلب نماید. تلاش روشنفکران عرب مسیحی همچون «پطرس بوستانی» و به خصوص نجیب عازوری از طریق احیای زبان و فرهنگ عرب، در بالا بردن سطح آگاهی عموم اعراب نسبت به مسایل سرزمین‌شان و برانگیختن آنها به قیام جهت رهایی از قید امپراتوری عثمانی، بسیار مؤثر واقع شد. 26 به این ترتیب ضعف امپراتوری عثمانی در دفاع از مصر، تلاش‌های فرهنگی سیاسی میسیونرهای مذهبی در سوریه و لبنان و تربیت اعراب مسیحی و ترویج اندیشه‌های ناسیونالیزم توسط این گروه و فعالیت‌های جریان‌های ناسیونالیستی در حوزه بالکان و تسلط قدرتهای امپریالیستی بر امپراتوری عثمانی و سرزمین‌های عربی و آشکار شدن ضعف این امپراتوری دردفاع از اتباع خود، جامعة عرب را به سمت ناسیونالیزم سوق داد. این جریان از ‌آغاز تا به امروز در میان جامعه عرب مراحلی را طی نموده است که به آن می‌پردازیم:

مراحل ناسیونالیزم عربی
الف ـ مرحله اول جنبش ناسیونالیزم عرب
زوال فرمانروایی عثمانی در نیمه دوم سدة هیجدهم میلادی اندیشه عدم مغلوبیت یک دولت مسلمان آن هم بدست بی‌دینان را با بن‌بست مواجه ساخت و خدشه‌دار نمود بنابراین اصطلاح‌طلبان درون امپراتوری را به چاره‌اندیشی واداشت. درست است که اتباع مسیحی امپراتوری نخستین کسانی بودند که به پژواکهای این زوال پاسخ دادند و مسیر ناسیونالیزم را پیشة خود ساختند اما عدم همراهی اتباع مسلمان امپراتوری به منزلة شکست حقارت آمیز اتباع مذکور تلقی می‌شد لذا درصددبرآمدند عربیت را در جامعة عرب مسلمان ترویج نمایند. از جانب دیگر پیروزی ناسیونالیزم در حوزة بالکان که از پشتیبانی دول اروپایی برخوردار بود باعث شد تا «متفکران مسلمان از خطر زوال مداوم قدرت اسلامی ـ امپراتوری ـ آگاه شده و بردباریشان را در برابر استبداد سلطان که به نام اسلام اجرا می‌شد از دست دهند و زیر نفوذ لیبرالیزم و ناسیونالیزم اروپایی پذیرش این اندیشه‌ها را تشویق نمودند. به امید آنکه امپراتوری عثمانی توانش را دوباره بدست ‌آورد. 27 بنابراین هر چند که نخستین مرحله در سیر تکاملی ناسیونالیزم عربی به تحریک و تشویق روشنفکران عرب مسیحی شروع شد اما به این معنا نبود که روشنفکران عرب مسلمان خواهان جدایی سیاسی از مرکزیت امپراتوری باشند و یا جدایی حوزه دین از سیاست را تعقیب نمایند. 28 عکس‌العمل اعراب در برابر زوال امپراتوری صرف‌نظر از عوامل داخلی، بیشتر به دلیل سلطة خارجی ـ انگلستان و فرانسه ـ‌ بر شمال آفریقا، رنگ اسلامی ـ عربی داشت و کمتر به مسایل سیاسی در رابطه با حکومت عثمانی و مخالفت علنی با آن مربوط می‌شد. امااز نیمه دوم قرن نوزدهم نهضت بیداری عرب خصوصاًً در سوریه و لبنان شکل سیاسی به خود گرفت. در این رابطه همچنانکه گفته شد نقش متفکران مسیحی عرب در برانگیختن احساس عربیت قابل ذکر است. براساس نوشته‌های آنتونیوس اولین تلاش سازمان یافته ناسیونالیست‌های عرب در سال 1875م توسط پنج جوان مسیحی29 تحصیل‌کرده کالج پروتستان سوریه ـ دانشگاه آمریکایی بیروت ـ صورت گرفت که با تشکیل یک انجمن مخفی در بیروت فعالیت خود را شروع کردند. این انجمن که علاوه بر بیروت در دمشق، طرابلس و صیدا نیز شعباتی دایر کرد بر این تلاش بود تا اندیشه ملیت و ناسیونالیزم را در اذهان مردم عرب جا بیاندازد چرا که مرزبندی موجود بین ساکنان امپراتوری از زاویة مذهب تفسیر و تحلیل می‌شد و عرب و غیر‌عرب مطرح نبود بلکه صحبت از مسلمان و مسیحی بود بر همین اساس زدودن مرزبندی از طریق مذهب و جایگزینی آن براساس نژاد ـ عرب و غیر عرب ـ استراتژی اصلی انجمن مذکور بودکه از طریق گسترش زبان و ادبیات عرب وارد عمل شدند ـ تسلط ترکها بر امپراتوری و مطرح شدن حقوق امت عرب در امپراتوری به تدریج زمینه سست شدن مرزبندی مذکور ـ‌مذهبی ـ را فراهم ساخت. ارتباط انجمن مخفی بیروت با لژهای فراماسونری موجب شد تا برخی از مسلمانان مرتبط با این لژها خصوصاً در بیروت قول مبارزه با ترکها را به رهبران انجمن بیروت بدهند. 30 اما علیرغم این قول مساعدت، جامعه مسلمانی عرب همکاری با امپراتوری مسلمان را در برابر مسیحیان هم‌وطن خود ترجیح می‌داد. هر چند به نقل از خدوری متفکران مسلمان با آگاهی از خطر زوال مداوم قدرت اسلامی بردباریشان را در برابر استبداد سلطان که به نام اسلام اجراء می‌شد از دست دادند، اما این بدان معنا نبود که خواهان جدایی سیاست از مرکزیت خلافت و یا جدایی حوزة دین از سیاست باشند بلکه چنانکه عبدالرحمن کواکبی استدلال می‌کند وحدت امپراتوری می‌بایست حفظ شود منتهی تحت نظریه قدیمی که یکی از شرایط خلافت و خلیفه را قریشی بودن ـ عربی بودن ـ‌ می‌دانست، اداره شود. این طرز تفکر مؤید آن بود که جریان ناسیونالیزم عربی در این مرحله بیشتر رنگ اسلامی ـ عربی داشت. حتی نجیب عازوری مسیحی که از رهایی عربها از فرمانروایی عثمانی جانبداری می‌کرد با مطرح کردن تقسیم‌بندی سرزمین‌های عربی، قسمت جنوبی این سرزمین‌ها را با مرکزیت عربستان به عنوان جایگاه خلافت اسلامی و هلال خصیب را به عنوان مرکز دولت عربی غیر‌دینی نوگرا (سکولار ـ مدرن) قلمداد کرد.31
با بررسی اندیشه‌های کواکبی و عازوری چنین به نظر می‌رسد که اندیشة ناسیونالیزم عربی تا انقلاب ترکان جوان (1908 م) بین اسلامیت و عربیت در نوسان است و اتباع مسیحی سلطان بر این تلاش‌‌اند تا با تشویق نوگرایان مسلمان عرب زمینه جدایی آنان از امپراتوری ترک عثمانی، را فراهم، آنگاه از طریق ناسیونالیست‌های مسلمان عرب، زمینة گرایش به عربیت را در جامعة عرب آماده سازند و در نتیجه تلاش‌های اتحاد عرب و عثمان ـ حزب‌الاخاء العرب و العثمان ـ را خنثی سازند. در این رابطه استبداد ترکان جوان ـ ‌پس از برکناری عبدالحمید ثانی ـ به کمک گروه مذکور شتافت لذا مرحله جدیدی در جنبش ناسیونالیزم عربی آغاز که به آن می‌پردازیم.

ب ـ مرحله دوم جنبش ناسیونالیزم عرب
چنانکه گفته شد انقلاب ترکان جوان در تحقق اهداف ناسیونالیست‌های مسیحی عرب مبنی بر تحریک حس قومیت‌خواهی عربی در جامعه مسلمان عرب، بسیار مؤثر واقع شد. هر چند در آغاز جنبش ناسیونالیزم ترک ـ پان ترکیسم ـ «ملت را بر پایة زبان تعریف می‌کرد»32 و حتی داعیه لیبرالیزم نیز داشت و حتی برخی از پیشگامان آن بدلیل در اختیار داشتن مناصب سیاسی در سرزمین‌های عربی، مثل مدحت‌پاشا، طبق تعریف از ملت بیشتر بر پایه زبان، سیاست ترویج زبان ترکی در نظام تعلیم و تربیت مناطق عرب‌نشین را اتخاذ کرده بودند تا حوزه جغرافیایی دولت آینده ترک رافراتر از ترکیه فعلی گسترش دهند، یک چنین تلاش‌هایی موجب شد تا بین متفکران مسلمان عرب با متفکران مسیحی عرب که از طریق گسترش فرهنگ و زبان عرب فعالیت‌های ناسیونالیستی خود را شروع کرده بودند، پیوند ایجاد شود.
نا امیدی اعراب از زندگی در سایه لیبرالیزم ترک، رهبران مسلمان مسیحی و عرب را در حل اختلافاتشان پیرامون مؤتلفه‌های ناسیونالیزم عربی، به توافق نظر مصمم ساخت. اما در این مرحله نه اعراب مسلمان و نه اعراب مسیحی، نمی‌توانستند پیشنهاد استقلال کامل از امپراتوری را مطرح سازند همین قدر که بین جریان اسلامی ـ‌ عربی و دولت عثمانی بواسطه سلطه ترکان جوان (1908 م) فاصله افتاده بود خود بزرگترین پیروزی برای متفکران مسیحی عرب محسوب می‌شد که ناسیونالیزم را در حوزه جدایی دین از سیاست تعقیب می‌کردند. تأسیس حزب «لامرکزیه الاداریه» در اواخر سال 1912 م در سوریه و طرح دیدگاههای نو، در جریان ناسیونالیزم عربی، آغازگر مرحله جدیدی در ناسیونالیزم عرب بود. حمله ایتالیا به لیبی و شروع جنگ‌های بالکان و تسخیر مراکش بدست فرانسه زمینه فعالیت حزب مذکور را تقویت بخشید و سیاست اداره غیر متمرکز عثمانی را برای حفظ سرزمین‌های عربی از خطر خارجی از سوی اعضای برجسته این حزب و دیگر اعضای احزاب عربی همچون القحطانیه و به خصوص «جمعیت العربیه الفتاه» ـ‌جمعیت جوانان عرب ـ در پاریس، تکرار شد.
بدنبال افزایش فشار ترکها بر اعراب، رهبران الفتاه در پاریس در 1913 م برای مقابله با سرکوب عثمانی طرح برپایی یک کنگره بزرگ را مطرح ساختند. حزب لامرکزیه در قاهره از این پیشنهاد و با حضور گسترده خود در اجلاس پاریس سرانجام ناچار ساختند تا دولت اتحاد وترقی ـ‌ ترک‌های جوان نماینده‌ای را ـ مدحت پاشا ـ به کنفرانس پاریس اعزام و خواسته‌های اعراب را مورد ملاحظه قرار دهد. در نتیجه مذاکرات بعمل آمده ناسیونالیست‌های عرب موفق به بیان درخواست‌های چند ماده‌ای با نماینده دولت ترکان شدند که اهم این درخواست‌ها به شرح زیر است:
1ـ زبان عربی به عنوان زبان رسمی پذیرفته شود.
2ـ خدمات سربازی اعراب به استان‌های عرب محدود گردد.
3‌ـ مشارکت اعراب در دولت ترک‌ها و ورود سه وزیر به دولت ترکان و به تعبیر دیگر دولت دو ملیتی ترک و عرب.
پذیرش این توافق از سوی ترکان هر چندپیروزی مهمی برای ناسیونالیست‌های عرب محسوب می‌شد اما آنان را به سمت جدایی از امپراتوری سوق نمی‌داد. عدم پذیرش تقسیم مناصب از سوی دولت ترکان را «آغازی بر فروپاشی عثمانیسم در داخل محافل بزرگ غیر‌دینی»33 دانسته‌‌اند بنابراین مرحله دیگری در جنش ناسیونالیزم عرب آغاز شد که به آن می‌پردازیم.

ج ـ مرحله سوم جنبش ناسیونالیزم عرب
عدم پذیرش پیشنهاد حکومت دو ملیتی ترک و عرب از سوی ترکان جوان، خصوصاً رهبر برجسته آنان ـ شوکت‌پاشا ـ از یک طرف و شروع جنگ جهانی اول و سیاست حمایت ترکان از آلمان، امپراتوری را در وضعیتی قرار دادکه دول غربی در تحریک هر چه بیشتر این جریان ناسیونالیستی خصوصاً در ارتباط با اعراب مسیحی، مصمم وارد عمل شوند و فروپاشی امپراتوری را از طریق تحریک احساسات استقلال‌طلبانه عربی، تسریع بخشند.
سرکوبی فعالان جنبش ناسیونالیزم عرب در سوریه توسط جمال پاشا فرمانده عثمانی راه هرگونه سازش را برطرفداران وحدت با عثمانی، ‌مسدود کرد.ارتباط تنگاتنگ انگلستان با شریف حسین که در حجاز داعیه رهبری معنوی این جنبش را داشت، آغازگر تحول جدیدی در سیر این جنبش به سمت وابستگی به قدرت‌های جهانی خصوصاًً انگلستان است. ناسیونالیزم عربی در این مرحله، علاوه بر وابستگی به قدرت‌‌های استعماری «تحت تأثیر اندیشه‌های اروپایی ... ضرورتاً لیبرالی و در خصلت تقریباً غیر‌مذهبی شد زیرا در برابر وحدت اسلامی واکنش نشان می‌داد به این ترتیب ناسیونالیزم عرب با و جود گستردگی عرصه، تحت تأثیر اروپا، خصلتش را از یک جنبش مثبت به جنبش منفی تغییر داد... پس از جدایی از حاکمیت عثمانی، تحت سرپرستی بیگانه قرار گرفت، از این پس ناسیونالیسم عرب خصلتی منفی به خود گرفت. زیرا نفوذ خارجی با ایجاد دولت‌های کوچک و ضعیفی که آسان زیر سلطه می‌ماندند آنان را از وحدت موعود محروم کرد.» 34 به این ترتیب ناسیونالیزم عربی به لحاظ خصیصه از یک طرف ضد ترک و از طرف دیگر غیر‌مذهبی و از جانب سوم از حالت ملی خارج شده، ‌شکل طایفه‌ای به خود می‌گیرد و از همه مهمتر آنکه استقلال خود را از دست می‌دهد و تبدیل به ابزاری در دست قدرتهای خارجی می‌گردد. با این وصف امت واحده عربی که آرمان اصلی ناسیونالیزم عربی بود مبدل به آرمان‌های طایفه‌ای ـ‌حزبی در جغرافیای کوچکی شد که قرارداد سایکس پیکو35 بین بریتانیا و فرانسه سرنوشت ناسیونالیزم عرب را با ایجاد و تأسیس دولت‌های عربی تحت‌‌الحمایه بریتانیا ـ فرانسه رقم زد. خصوصاً بریتانیا با صدور اعلامیة بالفور در حین حمایت از این جنبش مبنی بر جدایی از عثمانی از طریق فروپاشی آن امپراطوری، مقدمه جدایی فلسطین از جغرافیای منطقه خاورمیانه و فراهم ساختن مقدمات تأسیس دولت اسرائیل (1947 م) راه را بر اتحاد عربی کاملاً مسدود ساخت. من‌بعد این جریان خصیصه دیگری نیز پیدا کرد که ستیز برخی با صهیونیزم و سازش گروهی دیگر با این پدیده شوم ـ صهیونیزم ـ در خاورمیانه بود و چون در آزاد‌سازی سرزمین‌های عربی و اسلامی ناکام ماند در تحریف اساسی جغرافیایی منطقه خصوصاً منطقه ژئوپلتیک خلیج فارس برآمد تا شاید از این رهگذر طرفی بربندد و حقارت ناشی از تفرق خود را فرافکنی کند البته در این فرافکنی و ستیزش دولت استعماری انگلیس نیز وی را جهت داد. در اینجا و در ادامه بحث مرحله چهارم این بخش را مورد بررسی قرار می‌دهیم.

د ـ‌ مرحله چهارم جنبش ناسیونالیزم عرب: (ناسیونالیزم نوین عربی)
چنانکه گفته شد جنبش ناسیونالیزم عرب به عنوان جریانی که از نیمه دوم قرن 19 آمریکا در امپراتوری عثمانی آغاز شد نه تنها خصیصة ضد ترک نداشت بلکه در پی اتحاد با عثمانی به منظور مقابله با استعمارگران اروپایی بود. اما سیاست نابخردانه ترکان جوان در طی جنگ جهانی اول مبنی بر حمایت از ‌آلمان از یک سو و مقابلة با رهبران ناسیونالیست عرب خصوصاٌ در سوریه، از سوی دیگر، زمینه فراهم شدن دخالت قدرت‌های اروپایی ـ‌ بریتانیا و فرانسه ـ در این جنبش را فراهم ساخت. دخالت قدرت‌های خارجی بخصوص بریتانیا اهداف جنبش را در مسیر آرمان‌های امپریالیستی تغییر داد و ضمن جلوگیری از اتحاد دردنیای عرب موجب تفرقه در جهان اسلام شد. از اولین ثمرات شوم این تفرق فراهم شدن زمینة تثبیت دولت اسرائیل در قبلة اول مسلمین ـ قدس ـ بود. اغلب رهبران این جریان، بی اتکا به انگلستان و یا فرانسه تشکیل دولت ندادند. اکتشاف چاههای نفت در منطقه نیز بهترین انگیزه را برای دخالت قدرت‌های استعمارگر خارجی در جریان ناسیونالیزم عربی بدست می‌داد. به همین سبب این جنبش بجای آنکه تمامی هم خود را مصروف مبارزه با دشمن جدید یعنی صهیونیزم بکند و به عواقب سو‌ء ناشی از تشکیل دولت غاصب اسرائیل پی ببرد تحت تأثیر القائات بیگانگان، در این مرحله، خصیصة ایرانی‌ستیزی را دنبال کرد. در راستای ایرانی‌ستیزی بود که هویت ایرانی خلیج‌فارس از سوی نمایندة سیاسی دولت انگلستان به خلیج عربی تحریف شد. نامی که تا اوایل دهة 1960 آمریکا در منابع جغرافیایی و اسناد تاریخی سابقه نداشت برای نخستین بار نمایندة سیاسی انگلیس بلگریو که سی‌سال فتنه‌انگیزی‌های استعمار رادر منطقه رهبری می‌کرد و دارای گرایش‌های ضد‌ایرانی خیلی شدید بود، در کتاب خود نوشت: «خلیج فارس که اعراب آنرا خلیج عربی می‌گویند»36 در حالیکه هرگز تا آن زمان، اعراب به خلیج فارس نام دیگری نداده بودند اما او فریبکارانه این واژه را به اعراب آموخت و اعراب که از سیاست‌های استعماری «تفرقه بیانداز و حکومت کن» بریتانیا برای غارت منابع نفتی غافل بودند کورکورانه تقلید کردندگویی تمامی مشکلاتشان با تغییر نام خلیج فارس به خلیج‌العربی حل می‌شد. پس از پاشیدن این بذر توطئه توسط بیگانه نخستین رهبر عربی که این اصطلاح جعلی را بکار برد، عبدالکریم قاسم37 بود که طی کودتایی در 1958 آمریکا در عراق بر سر کارآمده بود برای سوءاستفاده از احساسات عمومی اعراب نام جعلی «خلیج‌‌العربی» را به جای خلیج فارس بکار گرفت با آن امید که بتواند توجه جهان عرب را از قاهره ـ پان عربیسم ناصر ـ به بغداد از طریق رهبری خود، علیه ایران منحرف سازد. این اقدام حتی در عراق نتیجه‌ای بدنبال نداشت.
پس از آن بار دیگر انگلیسی‌ها وارد عرصه تفرقه‌افکنی شدند و روزنامة تایمز لندن این اصطلاح جعلی را بکار برد. اقدام این روزنامه در اوج پان عربیسم ناصر بود. روی همین جهت ناصر نیز از این اصطلاح کاملاً جعلی و هدفدار، به واسطة اختلافاتی که با شاه ایران ظاهراً بر سر شناسایی اسرائیل توسط دولت داشت، بهره برد. هر چند که قبل از این، ناصر حدود جغرافیایی دنیای عرب مورد نظر خود را از اقیانوس اطلس تا خلیج فارس ترسیم کرده بود38 این حقیقت انکارناپذیر را منکر و نام جعلی خلیج‌العربی را بکار برد.
اقدام ناصر چون با جریان ناسیونالیست افراطی عربی توأمان شده بود اثرات منفی خود را در شیخ‌نشین‌های خلیج فارس گذارد. از آنجا که وسیلة اجرایی سیاست مصر خصوصاً طی سالهای 65 ـ 1964 اتحادیه عرب بود39 برای نخستین بار در 13 اوت 1964 این اتحادیه، نام مجعول خلیج‌العربی را در یک سند رسمی ذکر کرد و بدنبال آن تصمیم گرفت این نام مجعول را در برنامه‌های درسی کلیه کشورهای عضو اتحادیه و مکاتبات رسمی بکار ببرد. عدم همراهی شیخ شارجه با تصمیم این اتحایه سرانجامی جز کودتا با دخالت مصر و این اتحادیه علیه او در زمستان 1964 در پی نداشت. همچنین روزنامة مصری‌الاهرام در راستای عربی نمودن خلیج فارس ایران را متهم کرد که جزیره ابوموسی را اشغال کرده است. 40
مطبوعات ایران دخالت‌های مصر طی سالهای مذکور را با هوشیاری دنبال می‌کردند. به دنبال سفر عبدالخالق حسونه دبیر کل اتحادیه عرب به خلیج فارس روزنامة اطلاعات طی سرمقاله‌ای این سفر را که از آن بوی توطئه و تحریک نمودن شیخ‌نشین‌ها توسط مصر علیه ایران به مشام می‌رسید مورد نقد و بررسی قرار داد. این موضع خصمانه ناسیونالیزم افراطی عربی به رهبری مصر علیه ایران از سال 1967 نخست بدلیل شکست اعراب بویژه مصر در جنگ شش ‌روزه با اسرائیل و دیگر به دلیل تغییر موضع دولت ایران مبنی بر اینکه اسرائیل باید اراضی اشغالی اعراب را به صاحبان آن بازگرداند، دگرگون شد. این شکست همچنین موجب شد موضع خصمانه مصر علیه ایران در منطقه ژئوپلتیک خلیج فارس برای مدتی تا انقلاب اسلامی تغییر کند. چرا که شکست مصر از اسرائیل موجب کاهش نفوذ این کشور در خلیج فارس شد. از همه مهمتر انعقاد پیمان صلح جداگانه‌ای بین مصر و اسرائیل (کمپ‌دیوید) نفوذ مصر در کشورهای عربی و تحریک احساسات ناسیونالیستی اعراب علیه ایران را ضعیف و با ایجاد رابطه بین سادات و شاه ایران، دغدغه این تحریکات تا انقلاب اسلامی فروکش کرد. وقوع انقلاب اسلامی و احساس خطر جدی نسبت به انقلاب از سوی اغلب سران عربی و تحریکات بیگانگان خصوصاٌ دولت آمریکا علیه ایران و مأموریتی که به صدام برای مقابله با اندیشه راستین انقلاب داده شد فرصتی طلایی در اختیار مصر منزوی علیه ایران اسلامی برای دخالت در خلیج فارس و تحریک احساسات ناسیونالیستی شیخ‌نشین‌ها برای این کشور از طریق حمایت از صدام قرار داد. حسنی مبارک رئیس جمهوری مصر اظهار داشت: «میان امنیت مصر و امنیت خلیج فارس رابطة مستقیمی قرار دارد و مصر به هیچ وجه شکست عراق و یا تهدید دولت‌های خلیج فارس را تحمل نخواهد کرد.» 41
اهمیت اقتصادی و ژئوپلتیکی خلیج فارس برای دولت‌های فقیر عربی از جمله مصر انگیزة لازم را برای کشوری که زمانی داعیه رهبری پان عربیسم را در کشورهای عرب زبان داشت بدست می‌دهد تا هر از گاهی که شرایط برای دخالت مساعد است از دخالت‌های بیموردخودداری نورزد. لذا این کشور که همواره به دنبال رفع مشکلات خوش از طریق دلارهای نفتی شیوخ منطقه است در اختلافات مرزی ایران و امارات بر سر جزایر تنب و ابوموسی چه به صورت انفرادی و چه در اجلاس (مصر و سوریه)2+6 اتحادیة عرب بذر نفاق را علیه ایران اسلامی پاشیده است. همچنین «این کشور نخستین کشور عربی است که پیشنهاد کرد برای تصرف جزایر باید به قوای خارجی متوسل شد»42 دیدار توطئه‌گرایانه حسنی مبارک در دسامبر 1992 به کشورهای منطقه خلیج فارس از جمله امارات و دیدار با شیخ زاید بن سلطان آل نهیان و اظهارات تفرقه‌افکنانة وی علیه ایران و دیدار شیخ از مصر و بیانیه مشترک دو کشور مبنی بر واگذاری جزایر به امارات و قطع روابط تمامی کشورهای عربی با ایران و محاصره اقتصادی ایران و تقاضا از غرب بویژه کشورهایی که با شیخ‌نشین‌های خلیج فارس همکاریهای امنیتی دارند مبنی بر موضع‌گیری علیه ایران،43 دوره جدیدی از مخالفت‌ها علیه ایران اسلامی تحت لوای پان عربیسم آغاز شد.
رادیو قاهره تا ‌آنجا پیش‌رفت که اقدام ایران را باحمله و اشغال کویت از سوی عراق برابر دانست و تهدید کرد که با ایران باید همانگونه رفتار شود که با عراق در مورد کویت. 44 اما موضع‌گیری شیخ زاید بن سلطان آل نهیان رئیس امارات متحده عربی از روش رسانه‌های مصری مبنی بر حل مسائل فی‌مابین از طریق دیپلماسی45 آب سردی بر تکاپوهای پان عربیسم مصری برای حل مشکلات اقتصادی خود بود. جایگاه اقتصادی و سیاسی ـ فرهنگی ایدئولوژیکی ایران اسلامی در منطقه بخصوص با تحولات سالهای اخیر در سیاست خارجی جمهوری اسلامی که محور گفتگوی تمدنها قرار گرفته، مبنی بر رفع ابهامات با کشورهای منطقه و مواضع اصولی جمهوری اسلامی در برابر تحولات و مسائل منطقه همچون مسئله فلسطین، عراق، کویت، افغانستان علیرغم تلاش‌های توطئه‌گرایانه صهیونیزم و شووینیزم عربی، نه تنها صهیونیزم و پان عربیزم و امپریالیزم نتوانسته است منکر نقش سازنده و سرنوشت‌ساز جمهوری اسلامی ایران در ایجاد ثبات و امنیت منطقه گردد، بلکه در جریان این تحولات بر نقش جمهوری اسلامی افزوده شده است. افزایش ارتباطات اقتصادی، سیاسی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران با دول همسایه از جمله شیخ‌نشین‌های خلیج فارس و حتی تلاش‌های بعمل آمده برای تشنج‌زدایی در روابط ایران و مصر، علیرغم برخی فرازها و فرودها ـ حکایت از نوعی واقع‌بینی در میان دنیای عرب نسبت به ایران اسلامی دارد.
نقش فعال جمهوری اسلامی ایران در کنفرانس‌های سران کشورهای اسلامی، پیشرفت‌های فنی و اقتصادی این کشور و خصوصاٌ دستیابی به انرژی هسته‌ای صلح‌آمیز می‌رود تا نقش ایران را نه تنها در تحولات منطقه‌ای بلکه بین‌ المللی پررنگ‌تر سازد. به رغم تلاش‌های اخیرنشنال جئوگرافیک مبنی بر تغییر نام خلیج فارس ـ که ناچار درصدد اصلاح آن برآمد ـ و پاسخ قاطعانه محافل علمی فرهنگی و مردم به این تحریکات تفرقه‌افکنانه، زمینه‌های فراوان فرهنگی، مذهبی، اقتصادی سیاسی و جغرافیایی بین ایران و سایر کشورهای عربی حوزة خلیج فارس مانع عمده‌ای بر سر راه تلاش‌های توطئه‌گران داخلی (پان عربیسم) و خارجی (آمریکا و متحدانش) است.
تحولات اخیر در منطقه (اشغال عراق توسط آمریکا و متحدان وی) حضور روز افزون شرکت‌‌های اقتصادی خارجی در خلیج فارس نقش هارتلند (قلب زمین) را به خلیج فارس بخشیده است. وجود منابع عظیم انرژی در این منطقه و بازار عظیم اقتصادی آن انگیزه لازم را برای ایجاد توطئه و اختلاف از سوی قدرت‌های خارجی بویژه آمریکا بدست می‌دهد تا هر از چند‌گاه با ایجاد بحران در روابط کشورهای منطقه بویژه بین جمهوری اسلامی ایران و کشورهای عربی حوزه خلیج فارس هم از نقش فعال جمهوری اسلامی به عنوان الگوی توسعه اقتصادی و سیاسی در منطقه بکاهدو هم حضور غیر‌مشروع خود را در این منطقه حساس و اقتصادی،46 توجیه نمایند. 47 و این در حالی است که ایرانیان و اعراب دو ملت قدیم و ریشه‌دار در منطقه می‌باشند و دین اسلام بر این قدمت تاریخی، پیوستگی ایجاد کرده و جریان‌های افراطی ناسیونالیست چه به لحاظ داخلی و چه با تحریکات خارجی در هر دو کشور نمی‌تواند آنها را از پیوندهای محکم تاریخی و اعتقادی جدا سازد. مشروط بر آنکه با بحران‌های موجود، برخوردی اصولی صورت گیرد و جریان‌های افراط‌گرایانه تحت هر لوا امکان بروز و ظهور نیابند.


پی‌نوشت‌ها:
1. Draya tya hacha parsa aity
2. نگاه کنید به دکتر محمد‌جواد مشکور، «نام خلیج فارس در طول تاریخ» وزارت اطلاعات و جهانگردی، اسفند ماه 2535، ص 7.
3. Persicus sinus
4. مختصر کتاب‌البلدان ابن الفقیه همدانی باهتمام دی خویه طبع لیدن 1885،‌ص 8 ، کتابخانه دانشگاه تهران.
5. مسالک‌الممالک اصطخری طبع لیدن 1927 باهتمام استادی خویه ص 28.
6. مروج‌الذهب و معادن‌الجوهر، ابوالحسن علی‌بن حسین مسعودی، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج 1، تهران بنگاه ترجمه و نشر کتاب 1344، ص 255.
7. التفهیم الاوائل صناعه التنحیم،‌به اهتمام جلال همایی تهران، 1318، ص 167.
8. جهان‌نمای کاتب چلبی طبع استامبول 1145 هـ . ص 78، کتابخانه تبریز.
9. کشورها و مرزها در منطقه ژئوپلتیک خلیج فارس، ترجمه و تنظیم حمید‌رضا ملک‌محمدی نوری، دفتر مطالعات سیاسی وزارت امور خارجه تهران، 1373، ص 25.
10. حدود العالم من المشرق الی المغرب، مؤلف ناشناخته، تهران، طهوری 1362، به کوشش منوچهر ستوده، ص 77.
11. کاتب چلبی، همان، ص 77.
12. Nationalism
13. Situationalists
14. Modernists
15. نگاه کنید به دکتر حمید احمدی، قومیت و قوم‌گرایی در ایران، افسانه و واقعیت، تهران، نشر نی، چاپ سوم، 1382، فصل چهارم، صص 149 ـ 141.
16. احمدی، همان، ص 152.
17. قرآن کریم آیه 33 / احزاب و 154 / آل عمران و 50 / مائده و نیز مراجعه شود به المیزان تفسیر القرآن، ج 16، ذیل آیه 33 / احزاب و مجمع‌البیان فی‌تفسیرالقرآن، طبرسی، ج 1، ذیل ‌آیه 154 / آل عمران و التفسیر الکاشف محمد‌جواد مغنیه، ج 3، ذیل آیه 50 / مائده و خطبه‌های 95، 133، 147، 191، 196، 198 نهج‌البلاغه علی (ع) و نیز مراجعه شود به مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی و تاریخ یعقوبی، ج 1، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، و جامعه‌شناسی دینی جاهلیت قبل از اسلام، یوسف قضایی و بلوغ‌الارب فی معرفه‌احوال العرب سید‌محمد شکری آلوسی.
18. See. Albert Hourani, Syria and Lebanon, Oxford university Press London, 1954,p.97.
19. نگاه نید به تاریخ عرب در قرون جدید، اثر لوتسکی ترجمه پرویز بابایی تهران انتشارات کتاب‌های جیبی 1356.
20. Syrian protestant college
21. Jesuitt universite saint – Joset.
22. American university of Beirut.
23. نگاه کنید به «التبشیر و الاستعمار فی‌البلاد العربیه» اثر مصطفی خالدوی و عمر فروج، بیروت 1973 و نیز نگاه کنید به «نگاهی به جنبش ناسیونالیسم عرب» اثر ضیاءالدین احمد، ترجمه حیدر بوذرجمهر، تهران انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1365، ص 68.
24. ضیاءالدین احمد، همان، ص 30 و ص 444 و ص 39 ـ 38.
25. نگاه کنید به حمید عنایت «سیری در اندیشیه سیاسی عرب» تهران،‌امیرکبیر، 1363، ص 227.
26. همان، ص 228 ـ‌حمید عنایت اورا ـ‌ عازوری ـ نمودار همه امیدها و ناکامی‌های جنبش عربی در آغاز قرن بیستم می‌داند. لازم به ذکر است که نجیب عازوری را پدر ناسیونالیزم عرب نیز لقب داده‌اند چرا که او اولین عربی بود که خواستار جدایی کامل اعراب از امپراتوری عثمانی شد و روح استقلال را در اعراب برانگیخت با این حال به دلیل اعتماد بیش از حد او به فرانسه و نیز سیاست‌های خصمانه فرانسویان پس از جنگ جهانی اول در سوریه موجب شد تا بسیاری از ناسیونالیست‌های عرب نسبت به وی بدگمان شوند.
27. نگاه کنید به مجید خدوی «گرایش‌‌های سیاسی در جهان عرب» ترجمه عبدالرحمن عالم، دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی وزارت امور خارجه چاپ دوم، 1369، ص 21.
28. نگاه کنید به ساطع‌الحصری «محاضرات فی نشوء الفکر القومیه»: (سخنانی پیرامون تکامل اندیشه ناسیونالیزم) قاهره، 1951 آمریکا صص 175 ـ 165 که مبین نقش متفکران مسیحی عرب در پیشگامی ناسیونالیزم عربی است. و نیز نگاه کنید به:
George Antonius, the Arab Awakening, London 1938 (بیداری)
29. به نقل از آنتونیوس رهبران اصلی این انجمن عبارت بودند از «فارس نمر، یعقوب صروف، ابراهیم الیازیجی، شاهین مکاریوس. در همین رابطه ناصیف الیازیحی که با انتشار آثار خود متوجه احیای زبان عرب و حس قومیت در میان اعراب بود. نقش ویژه‌ای داشت.
30. در مورد فعالیت‌های لژهای فراماسونری در خاورمیانه و شمال آفریقا نگاه کنید به:
Robert Morris, Freemasonry in the holyland, New York, 1873.
همچنین به عبدالهادی حائری، «تاریخ جنبش‌ها و تکاپوهای فراماسونری در کشورهای اسلامی خاورمیانه» انتشارات آستان قدس رضوی.
31. خدوری، پیشین، با کمی دخل و تصرف، ص 24.
32. نگاه کنید به ژان پی‌یر در ینیک «خاورمیانه در قرن بیستم» ترجمه دکتر فرنگیس اردلان، تهران انتشارات جاویدان چاپ اول، 1368، فصل اول، ص 29 به بعد.
33. نگاه کنید به هشام شرابی «روشنفکران عرب و غرب» سالهای تکوین 1914 ـ 1875، ترجمه عبدالرحمان عالم، دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی وزارت امور خارجه چاپ اول، 1368، ص 139 به بعد.
34. خدوری، پیشین، صص 29 ـ 27.
35. درینیک، همان، صص 82 ـ 78.
36. نگاه کنید به دکتر ناصر تکمیل همایون «خلیج فارس»، دفتر پژوهشهای فرهنگی، چاپ دوم، پائیز 1380، ص 77.
37. امثال عبدالکریم قاسم بی‌تأثیر از زمینه سازیهای شووینیست‌های ایران عصر رضاشاهی که تلاش بر جدایی عنصر ایرانی از اعراب مسلمان داشتند نبودند جهت اطلاع بیشتر نگاه کنید به عبدالله شهبازی «نظریه توطئه» صعود سلطنت پهلوی در ایران و تاریخ‌نگاری جدید، تهران مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1377، از ص 170 به بعد.
38. نگاه کنید به پیروزمجتهد زاده «کشورها و مرزها در منطقه ژئوپلتیک خلیج فارس» ترجمه و تنظیم: حمید‌رضا ملک‌محمد نوری، دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی وزارت امور خارجه چاپ سوم، 1373، ص 20ـ 19.
39. در خصوص چگونگی شکل‌گیری اتحادیه عرب نگاه کنید به ژان پی‌یر درینیک، همان، صص 175 ـ 173.
40. نگاه کنید به اصغر جعفری ولدانی «ژئوپلتیک جدید دریای سرخ و خلیج فارس» دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی وزارت امور خارجه، ج اول، 1381، صص 191 ـ 188.
41. جعفری ولدانی، همان، ص 208.
42. روزنامه جمهوری اسلامی، 28 شهریور 1371.
43. روزنامه ابرار، 3 شهریور 1371.
44. روزنامه جمهوری اسلامی، 13 مهر 1373.
45. روزنامه اطلاعات، 13 مهر 1373.
46. خلیج فارس با 565 میلیارد بشکه نفت معادل 63% کل ذخایر نفتی شناخته شده جهان را در اختیار دارد و7/30 تریلیون متر مکعب گاز طبیعی که برابر 5/28 درصد کل ذخایر شناخته شده دنیا در این منطقه اقتصادی است و مهمترین انبار انرژی جهان محسوب می‌شود و برای کشورهای غربی بویژه آمریکا این منطقة جنبه حیاتی دارد. «نگاه کنید به پیروز مجتهد‌زاده، همان، صص 62 ـ 53» و این در حالی است که ارزش و اهمیت اقتصادی خلیج فارس تنها به منابع انرژی نیز محدود نمی‌گردد.
47. آمریکا در طرح نظم نوین جهانی و تحقق آن به رهبری این کشور اهداف بلند پروازانه‌ای را در خاورمیانه بخصوص خلیج فارس دنبال می‌کند از جمله تسلط بر منابع انرژی، مقابله با بنیادگرایی اسلامی، حل مسئله اعراب و اسرائیل به نفع اسرائیل، بدست گرفتن اقتصاد منطقه، تا به این وسیله بتواند ضمن ایجاد اختلاف در امنیت اقتصادی کشورهای رقیب به موقعیت برتر در نظم نوین دست یابد. ابزار داخلی آمریکا برای حضور ایجاد تنش و بحران در روابط فی‌ مابین جمهوری اسلامی ایران و کشورهای حوزه خلیج فارس از یک سو و جلوگیری از اتحاد کشورهای عربی از سوی دیگر است.


مجله الکترونیکی «دوران» شماره 29