روایتی دیگر از هژیر
عینکی دودی به چشم میزد و نزدیک چانه، چالهای نسبتا بزرگ وجود داشت که نشان از یک زخم عمیق بود. همین صورت او را به چهرهای خاص در صحنه آشفته سیاست ایران در دهه ۲۰ شمسی تبدیل کرده بود؛ مردی شیکپوش و مرموز.
«پدرش، محمد وثوق همایون، غلام دربخانه دربار مظفری بود. کار پدر در روزگار سودای مشروطیت نزد ایرانیان، وصول مالیات از ولایات بود، اما هیچگاه نتوانست در میان چهرههای قدیمی و نوظهور جایی برای خود باز کند و در نهایت بهعنوان مأمور وصول مالیات در ساری از کار کنار رفت. اما پسر راه پدر را نرفت و به مدرسه مظفری و بعد دارالفنون وارد شد و در مدرسه سیاسی که از مدارس مهم و تأثیرگذار در پرورش کارگزاران بعدی حکومت پهلوی اول نقش مهمی داشت، توانست زبان روسی و فرانسوی را کامل کند. عبدالحسین هژیر که در کودکی بهدلیل حادثهای یک چشم خود را از دست داده و صورتش نیز زخمی عمیق برداشته بود، در دوران گذار قاجار به پهلوی توسط سیدحسن تقیزاده بهعنوان کارشناسی باآتیه وارد وزارت دارایی شد. تا پایان حکومت رضاشاه او عمدتا در وزارت دارایی، در مشاغل اقتصادی و مدیریت بانک و بیمه و بهعنوان مدیری میانی در همه دولتها حضور داشت. هژیر در دوران رضاشاه راهی به وزارت نیافت و حتی حذف داور و تیمورتاش و رجال پرنفوذ دیگر، او را هیچگاه به دایره اول قدرت در ایران آن زمان وارد نکرد.
اما ستاره اقبال هژیر بعد از اشغال ایران توسط متفقین درخشید. گویی این مرد مرموز که همیشه عینکی سیاه به چشم میزد از سایه سیاست ایران یکباره وارد شده بود. البته گفته میشود که هژیر در دوران رضاشاه نیز با توجه به نقش بسیار مهم در سپردهگذاریهای مالی شاه در بانکهای خارج از کشور، با دربار رابطهای بسیار نزدیک داشت، اما به دلایل خاص از جمله این که رضاشاه دوست نداشت کسی از املاک و اموال او سردربیاورد در سایه قرار گرفته بود. شاید به دلیل همین روابط پیچیده، بعد از این که رضاشاه از ایران به خارج از کشور به تبعید فرستاده شد، خیلی زود به دربار محمدرضاشاه راه پیدا کرد و از خفا خارج شد. هژیر از شهریور ۱۳۲۰ در دولت فروغی به عنوان وزیر پیشه و هنر منصوب شد و تا روزی که نخستوزیرها در دولتهای مستعجل و متعددی که از شهریور ۱۳۲۰ معمولا برای چندماه تا یک سال روی کار میآمدند، وزیر بود؛ از وزارت دارایی گرفته تا وزارت کشور و حتی وزیر مشاور!
مورد عجیب عبدالحسین هژیر زمانی بود که او در ۱۳۲۷ به عنوان نخستوزیر منصوب شد. در آن روزگار بسیاری معتقد بودند که این نخستوزیر جوان که ۷ سالی هم مشق وزارت کرده، میتواند شرایط نابسامان ایران را با توجه به لابیهای گسترده در محافل سیاسی آرام کند. اما نخستوزیری او با مخالفت نیرویی جدید که چندسالی بود در سپهر سیاست ایران بهعنوان یکی از بازیگران مهم نقش داشت، روبهرو شد. آیتالله ابوالقاسم کاشانی، رهبری مذهبی - سیاسی در میان بازاریان و طیف مذهبیهایی که بعد از دوران رضاشاه، جان دوبارهای گرفته بودند، بهشدت با نخستوزیری هژیر مخالفت کرد. آیتالله کاشانی در این راه یکی از مهمترین و جنجالیترین گروههای سیاسی - مذهبی که اسمی برای خود دست و پا کرده بودند را همراه داشت. فدائیان اسلام به رهبری سیدمجتبی نواب صفوی شروع به مخالفخوانی با نخستوزیری هژیر کردند؛ تظاهراتی بزرگ در تهران برپا شد که در ابتدای صف، نواب و یارانش قرآن و بیرق به دست به سوی مجلس شورای اسلامی به راه افتادند. این تظاهرات در نهایت به خشونت کشیده شد و عدهای مجروح شدند.
جدا از اختلاف نظرهای سیاسی، ابوالقاسم کاشانی میگفت هژیر بهاییزاده است و نباید بر مسلمانان حکمرانی داشته باشد. تاکنون کسی نتوانسته سندی دال بر این مسئله بیابد، اما در آن زمان هژیر برای دورماندن از این مسئله، تهیه و فروش انواع مشروبات الکلی در شهرهای مشهد، قم و شهرری را ممنوع کرد. اما سوءتفاهم نهتنها رفع نشد، بلکه اندکی بعد با برقراری مجدد رابطه سیاسی ایران و عربستان که به دلیل گردنزدن یک حاجی یزدی در ۱۳۲۱ در مکه قطع شده بود، دوباره مخالفتها اوج گرفت. دولت برای برقراری حج در لایحهای به مجلس درخواست پول خدمات از حجاج کرد. علمای سنتی تهران پس از این مسئله همصدا با مخالفان دیگر نخستوزیر، دولت او را تحت فشار قرار دادند. هژیر در نخستوزیری، دولتی مستعجل را تشکیل داد و بارها استیضاح شد، ولی از مجلس رأی اعتماد میگرفت. شاه بهشدت به دولت هژیر علاقهمند بود؛ به صورتی که اگر او در نخستوزیری تثبیت میشد در آن سالها همراهترین و نزدیکترین دولت با شاه بود؛ آرزویی که ۱۲ سال بعد در اوایل دهه ۴۰ شمسی با تشکیل دولتی صد درصد در خدمتش برآورده شد.
هژیر بعد از کنارهگیری از دولت، به وزارت دربار رفت و در کنار شاه قرار گرفت. او در ۱۳ آبان ۱۳۲۸ در حالی که در مسجد سپهسالار برای مراسمی حضور پیدا کرده بود توسط سیدحسین امامی ترور شد. امامی و برادرش، همان کسانی بودند که کسروی را به قتل رسانده بودند، اما بعدها با وساطتهای بسیار علما و رجال پرنفوذ از زندان آزاد شدند. گفته میشود یکی از کسانی که برای آزادی امامی پادرمیانی کرد خود عبدالحسین هژیر بود ... در سالهای بعد داستانهای زیادی از رابطه عاشقانه اشرف پهلوی، همزاد شاه، با هژیر گفته شده است. خود اشرف در این باره میگوید: «در خرداد ۱۳۲۷ برادرم، عبدالحسین هژیر را به نخستوزیری منصوب کرد. هژیر یکی از دوستان خوب من بود و باید بگویم که من تا حدی در انتصاب او مؤثر بودم.»
روزنامه همشهری
نظرات